احمد سبحانی*: رئیسجمهور ایالات متحده همواره به عنوان یک سیاستمدار جنگطلب شناخته شده است. دونالد ترامپ نام «وزارت دفاع» را به «وزارت جنگ» تغییر داد، در حالی که بارها گفته بود مخالف جنگهای بیپایان و غیرضروری است، البته نه به دلیل مخالفت با خونریزی و اشغالگری یا به علت انسانیت، بلکه به خاطر طولانی شدن جنگها و هزینههای بالای اقتصادیشان برای ایالات متحده. ترامپ با اشغال افغانستان یا حمله به عراق مخالف نبود؛ مساله مهم برای او شیوه اجرا و هزینههاست. درباره ونزوئلا نیز ترامپ تلاش میکند تغییر رژیم یا اشغال را با کمترین هزینه و در کوتاهترین زمان ممکن انجام دهد. این رویکرد، ریشه در منافع اقتصادی بویژه نفت ونزوئلا که دارای بیشترین ذخایر نفت جهان است، دارد. توقیف چند روز پیش نفتکش ونزوئلا که با پرچم گویان تردد داشت توسط دولت آمریکا (مانند توقیف کشتی «اسکیپر» چند روز قبل از آن که حامل ۲ میلیون بشکه نفت سنگین بود)، در حالی که شرکتهای آمریکایی مانند شورون تگزاکو همچنان در ونزوئلا به استخراج و صادرات نفت به آمریکا مشغولند، نشاندهنده سیاست دوگانه واشنگتن است. آمریکا سایر کشورها را از فعالیت در صنایع نفتی ونزوئلا منع میکند اما خود به دنبال انحصار این منابع است. هدف نهایی، کنترل بر ثروت ونزوئلاست. آمریکا نمیتواند تحمل کند همسایهای ثروتمند اما غیرهمسو با منافعش داشته باشد. آمریکا تصور میکند اگر موفق به اشغال ونزوئلا یا برآوردن دولتی وابسته به خود شود، میتواند نفوذ چین و روسیه را در آمریکای لاتین کنترل و با سلطه بر بازار نفت، این قدرتها را مهار کند.
قدرت نظامی ونزوئلا در مقایسه با آمریکا ناچیز است. اگر ترامپ تصمیم به حمله تمامعیار بگیرد، همانطور که اخیراً با استقرار هزاران نیرو، ناوهای جنگی و پرواز هواپیماهای جنگنده در خلیج ونزوئلا نشان داده، به ظاهر میتواند نیکلاس مادورو را سرنگون کند. با این حال، مساله اصلی پس از سرنگونی احتمالی مادرو است. آمریکا ممکن است درگیر جنگ فرسایشی و چریکی شود، مشابه آنچه در عراق و افغانستان رخ داد. تجهیزات نظامی فعلی آمریکا بیشتر برای تهدید و فشار است، نه حمله مستقیم. ترامپ به دنبال کمهزینهترین راه است. فشار اقتصادی، تحریم، اقدامات خرابکارانه و امید به خیانت داخلی. تاکنون این تلاشها که از دوران هوگو چاوز آغاز شده ناموفق بوده است. آمریکاییها در دهههای اخیر همه ابزارها را برای سرنگونی نظام چاویستی به کار گرفتهاند اما نتوانستهاند.
جنگ آمریکا علیه ونزوئلا مدتهاست آغاز شده اما بخش نظامی آن فعال نیست. مهمترین جنبه، عملیات روانی است که با حمایت دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، برای مرعوب کردن دولت و مردم ونزوئلا و تغییر افکار عمومی جهان انجام میشود. از سوی دیگر، ونزوئلاییها لابیهایی قوی در آمریکا دارند؛ برخی سناتورها با این کشور روابط دیرینه دارند و نفوذ آنها مانع اقدامات خشنتر شده است.
ترامپ با روشهای بیپرواتر وارد شده اما فشارهای داخلی آمریکا از جمله عدم حمایت برای حمله زمینی او را محتاط کرده است.
ترامپ حمایت از مخالفان مادورو مانند ماریا کورینا ماچادو (که اخیراً جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵ را دریافت کرد، در حالی که خواستار تحریم بیشتر و حتی حمله نظامی به کشور خود است!) را آشکار کرده است. او دستکش مخملی را کنار گذاشته و علناً در امور داخلی کشورها دخالت میکند همانطور که در انتخابات آرژانتین، هندوراس یا حتی اسرائیل (درخواست عفو نتانیاهو) دیدهایم. این دخالتها بخشی از سیاست خارجی ترامپ برای احیای دکترین مونرو و تسلط کامل بر آمریکای لاتین است. ونزوئلا کشوری ثروتمند با منابع متنوع و نرخ رشد اقتصادی خوب در گذشته است اما تحریمهای ظالمانه آمریکا بحرانهای اقتصادی شدیدی ایجاد کرده. با این حال، نقطه قوت ونزوئلا مقاومت مردمی است. در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و محلی (مانند انتخابات شهرداریها و استانداریها در سال گذشته)، طرفداران مادورو اکثریت قاطع را کسب کردند که نشاندهنده حمایت مردمی پایدار است. بخشی از اپوزیسیون شرافتمند نیز مخالف اشغالگری است و از حمله نظامی حمایت نمیکند. این عامل، خوششانسی مادورو و بدشانسی ترامپ است. اگر مردم با دولت همسو بمانند، تجاوزگر نمیتواند به اهدافش برسد، حتی اگر بخشی از آن را با هزینههای سنگین محقق کند. آمریکا از ابتدای روی کار آمدن چاوز تا امروز، از توطئههای نفتی، کودتاهای نظامی، عملیات روانی و فشار حداکثری (مانند تحریمها و تهدیدات نظامی اخیر) برای تغییر رژیم استفاده کرده اما موفق نشده. ترامپ اکنون با قدرت نظامی بیشتر از جمله عملیات ضد مواد مخدر که کارشناسان آن را پوششی برای اهداف نفتی میدانند وارد شده اما از ورود به جنگ تمامعیار، بشدت میترسد.
* سفیر پیشین ایران در کاراکاس