بیت ایران
سید خراسانی، نجیبزاده ایرانی
زهرا محسنیفر: آقا را از هر طرف که بخوانی آقاست؛ آقای ما ر«سانهبلد» است و جنگ روانی را میفهمد. در مصاف بوقچیهای دروغپراکن دشمن، یکتنه هژمونشکن است. غیبتش دشمنان را ناکام میکند و حضورش دوستان را شادکام. مخفیگاه نه، در کمینگاه مرصاد به پایش بدخواهان و پالایش خوشطینتان همت دارد. پیش از او هیچ فقیهی شب عاشورا با نغمه «ای ایران» عزاداری نکرده. هیچ طبیبی، به حاذقی او علاج را در وطن ندانسته. هیچ صاحبخردی اینچنین زبردستانه از ساحت امت - ملت، دوگانهزدایی نکرده و تار و پود امنیت را به هم نبافته.
روح مرد و زن مسلمان ایرانی را همچون تهمتن و تهمینه برانگیخته میکند تا ایران را بر توران بشوراند و انیران را جامه ذلت بپوشاند. آقا، آقاست؛ بیکم و کاست. آنچه امام به حکمت کاشت، آقا به درایت نگه داشت و به شجاعت مشغول برداشت است. بگذار سفیهان روی گسلهای قومیت و جنسیت و مذهب رژه بروند، عاقلهمرد، از رنگینکمان آسمانگستر وطندوستان، سان میبیند و بر پاخور فرش هزارنقش ایرانی پا میکوبد تا بر اصالتش بیفزاید و به قدمتش شکوه دهد. سید خراسانی، نجیبزاده ایرانی است. شاعران گواهند که فارسی را چون فردوسی، احیاگر عجم میداند و ادبیات را همچون رودکی و نظامی، غنابخش حیات. از قندهار تا ذیقار و از صعده تا ضاحیه، قند پارسی را هم او زبان مشترک مقاومت فاطمیون و کتائب و انصارالله و حزبالله کرده تا صحبتهای فرمانده را بیترجمه و زیرنویس، زنده و بهنگام بشنوند و بفهمند. میگفت دشمن نادان، مردم ایران را نمیشناسد. واقعیت آن است که انسجام هوشمندانه ایرانیان، دوستان دانا را هم غافلگیر کرد. میگفت مذاکره، فریب است و به جای گرهگشایی، گرهافزایی میکند. زبان دنیابلدان که عمری در دیپلماسی خیس خورده بود، مذاکره را در بدترین آورده خود، شد شد، نشد نشد میدیدند. اما هرچه آقای ما گفت، همان شد. در خشت خام دید و فرمود توانایی و همت و عزم و ایمان جوان امروز، از جوان دهه 60 بیشتر است اما جوجهجامعهشناسان دستبهقلم، استبعاد کردند تا امروز در آینه واقعبینی به چشم خود ببینند چگونه ایمانگریزی خیالی نسل نو، جای خود را به دشمنستیزی و وطندوستی واقعی داده.
فوکویاما باید پای درس خارج آقا بنشیند و 4 واحد حکمرانی سیاسی پاس کند، پیش از آنکه مُهر نظریه مقاومت پای انقضای تاریخ مصرف لیبرال - دموکراسیاش بخورد.
کسی به مغز فندقی کلهطلایی عشق نوبل بگوید تا بنیهاشم در میدان هستند، با صلح ابراهیم، فقط نابودی اسرائیل عادیسازی میشود. تا آقا آقاست، بوش پسر هم مانند پدر طعمه مار و مور میشود اما آرزوی «خاورمیانه بزرگ» را به گور میبرد. بله! تجزیه، سرنوشت پیکر خاکمال ایرانستیزان است، نه پیکره رویینتن ایراندوستان. چه میترسانی کوه را از توفان؟ کجا سلسلهجنبان مقاومت و خدایگان استقامت به رجز دشمن از میدان به در میشود؟ تهیمغزان دراز زبان، پنداشتند فرزند غالب کل غالب، به نهیبی مهیب قالب تهی میکند! زهی تصور باطل، زهی خیال محال. شیر ژیان هنوز میان نیستان است. عصا هنوز به دست موسای عمران است، تا شعبده ساحران یهود را ببلعد و بنبست نیل را از میان بدرد. ابراهیم را از منجنیق، اندیشه نیست وقتی که خدای آتش را خدای گلستان میداند. و امروز تبر به دست خلیلزادهای است هاشمیتبار و بتان کافرکیش را از تیغ دروگرش، زنهار و امان نیست. بله! آقای ما آقاست؛ از هر طرف که بخوانی.
******
دَمهای تاریخی ما ایرانیها
مهرداد احمدی: وقتی آیتالله خامنهای به محمود کریمی گفتند «ای ایران بخوان»، این جمله، صرفاً یک درخواست یا سفارش معمولی در محفل روضه نبود. این جمله، یک فراخوان بود، در این لحظه، اراده ملی به سطح آمد و در صدای یک مداح، در لحن یک نوحهخوان و در گوش جان هزاران هزار مخاطب تجلی یافت. این اتفاق، تنها یک نمونه از همان «دمهای تاریخی» است؛ دمهایی که هرگز در چارچوب تقویم یا گاهشمار رسمی نمیگنجند. این دمها را نمیتوان به عنوان یک «رویداد» صرف توصیف کرد، چرا که در این دمها، ملت از صورتبندی عادی و روزمره خود بیرون میآید و به یک «ما»ی زنده و ملتهب تبدیل میشود. «ما»یی که در آن مرز میان رهبر و پیرو، میان ستاد و بدنه، میان صاحب قدرت و تابع قدرت، محو میشود و به یک وحدت ارگانیک میرسد.
