30/مهر/1404
|
00:32
چرا جنگ‌ تحمیلی ۱۲ روزه موضوع هسته‌ای ایران را برای آمریکا پیچیده‌تر کرد

جنگ گزینه شکست ترامپ

محمدامین هدایتی‌نسب: رهبر معظم انقلاب روز دوشنبه در دیدار مدال‌آوران ورزشی و علمی، درباره ادعای رئیس‌جمهور آمریکا مبنی بر نابودی صنعت هسته‌ای ایران در پی جنگ ۱۲ روزه فرمودند: «ایرادی ندارد، به همین خیال باشید اما اصلاً شما چه کاره هستید که اگر کشوری صنعت هسته‌ای دارد، در قبال آن باید و نباید مطرح کنید. چه ربطی به آمریکا دارد که ایران امکانات و صنعت هسته‌ای دارد یا ندارد. این دخالت‌ها ناباب، غلط و زورگویانه است». بیانات کنایی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در واقع به معنای این است که بر خلاف ادعاهای رئیس‌جمهور آمریکا، برنامه هسته‌ای ایران حفظ شده است. نزدیک به ۴ ماه پس از حمله دولت آمریکا به ۳ تاسیسات هسته‌ای ایران، اکنون تهران در عالی‌ترین سطح، این پیام را به آمریکایی‌ها اعلام کرد که حمله نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌ای ایران، باعث نابودی صنعت هسته‌ای ایران نشده. درباره این موضع رهبر انقلاب، چند نکته قابل طرح است.
۱- بلافاصله پس از حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، ترامپ در یک نشست خبری مدعی شد در نتیجه این حمله، تاسیسات هسته‌ای ایران به کلی از بین رفته است. این ادعای ترامپ البته توسط رسانه‌های آمریکایی به چالش کشیده شد. به صورت مشخص، «سی‌ان‌ان» و وال‌استریت ژورنال ۲ رسانه‌ای بودند که با استناد به گزارش نهادهای مسؤول در آمریکا، این ادعای ترامپ را زیر سوال بردند. آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (دیا) نیز گزارشی درباره نتایج و آثار حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران تهیه کرد که در آن، ادعای ترامپ مبنی بر نابودی برنامه هسته‌ای ایران، به کلی زیر سوال رفت. ۴ تیر ـ ۳ روز پس از حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای کشورمان ـ «سی‌ان‌ان» مطلبی منتشر کرد و نوشت: به بخش‌هایی از گزارش نهادهای آمریکا دست یافته است. در تحلیل «سی‌ان‌ان» به نقل از گزارش آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا آمده بود: «حملات نظامی ایالات متحده به ۳ تأسیسات هسته‌ای ایران، اجزای اصلی برنامه هسته‌ای این کشور را نابود نکرده و احتمالاً تنها آن را ماه‌ها به عقب انداخته است». همزمان رویترز و نیویورک‌تایمز نیز گزارش‌هایی منتشر و در آنها تصریح کردند حمله نظامی ایالات متحده به تاسیسات هسته‌ای ایران، باعث تحقق اهداف ترامپ نشده است. در گزارش‌های رویترز و نیویورک‌تایمز تصریح شده بود این حمله نه‌تنها تاسیسات و ساختمان‌های زیرزمینی ایران را دچار خسارت نکرد، بلکه ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران نیز دست‌نخورده در اختیار ایران باقی مانده است. آژانس‌های اطلاعاتی اروپا نیز در گزارشات خود درباره نتایج حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، به همین موضوع اشاره و ادعای ترامپ مبنی بر نابودی برنامه هسته‌ای ایران را رد کردند. افشای دروغگویی ترامپ درباره نابودی تاسیسات هسته‌ای ایران، چنان برای او سخت و گران بود که کمی