06/شهريور/1404
|
00:37
بررسی سیر تطور مرجعیت طنز در ایران از مطبوعات مکتوب تا ریلز‌های اینستاگرام به بهانه توهین به فردوسی

قواعد درهم‌‌شکسته طنازی

آراز مطلب‌زاده: در ایران، به عنوان یکی از کهن‌ترین ابزارهای فرهنگی برای نقد، سرگرمی و اعتراض‌های اجتماعی و سیاسی در چند دهه اخیر مسیری پرفرازونشیب را پیموده است. این مسیر از صفحات کاغذی نشریات طنز در دهه‌های 60 و 70، به جعبه جادویی تلویزیون در دهه‌های 70 و 80 و اکنون به پلتفرم‌های دیجیتال مانند اینستاگرام و یوتیوب رسیده است. هر دوره، با ویژگی‌های خاص خود، مرجعیت طنز را بازتعریف کرده و بازیگران جدیدی را به صحنه آورده است. در این نوشتار بر آن هستیم تا این فرآیند را بازخوانی کنیم؛ از دوران طلایی گل‌آقا تا ظهور کمدین‌های اینستاگرامی مانند زینب موسوی، که جنجال اخیرش بحث‌های داغی را در فضای مجازی برانگیخته است. در این مسیر، به بررسی ریشه‌ها، بازیگران کلیدی، چالش‌ها و چشم‌انداز آینده طنز در ایران می‌پردازیم و در پایان، به این پرسش پاسخ می‌دهیم که چه بر سر مرجعیت طنز در ایران آمده است؟!
* عصر کاغذ و قلم: وقتی گل‌آقا زبانِ مردم بود
در دهه‌های 60 و 70 خورشیدی، طنز در ایران عمدتاً در قالب نشریات مکتوب نمود پیدا می‌کرد. در آن دوران که رسانه‌های دیجیتال هنوز به زندگی روزمره مردم راه نیافته بودند و تلویزیون با محدودیت‌های شدید محتوایی مواجه بود، نشریات طنز به عنوان یکی از معدود بسترهای بیان نقد و سرگرمی، جایگاه ویژه‌ای داشتند. در این میان هفته‌نامه گل‌آقا، تأسیس‌شده توسط کیومرث صابری‌فومنی، به عنوان پرچم‌دار طنز سیاسی و اجتماعی شناخته می‌شد. گل‌آقا با زبانی ظریف، هوشمندانه و گاه کنایه‌آمیز، به مسائل روز جامعه می‌پرداخت. از نقد سیاست‌های اقتصادی گرفته تا شوخی با بروکراسی دولتی و مشکلات روزمره مردم، این نشریه با استفاده از ابزارهایی مانند کارتون، ستون‌های طنز و شخصیت‌های خیالی مانند «غضنفر»، «مشدی» و «شاغلام»، فضایی خلق کرد که هم سرگرم‌کننده بود و هم آگاهی‌بخش. این نشریه، با رعایت خطوط قرمز فرهنگی و سیاسی، موفق شد به صدای مردم تبدیل شود. صابری که خود تجربه‌ای طولانی در روزنامه‌نگاری داشت، می‌دانست چگونه با طنز، بدون ایجاد تنش‌های جدی، نقدهای تیز و تأثیرگذاری را مطرح کند. در کنار گل‌آقا، نشریات دیگری مانند توفیق (پیش از انقلاب) و بعدها مجلاتی چون چلچراغ نیز تلاش کردند تا در این فضا نقش‌آفرینی کنند اما هیچ‌کدام به اندازه گل‌آقا نتوانستند مرجعیت طنز را به دست گیرند. این نشریات با تکیه بر طنز مکتوب، به مخاطبان خود امکان می‌دادند تا با خواندن چند صفحه، هم بخندند و هم درباره مسائل جامعه تأمل کنند اما محدودیت‌های دسترسی، سانسور و کاهش تدریجی اقبال عمومی به رسانه‌های مکتوب، به‌تدریج این دوران طلایی را به پایان برد.
