
محمدصدرا مرادی: مهمترین سوال این روزها در کشور مربوط به احتمال حمله مجدد رژیم صهیونیستی و احیانا آمریکا به ایران است. تقریبا همه اخبار درباره مذاکرات هستهای و همینطور تحولات منطقه پیرامون این موضوع مطرح شده یا ذیل آن ارزیابی میشود. طیف وسیعی از کارشناسان و صاحبنظران معتقدند حمله مجدد رژیم صهیونیستی به ایران، قطعی است و البته درباره زمان این حمله، تفاوت نظر وجود دارد. در مقابل این دیدگاه، برخی کارشناسان و تحلیلگران هم هستند که معتقدند با توجه به شرایط موجود، همچنین واقعیات جنگ ۱۲ روزه، رژیم صهیونیستی و آمریکا فعلا برنامهای برای حمله به ایران ندارند. بررسی هر ۲ دیدگاه نشان میدهد این کارشناسان دلایل محکم و مستدلی برای ارزیابی خود از حمله مجدد به ایران اقامه میکنند. بر همین اساس، نمیتوان با قطعیت یک دیدگاه را پذیرفت و دیدگاه دیگر را نفی کرد. در ادامه، به بررسی این دیدگاهها و دلایل آنها میپردازیم.
* جنگ میشود
کارشناسانی که حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران را قطعی میدانند، عمدتا به ۲ دلیل این دیدگاه را مطرح میکنند.
اول- راهبرد رژیم صهیونیستی علیه ایران
دوم- سیاستها و رفتار آمریکا و غرب در قبال ایران
رژیم صهیونیستی پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ درگیر یک خطر موجودیتی بسیار جدی شد. نتانیاهو برای فرار از باتلاق موجودیتی، گسترش جنگ را در دستور کار قرار داد و از همان ماههای ابتدایی جنگ تاکید کرد جنگ را به درون ایران خواهد کشید. رژیم صهیونیستی با حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق، زمینه را برای درگیری نظامی با ایران فراهم کرد. در ادامه ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران نیز نشان داد صهیونیستها در حال آمادگی برای درگیری نظامی با ایران هستند. نهایتا بامداد ۲۳ خرداد رژیم صهیونیستی با همراهی همهجانبه و بیسابقه آمریکا به ایران حمله کرد. جنگ ۱۲ روز طول کشید و رژیم صهیونیستی توانست به کمک و مشارکت آمریکا، هم به تاسیسات هستهای ایران آسیب وارد کند و هم مراکز موشکی ایران را تا حدودی زیر ضربه برد؛ در کنار آن، تعدادی از فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان ایرانی را نیز ترور کرد. شیوه حمله رژیم صهیونیستی نشان داد نتانیاهو برای ادامه درگیری نظامی با ایران برنامهریزی کرده است. کما اینکه طی ۱۲ روز جنگ، در کنار برخی مراکز و تاسیسات نظامی و علمی، برخی اماکن و مراکز امنیتی و انتظامی ایران مانند ساختمان پلیس و همینطور زندان اوین نیز مورد هدف قرار گرفت. این اقدام رژیم به وضوح نشان داد مواضع نتانیاهو مبنی بر تلاش برای ایجاد آشوب در ایران و به زعم او، تغییر نظام در ایران، صرفا تاکتیکهای عملیات روانی نیست. بر همین اساس، پیشبینی میشود رژیم صهیونیستی این هدف را به صورت ویژه در دستور کار خود قرار داده و حمله نظامی به ایران را مکمل آشوب و تغییر نظام سیاسی در ایران میداند. این یکی از گزارههایی است که برخی کارشناسان، با استناد به آن، حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران را حتمی میدانند. از سوی دیگر این کارشناسان وضعیت توان پدافندی ایران در جنگ ۱۲ روزه را یکی دیگر از گزارههایی قلمداد میکنند که رژیم صهیونیستی را نسبت به حمله مجدد به ایران راغب میکند. این کارشناسان معتقدند رژیم صهیونیستی اگرچه در طول جنگ ۱۲ روزه نتوانست توان آفندی ایران را به صورت کامل مهار کند اما وضعیت پدافند ایران باعث شده نتانیاهو تمایل داشته باشد یک بار دیگر شانس خود را برای این هدف امتحان کند.
در کنار این موارد، اقدامات رژیم صهیونیستی علیه اضلاع مختلف جبهه مقاومت نیز یکی دیگر از نشانههایی است که این عده از کارشناسان معتقدند این رژیم حمله مجدد نظامی به ایران را در دستور کار قرار داده است. رژیم صهیونیستی با حمایتهای بیسابقه آمریکا، به دنبال خلعسلاح حزبالله لبنان و همینطور حشدالشعبی و سایر گروههای مقاومت در عراق است. ضمن اینکه تلاشهای رژیم صهیونیستی برای ترور مقامات ارشد یمن و انصارالله نیز در قالب تضعیف توان منطقهای ایران و جلوگیری از استفاده از این توان در هنگامه جنگ جدید ارزیابی میشود. به عبارتی این عده از کارشناسان معتقدند رژیم صهیونیستی از طریق پروژه تضعیف و خلع سلاح مقاومت در منطقه، تلاش میکند توان بازدارندگی ایران را به حداقل ممکن برساند تا در جنگ جدید، پروژه ایجاد آشوب در ایران، بویژه در مناطق مرزی غرب و شرق کشور را کلید بزند. در کنار این موارد، راهبرد رژیم صهیونیستی در قبال کشورهای غرب آسیا به گونهای است که کاملا مشخص شده نتانیاهو به دنبال سلطهطلبی بر منطقه است. حملات مکرر به سوریه، طرح ایده اسرائیل بزرگ، حمله به قطر به بهانه حضور سران حماس در این کشور و همینطور تهدیدات گاه و بیگاه علیه ترکیه، به وضوح نشان میدهد اکنون تلآویو از طریق جنگطلبی، به دنبال تسلط و سیطره بر منطقه است.
