31/شهريور/1404
|
01:40
پاسخ به یک نگاه واپس‌گرا

آقای کرباسچی! ما در دهه ۶۰ نیستیم

ایلیا داودی: اظهارات اخیر غلامحسین کرباسچی درباره لزوم ایفای نقش هاشمی در پایان جنگ از سوی آقای پزشکیان و گرفتن اختیار کامل از رهبری و رفتن با همان اختیار به نیویورک، ۲ پیش‌فرض محوری دارد؛ نخست آنکه شرایط امروز را بدتر از سال 67 می‌داند و دوم، راه‌حل را در تکرار الگوی پایان جنگ و کسب اختیار کامل از رهبری می‌بیند. هر ۲ پیش‌فرض، اگر از منظر نهادمندی جمهوری اسلامی و تفاوت سنخی ساختار سیاسی و اجتماعی امروز با دهه 60  بررسی شود، محل مناقشه جدی است. در پاسخ به ایشان باید گفت قیاس امروز با سال ۶۷ مع‌الفارق است، جمهوری اسلامی اکنون به معماری نهادی چندلایه و سازوکارهای تقسیم کار حقوق اساسی و امنیت ملی متکی است و موفقیت رئیس‌جمهور در این چارچوب نه از مسیر تمرکز شخصی اختیار، بلکه از راه ترجمه سیاست‌های کلی به برنامه اجرایی، اجماع‌سازی در شورای عالی امنیت ملی، پیگیری منسجم در دولت و تعامل پاسخگو با مجلس و افکار عمومی حاصل می‌شود.
* نسخه‌های دیروز را رها کنید!
سال 67 پایان یک جنگ تمام‌عیار بود. تهدید، متعارف و مستقیم بود. اقتصاد، جنگی و بسیج‌محور بود. مرکز ثقل تصمیم، به ضرورت میدان نبرد و سلسله‌مراتب نظامی نزدیک بود. امروز تهدیدها عمدتاً هیبریدی و شبکه‌ای است. تحریم‌های هوشمند، جنگ روایت‌ها، نبرد سایبری، فشارهای مالی و تنظیمات زنجیره تأمین جهانی، طیف تهدید را از میدان سخت به لایه‌های نرم و نیمه‌سخت منتقل کرده است. مقایسه خطی و صرفاً شدت‌محور، نوع تهدید را نادیده می‌گیرد و نسخه خطا تجویز می‌کند. اگر در جنگ ۸ ‌ساله چگالی تصمیم در نقطه‌ای واحد متمرکز می‌شد، امروز منطق مواجهه با تهدید، به‌ طور ساختاری، چندکانونی و میان‌بخشی است. در ۴ دهه گذشته، حاکمیت از یک نظم انقلابی در حال تثبیت به یک نظم نهادمند چندلایه گذار کرده است. این گذار چند نشانه روشن دارد.
نخست در سطح حقوق اساسی؛ سیاست‌های کلی در حوزه‌های امنیت، اقتصاد، علم و فناوری، خانواده و رسانه تدوین و ابلاغ می‌شود و قوا مکلفند برنامه‌های خود را با آن همساز کنند. این سازوکار، محور راهبری کلان را مشخص و از اراده‌گرایی مقطعی جلوگیری می‌کند. نسبت رئیس‌جمهور با این محور، نسبت ترجمان و اجرایی‌سازی است، نه تغییر جایگاه محور.
دوم در سطح حکمرانی امنیت ملی؛ شورای عالی امنیت ملی به ریاست رئیس‌جمهور، با حضور سایر رؤسای قوا، مقامات عالی نظامی و امنیتی و نمایندگان رهبری، محل صورت‌بندی تصمیم‌های راهبردی است. تصمیم‌ها پس از تأیید رهبری لازم‌الاجرا می‌شود. این الگو به ‌جای قهرمان‌سازی فردی، اجماع‌سازی نهادی را تقویت می‌کند. در چنین معماری‌ای، رئیس‌جمهور هرچه قوی‌تر باشد، باید توانمندتر در اجماع‌سازی باشد، نه آنکه برای «اختیار کامل» بیرون از این مدار چانه‌زنی کند.