بعد، «پیت هگست» وزیر جنگ آمریکا، ژنرال «جفری کروز»‌‌ رئیس آژانس اطلاعات دفاعی را برکنار کرد. همان زمان نیویورک‌تایمز در گزارشی پرده از علت برکناری ژنرال کروز برداشت و در گزارشی نوشت: دلیل برکناری رئیس آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا، گزارش این نهاد درباره نتایج حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران بوده. در کنار این موارد، «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز در چند نوبت به همین موضوع اذعان کرد. وی بخصوص به حفظ ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد ایران اشاره کرد و گفت حمله آمریکا منجر به از بین رفتن این ذخایر نشده. در برخی مواضع گروسی نیز تلویحا به توانایی ایران برای غنی‌سازی مجدد اشاره شد. او در برخی اظهارات خود به یک تاسیسات هسته‌ای جدید در ایران اشاره کرد. البته گروسی با وجود اینکه تاکید کرد ایران در حال حاضر در این تاسیسات در حال غنی‌سازی نیست اما تلویحا به توانایی ایران برای از سرگیری غنی‌سازی در مقیاس بالا در این تاسیسات اشاره کرد. گروسی این نکته مهم را تایید کرد که با وجود حمله آمریکا و رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌ای ایران اما اجزای اصلی این برنامه، بویژه ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد، همچنان حفظ شده است. این گزارشات و افشاگری‌ها اما باعث تجدیدنظر ترامپ در ادعای خود نشد و او همچنان ادعای خود مبنی بر نابودی تاسیسات هسته‌ای ایران را تکرار می‌کند.‌ با این حال تقریبا همه دنیا متوجه شده‌اند ادعای ترامپ خلاف واقع است و حمله نظامی آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، آنگونه که ترامپ ادعا می‌کند، باعث نابودی برنامه هسته‌ای ایران نشده است.
۲- در جریان مذاکرات میان ایران و ۳ کشور اروپایی برجام بر سر فعال‌سازی مکانیسم ماشه، رفتار طرف غربی نشان داد با وجود برخی تغییرات اما ماهیت مطالبات آنها درباره برنامه هسته‌ای ایران همچنان پابرجا و همانند قبل از حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای کشورمان است. اروپایی‌ها به صورت مشخص ۳ شرط برای  فعال‌ نکردن مکانیسم ماشه مطرح کردند: 
الف- حضور بازرسان آژانس در تاسیسات هدف قرار گرفته
ب- تعیین تکلیف و ارائه اطلاعات کامل درباره ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد غنی‌شده
ج- موافقت ایران با از سرگیری مذاکرات هسته‌ای با آمریکا
البته در میانه مذاکرات، طرف آمریکایی خواسته‌های جدیدی مانند کاهش برد موشک‌های ایران به ۵۰۰ کیلومتر را نیز مطرح کرد. با این حال رفتار غرب نشان داد ادعای ترامپ مبنی بر نابودی برنامه هسته‌ای ایران، صرفا یک ادعای سیاسی ـ رسانه‌ای بوده و در عمل، هم واشنگتن و هم پایتخت‌های اروپایی، پیگیر کسب امتیازاتی درباره برنامه هسته‌ای ایران بودند. 
این موضوع چند پیام مهم در بر دارد:
نخست، حمله نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌ای ایران، اگرچه خساراتی به این تأسیسات وارد کرد اما طبق گزارش آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا، اجزای اصلی برنامه هسته‌ای ایران کماکان پابرجاست و آسیبی به آنها وارد نشده است.