بر همین اساس، مشخص است او برای تحقق این هدف، در وهله نخست به دنبال تضعیف جبهه مقاومت و در رأس آن، جمهوری اسلامی ایران است. به عبارتی رژیم صهیونیستی برای سلطه بر منطقه، جبهه مقاومت را اصلیترین مانع خود قلمداد میکند و به همین دلیل، تصور میکند با فائق شدن بر جبهه مقاومت، مسیر همواری برای تسلط بر منطقه در پیش دارد. بر همین اساس احتمال حمله مجدد این رژیم به ایران افزایش مییابد. یکی دیگر از عواملی که باعث میشود گزینه حمله نظامی مجدد به ایران مطرح شود، مواضع و اظهارات مقامات صهیونیست است. برخی مقامات رژیم و همینطور رسانههای وابسته به دولت در تلآویو، به صورت مداوم از برنامههای رژیم صهیونیستی برای حمله مجدد به ایران میگویند. غیر از رسانههای رژیم، برخی رسانههای آمریکایی و غربی نیز به تناوب گزارشاتی منتشر میکنند که مبنای این گزارشات، حتمی بودن حمله نظامی مجدد به ایران است. برخی اقدامات نظامی انجامشده پس از توقف جنگ نیز این احتمال را افزایش میدهد. ارسال تجهیزات نظامی مانند موشکهای مورد استفاده در پدافند چندلایه رژیم صهیونیستی و افزایش رینگهای پدافندی در سرزمین اشغالی نیز در همین راستا ارزیابی میشود. حتی برخی رسانهها از گسیل سامانههای تاد از برخی کشورهای منطقه مانند امارات عربی متحده به سرزمین اشغالی خبر دادهاند؛ خبری که در راستای برنامهریزی رژیم صهیونیستی و آمریکا برای حمله مجدد به ایران ارزیابی میشود. اما در کنار این اقدامات و برنامهریزیهای رژیم صهیونیستی علیه ایران، سیاستهای واشنگتن علیه تهران نیز یکی دیگر از گزارههایی است که برخی کارشناسان با استناد به آن، حمله نظامی مجدد به ایران را مطرح میکنند. دولت ترامپ در میانه مذاکرات هستهای، به نتانیاهو برای حمله به ایران چراغ سبز نشان داد. در واقع ترامپ، مذاکرات را به چشم پوششی برای غافلگیر کردن ایران مینگریست. در واقع این اقدام نشانگر عدم تمایل کاخ سفید به مذاکره و حل و فصل موضوع هستهای ایران از طریق دیپلماسی است. پس از توقف جنگ نیز آمریکا همین سیاست را علیه ایران دنبال کرد. به گونهای که اکنون کاملا مشخص شده است اقدام ۳ کشور انگلیس، فرانسه و آلمان برای فعالسازی غیرقانونی مکانیسم ماشه، به دستور آمریکا و در راستای سیاستهای آمریکا علیه ایران انجام شده است. مقامات چین و روسیه بارها اعلام کردهاند این سیاست آمریکا به معنای تلاش برای تشدید تنش با ایران است. ضمن اینکه کارشناسان، فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را در راستای پروژه رژیم صهیونیستی برای ایجاد آشوب در ایران و تغییر نظام سیاسی ارزیابی میکنند. بر این اساس، ترامپ همانند نتانیاهو بر این باور است بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت علیه ایران، موجب تشدید فشارهای اقتصادی بر مردم میشود و این موضوع، زمینهساز بروز و وقوع اعتراضات و آشوبها در ایران میشود.
در کنار این موضوع، حمایتهای سرویسهای آمریکا و رژیم صهیونیستی از گروههای اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور و هدایت و راهبری این گروهها نشان میدهد دستکم در ظاهر، روی این گروهها برای اثرگذاری بر وقوع آشوب در ایران حساب ویژه باز کردهاند. در واقع از نگاه موساد و سیا، اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از ایران، سرپل ارتباط مستقیم موساد و سیا با جامعه ایران است.