* جعبه جادویی و خنده‌های میلیونی: طلوع باشکوه طنزِ تلویزیونی
با ورود به دهه‌های 70 و 80، تلویزیون به عنوان رسانه‌ای فراگیر، مرجعیت طنز را از نشریات گرفت. این دوره، که می‌توان آن را عصر طلایی طنز تلویزیونی نامید، با ظهور چهره‌هایی چون مهران مدیری، رضا عطاران، سروش صحت و محسن تنابنده همراه بود. این هنرمندان با خلق سریال‌ها و برنامه‌های طنز، نه‌تنها مخاطبان میلیونی را جذب کردند، بلکه سبک جدیدی از طنز را معرفی کردند که ریشه در فرهنگ عامه و مسائل روزمره مردم داشت. مهران مدیری که شاید بتوان او را یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های طنز در ایران دانست، با سریال‌هایی مانند ساعت خوش، پاورچین، شب‌های برره، مرد هزارچهره و... جهانی فانتزی و در عین حال واقعی خلق کرد. طنز مدیری با ترکیب شوخی‌های کلامی، موقعیت‌های کمیک و نقدهای تیز اجتماعی، به ‌سرعت به بخشی از فرهنگ عمومی تبدیل شد. او با خلق شخصیت‌هایی مانند «شیرفرهاد» و «مسعود شصت‌چی»، به نقد مسائل اجتماعی مانند فساد، نابرابری و حتی سنت‌های دست‌وپاگیر پرداخت. رضا عطاران نیز با سریال‌هایی چون خانه به دوش، متهم گریخت و ترش و شیرین، نگاه متفاوتی به طنز ارائه داد. طنز عطاران، رئال‌تر و صمیمی‌تر بود و به زندگی طبقه متوسط و پایین جامعه می‌پرداخت. او با استفاده از زبان ساده و شوخی‌های روزمره، توانست با مخاطبان گسترده‌ای ارتباط برقرار کند. سریال بزنگاه او، که به مسائل خانوادگی و معضلاتی مانند اعتیاد می‌پرداخت، نمونه‌ای از جسارت عطاران در عبور از خطوط قرمز بود اما همین جسارت باعث شد این سریال با انتقادات شدیدی مواجه شود و حتی دستور توقف پخش آن صادر شود. سروش صحت با سریال‌هایی مانند ساختمان پزشکان و شمعدونی، لیسانسه‌ها و پژمان، طنزی مدرن‌تر و شهری‌تر ارائه داد که بویژه با نسل جوان همخوانی داشت. محسن تنابنده نیز با سریال پایتخت، که داستان یک خانواده مازندرانی را روایت می‌کرد، نشان داد طنز می‌تواند همزمان بومی، خانوادگی و اجتماعی باشد. این سریال با ترکیب کمدی موقعیت و شوخی‌های محلی، به یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون تبدیل شد. این دوره، هرچند پرشکوه بود اما خالی از چالش نبود. محدودیت‌های ممیزی و حساسیت‌های فرهنگی، گاه باعث می‌شد طنزپردازان نتوانند به‌ طور کامل دیدگاه‌های خود را بیان کنند. با این حال، تلویزیون در این دوره به بستری تبدیل شد که طنز را به خانه‌های میلیون‌ها ایرانی برد و آن را به بخش جدایی‌ناپذیر از فرهنگ عمومی تبدیل کرد.
* جهان دیجیتال و طنز بی‌مرز: اینستاگرام و یوتیوب در صدر
با گسترش اینترنت پرسرعت و شبکه‌های اجتماعی در دهه 90، مرجعیت طنز بار دیگر دستخوش تغییر شد. اینستاگرام، یوتیوب و بعدها تیک‌تاک به بسترهایی تبدیل شدند که کمدین‌های جدید، بدون نیاز به ساختارهای پیچیده رسانه‌ای، محتوای طنز خود را مستقیماً به مخاطب ارائه می‌کردند. این دوره شاهد ظهور چهره‌هایی چون امیرحسین قیاسی، ابوطالب حسینی، مهیار حسن و زینب موسوی بود که با ویدئوهای کوتاه و طنزآمیز، به‌سرعت در میان نسل جوان محبوب شدند. امیرحسین قیاسی و ابوطالب حسینی با ویدئوهای طنز خیابانی و شوخی‌های مستقیم با مردم، فضایی صمیمی و بی‌تکلف ایجاد کردند. این ویدئوها، که اغلب در قالب مصاحبه‌های خیابانی یا شوخی‌های فی‌البداهه تولید می‌شدند، به دلیل سادگی و نزدیکی به فرهنگ عامه، طرفداران زیادی پیدا کردند. مهیار حسن نیز با طنزهای اجتماعی و گاه سیاسی، که گاهی به موضوعات حساس مانند مشکلات اقتصادی و نابرابری می‌پرداخت، به یکی از چهره‌های برجسته این دوره تبدیل شد. زینب موسوی، یکی از معدود کمدین‌های زن در این فضا، با طنز بعضا جسورانه و اغلب هنجارشکن خود، توجه زیادی را جلب کرد. او با استفاده از موضوعات روزمره و شوخی‌های اجتماعی، بویژه در اینستاگرام، توانست مخاطبان زیادی را جذب کند. اما این آزادی عمل در فضای مجازی، همراه با چالش‌هایی بود. نبود نظارت دقیق بر محتوای دیجیتال، گاه به تولید محتواهایی منجر شد که از خطوط قرمز فرهنگی و اخلاقی عبور می‌کردند و جنجال‌آفرین می‌شدند.