سوم در سطح سازمانی؛ ستاد کل نیروهای مسلح، سپاه، ارتش، وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای تخصصی طی سال‌ها حرفه‌ای‌تر شده‌اند. مجموعه تصمیم‌های امنیت ملی امروز با داده‌های دقیق، برآوردهای سناریویی و پیوست‌های زیست‌بومی و اقتصادی همراه است. نسبت تصمیم به میدان، نسبت شبکه‌ای و بازخوردی است، نه دستور یکطرفه. وزن این شبکه تصمیم‌یار، محصول سرمایه‌گذاری بلندمدت نهادی است و با دستور گرفتن یک فرد جایگزین نمی‌شود.
چهارم در سطح سیاست‌گذاری اقتصادی و اجتماعی؛ شبکه شوراهای عالی و نهادهای تنظیم‌گر از شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی تا شورای پول و اعتبار و شورای عالی اشتغال، سطوح مختلف تنظیم را پوشش می‌دهند. سازمان برنامه و بودجه، دیوان محاسبات، مرکز پژوهش‌های مجلس و دستگاه‌های نظارتی، چرخه سیاست‌گذاری را از طراحی تا ارزیابی رصد می‌کنند. این سازوکارها برای روزهای سخت طراحی شده‌اند و به‌ کار افتادن مؤثر آنها نیازمند هماهنگی و پیگیری است، نه «اختیار کامل» فراسازمانی.
پنجم در سطح اجتماع و رسانه؛ جامعه امروز متمدن‌تر، تحصیلکرده‌تر و رسانه‌ای‌تر است. کنشگری اجتماعی، شبکه‌ای و سریع است. از این ‌رو کارآمدی تصمیم، به کیفیت روایت و پیوست ارتباطی آن گره می‌خورد. نهادمندی در عصر شبکه یعنی همزمانی تصمیم و روایت. این نسبت با مدیریت یک‌نفره قابل جایگزین نیست.
* این جنگ همان جنگ نیست!
برخی لحظات تاریخی به ‌دلیل شرایط اضطراری، نیازمند تمرکز حداکثری اختیار در زنجیره فرماندهی بوده‌اند اما الگوبرداری مکانیکی از آن لحظات در شرایط هیبریدی امروز، نه‌تنها مسائل را حل نمی‌کند، بلکه هزینه‌های جانبی را بالا می‌برد. در مواجهه با تحریم‌های هوشمند، رژیم‌های ضدپولشویی، ریسک‌های بانکی، گذرگاه‌های تجاری و رقابت‌های منطقه‌ای، موفقیت تابع هماهنگی بین ده‌ها نهاد و چندین حلقه داخلی و خارجی است. هر طرحی که به‌ جای تقویت قابلیت هماهنگی، به تمرکز شخصی قدرت بیندیشد، دقیقاً بر پاشنه آشیل امروز می‌چرخد. رئیس‌جمهور باید فرمانده هماهنگی باشد. این عنوان از لقب‌های پرطمطراق کم‌سروصداتر است اما در عمل پرقدرت‌تر است.
عبارت‌هایی مانند محاکمه و اعدام اگر نتیجه نداد، شاید برانگیزاننده باشد اما با اخلاق مسؤولیت ناسازگار است. اخلاق مسؤولیت یعنی تعیین اهداف سنجش‌پذیر، زمان‌بندی، تقسیم کار، شاخص نتیجه، پاسخگویی و اصلاح مسیر. جامعه امروز بیش از قهرمان، به کارگزار مسؤول و پاسخگو نیاز دارد. دستگاه‌های نهادی امروز ابزارهای پاسخگویی دارند و افکار عمومی ابزارهای سنجش. همنوایی با این منطق، ظرفیت اعتماد را می‌افزاید. ژست قهرمانانه اگر به نتیجه نرسد، به سرخوردگی و بی‌اعتمادی نهادی می‌انجامد.