بر همین اساس، سیاستها و اقدامات آمریکا علیه ایران، یکی دیگر از نشانههایی است که برخی کارشناسان در ایران، آن را به عنوان یک گزاره در راستای حتمی بودن حمله نظامی مجدد به ایران قلمداد میکنند. مجموع این گزارهها و عواملی از این دست، یک مختصات تحلیلی ارائه میدهد که باعث میشود بسیاری از کارشناسان بر این عقیده باشند رژیم صهیونیستی و آمریکا حمله نظامی مجدد به ایران را در دستور کار دارند. البته همانگونه که گفته شد، این کارشناسان به ۲ دسته تقسیم میشوند. دلیل این تقسیمبندی، زمان حمله است. برخی کارشناسان معتقدند حمله به ایران قریبالوقوع است و برخی دیگر نیز معتقدند این حمله نیازمند برخی وقایع به عنوان پیشزمینه است. گروه اول بر این باورند رژیم صهیونیستی و آمریکا در کنار اقداماتی که هم برای خلع سلاح و تضعیف اضلاع مقاومت از لبنان تا عراق و یمن و هم درون ایران برای مهیا کردن زمینه آشوب اجتماعی انجام میدهند، موضوع حمله را نیز همراستا با این اقدامات پیش میبرند. گروه دوم اما معتقدند حمله به ایران زمانی رخ خواهد داد که رژیم صهیونیستی و آمریکا بتوانند اولا خلع سلاح و تضعیف اضلاع مقاومت را محقق کنند و ثانیا مصادیق تبعات اعمال تحریمهای شورای امنیت بر اقتصاد ایران، خاصه موضوع معیشت جامعه، نمودار شود. در واقع این گروه، زمان حمله را وابسته به وضعیت تحقق اهداف آنها میدانند.
* دیدگاه گروه دوم البته در ظاهر منطقیتر به نظر میآید؛ چرا؟
اگر هدف اصلی رژیم صهیونیستی و آمریکا از حمله نظامی مجدد به ایران، ایجاد آشوب و ناامنی اجتماعی باشد و تلآویو و واشنگتن این موضوع را زمینهساز پیگیری تغییر نظام و در ادامه چندپاره کردن ایران قلمداد کنند، اجرای این سناریو مستلزم فراهم شدن زمینههای داخلی و خارجی آن است. به واسطه آشوبهای پاییز ۱۴۰۱ و نفوذی که موساد و سیا در اپوزیسیون خارج از کشور دارد، رژیم صهیونیستی اکنون امیدوار است در لایههایی از جامعه که همچنان تحت تاثیر تحولات پاییز ۱۴۰۱ و جریان سلطنتطلبی است، تغییر نظام از طریق حمله نظامی خارجی پذیرش دارد اما واقعیت این است و در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه هم به وضوح ثابت شد این عده، در مقایسه با جامعه ایرانی بسیار اندکند و با وجود هستههای مزدوران مسلح و نفوذیهای موساد در داخل کشور، ظرفیت ایجاد یک آشوب فراگیر در کشور را ندارند. به همین خاطر در برآوردهای موساد و سیا مهمترین محرک برای ایجاد اعتراضات و به تبع آن آشوب گسترده در ایران، مطالبات اقتصادی و معیشتی است. به همین خاطر قاعدتا در تلآویو و واشنگتن، اینگونه محاسبه شده است که برای ایجاد آشوب گسترده در سراسر کشور، باید روی مطالبات اقتصادی تمرکز کرد. از همین رو برای ایجاد زمینههای داخلی برای حمله نظامی، آنها به تاثیر اعمال تحریمهای مربوط به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل چشم دوختهاند. از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی برای پیگیری هدف ایجاد آشوب، تغییر نظام و چندپاره کردن ایران، یک سناریوی چندوجهی طراحی کرده. به غیر از آشوب و ملتهب کردن خیابانها، آنها هستههای مسلح مزدوران، همچنین گروهکهای تروریست و تجزیهطلب را برای انجام عملیاتهای ترور در مرکز و ایجاد ناامنی در مناطق مرزی غرب و شرق ایران فعال خواهند کرد. در این شرایط یکی از مهمترین کارکردهای حمله نظامی به ایران، حمایت هوایی برای تشدید آشوبها و پیشروی و موفقیت گروهکها در مناطق مرزی خواهد بود اما رژیم صهیونیستی برای اجرای این سناریو با موانع جدی روبهرو است. در حال حاضر ایران، از یک توان بازدارندگی قوی برای جلوگیری از اجرای این سناریو برخوردار است. مقامات امنیتی و نظامی تلآویو بخوبی میدانند اجرای این سناریو و ورود به این سطح از درگیری با ایران، به منزله مقابله به مثل ایران خواهد بود و رژیم صهیونیستی از شمال و غرب، از مرزهای لبنان و سوریه و از کرانه باختری و حتی دریای سرخ، با هجوم زمینی هزاران نیروی مسلح و آموزشدیده روبهرو خواهد شد. سناریویی که به مراتب در مقیاس بسیار بزرگتری از ۷ اکتبر خواهد بود. به همین دلیل کارشناسان معتقدند تا زمانی که رژیم صهیونیستی تکلیف حزبالله و حشدالشعبی را مشخص نکند، نمیتواند وارد این فاز از درگیری شود. بنابراین این دست از کارشناسان با وجود حتمی دانستن حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران، معتقدند تا زمانی که تکلیف اضلاع مقاومت، از بیروت تا بغداد و صنعا مشخص نشود، رژیم دست به حمله نظامی مجدد علیه ایران نخواهد زد. البته در مقابل، بخشی از کارشناسان معتقدند رژیم صهیونیستی در مرحله بعد جنگ علیه ایران، فعلا سناریوی جنگ بزرگ با هدف تغییر نظام و تجزیه کشور را اجرایی نمیکند و هدف رژیم از حمله بعد، اولا تکرار سناریوی عادیسازی تهاجم به ایران شبیه مدل لبنان و سوریه است و ثانیا هدف قرار دادن توان موشکی ایران؛ همچنین تست سناریوی بزرگ از طریق آسیب وارد کردن به بخشی از زیرساختهای اقتصادی.
