
حسین مهدیتبار: ۱۰ اکتبر ۲۰۲۵، کمیته نوبل در اسلو نروژ، نام «ماریا کورینا ماچادو» رهبر مخالفان دولت ونزوئلا را به عنوان برنده جایزه صلح اعلام کرد. این انتخاب که برای «تلاشهای بیوقفه در ترویج حقوق دموکراتیک مردم ونزوئلا و مبارزه برای گذار عادلانه و صلحآمیز از دیکتاتوری به دموکراسی» توجیه شده، در حالی انجام شد که شایعات و کمپینهای گستردهای حول نام دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا جریان داشت. ترامپ نهتنها خودش را شایسته این جایزه میدانست، بلکه متحدانش از نتانیاهو تا دولتهای پاکستان و آذربایجان، علناً او را نامزد کرده بودند اما چرا ترامپ که اخیراً از آتشبس غزه و تلاشهای دیپلماتیک در نقاط مختلف جهان سخن میگفت، از دایره انتخاب خارج شد؟ پاسخ نه فقط در سابقه سیاسی نوبل، بلکه در تناقضهای عمیق سیاستهای ترامپ و کینههای دیرینه اروپا نهفته است. جایزه نوبل صلح، از زمان تأسیس در سال ۱۹۰۱ بر اساس وصیت آلفرد نوبل، همیشه آیینهای از اولویتهای سیاسی زمانه بوده است. منتقدان بارها آن را متهم به جانبداری کردهاند. برای مثال، انتخاب آنگ سان سوچی در سال ۱۹۹۱ که بعدها به دلیل سرکوب اقلیت روهینگیا در میانمار، اعتبار خود را از دست داد، نشاندهنده این است که کمیته نروژی اغلب به جای تمرکز بر دستاوردهای پایدار، تحت تأثیر جریانهای سیاسی لحظهای قرار میگیرد. شیرین عبادی، برنده ایرانی در سال ۲۰۰۳، به عنوان نمادی از حقوق بشر انتخاب شد اما منتقدان میگویند این انتخاب بیشتر پاسخی به فشارهای غرب علیه ایران بود تا ارزیابی عمیق از تأثیرات بلندمدت. حتی انتخاب امسال - ماریا کورینا ماچادو - که مخالف حکومت نیکولاس مادورو است، نمیتواند از این اتهامات مبرا باشد. ونزوئلا در بحران اقتصادی و سیاسی غوطهور است و انتخاب ماچادو که به عنوان «شجاع و متعهد به صلح» توصیف شده، بیشتر به حمایت سیاسی شبیه است تا دستاورد جهانی صلح. نوبل همیشه سیاسی بوده؛ از حمایت از جنبشهای ضداستعماری در دهه ۱۹۶۰ تا تمرکز بر تغییرات آب و هوایی در سالهای اخیر اما این سیاسی بودن، لزوماً به معنای جایزه دادن به هر کسی نیست که ادعای صلح کند. ترامپ با سابقهای پر از تنش، دقیقاً در این نقطه گیر افتاد. دونالد ترامپ که خودش را «سازنده صلح(!)» مینامد، در واقع منشأ بسیاری از تنشهای جهانی است. کمپین او برای نوبل که از ژانویه ۲۰۲۵ – یعنی بازگشتش به کاخ سفید – شدت گرفت، بر پایه ادعاهایی بنا شده که اغلب اغراقآمیز یا حتی متناقض است. ترامپ مدعی است 7 جنگ را متوقف کرده؛ از غزه تا ایران، اوکراین و ونزوئلا و حتی درگیریهای هند - پاکستان و تایلند - کامبوج اما بررسی دقیق نشان میدهد این ادعاها بیشتر پروپاگانداست تا واقعیت. درباره ایران، ترامپ ژوئن ۲۰۲۵، درست وسط مذاکرات هستهای، با چراغ سبز به اسرائیل، اجازه داد حملات هوایی بیسابقهای به تأسیسات هستهای ایران انجام شود. این اقدام که ترامپ بعداً آن را «ضربه پیشگیرانه برای صلح!» نامید، نهتنها مذاکرات را به بنبست کشاند، بلکه تنشها را به سطحی رساند که ایران تهدید به خروج از معاهده عدم اشاعه کرد. کارشناسان دیپلماتیک، مانند کسانی که در شورای روابط خارجی آمریکا فعالیت میکنند، این بمباران را اقدامی بیسابقه و خطرناک توصیف کردند که صلح را نه تقویت، بلکه تضعیف کرد. ترامپ ادعا میکند این کار برای جلوگیری از جنگ بود اما واقعیت این است که خودش با خروج از برجام در دوره اول ریاست جمهوری، بذر این تنش را کاشت. حالا در سال ۲۰۲۵، تلاشهایش برای «صلح» با ایران بیشتر به نظر میرسد یک مانور برای نوبل