دوم، با آنکه ترامپ چراغ سبز حمله به ایران را در میانه مذاکرات هسته‌ای با ایران، به رژیم صهیونیستی نشان داد اما در واقع، کاخ سفید همچنان به مسیر مذاکره چشم‌ دوخته است. اینکه آمریکا و اروپایی‌ها با بدعهدی و بی‌توجهی به پیشنهادات مطرح‌شده، مکانیسم ماشه‌‌ را فعال کردند، لزوما به معنای قصد آنها به انسداد‌ قطعی مسیر مذاکره نیست. کاملا پیداست آنها فعال‌سازی مکانیسم ماشه و به زعم خود بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را به عنوان یک اهرم فشار مضاعف برای کسب امتیاز پای میز مذاکره تلقی می‌کنند. کما اینکه پس از فعال‌سازی مکانیسم ماشه، دوباره پیشنهادات جدیدی از سوی آمریکایی‌ها مطرح شد. همه این موارد نشان می‌دهد از نظر آمریکا و اروپا، جنگ ۱۲ روزه منجر به از بین رفتن برنامه هسته‌ای ایران نشده است. به عبارت دقیق‌تر، حالا این واقعیت تثبیت شده است که گزینه نظامی آنگونه که ترامپ تصور می‌کرد، منجر به حل و فصل موضوع هسته‌ای ایران نشده است. این‌ موضوع، یک واقعیت بسیار مهم است. بر همین اساس، ایران روی آن متمرکز شده و به شیوه‌های مختلف در حال ارسال این پیام به طرف غربی است که استفاده از گزینه نظامی، نه‌تنها منجر به تحقق اهداف آمریکا نشده، بلکه موضوع هسته‌ای ایران را پیچیده‌تر کرده است. قانون مجلس شورای اسلامی مبنی‌ بر تجدیدنظر در همکاری با آژانس، در همین راستا تصویب شد. مقایسه شرایط قبل از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه با اکنون، به وضوح نشان می‌دهد دولت ترامپ با حمله نظامی و هدف قرار دادن تاسیسات هسته‌ای ایران، زمینه‌ساز پیچیده‌تر شدن شرایط شده است. از یک سو اجزای اصلی برنامه هسته‌ای ایران، کاملا حفظ شده و از سوی دیگر، ایران با ساخت تاسیسات جدید که از استحکام به مراتب بیشتری نسبت به تاسیسات فردو برخوردارند، اثربخشی گزینه‌ نظامی را کاملا به چالش کشیده است. در نهایت، حفظ ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد نیز باعث شده غرب به این نتیجه برسد تغییر فرمت مواجهه با ایران و استفاده از گزینه نظامی، صرفا باعث پیچیده‌تر شدن شرایط و به زعم آنها، افزایش نگرانی‌ها نسبت به برنامه هسته‌ای ایران خواهد شد، بنابراین اگرچه حمله نظامی باعث تحمیل خساراتی به برنامه هسته‌ای ایران شد اما در عمل، دغدغه‌های اصلی آمریکا درباره برنامه هسته‌ای ایران همچنان پابرجاست و همان‌گونه که تشریح شد، اکنون نسبت به گذشته، پیچیده‌تر نیز شده است. بر همین اساس به اعتقاد عمده کارشناسان، گزینه نظامی، نه‌تنها یک راه‌حل موثر برای از بین بردن برنامه هسته‌ای ایران نبود، بلکه شرایط را برای آمریکا سخت‌تر نیز کرد! همان‌گونه که گفته شد، رفتار ایران پس از توقف جنگ ۱۲ روزه نیز بر برجسته‌سازی همین واقعیت متمرکز شده است. بیانات روز ۲۸ مهر رهبر انقلاب نیز در همین راستا ارزیابی می‌شود. بیانات کنایی ایشان درباره ادعای رئیس‌جمهور آمریکا مبنی بر نابودی صنعت هسته‌ای ایران و همین‌طور تاکید بر اینکه برنامه هسته‌ای ایران اساسا ربطی به دولت آمریکا ندارد، در واقع گوشزد واقعیات برنامه هسته‌ای ایران و همین‌طور شکست گزینه نظامی است.
* مذاکره به معنای تسلیم؛ هرگز!
پس از فعال‌سازی مکانیسم ماشه، دولت آمریکا مجددا خواستار مذاکره مستقیم با ایران درباره موضوع هسته‌ای شده است. به عبارتی کاخ سفید پس از جنگ ۱۲ روزه و با وجود ادعاهای ترامپ، مجددا رو به گزینه مذاکره آورده است. رهبر انقلاب در فراز دیگری از فرما‌یشات‌شان در دیدار روز دوشنبه، به موضوع مذاکره با آمریکا نیز اشاره و تصریح کردند: «می‌گوید من اهل معامله‌ام، در حالی که اگر معامله با زورگویی همراه و نتیجه آن از قبل معلوم باشد، معامله نیست؛ تحمیل و زورگویی است. ملت ایران زیر بار تحمیل نخواهد رفت». 