به هر حال، در مجموع بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران با استناد به گزارههای مطرح شده، حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران را کاملا جدی و محتمل میدانند.
* جنگ نمیشود
پس از توقف جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، تقریبا اکثر تحلیلگران و صاحبنظران داخلی و خارجی، ادامه جنگ و حمله مجدد به ایران را قطعی میدانستند. فضا به گونهای بود که حتی برخی کارشناسان مشهور و اساتید مطرح دانشگاهها برای این حمله زمان نیز تعیین میکردند. به عنوان مثال، تنها چند روز پس از توقف جنگ، یکی از اساتید مطرح دانشگاه تهران، در یک برنامه زنده تلویزیونی تاکید کرد رژیم صهیونیستی هفته آینده به ایران حمله میکند. بنابراین فضای غالب در ایران و حتی خارج از ایران، قطعی بودن حمله نظامی مجدد بود.
با این حال به مرور، تحلیلهای متفاوت ظهور و بروز کرد و اکنون، یعنی ۳ ماه پس از توقف جنگ، با وجود اینکه تعداد کارشناسانی که معتقد به وقوع جنگ هستند همچنان بیشتر از مخالفان این ایده است اما گذشت زمان سبب شد تردیدهای جدی در انگاره حمله نظامی مجدد ایجاد شود و به همین خاطر، برخی کارشناسان مطرح کشور، حتی با قطعیت از منتفی شدن جنگ با ایران میگویند.
* اما دلیل یا دلایل این کارشناسان چیست؟
این کارشناسان دلایل زیادی برای اثبات این دیدگاه خود، یعنی عدم وقوع حمله نظامی مجدد به ایران مطرح میکنند.
۱- از بین رفتن مولفه غافلگیری: یکی از نقاط قوت رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه، غافلگیر شدن ایران بود. این غافلگیری در واقع هدیه ترامپ به نتانیاهو بود. بدون تردید کمتر کسی در دنیا تصور میکرد دولت آمریکا در میانه مذاکرات با ایران، به رژیم صهیونیستی برای حمله به ایران چراغ سبز نشان دهد. به همین خاطر، غافلگیری ایران نه به واسطه توان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، بلکه ناشی از بدعهدی و بداخلاقی آمریکاییها بود. ایران اگرچه بامداد ۲۳ خرداد غافلگیر شد اما این غافلگیری، نه در اصل وقوع حمله، بلکه درباره شکل حمله رخ داد. ایران تقریبا پس از حمله رژیم صهیونیستی در ۵ آبان و به صورت مشخص، از اواخر آذر ۱۴۰۳ به این نتیجه رسیده بود حمله نظامی رژیم صهیونیستی قطعی است اما به واسطه انجام مذاکرات هستهای با آمریکا و قول ویتکاف به عراقچی مبنی بر عدم وقوع حمله در زمان جاری بودن مذاکرات، تصور میشد این حمله تا قبل از تعیین تکلیف مذاکرات رخ نخواهد داد. البته با این وجود، در شب حمله و با توجه به تحرکات جنگندههای رژیم صهیونیستی و اطلاعاتی که ایران کسب کرده بود، یک آمادگی نسبی ایجاد شده بود. کما اینکه فرمانده کل سپاه و تعدادی از فرماندهان ارشد نیروی هوافضای سپاه، در محل کار خود و در اتاق عملیات به شهادت رسیدند اما مهمترین غافلگیری ایران، مربوط به شیوه حمله بود. شاید تصور میشد حمله رژیم صهیونیستی، محدود به تاسیسات هستهای و برخی مراکز موشکی ایران باشد. قطعا به هیچ عنوان تصور نمیشد رژیم صهیونیستی اقدام به ترور فرماندهان ارشد نظامی ایران، آن هم در حالی که برخی از این فرماندهان در خانه و در کنار اعضای خانواده خود بودند، کند. همینطور تصور نمیشد رژیم صهیونیستی دست به چنین جسارتی بزند که به تهران حمله کند و آنگونه که طی ۱۲ روز جنگ شاهد بودیم، عمل کند. به هر حال، اگرچه به سرعت و بر اساس تدابیر فرماندهی کل قوا و همینطور پروتکلهای طراحیشده، ایران در کمتر از یک روز انسجام خود را احیا و حمله به رژیم صهیونیستی را آغاز کرد اما به هر حال، این غافلگیری رخ داد.
بدون تردید عنصر غافلگیری، در تصمیم مقامات رژیم صهیونیستی برای حمله به ایران نقش کلیدی داشت. اکنون اما میتوان گفت این عنصر کلیدی، دیگر در اختیار رژیم صهیونیستی قرار ندارد. حالا ایران نه تنها آماده جنگ جدید است، بلکه برای همه سناریوها- تاکید میشود برای همه سناریوها- برنامهریزی کرده است. بر همین اساس، به نظر میرسد رژیم صهیونیستی دیگر از امتیاز غافلگیر کردن ایران برخوردار نیست. کارشناسانی که معتقدند دیگر جنگی رخ نمیدهد، بر این باورند نقش عنصر غافلگیری در جنگ ۱۲ روزه بیشتر از عناصر و مولفههای دیگر بود و اکنون، فقدان این عنصر، توان رژیم برای ضربه زدن به ایران را کاهش داده است.