این لحظه، از جنس همان لحظاتی است که فیلسوفان تاریخ، آن را «انقلاب معنوی» یا «تجدید عهد جمعی» مینامند؛ لحظهای که هر فرد در میان جمع، احساس میکند خود او است که دارد میخواند، خود او است که دارد تصمیم میگیرد و خود او است که این تاریخ را میسازد. از این زاویه، جمله «ای ایران بخوان» را میتوان به مثابه دعوتی برای بازخوانی هویت ایرانی-اسلامی دانست؛ بازخوانیای که در بستر مقاومت، در بستر امید و در بستر مواجهه با تهدیدهای بیرونی و درونی شکل میگیرد. وقتی یک رهبر دینی-سیاسی چنین جملهای را در چنین بستری میگوید، این جمله صرفاً یک «امر» یا «دستور» نیست، بلکه نوعی برانگیختن عاطفه جمعی است، نوعی زندهکردن حافظه تاریخی و روح مشترک.
این لحظه، به طرز عجیبی از منطق بروکراتیک و حقوقی تهی است. در آن، دیگر خبری از الزامات قانون یا اجبار اجتماعی نیست، بلکه عشق، ایمان و دلدادگی وارد صحنه میشود. در این فضای تازه، رابطه ملت با رهبری از صورت مکانیکی و اداری عبور میکند و وارد سطحی میشود که میتوان آن را سطح «تبعیت عاشقانه» یا «ولایت قلبی» نامید؛ تبعیتی که از درون فرد میجوشد و نه از ترس یا مصلحت. این تبعیت، یک رابطه ارگانیک و زنده است؛ رابطهای که نمیتوان آن را با معیارهای قرارداد اجتماعی کلاسیک یا تحلیلهای صرفاً حقوقی توضیح داد. اینجاست که میتوان فهمید چرا بسیاری از تفسیرهای مدرن و تکنوکراتیک از سیاست در ایران، ناتوان از درک چنین لحظاتیاند. این تفسیرها سیاست را به شبکهای از منافع و محاسبات فرو میکاهد، در حالی که لحظات اینچنینی، نشان میدهد سیاست، پیش از هر چیز، یک پدیده عاطفی، وجودی و معنوی است.
در این دم، مخاطب حس میکند دوباره صاحب سرنوشت خودش شده است. دیگر قرار نیست هویت ایرانی در پس گزارشهای اقتصادی، تحلیلهای تکنوکراتیک یا گفتارهای خنثی پنهان شود. در این دم، ایران دوباره همان ایران حماسی، عاشق و شهادتطلب میشود. همان ایرانی که در تاریخ پرشکوه خود، بارها و بارها در بزنگاههای مرگ و زندگی، اراده خود را بر همه تحمیل کرده است. همان ایرانی که وقتی غزنویان به هند حمله کردند، وقتی صفویان تشیع را رسمی کردند و وقتی مشروطهخواهان برای قانون و عدالت قیام کردند، همیشه در قالب یک اراده زنده ظاهر شد. این «ایران» یک واقعیت بیرونی نیست، بلکه یک تجربه درونی و جمعی است. یک وضعیت روحی-تاریخی است که همه را در خود غرق میکند. وقتی رهبر میگوید «ای ایران بخوان»، گویی همه چیز به یکباره به نیرویی مثبت و سازنده تبدیل میشود. در این لحظه، مردم به یاد میآورند که ایران نه یک سرزمین جغرافیایی ساده، بلکه یک سرنوشت مشترک است، یک حقیقت کیهانی است که آنها را در کنار هم نگه داشته است. این دم تاریخی، در عین حال، یک پاسخ به جنگ شناختی و روانی دشمنان هم هست؛ دشمنانی که در سالهای اخیر تلاش کردند ایران را به یک مجموعه صرفاً قراردادی، به یک ملت بیریشه و مصرفگرا تبدیل کنند. رسانههای غربی، نهادهای تبلیغاتی و حتی بخشی از نخبگان داخلی، همگی در یک پروژه بزرگ مشغول تخریب حافظه جمعی ایرانیان بودند اما این دمها نشان میدهد آن پروژه، بهرغم همه سرمایهگذاریهای کلان نمیتواند ایران را از درون تهی کند. تا وقتی که چنین لحظاتی وجود دارد، تا وقتی که هنوز امکان شنیدن «ای ایران» در دهان یک مداح و بر زبان رهبر وجود دارد، ایران زنده است. این لحظه، نوعی اتصال میان گذشته، حال و آینده نیز است. در این دم، انگار همه قیامها و مقاومتهای تاریخی ایرانیان، از نبرد نهاوند گرفته تا جبهههای دفاع مقدس، در یک نقطه جمع میشود. مداح، دیگر فقط یک مداح نیست؛ او بدل میشود به صدای همه شهدا، همه مادران داغدیده، همه جوانان عاشق که جان خود را برای ایران گذاشتند. او بدل به تجسم ایران میشود و جمعیت حاضر، بدل به امت عاشقی که به این صدا گوش میدهد و در دل خود، تصمیمی تازه میگیرد: تصمیم به ایستادن، به ساختن، به ادامه دادن.
این لحظه، به نوعی یک تجربه عرفانی نیز است؛ تجربهای که در آن، فرد از خود بیرون میرود و به یک کلیت والاتر ملحق میشود. در عرفان، این لحظه را «فنا» مینامند؛ فنای در عشق، فنای در معشوق، فنای در حقیقت. در این دم، فرد در ملت فانی میشود، ملت در رهبر فانی میشود و رهبر در حقیقت متعالی. به همین دلیل است که این دمها، بسیار نادر و بسیار ارزشمندند، زیرا چنین تجربههایی، به ندرت در زندگی یک ملت اتفاق میافتد و هر بار که رخ میدهد، آن ملت را برای دههها، بلکه برای سدهها بیمه میکند.
