03/ارديبهشت/1404
|
02:32
۲۲:۵۶
۱۴۰۴/۰۲/۰۲
استقلال همچنان غرق حاشیه و ناکام در نتیجه‌گیری

ایست قلبی

زهره فلاح‌زاده: بدترین روزهای استقلال نه‌تنها با تغییر چند باره سرمربی و مدیر به پایان نرسید، بلکه این تغییرات خود به عاملی برای تداوم ناکامی‌ها تبدیل شد.
استقلال این فصل ۵ سرمربی روی نیمکت خود نشاند، به امید اینکه شاید از بحران خارج شود اما هر بار اوضاعش وخیم‌تر شد. مدیران وقت، در دوران مربیگری جواد نکونام، نه با مربی بدنساز و نه دستیار پرتغالی او قرارداد نبستند و در مقابل، چند بازیکن بی‌کیفیت خارجی را بدون نظر سرمربی جذب کردند؛ همین تصمیمات کافی بود تا نکونام متوجه شود نقشه‌هایی علیه او در حال اجراست اما او تصور می‌کرد مانند فصل گذشته می‌تواند با فشارهای داخلی مقابله کند و بجنگد. غافل از اینکه این‌ بار، همان برگه‌هایی که به امانت در اختیار مدیران گذاشته بود، علیه خودش استفاده خواهد شد.
هوادارانی که در پایان فصل گذشته خواهان ماندن نکونام بودند، به تدریج با فضاسازی مخالفان او، از هفته سوم به بعد علیه‌اش موضع گرفتند. این فضا باعث شد تمرکز او از بین برود و در نهایت عطای کار در استقلال را به لقایش ببخشد.
در ادامه، سهراب بختیاری‌زاده بدون رزومه قابل قبول، صرفاً با روابط دوستانه وارد باشگاه شد؛ انتخابی که به سرعت خوشحالی اولیه از رفتن نکونام را در میان هواداران کمرنگ کرد. بختیاری‌زاده هم نتوانست نتیجه بگیرد، هرچند از ابتدا مشخص بود موقت است و قرار است مربی بزرگی جایگزین شود.
اما با ورود موسیمانه، مربی آفریقایی، اشتباهات مدیران ادامه یافت. در حالی‌ که او برای 6 ماه مبلغ 1.3 میلیون دلار دریافت می‌کرد، بازی‌های پرنوسان تیم و لیست پر از بازیکنان بی‌انگیزه، نتیجه‌ای نداشت. موسیمانه نیز به بهانه عدم پرداخت دستمزدش، تیم را ترک کرد.
پس از او، بختیاری‌زاده بار دیگر بازگشت اما با وجود ۲ پیروزی، تحت فشار فحاشی‌ها از تیم خداحافظی کرد. سپس نوبت به محمد نوازی رسید که برای اولین‌بار طعم سرمربیگری در لیگ برتر را چشید. با این‌ حال، استقلالی‌ها حاضر نشدند داربی را با نوازی برگزار کنند و پس از ۳ هفته مذاکره بی‌نتیجه با والتر ماتزاری، در نهایت به ‌طور ناگهانی بوژوویچ، سرمربی استقلال خوزستان را تنها ۲۴ ساعت پیش از داربی به عنوان سرمربی انتخاب کردند؛ تصمیمی عجیب که نتیجه‌ای هم نداشت.
بوژوویچ با ۹ بازی، ۴ شکست، ۵ تساوی و بدون برد، به ضعیف‌ترین مربی خارجی تاریخ استقلال تبدیل شد. حتی از نوازی نیز که یک برد کسب کرده بود، عملکرد ضعیف‌تری داشت. تیمی که ۵ مربی عوض کرده و در جایگاه یازدهم جدول است، به‌ سختی می‌تواند از نظر روحی در وضعیت نرمال باشد، چه برسد به اینکه با یک مربی جدید معجزه‌ای رخ دهد.
استقلال امروز شبیه بیماری است که دچار ایست قلبی شده و حالا باید با عوارض پس از آن کنار بیاید. تیمی که نیاز به مراقبت دارد اما تنها نصیحت می‌شنود، بی‌آنکه درمان جدی شود.
* تیمی که دیگر نفس نمی‌کشد
استقلال، حالا در سکوتی پر سر و صدا دست و پا می‌زند. گویی نبضش کند می‌زند، چشم‌هایش خواب‌آلود است و قلبش، هر بار پیش از سوت پایان، دچار ایست می‌شود. در زمین بازی، ردپایی از آن تیم متعصب و جنگنده نیست. چیزی شبیه سایه‌اش مانده؛ روحی بی‌رمق، تنیده در خاطرات قهرمانی.
در ۹ بازی گذشته، فقط یک‌ بار موفق شده‌اند دروازه‌شان را بسته نگه دارند؛ آن هم نه در لیگ، که در مصاف آسیایی برابر النصر، آن هم نه با ساختار دفاعی مستحکم، که با ضربان‌ پرشتاب دستان حسینی. باقی مسابقات؟ ۱۳ گل خورده، ۱۳ لحظه‌ فروپاشی، ۱۳ زخم که هر کدام نشانی از بی‌مسؤولیتی است، از عدم تمرکز، از گم‌گشتگی.