۲- آمادگی نیروهای مسلح: باید تعارف را کنار گذاشت. جنگ ۱۲ روزه باعث هوشیار شدن فرماندهان و تئوریسینهای نظامی ایران نسبت به سطح و کیفیت درگیری با رژیم صهیونیستی شد. اکنون با توجه به مناسبات میان واشنگتن و تلآویو، هر نوع درگیری با رژیم صهیونیستی را باید در میدان، به مثابه جنگ با آمریکا تلقی کرد. میتوان به جرأت گفت جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، مدرنترین جنگ تاریخ بشر بود. بر همین اساس، ۱۲ روز جنگ، زمان مناسبی بود تا فرماندهان ایرانی هم یک درک واقعبینانه نسبت به جنگ با رژیم صهیونیستی و آمریکا پیدا کنند و هم یک برآورد مناسب و مطلوب نسبت به نقاط قوت و ضعف خود در چنین سطحی از جنگ مدرن بیابند. نیروهای مسلح ایران در ۳ ماه گذشته اقدامات مهمی انجام داد. این اقدامات در راستای راهبرد تنظیم آرایش دفاعی کشور با واقعیات جنگ مدرن جدید بود. بر همین اساس، هم قدرت آفندی متنوع شد و هم در حوزه پدافند، اقدامات مهمی در راستای تقویت رینگهای پدافندی کشور انجام پذیرفت. تاکتیکهای دشمن در جنگ ۱۲ روزه باعث شد اطلاعات مهمی در حوزه پدافندی دریافت و تدابیر ویژهای برای ناامنسازی کریدورهای هوایی جنگندهها و پهپادهای دشمن در نظر گرفته شود.
روایتهای مختلفی هم درباره خرید تجهیزات مدرن آفندی و پدافندی مطرح شده است. به هر حال، ایران اقدامات مهمی در ۳ ماه گذشته انجام داده است که بدون تردید باعث ایجاد تغییرات مهمی در حوزه توان نظامی کشور شده است. کما اینکه به گفته رئیس مجلس شورای اسلامی، اگر رژیم صهیونیستی دوباره بیاید، متوجه خواهد شد خیلی چیزها تغییر کرده است.
به هر حال، نیروهای مسلح ایران نهتنها دیگر غافلگیر نخواهند شد، بلکه قدرت دفاعی، اعم از آفندی و پدافندی ایران، قطعا به مراتب بیشتر از بامداد ۲۳ خرداد است.
3- اثبات قدرت موشکهای ایران: رژیم صهیونیستی بامداد ۲۳ خرداد، برای مهار قدرت موشکهای ایران، یک سناریوی دووجهی طراحی کرده بود. بر اساس این سناریو، تصور میشد ایران تا چند روز در شوک غافلگیری گرفتار شود. در این مدت، جنگندهها و پهپادهای پیشرفته رژیم مانند هرمس، هم مراکز موشکی و هم مراکز مربوط به چرخه تامین و ساخت موشک را هدف قرار میدادند. به همین واسطه، تئوریسینهای جنگی رژیم صهیونیستی و آمریکا به این نتیجه رسیده بودند در این بازه غافلگیری، بخش مهمی از قدرت آفندی ایران از بین میرود. وجه دوم این سناریو نیز اعتماد به سامانههای چندگانه و چندلایه سیستم پدافند موشکی رژیم صهیونیستی بود. به عبارتی، بر اساس این سناریو، از یک سو بخش زیادی از توان موشکی ایران از طریق بمباران مراکز موشکی از بین میرفت و پس از آن، شلیکهای محدود ایران با پدافند چندلایه موشکی در سرزمین اشغالی، رهگیری شده و مورد اصابت قرار میگرفت اما این سناریو با شکست مواجه شد. با وجود غافلگیری، ایران درست در همان روز حمله رژیم صهیونیستی، حملات موشکی دقیق خود را آغاز کرد و به مرور در طول جنگ، ضریب موفقیت موشکها به ۹۰ درصد رسید. قدرت تخریب موشکهای ایرانی نیز از تصاویر و فیلمهای منتشرشده کاملا روشن شد. کانال ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی اخیرا فاش کرد در روز چهارم جنگ، مقامات اطلاعاتی - امنیتی اسرائیل بر سر ادامه جنگ با ایران، با نتانیاهو به اختلاف نظر رسیدند و صراحتا از او خواستند با توجه به شکست پروژه، جنگ را متوقف کند. در گزارش کانال ۱۲ توضیح داده شد یکی از دلایل اختلاف مقامات امنیتی و اطلاعاتی رژیم با نتانیاهو، تداوم شلیک موشک از سوی ایران و قدرت تخریب این موشکها بود. این افشاگری به وضوح ثابت میکند در طراحی سناریوی جنگ، بر تضعیف قدرت موشکی ایران و مهار شلیک موشک از ایران حساب ویژهای شده بود. اما پس از شکست این سناریو و حملات دقیق و حسابشده موشکی ایران به مراکز و تاسیسات رژیم صهیونیستی، مقامات اطلاعاتی رژیم ادامه این جنگ را بیفایده دانسته و خواستار توقف جنگ شدند. حجم تخریب و خسارات اصابت موشکهای ایرانی در