لحظه «ای ایران بخوان»، در واقع یک آیینه است؛ آیینهای که هر ایرانی در آن، چهره راستین خود را میبیند؛ چهرهای که شاید زیر لایههای خستگی، روزمرگی و بحرانهای اقتصادی پنهان شده باشد اما در اصل، همان چهره ایستاده، مقاوم و عاشق است. این چهره، چهرهای است که نه به دلار و یورو فروخته میشود و نه با امتیازات سیاسی عوض میشود. این چهره، چهره همان مردمی است که روزی در عاشورا گفتند «ما اهل کوفه نیستیم»، همان مردمی که در دفاعمقدس، در اوج محاصره و تحریم، حماسه ساختند. اگر سیاست را به معنای اصیل خود، یعنی «پرسش از زیست مشترک» و «تصمیم برای بودن با یکدیگر» تعریف کنیم، چنین دمهایی، لحظههای اصیل سیاستند. سیاست در این معنا، دیگر چیزی نیست که در اتاقهای دربسته یا میزهای مذاکره شکل بگیرد، بلکه در دل تپنده یک ملت و در اوج عاطفه و حماسه ساخته میشود. به همین دلیل است که دشمنان، بیش از هر چیز، از همین لحظات میترسند. آنها میدانند هیچ سلاحی، هیچ تحریمی و هیچ شبکه تبلیغاتیای، قادر نیست چنین روحی را در هم بشکند. این دمها، مثل شمعیاند که در شب تاریک میدرخشند و راه را نشان میدهند. ممکن است فردای آن شب، مشکلات همچنان پابرجا باشد، ممکن است تورم، بیکاری، یا فساد همچنان وجود داشته باشد اما ملت، صاحب یک چراغ معنوی میشود؛ چراغی که به او میگوید: تو هنوز زندهای، تو هنوز میتوانی برخیزی و تو هنوز میتوانی تاریخت را بسازی. این چراغ، همان چیزی است که تمدنها را میسازد، انقلابها را به پیروزی میرساند و ملتها را از لبه پرتگاه بازمیگرداند.
ما نیاز داریم این لحظات را ثبت کنیم، آنها را تحلیل کنیم و از آنها برای بازسازی روح جمعی خود بهره ببریم. تاریخ، در نهایت، نه با سلسله حوادث ریز و درشت، بلکه با همین دمهای نادر نوشته میشود. دمهایی که هرگز به چشم نمیآیند اما در عمق جان یک ملت، تپندهاند.
«ای ایران بخوان» یک یادآوری بود؛ یادآوری اینکه ما هنوز میتوانیم، هنوز عاشقیم و هنوز یک «ما»ی زندهایم. این یادآوری، مقدسترین سرمایه ملی ما است؛ سرمایهای که نه در بورس معامله میشود، نه در معاهدات بینالمللی گم میشود و نه در تریبونهای پرزرق و برق فروکاسته میشود. این سرمایه، قلب تپنده ایران است؛ همان قلبی که در هر بحران، دوباره میتپد و از نو میسازد و این است راز جاودانگی یک ملت.
******
بزرگداشت میهنی که حرم است
تقی دژاکام: یکی از ویژگیهای مداحیها در مراسم و مناسبتهای مختلف بخصوص در ایام محرم و صفر، پرداختن به و رویدادهای روز است. این گریز زدنها مربوط به امروز و دیروز نیست؛ با شدت و ضعف در اکثر موقعیتهای تاریخی وجود داشته است.
یکی از مداحان مشهور و قدیمی نقل میکرد در یکی از برنامههای خود در پیش از انقلاب، شعری از استاد حمید سبزواری را علیه شاه و اتفاقات جشن هنر شیراز خواندم که اینگونه شروع میشد:
ای ساز کرده قصه زال زر
وز یاد برده دانش و عقل و فر
از دخمه قرون به درآورده
دندان گیو و جمجمه نوذر
میبینمت به معرکه چون ضحاک
وآنک لوای کاوه آهنگر
مردم ز بند رسته و بر بسته
دست تو و قبیله تو یکسر
در ماجراهای مشروطه هم چندین نوحه به این موضوع اختصاص پیدا کرده بود. آقای صادق آهنگران هم بعد از انقلاب و در ایام جنگ نوحههایی میخواند که برای شهرهایی از ایران یا شخصیتهای بزرگی چون شهیدان بهشتی، رجایی، سروده شده بود: برای اهواز، برای هویزه، برای لشکریان ارتش و سپاه ایران اسلامی، یا نوحههایی که در آنها دشمنان ایران از جمله رؤسای جمهور آمریکا مثل ریگان به جای شمر و حرمله و یزید نشسته بودند. در حقیقت آهنگران و شاعران نوحههایش بشدت به تداوم ماجرای عاشورا در زمان تأکید داشتند و به ترویج «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» میپرداختند و عاشورا را حادثهای در زمان و مکان خاص محصور نکردند.
از انتخابات ریاستجمهوری سال 88، یک اتفاق موازی دیگر هم افتاد. یکی از نامزدهای جبهه انقلاب به جای رنگآمیزیهای ترویجی اندیشکدههای خارجی، پرچم ایران و در حقیقت پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی ایران را سر دست گرفت و آن را سمبل ستاد انتخاباتی خود قرار داد. از آن روز، پرچم ایران در کنار پرچمهای مذهبی «یا حسین» و «یا ابوالفضل» و «یا زهرا» و... در مساجد و مراکز مذهبی نشست.
رئیسجمهور وقت البته بعدها به افراط ایرانیگری و باستانگرایی قبل از اسلام افتاد و مذهب در زبان و ادبیات و فرهنگ ترویجی او کمرنگ و کمرنگتر شد و انسانیت را به جای اسلامیت تبلیغ میکرد که توضیح بیشتر آن متنی جداگانه میطلبد.
در همان ایام، رهبر عزیز انقلاب به این توجه افراطی به ایرانیت منهای اسلام واکنش نشان دادند، این در حالی بود که چندین بار بر نگاه مثبت خود حتی به ناسیونالیسم تأکید کرده بودند: «ما ناسیونالیسم را به معنای مثبتش قبول داریم. مگر میشود کسی میهن خودش را دوست نداشته باشد؟ ناسیونالیسم به این معنا چیز خوبی است اما به این معنا که چون من اهل اینجا هستم، پس باید بدخواه دیگر ملتها باشم، این بد است». در جایی دیگر فرمودند: «از اهداف استعمار در کشورهای شرقی و اسلامی، فاصله انداختن میان مسلمین بود؛ از جمله غلیظ کردن احساسات و گرایشهای ناسیونالیستی».