باشد تا یک استراتژی واقعی. در غزه، داستان مشابهی تکرار میشود. ترامپ که رابطهای نزدیک با بنیامین نتانیاهو دارد، در سالهای اخیر حمایتهای بیسابقهای از اسرائیل ارائه داد. از انتقال سفارت به اورشلیم در ۲۰۱۸ تا به رسمیت شناختن بلندیهای جولان برای اسرائیل اما به نظر میرسد سیاستهای او زمینهساز تشدید درگیریها شد. سال ۲۰۲۴ وقتی جنگ غزه شعلهور شد، ترامپ علناً از نتانیاهو دفاع کرد و حتی پیشنهاد داد «غزه را با خاک یکسان کند تا حماس نابود شود». این حمایتها که منجر به کشته شدن هزاران غیرنظامی شد، حالا با طرح صلح اخیر ترامپ در تضاد است. سپتامبر ۲۰۲۵، ترامپ یک «طرح ۲۰ مادهای» برای آتشبس غزه و تبادل اسرا اعلام کرد که ظاهراً با میانجیگری قطر و مصر پیش رفت اما منتقدان میگویند این طرح بیشتر برای گرفتن نوبل طراحی شده بود تا حل واقعی بحران. نتانیاهو که ترامپ را «بهترین دوست اسرائیل» میخواند، بارها از وی حمایت کرده اما این دوستی که بر پایه سیاستهای تهاجمی بنا شده، طبیعتا نمیتواند صلح واقعی بسازد. غزه هنوز زخمهای عمیقی دارد و آتشبس ترامپ - اگر دوام بیاورد - بیشتر مرهون تلاش حماس برای صلح است تا خود او. اوکراین هم مثال دیگری از تنشافزایی ترامپ است. ترامپ در کمپین ۲۰۲۴ قول داد جنگ را «در یک روز» تمام کند اما در عمل، رویکردش بیشتر به نفع روسیه چرخید. سال ۲۰۲۵ او با ولادیمیر پوتین در آلاسکا دیدار کرد؛ دیداری که به عنوان قماری بزرگ توصیف شد و منتقدان آن را امتیاز به پوتین نامیدند. ترامپ کمکهای نظامی به اوکراین را مشروط به «تخفیفهای تجاری» کرد که این کار تنشها را افزایش داد و روسیه را نسبت به اهداف خود مصممتر کرد. حالا پهپادهای روسی بالای شهرهای اروپایی مانور میدهند و اروپا ترامپ را مقصر میداند. در ونزوئلا، ترامپ رسماً تهدید به مداخله نظامی کرده است. این الگوها نشان میدهد ترامپ نه صلحساز، بلکه تنشآفرین است. سیاستهایش که بر پایه «اول آمریکا» بنا شده، اتحادهای جهانی را تضعیف کرده و درگیریها را شعلهور نگه داشته است. کینه اروپاییها از ترامپ، عامل دیگری است که شانس او را صفر کرد. اروپا که از زمان دوره اول ترامپ زخم خورده، رفتارهای تحقیرآمیز او را فراموش نکرده است. ترامپ رهبران اتحادیه اروپایی را «دشمنان آمریکا» خواند، تعرفههای سنگین بر فولاد و خودروهای آلمانی وضع کرد و حتی ناتو را منسوخ نامید. سال ۲۰۲۵ با بازگشت ترامپ، این کینه عمیقتر شد.
او در نشست جی 7 در ژوئن، امانوئل مکرون را به خاطر ضعف در برابر چین مسخره کرد و آنگلا مرکل را مادربزرگ خسته خواند! اما بدتر از همه، سیاستهای ترامپ در اوکراین بود: کاهش حمایت از کییف که به روسیه اجازه داد پهپادهایش را تا مرزهای نروژ و لهستان پیش ببرد. حالا با مانورهای روسی بالای اسکاندیناوی – که نروژ را مستقیماً تهدید میکند – اروپاییها ترامپ را مقصر اصلی میدانند. یورگن واتنه فریدنس، رئیس کمیته نوبل در مصاحبهای گفت: «ما به کسانی جایزه میدهیم که نظم جهانی را تقویت کنند، نه کسانی که آن را نابود میکنند». نروژ به عنوان میزبان نوبل، تحت فشار داخلی است؛ جایی که راستگرایان نروژی ترامپ را دوست دارند اما اکثریت چپگرا و میانهروها او را تهدید میبینند. این کینه، نه فقط شخصی، بلکه استراتژیک است: ترامپ با خروج از توافق پاریس و فشار بر اوپک، اروپا را در بحران انرژی و مهاجرت تنها گذاشت. انتخاب ماچادو پاسخی به اولویتهای اروپایی است؛ آنها حتی ظواهر سیاسیکاریشده دموکراسی را به پوپولیسم ترامپ ترجیح میدهند. واکنش ترامپ و کاخ سفید به این نادیده گرفتن، سریع و تلخ بود.