در واقع رهبر انقلاب آداب مذاکره واقعی و عادلانه را به طرف آمریکایی گوشزد کردند. ترامپ در میانه جنگ ۱۲ روزه بارها از ضرورت تسلیم شدن ایران گفت. او حتی از عبارت «تسلیم بی‌قید وشرط» استفاده کرد، بنابراین مشخص است این مذاکره، منتج به حصول مطالبات ایران نمی‌شود. جدا از اینکه این نوع مذاکره در واقع همان تسلیم است و منتهی به تحقق مطالبات ایران ـ بویژه لغو تحریم‌ها ـ نمی‌شود، پذیرش آن به معنای قبول کردن‌ اثرگذار بودن‌ گزینه نظامی است. دولت آمریکا در میدان نبرد نتوانست به اهداف خود درباره برنامه هسته‌ای ایران برسد. گزینه نظامی نه‌تنها به یک راه‌حل تبدیل نشد، بلکه شرایط را برای طرف آمریکایی پیچیده‌تر هم کرد. اکنون طرف آمریکایی به دنبال آن است آنچه را از طریق حمله نظامی به آن دست نیافت، در میدان دیپلماسی و پشت میز مذاکره به دست آورد. به معنای دقیق‌تر، ترامپ به دنبال آن است پای میز مذاکره با عقب‌نشینی ایران، گزینه نظامی را معتبر کند. در این سو، ایران نیز نشان داده عزم خود را برای اثبات بی‌اثر بودن گزینه نظامی جزم کرده است. ایران اکنون با استناد به واقعیات جنگ ۱۲ روزه، خاصه حمله نظامی آمریکا به تاسیسات هسته‌ای‌اش، بر این واقعیت متمرکز شده که گزینه نظامی، یک راه‌حل برای حل و فصل موضوع هسته‌ای ایران نیست. بر همین اساس ایران به طرف آمریکایی گوشزد می‌کند تنها راه‌حل موضوع هسته‌ای ایران، مذاکره واقعی و حصول یک توافق عادلانه است، به گونه‌ای که تضمین‌های محکم‌‌ برای پایبندی طرف آمریکایی به تعهداتش اخذ شود، بنابراین اکنون، مذاکره تبدیل به میدان جنگ‌ شده است.
یک طرف آمریکا قرار دارد که با تشدید فشار اقتصادی و حفظ سایه جنگ، به دنبال آن است به زعم خود ایران را تسلیم کرده و بر اساس آن، گزینه نظامی را معتبر جلوه دهد؛ کما اینکه در هفته‌های اخیر ترامپ به دروغ مدعی شد حصول توافق بر سر توقف جنگ غزه، نتیجه حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران بوده است! ادعای ترامپ نشان می‌دهد او به دنبال موجه و معتبر کردن حمله نظامی به ایران است. بنابراین قطعا او نسبت به مذاکره و توافق احتمالی با ایران نیز چنین نگرشی دارد. در مقابل، ایران با استناد به واقعیات حمله آمریکا، یعنی عدم تحقق اهداف متجاوز و پیچیده‌تر شدن شرایط برنامه هسته‌ای‌اش، در حال تفهیم بی‌فایده بودن گزینه نظامی است تا از این طریق،‌ طرف آمریکایی متقاعد شود تنها راه‌حل و فصل مساله هسته‌ای ایران، مذاکره و توافق عادلانه است. رفتار ایران پس از توقف جنگ نیز نشان می‌دهد محاسبات ایران بر پایه این واقعیت شکل گرفته است. ایران از یک سو توانمندی دفاعی خود را تقویت کرد و نشان داد برای یک رویارویی نظامی دیگر کاملا آماده است و از سوی دیگر در واکنش به رفتار سیاسی و غیرحرفه‌ای آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شخص گروسی، با تصویب مجلس، همکاری با آژانس را متوقف کرد و تصمیم‌گیری درباره آن به شورای عالی امنیت ملی واگذار شد؛ تصمیمی که یکی از تبعات آن، افزایش هزینه سیاسی‌کاری‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، همچنین حمله غیرقانونی به تاسیسات هسته‌ای‌اش بود. از سوی دیگر در مذاکرات مربوط به فعال‌سازی مکانیسم ماشه نیز ایران با وجود نشان دادن اراده صادقانه خود برای حصول توافق، از همه خطوط قرمز خود هم در حوزه همکاری با آژانس و هم رعایت ملاحظات امنیتی درباره وضعیت تاسیسات هسته‌ای و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصدش حراست کرد.