تقلیل سفر نیویورک به تریبون ‌رفتن و رونویسی از سنت سال‌های قبل، بی‌اعتنایی به کارکرد دیپلماسی چندسطحی است. مجمع عمومی سازمان ملل، گره‌گاه ده‌ها دیدار دوجانبه و چندجانبه، آزمون‌گاه پیام‌های سنجیده برای مخاطبان متنوع و سکوی هماهنگ‌سازی با نهادهای تخصصی بین‌المللی است. در شرایطی که پرونده‌های مالی، فناورانه، انرژی، حمل‌ونقل و امنیتی به ‌طور همزمان باز است، غیبت یعنی واگذاری زمین روایت و شبکه تماس‌ها به رقبا. مؤثر بودن در این میدان به «پیوستگی حرفه‌ای» وابسته است. رئیس‌جمهور قوی، دستور کار منسجم می‌برد، با تیم تخصصی هماهنگ می‌رود، پیام واحد و چندزبانه ارائه می‌کند و بازگشت او با بسته پیگیری نهادی در دولت و مجلس گره می‌خورد. این همان دیپلماسی نهادمحور است که در نسبت با سیاست‌های کلی تعریف می‌شود.
* این دولت هم همان دولت نیست
جامعه سیاست‌گذاری امروز از دولت اراده‌محور عبور کرده است. معیار موفقیت، قابلیت حکمرانی است. قابلیت یعنی توان دولت برای تبدیل سیاست کلی به برنامه اجرایی، برای هم‌افزایی بین دستگاه‌ها، برای تولید داده و استفاده از آن، برای ساختن اجماع میان ذی‌نفعان و برای روایت‌سازی همزمان با اجرا. در این چارچوب، رئیس‌جمهور اگر خواهان «نام نیک» است، باید معمار هماهنگی باشد. باید بتواند دولت را به دستگاهی یادگیرنده تبدیل کند. باید بتواند حلقه‌های مجلس، قوه‌قضائیه، نیروهای مسلح، بخش خصوصی و نهادهای مدنی را در مدار سیاست‌های کلی همسو کند. این کار دشوارتر از گرفتن اختیار کامل است اما پایدارتر و کم‌هزینه‌تر است. ژرفای نهادمندی در جمهوری اسلامی تنها در متن قانون اساسی یا سازوکار شوراها نیست، در تجربه زیسته ۴ دهه است. از مدیریت بحران‌های امنیتی و اقتصادی تا سازوکارهای بازتوزیع حمایت اجتماعی، از الگوی بسیج اجتماعی تا حرفه‌ای‌سازی دفاع، یک منطق تکرارشونده دیده می‌شود. قدرت در مدارهای متعدد توزیع و از طریق قواعد و روال‌ها هم‌افزا می‌شود. این منطق، خطای قهرمان‌سازی را به ‌صورت ساختاری تصحیح می‌کند. در این نظم، رهبری نقش راهبری کلان را ایفا می‌کنند. سیاست‌های کلی افق را روشن می‌کند. شوراها تصمیم را می‌پزند. دولت اجرا را می‌چیند. مجلس نظارت و قانون‌گذاری را تکمیل می‌کند. نهادهای تخصصی پیوست‌های امنیتی، اقتصادی و اجتماعی را می‌بافند. نتیجه، قابلیت جمعی است.
