فاتحه سیاست خارجی غیرایدئولوژیک!

مجتبی اصغری: مهمترین خط رسانهای جبهه لیبرالیسم در تخریب وجهه جمهوری اسلامی ایران در سالهای متمادی بر جوسازی درباره «غیرقابل اعتماد بودن» و «بیمنطقی» نوع نظام برآمده از ایدئولوژی اسلامی و حاکمیت «ولی فقیه» به عنوان اصلیترین تفاوت با نظام لیبرال ـ سرمایهداری، استوار بوده است. برخورداری از یک دیپلماسی قوی در حوزه سیاست خارجی با تکیه بر مولفههای ثابت و قابل تجربه در حوزه ارزشهای سیستمی، خود از ابزارهای بسیار مهم قدرت در هر نظام مدعی در حوزه «اداره جهان» به شمار میرود. خصوصا که «توافق نهایی» را تا اندازه زیادی مدیون «فتوای هستهای» رهبر انقلاب هستیم که پذیرش اهمیت آن از سوی غربیها به عنوان یک «ارزش غیرقابل عدول» در عرصه حاکمیت اسلامی خود به رسمیت شناختن «سیاست خارجی ایدئولوژیک ایرانی» به حساب میآید.
از این منظر فارغ از نتایج بهدست آمده در پایان مذاکرات 12 ساله هستهای و سرانجام توافق نهایی، نمایش یک دیپلماسی عزتمندانه و منطقی که اتفاقا در دورههای مختلف روی کار آمدن دولتهای برآمده از سلایق مردم نیز با ثباتی قابل تامل با مدیریت نظام ادامه یافت، به نمادی جهانی از منطق و عقلانیت «حکومت اسلامی» برای پذیرش حداکثری در باشگاه قدرتهای جهانی تبدیل شد. از این منظر پایان یک دوره طولانی دیپلماسی هدفمند همراه با رشد مولفههای گوناگون برتری ژئوپلیتیکی ایران در منطقه و فرامنطقه شایسته تبریک و تقدیر امت خطاب به امام جامعه است.
در طول دورههای مختلف، دولتهای برآمده از رای و نظر مردم بنا به تفاوت سلایق در حوزه سیاست خارجی، راهکارهای متنوعی برای نحوه تعامل با سایر کشورها ارائه کردهاند که برتریها و ضعفهای آنها به مرور آشکار شده است اما مدیریت و رتق و فتق حوادث 2 سال اخیر حقیقتا کار و تلاش بیشتر
برده است!
از دل دولتی که با شعار «ما بلدیم، دیگران بلد نبودند» و با شاهبیت «سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» روی کار آمد در ماههای نخست مذاکره به سبک جدید، طرحهای خانمانبراندازی همچون «امتیازدهی یکجانبه به غرب» با هدف «اعتمادسازی 2ساله» متولد شد که اگر نبود مقاومت بینظیر نخبگان و مسؤولان و مردم، چه بسا امروز پروسه «خلع سلاح نظامی ایران» به جای «توافق هستهای» اجرایی شده بود! توافق نامتوازن و یکجانبه «ژنو» نتیجه تعدیل همین ایده مشعشع بود که با صرف انرژی بسیار، نظام توانست بینش حداقلی پشت آن را تا حدی ارتقا داده و ضمن تزریق روحیه خودباوری به دولت، فاصله عمیق میان کف و سقف ستاندهها و دادهها را تعدیل کند.
ایده بعدی، حداقلی اندیشی در بطن مذاکره بود که بعضا در سخنان برخی دولتمردان و حاشیهسازان در سطح اکتفا به ذات «مذاکره برای مذاکره» بروز یافت. یعنی صرفا آنچه تابوشکنی از «مذاکره با آمریکا» نامیده میشد ملاک و هدف از دیپلماسی فشرده با غرب معرفی شد و برداشته شدن «تحریمها» و «حفظ دستاوردهای هستهای» به هدفی حاشیهای و قابل چشمپوشی در برابر اصل اعلام شده «توافق به هر قیمتی» تبدیل شد.
با اصلاح این مسیر و خارج کردن مذاکرات از «توافق بد» با تعیین و تشدید خطوط قرمز، در بحبوحه فشار آمریکا برای مدیریت مذاکراتی که با حداقلگرایی سابق فاصله قابل توجهی داشت، مجددا بخشی از سیاسیون و دولتمردان تا مرز از کف دادن صبر و شکیبایی خود به پیش رفتند. به نحوی که اقلیت مذکور با مطرح کردن تز ایدئولوژیک «صلح حسنی» سعی در اعمال فشار حداکثری بر تیم مذاکرهکننده برای تن دادن به شروط دقیقه 90 حریف کردند!