در بعد دیپلماسی نیز ایران توانست با جلب همراهی روسیه و چین، موجب ایجاد یک شکاف بزرگ بی‌سابقه در شورای امنیت سازمان ملل بر سر بازگشت تحریم‌ها شود. روسیه صراحتا اعلام کرد ۱۸ اکتبر/ ۲۶ مهر را به عنوان زمان پایان قطعنامه ۲۲۳۱ در نظر گرفته است و به هیچکدام از مفاد قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران پایبند نیست. مسکو که اکنون رئیس دوره‌ای شورای امنیت است همچنین تأکید کرده طبق برجام، برنامه هسته‌ای ایران از ۱۸ اکتبر تبدیل به یک موضوع عادی شده و آژانس باید موضوع برنامه هسته‌ای ایران را صرفا در قالب پروتکل‌های پادمانی بررسی کند. چین نیز بارها بر غیرقانونی بودن فعال‌سازی مکانیسم ماشه تاکید کرده و نشان داده تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران‌ را الزام‌آور نمی‌داند. بنابراین هم‌افزایی ظرفیت ایران با ۲ عضو دائم شورای امنیت علیه بازگشت تحریم‌های شورای امنیت، نشان‌دهنده پایداری و مقاومت ایران در برابر فشار آمریکا و اروپا و عدم پذیرش شروط تحمیلی آمریکاست. در آخرین مورد، ایران با رد درخواست ترامپ برای حضور در نشست شرم‌الشیخ، علنا نشان داد نه‌تنها بر سیاست‌های اصولی خود مبنی‌‌ بر شریک بودن آمریکا در جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم غزه پافشاری می‌کند، بلکه دولت آمریکا را به خاطر مشارکت در جنگ ۱۲ روزه، یک دولت متجاوز می‌داند. بر همین اساس، حاضر به حضور در جلسه‌ای که رئیس‌جمهور آمریکا در آن حاضر است، نیست. ضمن اینکه ایران نشست شرم‌الشیخ را یک نمایش مضحک و توهین‌آمیز با هدف موجه کردن ترامپ ارزیابی کرد. اما نکته مهم درباره عدم حضور ایران در نشست شرم‌الشیخ، همین مساله برآورد ایران از نتایج جنگ ۱۲ روزه بود. مقامات ایران به درستی پیش‌بینی می‌کردند در صورت حضور نماینده‌ای از ایران در این نشست، ترامپ این حضور را در راستای ادعای ثمربخش بودن حمله به ایران القا  و از این حضور، برای معتبرسازی حمله به ایران استفاده می‌کند. کما اینکه همان‌گونه که گفته شد، رئیس‌جمهور آمریکا مدعی شده بود توافق توقف جنگ غزه، نتیجه حمله به ایران بوده است. بر همین اساس، قطعا در صورت حضور یک نماینده از ایران، حتی در سطوح پایین در این نشست، ترامپ این حضور را به عنوان سند ادعای خود مبنی بر عقب‌نشینی ایران از موضع خود پس از حمله آمریکا به ایران برمی‌شمرد. بنابراین ایران با فهم دقیق این موضوع، در این نشست شرکت نکرد تا به مقامات آمریکایی نشان دهد عزم ایران اثبات شکست حمله آمریکا و بی‌فایده بودن گزینه نظامی برای حل و فصل موضوع هسته‌ای است. آنچه رهبر انقلاب در دیدار دوشنبه درباره این موضوع تبیین کردند نیز در این راستا ارزیابی می‌شود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به وضوح محاسبات ایران از واقعیات جنگ را به طرف مقابل گوشزد کردند. ایشان ضربات موشکی ایران به رژیم صهیونیستی و قدرت دفاعی ایران برای دفع خطر متجاوز را یادآور شدند. همچنین با یک بیان کنایی، به طرف مقابل گوشزد کردند حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران ـ آنگونه که ترامپ مدعی است ـ نتایج مطلوبی برای آمریکا نداشته است. ایشان در نهایت درباره مذاکره نیز تاکید کردند ایران مذاکره‌ای را که منتج به تحمیل خواسته‌های آمریکا شود، نپذیرفته و ملت ایران نیز زیر بار تحمیل و تسلیم نخواهد‌‌ رفت.

