پایان نه غزه نه لبنان
مهرداد احمدی: پس از خاتمه مقاومت 12 روزه، یک دگرگونی بنیادین در آگاهی عمومی جامعه ایران نسبت به مؤلفههای امنیت و مقولات بنیادین دفاع ملی پدید آمده است. در شرایطی که سیاستگذاری امنیتی در ایران طی 4 دهه گذشته پیوسته در تعامل با محیط پرتنش پیرامونی طراحی شده، رخداد اخیر، همچون یک آزمون میدانی، نقش سیاست منطقهای ایران و لوازم بازدارندگی چندلایه آن را در سطح افکار عمومی آشکار کرد. در چارچوب ادبیات رئالپلیتیک، امنیت ملی هر دولت-ملت، متکی بر برساختی پیچیده از توان سختافزاری، انسجام اجتماعی و ظرفیتهای بازدارندگی فراملی است. ایران، به عنوان یک بازیگر مهم در معادلات ژئوپلیتیک غرب آسیا، بخوبی دریافته امنیت در محیط آشفته منطقهای، بیش از آنکه محصول توافقات صوری یا ترتیبات حقوقی باشد، تابعی از قدرت عینی و اراده عملیاتی در صحنه است. با این وصف در کنار ارتقای توان دفاعی بویژه موفقیت برنامه دفاع موشکی، آنچه به مثابه شاهبیت سیاست بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران در این بزنگاه تاریخی خود را نمایان کرده، تدبیر کلان در ایجاد و تقویت جبهه مقاومت است. این ائتلاف منطقهای، بر بنیاد یک تصور کلگرایانه از امنیت شکل گرفته که در آن، مرزهای ملی، صرفاً خطوط جغرافیایی محدودکننده نیست، بلکه امتداد لایههای ژئوپلیتیک و راهبردی کشور تلقی میشود.
جبهه مقاومت، حاصل یک طراحی کلان و یک همگرایی عقیدتی-امنیتی میان اضلاع گوناگون منطقه، شامل ایران، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و برخی گروهها در کشورهای اسلامی است. این طراحی، نه یک تدبیر کوتاهمدت یا واکنشی مقطعی، بلکه حاصل یک منطق راهبردی بلندمدت است؛ تضعیف عمق استراتژیک دشمن و در عین حال، گسترش فضای مانور ایران در منطقه. جامعه ایرانی در خلال جنگ اخیر، به شکل عینی و بیپیرایه، پیامدهای وجود این جبهه را در ارتقای توان بازدارندگی ملی درک کرد. جبهه مقاومت، در مقام یک «اکوسیستم امنیتی» منطقهای، ظرفیت تحمیل هزینههای تصاعدی بر دشمن را بهطرز کمسابقهای فراهم آورده است. همانگونه که بارها در اظهارات مقامات صهیونیست، از جمله نخستوزیر رژیم تصریح شده، تهدید ایران به عنوان مرکز ثقل مقاومت، تنها پس از مهار شاخههای منطقهای آن، عملیاتی خواهد بود. این اعتراف، آشکارترین گواه بر کارآمدی راهبرد کلان تهران در استحکامبخشی به کمربند دفاعی پیرامونی است. در 2 دهه اخیر، در تمام روندهای مذاکراتی، آمریکا و متحدان اروپایی همواره بر تجدیدنظر ایران در سیاستهای منطقهای و قطع حمایت از مقاومت، به عنوان یک مطالبه ثابت اصرار داشتهاند. این خواست، نه یک قاعده اخلاقی یا حقوقی، بلکه مبتنی بر منطق رئالپلیتیک غرب به منظور انهدام زیرساختهای بازدارندگی فراتر از مرزهای ایران طرح میشده است. شواهد میدانی جنگ اخیر مؤید آن است ایران، در صورت تعرض گسترده، نهتنها بر ظرفیتهای بومی همچون توان موشکی، ناوگان دریایی و اهرمهای ژئوپلیتیک مانند اثرگذاری روی جریان انرژی در منطقه اتکا دارد، بلکه از شبکه مقاومت به عنوان یک سپر چندضلعی بهرهمند است. پس از حمله ایران به پایگاه آمریکایی العدید قطر، پیام آشکاری به تمام بازیگران منطقهای و فرامنطقهای ارسال شد: هرگونه تهاجم طرف سوم، موجب فعال شدن تمام ظرفیتهای ایران و مقاومت و ورود همزمان بازیگران غیردولتی و دولتی متحد به عرصه نبرد خواهد شد. توقف جنگ در همان نقطه، دقیقاً در لحظهای که امکان گسترش به یک نزاع منطقهای تمامعیار وجود داشت، بیانگر کارکرد حیاتی این ظرفیتها، نیز شبکه عقیدتی - نظامی است.