* جنجال زینب موسوی: وقتی طنز به دادگاه می‌رسد
یکی از جنجال‌های اخیر که بحث مرجعیت طنز و حدود آن را بار دیگر به میان آورد، مربوط به زینب موسوی بود. او در یکی از ویدئوهای خود در برنامه‌ای طنز، با ادبیاتی متفاوت درباره فردوسی و شاهنامه سخن گفت که از سوی قوه ‌قضائیه «خلاف عفت عمومی» و «بی‌احترامی به مفاخر ملی» تلقی شد. این اظهارات واکنش‌های گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی برانگیخت. برخی کاربران شوخی‌های او را توهین‌آمیز و بی‌ادبانه دانستند و معتقد بودند چنین محتوایی به ارزش‌های فرهنگی مانند شاهنامه، که یکی از مهم‌ترین آثار ادبی ایران است، آسیب می‌زند. در مقابل، عده‌ای دیگر معتقد بودند مشکل اصلی نه محتوای طنز، بلکه استفاده از شوخی‌های سطحی و جنسی بود که به بی‌مزگی منجر شده است. زینب موسوی در واکنش به این جنجال، از تجربه تحقیرآمیز خود در روند قضایی و مسدود شدن صفحه اینستاگرامش، که منبع درآمد او بود سخن گفت. او در پستی اینستاگرامی نوشت که قصد توهین نداشته و تنها هدفش شوخی و سرگرمی بوده است. 
* چگونگی و چرایی انتقال مرجعیت طنز
در دهه‌های 60 و 70، نشریات تنها بستر فراگیر برای طنز بودند اما با گسترش تلویزیون و سپس اینترنت، رسانه‌های جدید امکان دسترسی گسترده‌تر و سریع‌تر به مخاطب را فراهم کردند. اینستاگرام و یوتیوب، با قابلیت انتشار سریع و تعاملی بودن، به کمدین‌ها اجازه دادند تا بدون واسطه با مخاطب ارتباط برقرار کنند. نسل جدید، بویژه دهه هشتاد و نودی‌ها، به دنبال محتوایی هستند که با سرعت و سبک زندگی دیجیتال آنها همخوانی داشته باشد. ویدئوهای کوتاه اینستاگرامی و یوتیوبی، که اغلب کمتر از چند دقیقه هستند، دقیقاً به این نیاز پاسخ می‌دهند. از طرف دیگر سانسور و محدودیت‌های محتوایی در تلویزیون، باعث شد بسیاری از طنزپردازان به فضای مجازی روی بیاورند، جایی که آزادی عمل بیشتری دارند. با این حال، این آزادی نیز بدون چالش نیست، همان‌طور که جنجال زینب موسوی نشان داد. مبحث جالب دیگر به دموکراتیزه شدن تولید محتوا مربوط می‌شود. در گذشته، تولید طنز نیاز به زیرساخت‌های پیچیده‌ای مانند نشریه یا استودیوی تلویزیونی داشت اما امروز، هر فرد با یک گوشی هوشمند و دسترسی به اینترنت می‌تواند محتوای طنز تولید کند. این امر باعث شده مرجعیت طنز از نخبگان رسانه‌ای به افراد عادی منتقل شود. انتقال مرجعیت طنز به افراد عادی، که اغلب بدون پیشینه حرفه‌ای در رسانه یا هنر وارد این حوزه می‌شوند، ویژگی‌ها و پیامدهای متعددی دارد. فضای مجازی به هر فرد امکان می‌دهد تا صدای خود را به گوش دیگران برساند. این دموکراتیزه شدن، طنز را از انحصار رسانه‌های رسمی خارج و به ابزاری مردمی تبدیل کرده است. حالا هر کس با یک ایده خلاقانه می‌تواند به یک کمدین محبوب تبدیل شود. افراد عادی از اقشار و مناطق مختلف، دیدگاه‌های متنوعی را به طنز تزریق می‌کنند. این تنوع باعث شده طنز به مسائل محلی، قومی و حتی جنسیتی با زاویه‌ای تازه بپردازد. موضوع مهم دیگر چالش کیفیت و محتواست. در حالی که آزادی عمل