چرا گزینه‌ نظامی علیه ایران برای آمریکا «بن‌بست شکست» است

در بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار نخبگان ورزشی و علمی کشور، نکته‌ای کلیدی مطرح شد که ابعاد راهبردی عمیقی دارد. ایشان موفقیت جوانان ایرانی در عرصه‌های جهانی را نه‌تنها یک افتخار ملی، بلکه پاسخی محکم در میانه جنگ نرم دانستند؛ حرکتی که پوچی تبلیغات دشمن برای القای ناامیدی را آشکار می‌کند. در فرازی دیگر از همین سخنرانی، ایشان با اشاره به توانمندی‌های دفاعی بومی، بویژه در صنعت موشکی که محصول همت همین جوانان است، «یاوه‌گویی‌ها»ی دشمنان را ناشی از یأس و استیصال آنها در برابر قدرت بازدارندگی ایران تحلیل کردند. این یادداشت، در راستای همین نگاه به تبیین این موضوع می‌پردازد که چرا هرگونه تهاجم نظامی، یک «سیاه‌چاله شکست» برای واشنگتن خواهد بود که در آن، هیچ دستاورد معناداری حاصل نشده و تنها هزینه‌های جبران‌ناپذیر بر جا خواهد گذاشت.
* از «فشار حداکثری» تا «انسجام حداکثری»
اساس استراتژی‌های آمریکا علیه ایران در دهه‌های اخیر، بویژه «فشار حداکثری» بر یک فرضیه کلیدی استوار بوده است؛ ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت از طریق فشارهای اقتصادی و روانی. هدف نهایی، فرسایش سرمایه اجتماعی نظام و سوق دادن جامعه به سمت تغییر رفتار از درون است. با این حال، حمله نظامی مستقیم این معادله را به کلی معکوس می‌کند و به عنوان قدرتمندترین کاتالیزور برای همبستگی ملی عمل خواهد کرد. تاریخ ایران، از دفاع ‌مقدس ۸ ساله تا جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نشان داده است تهدید مستقیم خارجی، اختلافات داخلی را به حاشیه رانده و انسجام ملی حول محور دفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی را به اوج می‌رساند. حمله نظامی آمریکا، جدا از نیت آن، در افکار عمومی ایران به عنوان یک تجاوز آشکار به «وطن» تلقی خواهد شد. در چنین شرایطی، حتی منتقدان داخلی نظام نیز در برابر دشمن خارجی، موضعی متحد اتخاذ خواهند کرد. 