طرفداران ترامپ واکنشهایی داشتند اما این واکنشها بیشتر از اینکه ترامپ را قربانی نشان دهد، تناقضهایش را برجسته میکند: مردی که صلح را میخواهد اما طرفدارانش با توهین و تهدید پاسخ میدهند. در نهایت، نوبل صلح ۲۰۲۵ نهتنها سیاسی بود – همانطور که همیشه هست – بلکه مرزی واضح کشید میان خواست اروپاییها و ترامپ. ترامپ با سابقه تنشافزایی در ایران، غزه، اوکراین و ونزوئلا و کینه اروپا از سیاستهایش، هرگز صلاحیت نداشت اما جایزه ماچادو، سؤالهای دیگری را مطرح میکند: آیا نوبل واقعاً صلح میسازد یا فقط صحنهای برای نمایشهای سیاسی است؟ ترامپ ممکن است سال آینده دوباره تلاش کند اما تا وقتی سیاستهایش تغییر نکند، این «جوک» تکرار خواهد شد.
نوبل بیاعتبار به رفیق نتانیاهو نرسید
کمیته انتخاب جایزه صلح نوبل سالهاست به واسطه انتخابهای سیاسی و اعطای نوبل به افراد فاقد صلاحیت، زیر فشار انتقادات است. انتخاب «آنگ سان سو چی»، رهبر مخالفان دولت وقت میانمار یکی از این انتخابها بود که انتقادات زیادی را به هیات داوران این جایزه در پی داشت. همینطور دادن جایزه به شیرین عبادی هم رگههایی دیگر از رویکرد سیاسی نوبل را نشان داد اما این آخری، یعنی نرگس محمدی نشان داد یک اراده سیاسی با انگیزههای کاملا سیاسی در کار است تا این جایزه را به اهرمی سیاسی علیه کشورهای هدف غرب بدل کند. بسیاری معتقدند آنچه این اراده سیاسی را نزد انتخابکنندگان اصلی این جایزه معتبر کرده، ریشه و رگههای تقابل تمدنی غرب با تمدن شرق، بخصوص تمدن اسلامی است. به هر حال جایزه صلح نوبل سالهاست در معرض انتقادات بسیار جدی قرار گرفته و از اعتبار آن کاسته شده است. شاید بسیاری معتقدند دلیل عدم اعطای این جایزه به ترامپ، ناشی از منازعات میان اروپا و رئیسجمهور آمریکا باشد. ترامپ چه در دوره اول ریاست جمهوری و چه در نزدیک یک سال دوره دوم ریاست جمهوریاش، رفتاری تحقیرآمیز با اروپا داشته است. برخی، مناقشاتی از قبیل هزینههای ناتو، بحران اوکراین، عضویت در پیمانهای زیستمحیطی، ماجرای تعرفهها و... را ناشی از روحیات کاسبکارانه ترامپ میدانند. برخی دیگر نیز معتقدند بحران مالی آمریکا موجب شده ترامپ رودربایستی را با متحدان آبا و اجدادی آمریکا در اروپا کنار بگذارد و ریشه این قبیل منازعات را مسائل اقتصادی قلمداد میکنند.