در فضای مجازی فرصت‌های زیادی ایجاد کرده اما نبود نظارت حرفه‌ای گاه به تولید محتوای سطحی یا حتی توهین‌آمیز منجر شده است. جنجال‌هایی مانند مورد زینب موسوی نشان می‌دهند طنزپردازان عادی باید با دقت بیشتری به حساسیت‌های فرهنگی و اجتماعی توجه کنند. ویژگی قابل توجه بعدی این انتقال مرجعیت تعامل مستقیم با مخاطب است. برخلاف رسانه‌های سنتی، که ارتباط یک‌طرفه بود، در فضای مجازی مخاطبان می‌توانند به ‌صورت مستقیم با طنزپردازان تعامل کنند. این تعامل از طریق کامنت‌ها و لایک‌ها، به کمدین‌ها کمک می‌کند تا سریعاً بازخورد بگیرند و محتوای خود را بهبود دهند اما این مؤلفه خود برسازنده یک چالش دیگر است. طنزپردازان عادی که اغلب تجربه کمتری در مدیریت بحران‌های رسانه‌ای دارند، در معرض ریسک‌های بیشتری مانند انتقادات عمومی یا پیگرد قانونی قرار دارند. این موضوع بویژه در ایران، با توجه به حساسیت‌های فرهنگی و سیاسی، پررنگ‌تر است.
* طنز در دستان مردم: فرصت طلایی یا تهدیدی پنهان؟
طنز در ایران از صفحات کاغذی گل‌آقا در دهه‌های 60 و 70 تا استوری‌های پرشتاب اینستاگرام و ویدئوهای یوتیوب در دهه‌های اخیر، سفری پرماجرا و تحول‌آفرین را طی کرده است. این مسیر نه‌تنها بازتاب‌دهنده تغییرات تکنولوژیکی و اجتماعی در ایران بوده، بلکه بخشی از هویت فرهنگی این سرزمین را نیز شکل داده است. در گذشته طنز در انحصار رسانه‌های رسمی مانند نشریات و تلویزیون بود اما امروز، با ظهور شبکه‌های اجتماعی، مرجعیت طنز به دست افراد عادی افتاده است؛ افرادی که اغلب بدون پیشینه حرفه‌ای در رسانه یا هنر، با یک گوشی هوشمند و ایده‌ای خلاقانه، به کمدین‌هایی پرمخاطب تبدیل می‌شوند. این انتقال مرجعیت، فرصت‌های بی‌نظیری برای دموکراتیزه شدن طنز و شنیده شدن صداهای تازه فراهم کرده اما در عین حال چالش‌هایی جدی مانند کیفیت پایین محتوا، جنجال‌های غیرضروری و ریسک‌های قانونی و اجتماعی را به همراه داشته است. انتقال مرجعیت طنز به افراد عادی هم یک فرصت طلایی است و هم یک تهدید پنهان. این پدیده می‌تواند طنز را به ابزاری قدرتمند برای بیان دغدغه‌های مردم، تقویت همبستگی اجتماعی و حتی نقد سازنده تبدیل کند اما بدون آگاهی و مسؤولیت‌پذیری، ممکن است به جنجال، سطحی‌نگری و کاهش اعتماد مخاطبان منجر شود. آینده طنز در ایران به این بستگی دارد که طنزپردازان عادی و مخاطبان‌شان چگونه این فرصت را مدیریت کنند. طنزی که هم خنده‌دار باشد و هم ماندگار، نه‌تنها می‌تواند جامعه را سرگرم کند، بلکه می‌تواند به ابزاری برای گفت‌وگوی فرهنگی و اجتماعی تبدیل شود که ایران امروز بیش از هر زمان به آن نیاز دارد. با این حال به نظر می‌رسد حاکمیت نقشی مهم در این فرآیند دارد. حاکمیت باید بتواند ضمن حفظ حقوق مردم و پاسداری از فرهنگ عمومی جامعه، از انقیاد فضای مجازی و مسدودسازی پویایی طبیعی طنز در ایران جلوگیری کند. اگرچه این امر واجد پیچیدگی‌هایی است اما ناگفته پیداست که یکی از مهم‌ترین رسالت‌های حکمرانی فرهنگی در آینده باید محقق ساختن این امر مهم باشد.

ارسال نظر
پربیننده