برای بسیج بیشتر منابع و افکار عمومی مهیا می‌کند. توسل به زور، آخرین میخ بر تابوت دیپلماسی خواهد بود. هر گونه مذاکره پس از تهاجم، از سوی ایران نه یک تعامل برابر، بلکه دیکته‌ای از سوی متجاوز تلقی می‌شود و پذیرش آن به منزله تسلیم خواهد بود. این امر، عملاً راه را بر هرگونه راه‌حل مسالمت‌آمیز در آینده مسدود و از فرآیندهای دیپلماتیک نیز مشروعیت‌زدایی می‌کند. علاوه بر این، از دید استراتژیست‌های آمریکایی، حمله نظامی، گفتمان جریان‌های میانه‌رو و معتقد به تعامل را در ایران بی‌اعتبار و در مقابل، منطق جریان‌های تندرو مبنی بر بی‌فایده بودن مذاکره و ضرورت مقاومت فعال را اثبات می‌کند. در نتیجه تحلیل آنها، استراتژی ایران برای دهه‌های آینده به سمت رادیکالیسم سوق داده خواهد شد که این امر به خودی خود، تهدیدی پایدارتر برای منافع آمریکا خواهد بود.
* کشیدن ضامن خاورمیانه؛ پیامدهای انفجاری حمله به ایران
اگرچه توان نظامی ایران با ایالات متحده برابر نیست اما دکترین دفاعی ایران هرگز بر مبنای رویارویی مستقیم و کلاسیک طراحی نشده است. استراتژی ایران بر ۳ اصل استوار است؛ بازدارندگی فعال، جنگ نامتقارن و تحمیل هزینه‌های غیرقابل تحمل بر دشمن.
ایران کشوری پهناور، با توپوگرافی کوهستانی و شبکه‌ای از تأسیسات هسته‌ای و نظامی پراکنده و زیرزمینی است. راهکار حمله نظامی برای نابودی کامل این توانمندی‌ها یک توهم خطرناک است. چنین هدفی نیازمند یک کارزار نظامی گسترده، طولانی‌مدت و پرهزینه با حضور ده‌ها هزار نیروی نظامی است که ریسک تلفات انسانی و فرسایش تجهیزاتی را برای آمریکا بشدت بالا می‌برد. این سناریو، تکرار تجارب تلخ ویتنام، افغانستان و عراق در مقیاسی به مراتب بزرگ‌تر و پیچیده‌تر خواهد بود. همچنین نقطه قوت منحصربه‌فرد ایران، جریان منطقه‌ای مقاومت است. هرگونه حمله به خاک ایران، به مثابه کشیدن ضامن یک نارنجک ژئوپلیتیک خواهد بود. نیروهای حامی این جریان بلافاصله منافع آمریکا و متحدانش را در سراسر منطقه هدف قرار خواهند داد. پایگاه‌های نظامی آمریکا در قطر، بحرین، امارات و عراق به اهداف سهل‌الوصولی تبدیل می‌شود. تنگه هرمز، شاهراه حیاتی انرژی جهان، مسدود یا بشدت ناامن خواهد شد و تأسیسات نفتی عربستان و امارات در تیررس موشک‌ها و پهپادها قرار خواهد گرفت. این جنگ چندجبهه‌ای که احتمالا هیچ پیروز نهایی‌ای هم نخواهد داشت، منطقه را به یک آتشفشان غیرقابل کنترل تبدیل کرده و هزینه‌های اقتصادی و نظامی سرسام‌آوری را به آمریکا تحمیل می‌کند. استراتژی ایران در اینجا پیروزی در میدان نبرد نیست، بلکه تبدیل جنگ به یک کابوس لجستیک و اقتصادی برای واشنگتن است.
* انزوای آمریکا، بحران در اروپا و فرصت طلایی برای رقبا
پیامدهای یک حمله نظامی به مرزهای خاورمیانه محدود نخواهد ماند و یک دومینوی ویرانگر را در سطح بین‌المللی به راه خواهد انداخت. ایران یکی از بازیگران اصلی بازار انرژی است و تنگه هرمز گلوگاه بیش از یک‌پنجم نفت جهان. یک درگیری تمام‌عیار، قیمت نفت را به سطح بی‌سابقه‌ای خواهد رساند و اقتصاد جهان را که هنوز از بحران‌های پیشین شکننده است، وارد یک رکود عمیق خواهد کرد. این شوک اقتصادی، بیشترین آسیب را به متحدان صنعتی آمریکا در اروپا و شرق آسیا وارد کرده و به نارضایتی گسترده از سیاست‌های واشنگتن دامن خواهد زد. حمله به ایران بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل -که با وتوی قطعی چین و روسیه مواجه خواهد شد- نقض آشکار منشور ملل متحد و قوانین بین‌المللی است.