با این حال اما هیچکدام از این برآوردها نمیتواند بر نگاه تحقیرآمیز ترامپ نسبت به اروپا سرپوش بگذارد. بویژه در مساله اوکراین، ترامپ با شدیدترین واژگان، اروپا را تحقیر و ذلیل کرد. این موضوع باعث شده اروپاییها کینه عمیقی از او به دل بگیرند. از سوی دیگر، با توجه به گرایشهای فکری گردانندگان جایزه نوبل؛ همچنین دیدگاههای سیاسی آنها که بعضا در انتخابهای آنها بویژه در جایزه صلح نمودار شده، ضدیت و تقابل این افراد با گرایشات و سیاستهای ترامپ یک واقعیت غیرقابل انکار است. تلاشهای ترامپ برای قدرت گرفتن راستگراها در اروپا و رواج ناسیونالیسم در این قاره نیز کدورتهای سیاسی گردانندگان نوبل از ترامپ را بیشتر کرده است. این موارد به اندازه کافی دلایل ندادن جایزه صلح نوبل به ترامپ را برای گردانندگان و انتخابکنندگان اصلی این جایزه جور کرده بود. با این حال آنها قطعا بهانههای بهتر و موجهتری برای عدم انتخاب ترامپ داشتهاند. شاید بهترین موضع گردانندگان و کمیته انتخاب جایزه صلح نوبل درباره عدم انتخاب ترامپ، در قالب این سوال اتخاذ شود: «چرا باید نوبل صلح را به ترامپ بدهیم؟»
حقیقتا کدام انسان عاقلی شامورتیبازیهای ترامپ و دار و دستهاش مبنی بر اینکه او رئیسجمهور صلح است را باور میکند؟
ترامپ دلقکی است برکشیده لیبرال - دموکراسی که از قضا مکتب و ایدئولوژی همان داوران جایزه نوبل است. در یک سالی که او رئیسجمهور آمریکا شده، چه اقدامی در راستای ترویج صلح در دنیا انجام داده است؟ کدام جنگ را به صلح کشانده؟ کدام تنش را آرام کرده؟ اینجاست که اتفاقا دست روی دل گردانندگان نوبل میگذارند. ترامپ در ماجرای جنگ اوکراین خون به جگر اروپا کرده است. مواضع او نهتنها آتش جنگ در اروپا را خاموش نکرده، بلکه برعکس، آن را شعلهورتر هم کرده است. پهپادها و جنگندههای ناشناس که این روزها بر فراز آسمان پایتختهای اروپایی پدیدار میشوند، دستپخت مواضع و سیاستهای ترامپ در قبال جنگ اوکراین است. اگرچه ترامپ این اواخر رفتار تحقیرآمیز خود با زلنسکی را تغییر داده و از لزوم حمایت از اوکراین و مهار روسیه میگوید اما گردانندگان نوبل که خود عهدهدار یک تشکیلات کاملا سیاسی هستند، میدانند ریشه این تغییر موضع ناگهانی ترامپ، چشم طمع داشتن او به جایزه صلح نوبل و نرم کردن دل کمیته این جایزه بود. به همین خاطر گردانندگان اروپایی جایزه نوبل که این روزها خطر جنگ را کاملا احساس میکنند، خیلی خوب میدانند ادعای صلحطلبی ترامپ، نمک پاشیدن روی زخم اروپاست. ماجرای ادعای آتشبس میان ایران و رژیم صهیونیستی هم که یک جوک تلخ است. این ترامپ بود که با بیاخلاقی و در میانه مذاکرات با ایران، به نتانیاهو چراغ سبز جنگ را نشان داد تا ایران با یک نبرد غافلگیرانه مواجه شود؛ جنگی که در آن نزدیک ۱۱۰۰ نفر جان خود را از دست دادند؛ جنگی که ترامپ نیز مستقیما در آن حضور داشت و برخلاف قوانین بینالمللی، برای نخستینبار در تاریخ، تاسیسات هستهای یک کشور را بمباران کرد. ماجرای غزه نیز جلوه دیگری از دوستی و همنشینی ترامپ و نتانیاهو است. حمایتهای بیحد و مرز ترامپ از نتانیاهو موجب کشتار کودکان و زنان فلسطینی شد. ماجرای طرح صلح ترامپ نیز که دلقک نیویورکی سعی کرد قبل از انتخاب کمیته صلح نوبل به سرانجام برساند، جلوه دیگری از فریبکاری و بنجلی رئیسجمهور آمریکاست. ماجرای ادعای پایان دادن به جنگ هند و پاکستان هم که اصطلاحا توزرد از آب درآمد و هر ۲ کشور صراحتا اعلام کردند آمریکا هیچ نقشی در توقف جنگ میان آنها نداشت. ادعای صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان نیز در واقع یک نمایش مهوع بود که سران ۲ کشور با آگاهی از تمایل ترامپ به گرفتن جایزه صلح نوبل بازی کردند. دیگر موارد مانند جنگ تایلند و کامبوج نیز تبدیل به افتضاحاتی برای ترامپ شد. گردانندگان نوبل میدانند اگر تا الان حمله نظامی آمریکا به ونزوئلا شروع نشده، دلیلش همین چشمداشت ترامپ به جایزه نوبل بود. در واقع او هنوز فرمان آتش نداده، چون منتظر تعیین تکلیف نوبل صلح بود. ترامپ حقیقتا یک دلقک مهوع است و گردانندگان نوبل این را خوب میدانند. پس چرا باید جایزه صلح را این بار به یک دلقک مهوع بدهند؟ به شریک نتانیاهو!