پس تا اینجا بر اساس نگاه آیتالله خامنهای، ملیگرایی و ناسیونالیسم اگر بدخواهی دیگر ملل بویژه ملل مسلمان در آن نباشد، نهتنها چیز بدی نیست، بلکه چیز خوبی هم است. به یاد بیاوریم کسانی را که شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر میدادند و بعدها سر از شبکههای فاسد و وابسته «من و تو» و «ایران اینترنشنال» درآوردند. برگردیم به نوحههای چند ماه اخیر برخی مداحان مشهور و انقلابی مثل حاجمحمود کریمی و بویژه نوحه «ای ایران» او که از ۲ روز پیش، توجه و اقبال بسیار گستردهتری پیدا کرده است.
این نوحه بر اساس شعری از «تورج نگهبان» است که مرحوم «محمد نوری» آن را خوانده است:
در روح و جان من، میمانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد
و در ادامه:
ای ایران ایران! دور از دامان پاکت دست دگران، بدگهران
ای عشق سوزان! ای شیرینترین رؤیای من! تو بمان، در دل و جان
ای ایران ایران! گلزار سبزت دور از تاراج خزان، جور زمان
ای مهر رخشان! ای روشنگر دنیای من! به جهان، تو بمان
این همان ناسیونالیسم مثبتی را ترویج میکند که رهبر انقلاب به آن اشاره داشتند اما حالا در نوحه آقای کریمی عناصری از دین و مذهب هم به آن ضمیمه شده است؛ از جمله:
ای میهن خدایی! صحن امام رضایی!
ایران ذوالفقار و ایران عاشورایی
یا: تویی تو هستی حرم، تویی تو خانه من
آنچه ایران امروز را در جهان سرافراز و مفتخر کرده و اعتبار مضاعف بخشیده، ایران منهای اسلام نیست، اتفاقاً ایرانی است و ایرانیانیاند که به خداوند قادر متعال تکیه دارند، به امام رضا علیهالسلام میبالند و رفتار و کردار سربازان و سرداران و مجاهدانش عاشورایی و حسینی است، نه خون و نژاد. ایران سرافراز، ایران اسلامی است و آنچه رهبر خردمند انقلاب اسلامی را واداشته این وجه ملیت و ناسیونالیسم را ترویج کنید و بزرگ بشمارند، همین نگاه مکتبی به میهن اسلامی است.
******
پیامهای قهرمانانه یک حضور
رضا رحمتی: انتشار خبر حضور رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره)، بسیاری را شوکه و پیامهای بسیاری را به دوستان و دشمنان مخابره کرد. این یادداشت در تلاش است برخی از این پیامها را مرور کند.
شنبهشب، رهبر انقلاب اسلامی در هیأت عاشورایی حسینیه امام خمینی(ره) حاضر شدند و با این حرکت نمادین، وضعیت استراتژیک فرماندهی کل قوا را تحکیم بخشیدند. حضور رهبر انقلاب که در دوره جنگ 12 روزه به صورت مستقیم فرماندهی میدان جنگ علیه اسرائیل و آمریکا را بر عهده داشتند، حضوری معنادار بود. این حضور استمرار همان حضور میدانی رهبری بود.
به نظر میرسد حضور رهبر انقلاب در شب عاشورا، فرستادن پیام تضعیف جبهه مقابل نیز بود. در حالی که بسیاری از ضد انقلاب در حال پمپاژ پیام عدم حضور در شب عاشورا با گزارههای غیرواقعی بودند، این حضور پرقدرت و احساسی توانست تمام ایدههای ضدانقلاب را از بین ببرد.
همچنین ایرانیان به حماسه عاشورا اعتقاد دارند، به همین رو حضور رهبر انقلاب در مراسم شب عاشورا تحریک احساسات و هیجانات بسیار غلیانیافته مردمی بود که غرق در احساسات مذهبی بودند و همزمان با عزاداریها در اوج هیجان قرار داشتند. تقویت جبهه داخلی و فرستادن پیام وحدت از جمله پیامهای حضور رهبر انقلاب بود که به صورت معناداری دریافت شد.
* عقلانیت انقلابی یک رهبر مؤمن
بارها در صحنههای مختلف مشخص شده رهبری در عین حال که نسبت به مناسبات سیاسی اهمیت بسیاری قائل هستند، به مناسبات توأم با درایت و تدبیر امور سیاسی هم تسلط دارند. همین موضوع تفاوت بین ایشان با سایر رهبران سیاسی را مشخص کرده است. اینکه به رغم مدیریت هیجانی و احساسی که مورد توجه گروههای مختلف انقلابی بوده است، رفتار حکیمانه داشتهاند، بحث تلفیق بین حکمت سیاسی و مدیریت، استراتژیک را به وجود آورده است. در این وضعیت، نبودن، به معنای ترس سیاسی معنا نمیشود، بلکه خود نوعی فرماندهی و مدیریت سیاسی است. به همین رو رهبر حکیم انقلاب نشان دادند «با حضور بهنگام و با تدبیر و درایت، جبهه را هدایت میکنند، نه با نمایش. ایشان در شب عاشورا در حسینیه امام خمینی(ره) حاضر شدند، نه برای پاسخ دادن به شایعات، بلکه برای نشان دادن اینکه فرمانده حقیقی، هم به وقت نبودن حکمت دارد، هم به وقت ظهور، حرارت».
* «ای ایران بخوان...»
رهبر انقلاب با خطاب قرار دادن محمود کریمی، مداح جلسه برای خواندن نوای «ای ایران» یک وضعیت ملیگرایانهای را پمپاژ کردند که در دوران جنگ 12 روزه بخوبی در پیامهایشان آن را ایجاد کرده بودند. وضعیتی که «ای ایران» در فضای مجازی به وجود آورد، همراه با غلیان احساسات پیرامون ایران به عنوان مهمترین دارایی مشترک همه ایرانیان و عاملی برای ایجاد اتحاد و همبستگی شد. وضعیتی که در حسینیه امام ایجاد شد، تعبیر زیبای شهید مطهری را بازنمایی کرد: «ایران برای اسلام» و «اسلام با پرچم ایران». با توجه به بازنماییهای بسیار برای مخالفنمایی این دو مهم، رهبر انقلاب شب عاشورای حسینی را تبدیل به مهمترین جلوه برای همنوایی این دو کردند.