سرزمین اشغالی بیسابقه بود. به تعبیر یکی از رسانههای آمریکایی، جنگ ۱۲ روزه بزرگترین جنگ موشکی تاریخ بود. ایران از میانه جنگ، یک تاکتیک موثر به کار بست که آن انجام حملات در طول ۲۴ ساعت بود. این تاکتیک جنگی باعث شد اشغالگران ساعات زیادی از شبانهروز را در پناهگاهها سپری کنند و همین موضوع فشار مضاعفی بر کابینه نتانیاهو وارد کرد. به هر حال، قدرت موشکی ایران و ناتوانی رژیم در مقابله با شلیک موشکهای ایرانی، یکی از واقعیات مهم جنگ است. البته ۲ نکته مهم درباره حملات موشکی ایران در جنگ ۱۲ روزه وجود دارد؛ نخست اینکه آنچه در طول ۱۲ روز جنگ مشاهده شد، بخش کوچکی از توان موشکی ایران بود. بر اساس اظهارنظرهای مقامات ایرانی، در جنگ ۱۲ روزه فقط از ۳۰ درصد ظرفیت موشکی کشور استفاده شد. البته منظور از ۳۰ درصد، کمیت شلیکها نیست، بلکه منظور این است که ایران بخش کوچکی از مراکز موشکی خود را فعال کرد. همچنین از همه انواع موشکهای خود استفاده نکرد. نکته دوم هم این واقعیت است که به واسطه غافلگیری ناشی از نوع حمله، مواجهه با حالتهای در نظر گرفته نشده و شهادت فرماندهان نیروی هوافضای سپاه، تقریبا میتوان گفت تازه از هفته دوم جنگ، ایران بر روند جنگ مسلط شد و اتفاقا از همین تاریخ بود که ضریب موفقیت اصابت موشکهای ایرانی افزایش یافت و به ۹۰ درصد رسید. بنابراین آنچه در جریان ۱۲ روز جنگ مشاهده شد، همه توان قدرت موشکی ایران نبود. این موضوع سبب میشود برآوردهای رژیم صهیونیستی از توان ضربهزنی ایران واقعبینانهتر شود و به اعتقاد کارشناسانی که مدعی هستند دیگر جنگی رخ نخواهد داد، این برآوردها و محاسبات در تصمیمگیریهای رژیم بسیار موثر خواهد بود.
اتفاقا همین واقعیات و محاسبات است که باعث شده کارشناسان داخلی و خارجی به این برآورد برسند که در صورت حمله مجدد رژیم صهیونیستی به ایران، این رژیم خسارات بسیار بزرگتری نسبت به جنگ ۱۲ روزه متحمل خواهد شد.
اینجا لازم است به یک نکته مهم در همین رابطه اشاره شود. در جنگ ۱۲ روزه مشخص شد در حالی که رژیم صهیونیستی توانست کنترل نسبی بر بخشی از آسمان ایران پیدا کند، ایران نیز توانست به مرور بر کل آسمان فلسطین اشغالی مسلط شود. نقطه اتکای رژیم بر قدرت هوایی و هواپایه بودن ارتش این رژیم بود و قدرت ایران نیز متکی به موشکهای خود. بنابراین ایران بویژه در روزهای پایانی جنگ نشان داد میتواند تسلط و سیطره کاملی بر آسمان سرزمین اشغالی پیدا کند.
بر همین اساس با توجه به قدرت آفندی ایران، یکی از احتمالات مطرح درباره وقوع جنگ جدید این است که ایران با استفاده از این برتری خود، در روزهای نخست جنگ، حملات موشکی قدرتمندی از طریق شلیک حجم قابل توجهی موشک به سرزمین اشغالی انجام خواهد داد؛ اقدامی که میتواند رژیم صهیونیستی را در همان روزهای نخست جنگ کاملا زمینگیر و مقدمات لازم را برای سایر اقدامات فراهم کند. کما اینکه فرماندهان نظامی ایران تاکید کردهاند در صورت حمله نظامی مجدد به ایران، این بار جنگ به سایر مناطق نیز کشیده خواهد شد. بر همین اساس، قطعا محاسبات رژیم صهیونیستی از قدرت آفندی ایران و ظرفیت تاکتیکپذیری این قدرت، با محاسبات و برآوردهای آنها قبل از ۲۳ خرداد بسیار متفاوت خواهد بود.
در این بین، حمله موشکی ایران به پایگاه آمریکایی العدید قطر نیز در سرنوشت جنگ و توقف آن بسیار تعیینکننده بود. ایران با این حمله، اراده خود برای مقابله به مثل با حملات آمریکا را نشان داد؛ موضوعی که در صورت وقوع جنگ جدید و دخالت مستقیم آمریکا میتواند هزینههای زیادی به دولت ترامپ وارد کند.
بنابراین اثبات قدرت موشکی ایران، یکی از مولفههایی است که برآوردهای رژیم صهیونیستی درباره جنگ با ایران را نسبت به قبل از جنگ ۱۲ روزه تغییر داده است.
۴- انسجام و همبستگی مردم ایران: این واقعیت نیز برآوردهای دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و آمریکا درباره واکنش مردم ایران به حمله نظامی و دخالت در امور ایران را با شکست مواجه کرد.