این اقدام، چهره آمریکا را نه به عنوان یک حافظ نظم، بلکه به عنوان یک نیروی هژمونیک قانون‌شکن به تصویر می‌کشد و اعتبار نهادهای بین‌المللی را بیش از پیش تضعیف می‌کند. این انزوای سیاسی، توانایی آمریکا برای ائتلاف‌سازی در بحران‌های آینده را بشدت تحلیل خواهد برد.
همچنین رقبای استراتژیک آمریکا، بزرگ‌ترین منتفعان این ماجراجویی نظامی خواهند بود. آنها ضمن محکوم کردن اقدام آمریکا، خود را به عنوان مدافعان ثبات و حاکمیت ملی معرفی خواهند کرد. هرج‌ومرج در خاورمیانه، تمرکز و منابع آمریکا را از رقابت اصلی در شرق آسیا و شرق اروپا منحرف کرده و به این رقبا، فضای تنفس استراتژیک می‌دهد تا نفوذ خود را در مناطق مختلف جهان گسترش دهند. در واقع، حمله به ایران، یک «هدیه ناخواسته» به رقبای اصلی آمریکا در صحنه جهانی است.
* جمهوری اسلامی ایران پیروز واقعی جنگ است
طنز تلخ ماجرا برای واشنگتن این است که حمله نظامی، دقیقاً نتیجه‌ای معکوس با هدف اعلام‌شده خود، یعنی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، به بار خواهد آورد. چنین حمله‌ای، این درس را برای مقامات کشور و سایر کشورهای جهان مخابره خواهد کرد که تنها تضمین قطعی برای امنیت ملی در برابر تهاجم یک قدرت بزرگ، داشتن سلاح هسته‌ای است. یک حمله، اراده سیاسی در ایران برای حرکت به سمت تقویت فناوری هسته‌ای و پاسداشت این سرمایه ملی را به یک ضرورت قطعی امنیت ملی تبدیل خواهد کرد. در شرایطی که آمریکا به عنوان آغازگر جنگ شناخته شود، اجماع بین‌المللی برای اعمال فشار بر برنامه هسته‌ای ایران از بین خواهد رفت. بسیاری از کشورها اقدام ایران برای محافظت از حق فناوری هسته‌ای خود را واکنشی طبیعی به یک تجاوز غیرقانونی تلقی می‌کنند.  باید گفت گزینه نظامی علیه ایران، یک بازی مجموع صفر نیست، بلکه یک بازی مجموع منفی است که در آن، ایالات متحده بازنده اصلی خواهد بود. این گزینه در داخل ایران به انسجام ملی می‌انجامد، در میدان نبرد به یک جنگ فرسایشی و پرهزینه منطقه‌ای تبدیل می‌شود، در عرصه جهانی به انزوای سیاسی و بحران اقتصادی منجر می‌شود و در نهایت، انگیزه‌ای قدرتمند و مشروع برای حرکت ایران به سمت تقویت و توسعه زیرساخت‌های مبتنی بر فناوری هسته‌ای ایجاد می‌کند. این اقدام، هیچ دستاورد پایداری برای آمریکا به ارمغان نمی‌آورد و تنها بی‌ثباتی، هرج‌ومرج و تضعیف جایگاه جهانی واشنگتن را به دنبال خواهد داشت؛ مسیری که در انتهای آن هیچ پیروزی‌ای وجود ندارد، بلکه تنها یک شکست چندوجهی و تاریخی در انتظار آمریکاست.

ارسال نظر
پربیننده