«ای ایران بخوان...» حالا تبدیل به یک نماد شده است. شاید محمد نوری تصورش را هم نمیکرد تصنیفش اینچنین عامل وحدت و همبستگی پیرامون ایران واقعی و نه ایران انتزاعی شود. «ای ایران» حالا دیگر فریادی است برای ملتی برای مبارزه با زورگویی حول پرچم «ای ایران» حالا ندای یکپارچگی برای مقابله با طوفانهای خارجی است.
«ای ایران» رجزخوانی ملتی است که برابر جنگندههای دشمن و تمام جبهه مقابل، روی زانوی خود ایستاده و میگوید بدون اتکا به هیچکس حاضر نمیشود ترجیعبند ایستادگی را نخواند. اشاره رهبر انقلاب به مداح برای اینکه «ای ایران» بخوان، برای یادآوری این است که ایشان وطن دوستترین شخصیت سیاسی ایران هستند.
«ای ایران بخوان ...» برای برخاستن ملت در برابر نیات شوم تجزیهطلبانه شیاطین خارجی و دستان شوم آنها بود.
«ای ایران بخوان ...» ضربهای هم بر لفاظیهایی تهی از بیمعنای اپوزیسیون سلطنتطلب به اصطلاح ایراندوست بود که ایران نه آن تمنایی که شما دارید برای پر کردن جیب و نشان دادن تشنگی دائمیتان برای دیده شدن، بلکه یک فریاد برای انسجام سرزمین تاریخی با میراث کهن، زنده و واقعی است.
* چگونگی حضور
پیام دیگر چگونگی حضور رهبر انقلاب بود. درباره رهبر انقلاب دیده شد که رسانهها و نیروهای ضد ایرانی خوانشی روانشناختی از رعایت الزامات حفاظتی ارائه دادند مبنی بر اینکه رهبر انقلاب در وضعیتی از «ترس» قرار داشتهاند. چگونگی حضور ایشان در ملأعام و در حسینیه امام، علاوه بر پیامهایی برای بسیج افکار عمومی، این خوانش روانشناختی را دچار گسست و عدم حضور را از روایت جریانات ضدایرانی جدا کرد و غیبت را به تکنیک عملیات میدانی برای کنترل و هماهنگی وضعیت سیاسی و نظامی تبدیل کرد.
به نظر میرسد رهبر انقلاب به صورت دقیق پازلهای مختلف را در کنار هم قرار دادند تا هم میدان سیاسی و هم میدان نظامی آن گونهای معنا پیدا کند که بتواند بیشترین دستاورد را برای ایران به دست آورد. همین موضوع آخرین قدم برای تقویت و استحکام آن چیزی بود که در دوره جنگ به وجود آمد.
******
اصل ولایت برخاست
جعفر علیاننژادی: در میانه جنگ تحمیلی، کمی سخت بود تشخیص داد دشمن به دنبال زدن اصل ولایت است. در آن کارزار روانی و عصبی که دشمن علیه رهبر انقلاب اسلامی انداخته بود، نمیشد و بسیار سخت بود لایه عمیقتر عداوت او را پیش چشم آورد و برای حفاظت از آن فکری کرد. همه توجهات و نگرانیها معطوف به شخص رهبر انقلاب بود، حال آنکه ایشان به شخصه در حال دفاع و صیانت از نهاد رهبری بودند. همه نگران جان رهبری بودند، در حالی که ایشان در اندیشه تقویت و صیانت از راه امامت بودند.
سنگینی عملیات روانی دشمن، روی این مبنا سوار بود تا طوری دلهره و ترس ایجاد کند که گمان کنیم با غیبت رهبر معظم انقلاب، رهبری و هدایت نظام اسلامی نیز به حال خود واگذاشته شده و قدرت تصمیمگیری از آن سلب شده است. انگارههای منفی و غلطی ایجاد شد که خط ارتباطی بین رهبر معظم انقلاب و مسؤولان قطع شده و کمکم مملکت در مسیری غیر از حرکت کلی انقلاب اسلامی قرار میگیرد. تهدیدات دشمن نیز مزید بر علت میشد و مدام با خاطره شهادت سیدحسن نصرالله و جانشین ایشان شیخ صفیالدین، تلاش داشت روح و روان ما را آزار بدهد. همه نگرانتر شده و برای حفظ جان رهبر انقلاب متحدتر میشدیم. رهبر انقلاب اما با آرامش و سکینه، مشغول هدایت این جنگ ترکیبی و رهبری امت بودند. لحظات گفتارهای تلویزیونی ایشان، در واقع گزارش تبیینی رهبری جنگ بود که دلها را آرام و میل به انسجام ملی را صدچندان میکرد. مردم در هنگامه نمایش رژیم سفاک، توصیههای رهبری را با جان و دل خریدار بودند و بیشتر از قبل عامل به آن توصیهها بودند. نقل قول از بیانات را وسیلهای برای اصلاح ترک فعلهای خود قرار میدادند. تغییر روند و روال جنگ را ملموستر از قبل، حاصل رهبری ولیفقیه دانسته و ارزش انسجام حول یک محور را به غایت حس کردند. هدف دشمن در وهله اول ترور این انسجام بود؛ انسجامی که حاصل تجربه موفق مردم در عبور از بحرانهای پیاپی و فتنههای رنگارنگ به رهبری ولایت فقیه بود. دشمن به دنبال ترور همبستگی و همجوشی یا ولایت افقی مردم بود. حال آنکه ولی فقیه حافظ همین ولایت و همبستگی جمعی و در طول سالهای پس از انقلاب حافظ حرکت کلی نظام با ایمان به چنین مردمی بودند. در واقع دشمن اصل ولایت را نشانه گرفته بود اما محاسبه اشتباهی از نگرانی مردم داشت. به خیال باطل او این نگرانی به ناامیدی از امکان پیروزی تبدیل شده و این ناامیدی مولد هرج و مرج خواهد شد.