اهمیت این انسجام و همبستگی جامعه این است که مرکز ثقل سناریوی تلآویو - واشنگتن برای جنگ علیه ایران، استفاده از ظرفیت اجتماعی مردم برای ایجاد آشوب و تغییر نظام است. با وجود مواضع چندباره نتانیاهو و تلاش اپوزیسیون خارجی بویژه سلطنتطلبان، مردم ایران به دخالت خارجی «نه» گفتند. این موضوع نشان داد استناد به بیگدیتاها؛ نیز ادعاهای اپوزیسیون ایرانی درباره نحوه واکنش مردم ایران به حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا کاملا اشتباه بوده است. البته اینک این همبستگی و انسجام عمومی تقویت نیز شده است. جامعه ایران در طول ۱۲ روز جنگ، به وضوح خوی جنایتکارانه و شهادت مظلومانه کودکان و زنان و مردم بیگناه توسط رژیم صهیونیستی را مشاهده کرد. بر اساس گزارش وزارت بهداشت و سازمان هلال احمر، ۷۰ درصد شهدا و مجروحان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، مردم عادی و غیرنظامیان بودند. انتشار تصاویر حمله موشکی به خیابانی در تجریش تهران، هرگونه توجیهات رژیم صهیونیستی و عوامل آنها در شبکههای تلویزیونی فارسیزبان را بیاثر کرد. از سوی دیگر، نظام با درک اهمیت این همبستگی و انسجام ملی، سیاستهایی را به کار بست و اقداماتی انجام داد که این اتحاد ملی نهتنها حفظ، بلکه تقویت نیز شده است. بنابراین در مجموع، آنچه موساد و سیا به عنوان نقطه ضعف جمهوری اسلامی میپنداشتند، در عمل به نقطه قوت کلیدی ایران تبدیل شد و اکثریت جامعه ایران در کنار نیروهای مسلح خود، در مقابل دشمن متجاوز ایستاد. دلیل این انسجام و همبستگی، غیر از تجارب تاریخی درباره تبعات و هزینههای دخالت خارجی در امور داخلی، خودآگاهی جامعه از پشت پرده و اهداف پنهان رژیم صهیونیستی و آمریکا بود. جامعه به وضوح متوجه شد ادعای نتانیاهو مبنی بر اینکه حمله نظامی به ایران، یک فرصت برای تغییر جمهوری اسلامی است، در واقع یک پوشش برای پیگیری اهداف استراتژیک رژیم صهیونیستی علیه کشورمان بویژه اجرایی کردن پروژه تجزیه ایران است. پس از جنگ و با نمودار شدن مصادیق بیشتری از این استراتژی مانند حملات رژیم صهیونیستی به سوریه و جداسازی ۳ استان قنیطره، درعا و سویدا، برآوردهای جامعه ایران درباره این هدف پنهان رژیم صهیونیستی تقویت شد. در واقع اکثریت جامعه، بخصوص گروههای پیشرو و مرجع، به این نتیجه رسیدند هدف رژیم صهیونیستی و آمریکا از تلاش برای تغییر نظام در ایران، ایجاد خلأ سیاسی، از بین رفتن قدرت مرکزی و در نتیجه آن، کُلُنگی و چندپاره کردن و نهایتا تجزیه ایران است. این خودآگاهی جامعه درباره مقوله حمله رژیم صهیونیستی به ایران، بزرگترین و موثرترین خاکریز ایران در مقابل تهاجم رژیم صهیونیستی و آمریکا و بزرگترین مانع نتانیاهو و ترامپ است. بر همین اساس، کارشناسان معتقدند رژیم صهیونیستی استفاده از ظرفیت اعتراضی در ایران را یکی از مهمترین مولفهها برای پیشبرد جنگ و تحقق اهداف اصلی خود از این جنگ میداند. با این حال، تا وقتی مردم ایران یکصدا و همبسته در مقابل رژیم صهیونیستی بایستند، سناریوی اصلی رژیم از حمله به ایران، ناکام خواهد ماند.
بنابراین با توجه به دلایل مطرح شده، بخشی از کارشناسان و صاحبنظران در ایران معتقدند رژیم صهیونیستی و آمریکا فعلا برنامهای برای حمله نظامی مجدد به ایران ندارند.