جمهوری اسلامی طی یک فرآیند طولانی، نهادمند شده است. این نهادمندی، بنیان تاب‌آوری امروز است و باید تقویت شود. رئیس‌جمهور اگر می‌خواهد تعهدات خود را محقق کند و نامی نیک در تاریخ بگذارد، راهش از دل همین معماری می‌گذرد؛ یعنی ترجمه سیاست‌های کلی به برنامه‌های اجرایی دقیق؛ یعنی اجماع‌سازی در شورای عالی امنیت ملی و اتصال آن به برنامه‌ریزی دولت؛ یعنی شفافیت و پاسخگویی به مجلس و جامعه؛ یعنی دیپلماسی چندسطحی و پیوستگی روایت؛ یعنی مدیریت شبکه‌ای تهدیدها و فرصت‌ها. بدانید که حکم ساده‌ای وجود ندارد که با یک امضا همه قفل‌ها را بگشاید. آنچه می‌گشاید، کیفیت طراحی نهادی و استقامت در اجرای آن است. عقلانیت امروز جمهوری اسلامی، در همین نهادمندی است. هر دعوتی که نهادها را دور بزند یا با ژست‌های قهرمانانه جایگزین کند، حتی اگر نیت خیر داشته باشد، به تضعیف قابلیت جمعی می‌انجامد. پاسخ مسؤولانه به شرایط پیچیده امروز، بازگشت به متن همین قابلیت و سرمایه‌گذاری بر هماهنگی است. این پاسخ کمتر هیجان دارد اما بیشتر نتیجه می‌دهد و با روح جمهوری اسلامی که از ابتدا بر جمع‌گرایی نهادی و هدایت کلان استوار شده، سازگارتر است.

بیدارشو کرباسچی!

علی کرامت: آقای غلامحسین کرباسچی می‌گوید رئیس‌جمهور از رهبر انقلاب اختیارات لازم را بگیرد و در سفر نیویورک دیدارهایی با مقامات ارشد آمریکا و اروپا انجام دهد تا مسائل طرفین حل شود. البته کرباسچی با رندی به کلی‌گویی پرداخته و از بیان جزئیات و مصادیق آنچه از نظر او باید انجام شود، اجتناب کرده است اما وقتی بحث شکل می‌گیرد، باید همه ابعاد ماجرا تشریح شود.
۱- چه دیداری انجام شود چه نشود، بالاخره باید طرفین روی یک یا یکسری موضوعات مذاکره و توافق کنند. این مذاکره یا توافق احتمالی، چه فرقی با مذاکرات عراقچی و ویتکاف دارد؟ آقای کرباسچی یا نمی‌داند محتوای مذاکرات عراقچی و ویتکاف چه بوده یا اگر می‌داند، چه تصوری درباره مذاکرات جدید با آمریکایی‌ها دارد؟ اگر قرار باشد مجددا مذاکره‌ای میان ایران و آمریکا انجام شود، همان موضوعاتی مطرح می‌شود که عراقچی و ویتکاف درباره آن با هم گفت‌وگو و تقریبا توافق کرده بودند، بنابراین آن چیزی که کرباسچی دارد برای آن التماس می‌کند، 3 ماه قبل اتفاق افتاد و نهایتا منجر به حمله بی‌سابقه آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران شد.
۲- تصور کنید در سفر نیویورک همان اتفاقی که مطلوب آقای کرباسچی است رخ دهد. آن وقت باید آقایان 3 تضمین بدهند:
الف- مکانیسم ماشه فعال نخواهد شد.
ب- تحریم‌ها علیه ایران لغو خواهد شد.
ج- حمله نظامی به ایران منتفی خواهد شد.
آقای کرباسچی می‌تواند تضمین دهد آنچه او درباره سفر پزشکیان به نیویورک و گرفتن اختیارات لازم درباره مذاکرات هسته‌ای توصیه و تجویز می‌کند، منجر به این 3 اتفاق خواهد شد؟ قطعا نمی‌تواند! 3 ماه قبل، مذاکرات دولت ترامپ با دولت پزشکیان در نهایت به جنگ منجر شد؛ در حالی ‌که مذاکرات میان طرفین تقریبا به مراحل نهایی رسیده بود. در همین جنگ، نتانیاهو با هماهنگی ترامپ، دنبال ترور همین آقای پزشکیان بود. بنابراین ماهیت طرف مقابل و سیاست‌هایش در قبال ایران مشخص و واضح است ولی متاسفانه در ایران عده‌ای همچنان بیدار نشده‌اند؛ حتی با صدای بمب‌ها و موشک‌های جنگ 12 روزه.

ارسال نظر
پربیننده