رهبری اما دست دشمن را از مدتها قبل خوانده و هشدار داده بودند در دام چنین اشتباهی نیفتد که ایران ضعیف شده و اکنون وقت ضربهزدن است اما چه ایشان و چه مردم در طول این سالها بارها معادله پیروزی و تحمیل شکست بر او را تمرین کردهاند؛ معادلهای که یکسر آن ایمان رهبر انقلاب به مردم و سر دیگر آن ایمان مردم به رهبری نظام اسلامی است؛ ایمانی که دوسر آن ریشه در باور به حاکمیت مطلق الله بر ساحت هستی دارد.
ایمان رهبر معظم انقلاب به مردم، همان ولایت جمعی موجود در جامعه باایمان ایران است که منجر به استقرار و تثبیت باور ما میتوانیم شده است. ایمان مردم به رهبر انقلاب، همان باور به ولایت فقیه عادل، شجاع، متقی، زمانشناس، ایرانشناس، مردمشناس و عزتمدار ایران اسلامی است. دشمن، اصل ولایت را نشانه گرفت اما بدتر از هر زمان دیگری له شد. مردم نشان دادند جانشان به جان ولیفقیه بسته است. ولیفقیه هم نشان دادند در حفاظت از مردم و ایران و نظام، مرز نمیشناسند و اقتدار و عقلانیت و معنویت را به نحو شگفتآوری در میان تمام آحاد ملت بازتوزیع کردند.
رهبر انقلاب از عقلانیت، معنویت وقتشناسی و شجاعت مردم علیه رژیم احمق صهیونیستی در پیام دوم تلویزیونیشان تمجید کردند، مردم نیز شب عاشورا در حسینیه امام خمینی(ره)، تبلور شجاعت وقتشناسی، عقلانیت و معنویت ولیفقیه را در وجود رهبر معظم انقلاب به نظاره نشستند. این یک لحظه خاص از قدرت اندیشه ولایت و امامت بود که طرحواره شکست پیاپی و تکراری استکبار را برای بار دیگر تثبیت کرد و نشان داد. حالا همه بلندگوهای بیگانه در حال مخابره این صحنه هستند و از این بهجت قلبی عمومی در سراسر ایران اسلامی عصبی شدهاند، بویژه آنکه تیر خلاص نوحه «ای ایران» حسینیه بشدت در حال پژواک است.
******
لحظه تاریخی پیوند 2 مفهوم میهن و دین در شب عاشورای سال ۱۴۰۴
این ایران خدایی
میلاد جلیلزاده: ۱۴ قرن پیش مردی که به حاکم زمان و خلیفه خودخوانده پیامبر اعتراض داشت و به قدرت رسیدن او را نهتنها خلاف شرع، بلکه خلاف تعهدات میدانست، به دعوت مردم شهر کوفه به سمت آن دیار رفت تا بیعتشان را بگیرد و پایگاهی مستقل بر پایه شریعت پیامبر تشکیل بدهد. او البته میدانست که کوفیان وفادار نیستند و وقتی سپاه آن حاکم جابر سر برسد، اکثرشان جا میزنند. این چیزی بود که در طول مسیر کوفه، از حج نیمهتمامش تا سرزمین عراق، خیلی از خیرخواهان به این مرد گفتند اما چنین حرکتی به قصد حکومت انجام نمیشد، بلکه برای ابلاغ یک پیام بود و روی همین حساب چنین توصیههایی اگرچه مبنای عقلانی داشت و صحیح بود اما نمیتوانست جلوی این حرکت را بگیرد. او نهایتاً در مسیر کوفه، در سرزمینی نیمهبیابانی کنار رود فرات که اسامی مختلفی بر آن نهاده بودند، به سد سپاه دشمن خورد و نبرد سنگینی درگرفت. این مرد به همراه یارانش که نهایتاً حدود ۱۰۰ نفر بودند، در یک نیمهروز به خاک و خون افتادند و اهل بیت آنها به اسارت دشمن درآمد. کل ماجرا از نظر تاریخ عرفی همین است. برای بشری که در طول تاریخ دهها جنگ نسلافکن را با صدها هزار و گاهی دهها میلیون کشته دیده است، چرا باید یک نیمهروز خونین در بیابانی واقع در بینالنهرین با حدود ۱۰۰ کشته و ۱۰۰ اسیر، اهمیت چندانی پیدا کند؟ چه چیز باعث شد این حرکت آزادیخواهانه تا ابد تبدیل شود به ستارهای قطبی که راهنمای تمام آزادیخواهان دنیاست و مظهر و الگوی انقلاب و استقامت و مقاومت در بین ملتهای مختلف تاریخ شود. در طول تاریخ برای سرکوب هیچ مرام و عقیده و آیینی به اندازه عزاداری عاشورا تلاش نشده و هیچ گروهی از دینداران یا مومنان به هر عقیدهای، به اندازه شیعیان زیر یوغ ستم نبودند و برای عقیدهشان قتلعام نشدهاند و هیچ زیارتگاه یا مکان مذهبی دیگری را نمیشود سراغ گرفت که به اندازه حرم حضرت امام حسین(ع) مورد تعدی و تخریب یا ممنوعیت ورود قرار گرفته باشد. اینکه عزاداری برای امام حسین فراتر از یک آیین مذهبی دارای بعد و پیام سیاسی اجتماعی خاصی است، دلیل مخالفت حکومتهای مختلف با آن در طول تاریخ بوده؛ از امویان و عباسیان که خود را خلفای پیامبر و حاکمان دینی میخواندند تا کشورهایی که به رغم اکثریت داشتن جمعیت شیعه در آنها، به بهانههایی تحت عنوان حکومتداری عرفی و سکولار، مانع این رویداد میشوند. شیعیان اما دیدگاهشان درباره تمام این تلاشهای مذبوحانه روشن است.