این حقیقت بنیادین، امروز به وضوح برای جامعه ایران ملموس شده است. به عبارت دیگر، جامعه ایرانی دریافته امنیت پایدار، مستلزم دفاع پیشدستانه در عمق و برخورد فعالانه با تهدید در مبادی آن است. استمرار، تقویت و نهادینهسازی جبهه مقاومت، اکنون به یک مطالبه اجتماعی بدل شده که از عمق تجربه زیسته و درک عینی شهروندان برمیخیزد. در این میان، مواضع برخی جریانهای داخلی که شعارهای عوامفریبانه چون «نه غزه، نه لبنان» یا «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» برساخته مواضع آنهاست و تلاش داشتند استراتژی منطقهای ایران را تضعیف کنند، امروز بیش از هر زمان دیگر بیاعتبار شده است. این رویکرد متکی بر یک تصور خام و خوشخیالانه از امنیت ایستا و محصور در مرزهای رسمی بود که هیچ سنخیتی با مختصات ژئوپلیتیک خاورمیانه ندارد. رهبر معظم انقلاب، در زمان حضور ایران در جبهه مقابله با تروریسم داعش، در تبیین منطق رئالپلیتیک جمهوری اسلامی، جملهای راهبردی و آیندهنگرانه فرمودند: «اگر در سوریه نمیجنگیدیم، باید در کرمانشاه میجنگیدیم». این گزاره، در حقیقت ترجمان فشردهای از دکترین بازدارندگی فعال ایران است. امروز شواهد میدانی و روند تحولات منطقه به روشنی مؤید صحت و عمق این دیدگاه است. با این حال، جریانهای سیاسی منتقد، حتی در اوج بحران و جنگ، همچنان بر مواضع ویرانگر خود اصرار میورزند. بیانیه اخیر جبهه اصلاحات و جمعی از به اصطلاح اقتصاددانان که خواستار تنشزدایی به بهای تضعیف مولفههای حیاتی بازدارندگی شدند یا نامه یکی از سران فتنه که متاسفانه بر توهم دشمن صهیونیست برای تداوم حملات به ایران دامن میزند و ایدهای برای تضعیف کشور است، نمونه بارز این ذهنیت عقبمانده است. این جریانها پیشتر در دوران مذاکرات هستهای، نسخههایی چون «کاهش توان دفاعی و بازدارندگی برای گشایش اقتصادی» را تجویز میکردند و امروز در میانه جنگ و بحران امنیتی، همان ادبیات مخرب را تکرار میکنند. این در حالی است که جامعه، به درک مشترکی از پیوند وثیق امنیت، استقلال و سیاستهای منطقهای رسیده و به صراحت درک کرده هزینههای امروز مقاومت، سرمایهگذاری برای فرداست. هر موضع انفعالی، هر عقبنشینی و هر تنشزدایی بیمبنا، صرفاً به معنای افزایش هزینههای دفاعی در آینده و انتقال میدان جنگ به عمق خاک کشور خواهد بود. مطالبه امروز مردم، دقیقاً برآمده از همین درک عقلانی و مبتنی بر رئالپلیتیک است: حفظ و توسعه سیاستهای منطقهای ایران و تقویت مضاعف جبهه مقاومت. این مطالبه، نه برآمده از احساسات یا هیجانات زودگذر، بلکه محصول یک روند تاریخی طولانی و تجربیات میدانی خونین در سطح منطقه است. بر این اساس، نهادهای تصمیمگیر و ساختار حاکمیتی کشور، امروز در برابر یک الزام راهبردی مضاعف قرار گرفتهاند: پاسخ به مطالبه عمومی درباره ارتقای توان تجهیزاتی و دفاعی داخلی، همچنین تقویت شاکله مقاومت در سطح منطقه. این 2 مسیر، به صورت مکمل و همافزا، ضمانت تثبیت قدرت بازدارندگی ایران در محیط آشفته خاورمیانه محسوب میشوند. نسل جوان ایرانی که خود در دل بحرانها و تحولات منطقهای رشد یافته، اکنون حامل یک درک راهبردی نوین از امنیت ملی است؛ نسلی که بخوبی دریافته میدان ژئوپلیتیک، یک عرصه بیرحم و مبتنی بر قاعده بقای اقویاست و هیچ رحم و اخلاقی مستقل از توازن قدرت در آن جاری نیست.
پیام نهایی جامعه به تمام بازیگران داخلی و خارجی روشن است: ایران بر اساس منطق رئالپلیتیک، آماده است هرگونه تهدید را در مبدا خنثی کند و در صورت لزوم، تمام ظرفیتهای منطقهای خود را به کار گیرد. این عزم، نه متکی به شعار، بلکه بر پایه واقعیتهای میدانی و محاسبات دقیق راهبردی استوار است.
جنگ اخیر، صرفنظر از پیامدهای کوتاهمدت، به مثابه یک نقطه عطف تاریخی، زمینهساز تقویت آگاهی ملی نسبت به ضرورت سیاستهای منطقهای و جبهه مقاومت شد. جامعه ایران امروز بیش از هر زمان دیگری، درک کرده صلح و امنیت پایدار، از مسیر مقاومت فعال، بازدارندگی مؤثر و اتحاد راهبردی با بازیگران همسو در منطقه عبور میکند. در این چارچوب، سیاست مقاومت، نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی تاریخی و زیستی برای حفظ قدرت و امنیت ایران در منظومه ژئوپلیتیک ولی پرآشوب غرب آسیاست.