در تمام بحرانهای حقیقی و ساختگی مذکور، رهبر انقلاب با حلم و بردباری، ضمن حمایت
صد درصدی از تیم مذاکرهکننده و روحیهدهی به دولت، هدایت کلیات مسیر مذاکرات را عهدهدار بودند اما مهمترین نقش رهبری در حفظ یکپارچگی جامعه در فضایی متبلور شد که گروهی از خیانتپیشگان متخصص در مباحث عملیات روانی به شیوه انگلیس، سیاست «دوقطبیسازی» جامعه ایرانی با هدف امتیازگیری از نظام و مهیا ساختن شرایط برای عقد یک «توافق بد ضد ایرانی» را در پیش گرفته بودند. خنثی شدن همه این دسیسهها و بدفهمیها و بیطاقتیهای ذیل نقشه «فروپاشی از درون» با «شورویزه کردن» ایران را مدیون حکمت، منطق و عقلانیت حداکثری رهبر انقلاب هستیم که امروز پس از جمعبندی مذاکرات، زبان دوست و دشمن را به تحسین گشوده است.
در چنین فضایی مقایسه موقعیت کنونی ایران با شوروی به عنوان تنها ابرقدرت رقیب آمریکا در جهان دوقطبی از سوی اوباما، نشانهای قابل توجه از برآورده شدن همه اهداف نظام در پشتپرده مذاکرات است. برای دنبالکنندگان تحلیلهای «وطنامروز» که از اهداف آشکار نهادهای خلع سلاحی همچون پاگواش و پلوشرز و رهپویان صلح و نایاک و بنیاد برادران راکفلر به عنوان مادرخرج پروژه «سازش آمریکا با ایران»، دستکم 2 سال پیش از این مطلع شده بودند، احتمالا این اعتراف رئیسجمهور آمریکا چندان دور از ذهن نبوده است.
پیش از این فاش کردیم در عقبه همه بنیادها و مراکز آمریکایی که پشتپرده از مذاکرات «ایران و آمریکا» حمایت میکنند و طرحهای خود را در قالب بستههای غربی و ایرانی روی میز دیپلماسی جهانی میگذارند، نقشآفرینی در پروسه «فروپاشی شوروی» نیز به چشم میخورد. هدف نهایی همه بنیادهای مذکور «خلع سلاح ایدئولوژیک ایران» به عنوان قدرتی بسیار سهمگینتر از «توانایی هستهای» کشورمان بوده و هست. موضوعی که در عرصه ظهور یک ابرقدرت جهانی به عنوان «قدرت نرم» به آن اشاره میشود. قدرت نرم آمریکا در «فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی» نهفته بود که همراه با «قدرت سخت» اقتصادی و نظامی، از این کشور یک ابرقدرت جهانی ساخت.
اما ایران در عرصه اقتصادی چندان کارآمد نبوده و با توجه به عمر کوتاه 37 ساله انقلاب، هنوز برای مهندسی و اجرای نقشه اقتصادی خود وقت دارد. آنچه سبب شده ایران در 37 سالگی نظام، با «شوروی» در بحبوحه قدرت و رقابت با آمریکا به عنوان ناظم جهان لیبرال ـ سرمایهداری مقایسه شود در بزرگی و اهمیت قدرت نرم ایرانی است. قدرتی که نفوذ ایران را از شرق تا غرب گسترش داده و ملتها و حتی بخشی از دولتها را مشتاق سرمایهگذاری بر آینده نظام جمهوری اسلامی کرده است. علت تلاش چین و روسیه برای هموار ساختن مسیر ورود ایران به باشگاه قدرتهای جهانی نیز همین موضوع است. هر دو کشور فاقد مولفههای «قدرت نرم» هستند و از این جهت از توانایی لازم برای تقابل نهایی با لیبرال ـ سرمایهداری برخوردار نیستند.
قدرت نرم ایران به قول غربیها برآمده از «ایدئولوژی اسلام» یا جمله معروف «سیاست ما عین دیانت ماست» شهید مدرس است. جنگ نهایی تمدنها بنا به پیشبینی خود صاحبنظران ایستاده پشت پرده طرح «سازش ایران و آمریکا» که همگی صاحب کرسی در بنیادهای راکفلرها بهعنوان صاحبان لیبرالیسم هستند، به نفع حاکمیت اسلام تمام خواهد شد و داعیهدار اسلام ناب و اندیشهورز در جهان کنونی بدون کوچکترین رقیبی، جمهوری اسلامی ایران است.
ایران برخلاف همه تلاشهای غربیها در آستانه فروپاشی از درون قرار ندارد اما شکی نداریم که زیر کاسه «توافق نهایی» نیم کاسهای غیرهستهای است و همین موضوع بر اهمیت هوشیاری مردم و مسؤولان میافزاید. ما موظفیم از کیان داشتههای هستهای و نظامی و ایمانیمان در جبههای مشترک دفاع کنیم تا آینده روشن انقلاب به واسطه گسستگی میان مولفههای قدرت نرم و سخت جمهوری اسلامی مخدوش نشود و مسیر فتحالفتوح ایمانی را با وادادگی لیبرالیستی به بهانه کسب امتیاز اقتصادی تاخت نزنیم. پس کمربندهای ایمانی را محکمتر از همیشه باید بست که قویترین قدرتهای جهان بدون تمسک به ارزشهای الهی با خرابههای لنینگراد کمونیسم و آرمانشهر بیعدالت لیبرالیستی برابری میکنند. این تنها برگی از پرونده «جنگ تمدنها» بود، باز هم همراهیمان کنید.