آنها دیدهاند که در طول تاریخ صدها بار در جاهای مختلف توسط صاحبان قدرت تلاشهایی برای محو کامل نام سیدالشهدا یا حرم مطهر او شد اما نهایتاً آن قدرتها زوال یافتند و این باور و آیین زنده ماند و با قدرت بیشتر به راه خودش ادامه داد. این باور اگر زوالیافتنی بود، طی این ۱۴ قرن با این همه تلاشی که علیه آن شد زوال مییافت و اگر تا به حال تحت این شرایط باقی مانده، یعنی دیگر باید نتیجه قطعی گرفت فناناپذیر است. عدهای ابله به ظاهر نوگرا هم در قرن اخیر پیدا شدند و با تحقیر مردم مومن به عاشورا گفتند چرا باید بابت اتفاقی که ۱۴ قرن پیش رخ داده، امروز ناراحت باشیم یا گفتند این اتفاق در سرزمین عراق رخ داده و ربطی به ایرانیها ندارد. البته این دست سفسطههای ضعیف و ابلهانه فقط روی اراذل و اوباش و فقرای ذهنی ممکن است تاثیر بگذارد؛ چه اینکه پیام سیدالشهدا تاریخ مصرف ندارد و زنده نگه داشتن نام و یاد او یعنی زنده نگه داشتن آن پیام رهاییبخشی که مرز نمیشناسد. علاوه بر آن وقتی صحبت از یک پیام لازمان و لامکان است، دیگر چه تفاوتی میکند که ابلاغکننده اصلیاش اهل کجا باشد؟ مگر بحث بر سر حقانیت این قوم نسبت به قومی دیگر بوده که به ما ربطی نداشته باشد؟ وقتی میبینیم گاندی هم در انقلاب استقلالطلبانهاش برای رهایی هندوستان، از امام حسین الهام میگیرد، یا موارد متعدد دیگری مثل آن را در اقصی نقاط دنیا مرور میکنیم، به وضوح درمییابیم که بحث بر سر چیست و این افراد که چنین سفسطههای ابلهانهای میکنند، در حقیقت میخواهند ملتها را در برابر استعمار و استثمار خلع سلاح کنند. ببینیم چه کسانی در ۱۰۰ سال گذشته بین خود ایرانیها از این صحبتها کردهاند و آنها چه گرایشاتی به لحاظ سیاسی داشتند. مثلاً در دوره رضاخان که عزاداری ممنوع شده بود، مردم به صورت مخفیانه و در تمردی آشکار از اوامر ملوکانه، مراسم عزای سالار شهیدان را برگزار میکردند. در همان ایام آخوندف مىنویسد: «هر جا مىروی تعزیه برپاست، مگر مصیبت و درد خود آدم کم است که با نقل گزارش هزار ساله، اوقات خود را دائما تلخ کند و به جهت عمل بیفایده از کسب و کار باز بماند؟» یا میرزا آقاخان کرمانى هم مىنویسد: «آیین عزادارى و ماتمگرى روح شادى و کامرانى را از میان این ملت برانداخته، روزشان را چون شب تار ساخته است، ایرانیان با حبیببنمظاهر هیچ قرابت و خویشى ندارند، روز سوگوارى هزار سال پیش را برپا مىکنند و بر مظلومان آن زمان مىگریند». حالا اینها کیستند؟
آخوندف همان مزدور روسهاست که تغییر رسمالخط فارسی را تبلیغ میکرد تا از رسمالخط مشترک با مسلمانان خارج شویم؛ کاری که اگر به سرانجام میرسید ما را با مردم تاجیکستان و باقی مناطق قفقاز همسرنوشت میکرد و ارتباطمان با آثار کهن ادبیات فارسی هم قطع میشد. میرزا آقاخان کرمانی هم یکی از تکاپوگران شناختهشده بابی (ازلی) در عصر قاجار است که مزدور انگلستان بود.
در طول تاریخ معاصر خود ما یک نفر از این مدعیان ایرانگرایی را که دشمن عزاداری امام حسین هستند نمیتوان پیدا کرد که حاضر شده باشند جانشان را برای ایران بدهند، اما از میان پیروان آن حضرت هزاران و بلکه میلیونها میهندوست واقعی در عمل چنین کاری کردند و برای میهنشان جان دادند. این مقایسه را باید دقیقتر کرد و گفت به واقع آن دشمنان عاشورا نهتنها برای وطن جان نمیدادند، بلکه همگی سرسپرده بیگانه و وطنفروش بودند و هرچند ریاکارانه و به دروغ از ایرانگرایی باستانی دم میزدند، در عمل به گواه تاریخ بزرگترین خیانتها را در حق سرزمین مادریشان کردند. آنها چنین مطالبی را حتی صرفاً از روی کجفهمی و کجفکری خودشان نمیگفتند، بلکه بیان این چیزها منافعشان را در سفارتخانههای بریتانیا و روسیه تزاری تامین میکرد. یعنی سفارتخانه کشورهایی که وجود فرهنگ عاشورا را مانع دستیابی خودشان به منافعشان در این سرزمین میدیدند. در جاهای دیگر دنیا هم بارها دیده شده که موانعی برای عزاداری عاشورا یا زیارت امام حسین ایجاد شده یا میشود و در تکتک این موارد منافع قدرتهای بزرگ و ایادی آنها در میان بوده است. همانطور که در عاشورای سال ۴۲ دستههای عزاداری تبدیل شد به تظاهراتی علیه نخستین حرکت جدی محمدرضاشاه در جهت هدم آزادیهای مشروطه و همانطور که در آبان ۴۳ به نام نامی امام حسین، ملت مسلمان ایران غوغایی علیه کاپیتولاسیون آمریکایی به راه انداختند و همانطور که در پاییز سال ۵۷ مراسم عزاداری عاشورا بزرگترین پیچ هولناک را در مسیر تاریخی حکومت پهلوی قرار داد و کار را نهایتاً به فرار شاه و پس از آن سقوط سلسله پهلوی کشاند و همانطور که در پاییز سال ۵۹ پیام و مرام عاشورا مردم ایران را به مقاومت در برابر رژیم بعث صدام حسین واداشت، در بهار و تابستان ۱۴۰۴ هم پیام عاشورا مردم را آماده نبرد با آمریکا و ایادی خونخوارش مثل رژیم صهیونیستی میکند.