این کارشناسان در کنار این دلایل، گزارههای دیگری را نیز برای اثبات ایده خود مطرح میکنند. یکی از این گزارهها، تغییر راهبرد چین و روسیه در قبال حمله نظامی به ایران است. بخصوص عملکرد این ۲ کشور در قبال فعالسازی مکانیسم ماشه نشان داد مقامات پکن و مسکو به یک برآورد جدید از واقعیات حمله نظامی به ایران رسیدهاند. همکاریهای نظامی - اطلاعاتی چین و روسیه با ایران پس از توقف جنگ نیز در همین راستا ارزیابی میشود. درگیری لفظی سفیر چین در تلآویو با نتانیاهو بر سر همکاریهای نظامی پکن - تهران پس از توقف جنگ ۱۲ روزه نیز یکی دیگر از این مصادیق است. بنابراین حمله نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران اکنون ابعاد بینالمللی جدیدی پیدا کرده و ارزیابیها نشان میدهد برخلاف جنگ ۱۲ روزه، هرگونه حمله نظامی جدید به ایران، برای این رژیم و آمریکا تبعات بینالمللی و دیپلماتیک به همراه خواهد داشت. در همین راستا تغییر نگاه کشورهای منطقه به جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران نیز حائز اهمیت است. حمله رژیم به قطر، از نیات پنهان تلآویو از گسترش جنگافروزی در منطقه غرب آسیا پرده برداشت. بر همین اساس، اکنون همه حکام منطقه به این جمعبندی رسیدهاند در تقابل رژیم صهیونیستی علیه ایران، آنها تحت هیچ شرایطی نمیتوانند بیطرف باشند، چرا که سرنوشت جنگ و تقابل رژیم صهیونیستی علیه ایران، به صورت مستقیم بر منافع این کشورها اثر خواهد گذاشت. به عبارت دقیقتر، حمله رژیم صهیونیستی به قطر نشان داد این رژیم تهدید اول و اصلی منطقه است، لذا این کشورها باید از هر تلاشی برای مهار و کنترل این تهدید استقبال کنند. واقعیت این است که اکنون ایران و جبهه مقاومت، اصلیترین موانع بر سر راه تحقق سناریو نتانیاهو برای سلطه بر منطقه هستند. بنابراین کارشناسان معتقدند تغییر نگرش نسبت به جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران، چه در بین سران کشورهای منطقه و چه در بین مقامات تصمیمگیر در چین و روسیه، تاثیر زیادی بر معادلات مواجهه رژیم صهیونی و آمریکا علیه ایران دارد.
در مجموع با استناد به همه این علل و دلایلی از این دست؛ به مرور پس از توقف جنگ ۱۲ روزه، بخشی از کارشناسان در ایران به این نتیجه رسیدند نتانیاهو و ترامپ، با وجود سناریوی اولیه و تمایل شخصی، فعلا نمیتوانند مرحله دیگری از اقدام نظامی مستقیم علیه ایران را اجرا کنند.
* کدام دیدگاه درست است؟
به هر حال اکنون این ۲ دیدگاه متضاد درباره احتمال یک جنگ جدید علیه ایران، مطرح است. قاعدتا با وجود تفوق تعداد کارشناسان معتقد به وقوع جنگ جدید بر تعداد کارشناسان مقابل اما فعلا نمیتوان با قطعیت گفت کدام دیدگاه دقیقتر و واقعبینانهتر است. این زمان است که ثابت میکند کدام دیدگاه درست بوده است. ضمن اینکه عنصر اتفاقات و تحولات جدید بر نتیجه این برآوردها را نیز باید در نظر داشت.
با این حال آنچه میتوان با قطعیت نظر داد، تکالیف داخلی برای مقابله با تهدید جنگ است. اکنون نیروهای مسلح کشور در آمادگی کامل به سر میبرد. مواضع فرماندهان نظامی مبنی بر آمادگی کامل برای رویارویی با دشمن نیز دقیق و بجاست. چه جنگ شود و چه نه؛ نیروهای مسلح کشور باید هم در عالیترین سطوح آمادگی باشد و هم این آمادگی را اعلام کند.
از سوی دیگر، همانگونه که گفته شد، اکنون مهمترین امتیاز و بزرگترین نقطه قوت ایران، اتحاد و همبستگی ملی است. تا زمانی که این انسجام و همبستگی حفظ و تقویت شود، بدون شک نتانیاهو و ترامپ به اهداف خود نخواهند رسید. اتحاد میهنی مردم در دوران جنگ ۱۲ روزه خلق شد و پس از آن نیز ادامه داشت. این اتحاد و همبستگی هم در توقف جنگ موثر بود و هم در به درازاکشیدن زمان آتشبس نقش اساسی داشته. یکی دیگر از ثمرات همبستگی مردم، فائق آمدن بر شرایط «نه جنگ، نه صلح» است. کاملا پیداست رژیم صهیونیستی و آمریکا تلاش میکنند سایه جنگ را بر سر ایران حفظ کنند تا تبعات سیاسی، امنیتی و اقتصادی این وضعیت بر ایران تحمیل شود. حضور مردم در صحنههای مختلف بویژه اقتصادی و نشان دادن روحیه کار و تلاش در از بین بردن این شرایط بسیار موثر است.
در کنار آمادگی نیروهای مسلح و همبستگی ملی، انسجام مسؤولان و مقامات تصمیمگیر بویژه نسبت به مواجهه با دشمن، بسیار تعیینکننده است. این همبستگی بویژه در اتخاذ تدابیر لازم برای حمایت از معیشت مردم و حفظ و تقویت قدرت خرید مردم و اقشار ضعیف میتواند مانع طمعورزی دشمن شود. سرمایهگذاری غرب بر فعالسازی مکانیسم ماشه و چشم امید داشتن به فشارهای اقتصادی و معیشتی تحریمها باید با انسجام و عمل مجاهدانه مقامات مسؤول ناکام بماند.
در شرایط فعلی، دقیقترین و واقعبینانهترین برآورد و رفتار، مدیریت شرایط و تمهیدات لازم برای انجام امور جاری زندگی مردم است. البته بدیهی است تدابیر و تمهیدات لازم برای هر شرایطی باید اندیشیده شود اما بزرگترین آسیب تحمیل شرایط «نه جنگ، نه صلح»، بلاتکلیفی و فرسودگی اجتماعی است که بویژه در مسائل اقتصادی و سرمایهگذاری تاثیر خود را خواهد گذاشت.
بنابراین اکنون جنگ اصلی، نه در میدان، بلکه در اذهان رخ داده است.