در خارج از مرزهای ایران هم میتوان رویدادهای تاریخی متعددی را مرور کرد که همگی نشان میدهند برپا ماندن مراسم عزاداری محرم و برقرار ماندن سنت زیارت حرم سیدالشهدا و به طور کل زنده ماندن نام و یاد سالار شهیدان، در پیچهای مهم سیاسی و تاریخی توانسته نیروی در اختیار ملتهای مظلوم بگذارد تا حقشان را از ستمگران و زیادهخواهان بگیرند. پیام عاشورا این است که ما برای حق و در مسیر حق میایستیم و حتی از بذل جان دریغ نداریم. این ایستادگی بر اساس محاسبات مادی و سنجش قوای خودی و قوای دشمن انجام نمیشود و اساساً به همین دلیل است که عاشورا میتواند اسم رمز ملتهای مستضعف برای نه گفتن به قدرتهای بزرگ باشد؛ جایی که محاسبات مادی و زمینی میگوید اگرچه حق با ما است اما قدرت طرف مقابل بیشتر است و باید تسلیم شد یا باید تحمل کرد و وضع موجود را پذیرفت. فرهنگ عاشورایی میگوید بیاینکه به برنده و بازنده نهایی داستان بیندیشیم، باید بایستیم و مبارزه کنیم چون حق این است و باطل در مقابل. اساساً طومار بسیاری از قدرتهای زیادهخواه توسط همین فرهنگ برچیده شده چون ملتهای به ظاهر ضعیف را بر آن داشته که حتی به بهای مرگ هم شده مقاومت کنند و «نه» بگویند و نهایتاً همین مقاومتها به لحاظ محاسبات مادی و زمینی هم جواب داده است. تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، یک روز مانده به عید غدیر خم رخ داد و طی ۱۲ روز که تبادل آتش بین طرفین ادامه داشت، مرتب زمزمههای نزدیکی به ایام عزاداری محرم شنیده میشد. خیلیها میگفتند این دشمن دیوانه، بدترین زمان را برای حمله به ایران انتخاب کرده چون فرا رسیدن ماه محرم و بالا گرفتن تب شور حسینی در بین مردم ایران، آنها را برای نبرد روز قیامت آماده میکند. تبادل آتش در این جنگ موقتا متوقف شد و عزاداریها در فضای نسبتاً امنتری برگزار شدند اما زمزمههای مربوط به این جنگ ناجوانمردانه به هیأتهای مذهبی سراسر کشور کشیده شد و تقریبا در نوحهخوانیها و دودمهها و دعای آخر تمام مجالس، نام ایران و نام قدس وارد اشعار و اقوال ذاکران و منبریها شد. یکی از نخستین مواردی که در این زمینه بسیار چشمگیر شد و فضا را تحت تاثیر خود قرار داد، نوحهای بود از حاج محمود کریمی که اقتباسی از یک ترانه وطنی از محمد نوری بهحساب میآمد؛ در روح و جان من، میمانی ای وطن... .
کریمی بعضی از واژهها یا تعابیر مذهبی را به این ترانه اضافه کرد و آن را در سینهزنی شب اول محرم خواند. پس از او هم در سراسر کشور بازخوانی بعضی از ترانههای مشهور وطنی توسط مداحان دیگر دیده شد و البته از قبل شروع ماه محرم، بسیاری از مداحان اشعاری را مشتمل بر واژههایی مثل ایران و غیرت و جنگ آماده داشتند. وقتی اعلام شد که مراسم عزاداری حسینیه امام خمینی قرار است امسال هم برگزار شود، خیلیها تصور کردند رهبر انقلاب در این مراسم حضور خواهند داشت و حتی بعضیها بابت تهدیدات دشمنان نگران بودند اما ایشان در این ایام در حسینیه امام خمینی حضور نداشتند و شب عاشورا در حالی که کسی از تصمیم به حضورشان مطلع نبود، ناگهان وارد حسینیه شدند. همین حضور شوری عجیب در فضا ایجاد کرد اما نقطه اوج جایی فرا رسید که ایشان از حاج محمود کریمی، مداح مراسم درخواست کردند که اگر خسته نیستید «ای ایران» را بخوانید. دستها در حسینیه امام خمینی بالا رفت و به سینهها خورد و این در حالی بود که غالب مردم ایران در اقصی نقاط کشور از حضور رهبر انقلاب در حسینیه عزاداری، وسط مجالس عزاداری خودشان و توسط مداحان یا واعظان مطلع شدند. یک نمایش میهندوستانه و عاشورایی بینظیر یا یک جمله تاریخی که پیوست آن شد و هیچوقت از یادها نخواهد رفت؛ «ای ایران را بخوانید». این لحظه، یعنی شب عاشورا؛ و این مکان، یعنی حسینیه، جایی که محل برگزاری مجلس عزای سالار شهیدان است، در ۱۴ تیرماه ۱۴۰۴ همزمان با سالگرد ربایش حاج احمد متوسلیان توسط رژیم صهیونیستی و در میانه جنگ آخرالزمانی ایرانیان با این رژیم، تبدیل شد به نمادینترین لحظه تاریخی برای پیوند 2 مفهوم دین و وطن، عاشورا و ایران و امت و ملت و اتفاقاً عبارت «ایران عاشورایی» که در نوحه حاج محمود کریمی وجود داشت، دلالتی ساده و صریح اما دقیق و بیکم و کاست از همین یگانگی ظهور یافته و مشعشع بود. عاشورا به ما آموخت که از کثرت و قدرت لشکر دشمن نترسیم و بایستیم و از میهنمان دفاع کنیم. پیوند خوردن نام عاشورا با نام ایران، حس بقای ابدی را به مردم ایران میبخشد؛ پیام و نام و مرامی که ۱۴ قرن است تمام قدرتمندان و ستمگران جهان خواستهاند آن را از میان بردارند اما موفق نشدهاند، وقتی با نام میهن پیوند بخورد، حس ماندگاری این سرزمین را هم تبادر خواهد کرد. ما حتی اگر تا آخرین قطره خون و تا شهادت یکایک سلحشوران ایرانی بجنگیم، پیروزیمان حتمی است و ایران باقی خواهد ماند، چنانکه نام و مرام سیدالشهدا باقی مانده است و ما این صدا را در اقطار تاریخ، در گوش بشر زمزمه کردیم.