در آخرین پرده از این تراژدی ادامه‌دار، هوادار قعرجدولی آمده بود تا میهمان باشد اما میزبان، سفره‌ امتیاز را با دست و دلبازی پیش رویش گشود؛ ۲ - ۲. نه یک پیروزی که جان تازه‌ای در رگ‌های استقلال بدمد، نه حتی تساوی‌ای که با دندان روی هم فشردن به‌ دست آمده باشد. یک بازی پراشتباه، پر از جا ماندن‌ها، نگاه‌ کردن‌ها، عقب کشیدن‌ها.
گل اول حریف از جایی آغاز شد که عقل فوتبالی حکم می‌کند خطر خاصی ندارد اما با یک ارسال ساده از زمین حریف، با آفسایدگیری اشتباه، با شجاعیانی که بی‌دعوت آمد و رفت، دروازه استقلال فتح شد. گل دوم؟ توهینی بی‌صدا به شعور دفاعی. صادقی از زمین خودش راه افتاد، عبور کرد، در عرض رفت، دوباره برگشت، توپ را از میان پاهای مدافع ملی‌پوش عبور داد، گل زد و رفت؛ بی‌آنکه کسی حتی جلویش را بگیرد.
در کدام فرهنگ فوتبالی، چنین گلی مجاز است؟ در کدام تیم بزرگ، بازیکنی اینطور از اطراف محوطه هجده قدم خودی تا دروازه حریف قدم می‌زند و مدافعان، مانند مجسمه‌هایی تراش‌خورده از یأس، فقط تماشایش می‌کنند؟ این نه گل خوردن که تسلیم شدن بود و استقلال، این روزها استاد تسلیم شدن است.
بوژوویچ، مردی که آمد تا ناجی باشد، تنها کاری که کرده، پر کردن آمار بی‌بردی است. نه فرم بازی دارد، نه واکنش‌های تاکتیکی‌اش قابل درکند. تیمش گیج است، خاموش است، بی‌صدا و بی‌جان. استقلال که حتی مربیان موقت هم با آن یک پیروزی به دست آوردند، حالا مربی‌ای روی نیمکتش است که هنوز طعم برد را نچشیده. او آمده، دیده و هنوز نه درک کرده و نه تغییری داده.
استقلال حالا تیمی است که بیش از آنکه از تاکتیک آسیب ببیند، از بی‌تفاوتی ضربه می‌خورد. بازیکنانی که انگار وظیفه‌ای جز دریافت دستمزد ندارند، بدون مسؤولیت، بدون تعصب، بی‌آنکه حتی تظاهر به جنگیدن کنند. 
هوادار برای دومین‌ بار در تاریخ مصاف‌هایش با استقلال، ۲ گل در یک بازی زد. رکورد کوچکی برای حریفی کوچک اما زخم عمیقی برای تیمی که زمانی اسطوره‌ها در آن نفس می‌کشیدند. دیگر نام‌ها هم کاری نمی‌کنند؛ نه سیلوا، نه چشمی، نه کاپیتان‌هایی که یادشان رفته بایستند، فریاد بزنند، تیم را جمع کنند.
چه شد کار استقلال به اینجا رسید؟ تیمی که در گذشته از غرورش بهره می‌برد، حالا از بی‌غروری نفس‌نفس می‌زند. بازیکنان انگیزه ندارند، سرمربی راهی ندارد، مدیریت... اصلاً مدیریتی وجود دارد؟ تیمی که برای هر بردش پاداش می‌گیرد و برای شکست‌های متوالی‌اش تنبیه نمی‌شود، طبیعی‌ است دچار رخوت شود، در زمین راه برود، پاس اشتباه بدهد، تکل نزند و گل‌هایی بخورد که در فوتبال خیابانی هم عجیبند.
استقلال امروز، دیگر آن تیم نیست. نه‌تنها از نظر فنی، بلکه از نظر روانی، جسمی و حتی هویتی. دیگر نامش حریف را نمی‌لرزاند. دیگر ترسناک نیست. تنها مانده، تنها و فرورفته در گرداب تصمیمات غلط، وعده‌های بی‌ثمر و مربیانی که هر کدام آمدند تا معجزه کنند اما فقط زخم‌ها را عمیق‌تر کردند.
حالا ما مانده‌ایم با استقلالی که ایست قلبی کرده و هر بار که می‌خواهد بلند شود، یکی دوباره بر سینه‌اش می‌کوبد. تیمی که باید احیا شود؛ نه با سفرهای اروپایی و وعده‌های فصل بعد که با بازسازی هویتش. با بازگرداندن تعصب، با اعتماد واقعی و نه آرایش موقت زخم‌های کهنه. این تیم شاید روزی، دوباره برخیزد اما امروز، تنها این را تماشا می‌کنیم: یک تیم بزرگ در حال سقوط آرام... .

***
بی‌توجهی مدیران و رؤیای ساختن فصل آینده

با وجود بحران‌های جاری، مدیران استقلال تمام تمرکز خود را روی فصل آینده گذاشته‌اند. سفر ۲ عضو هیأت‌ مدیره به اروپا در هفته گذشته برای تدارک اردوی پیش‌فصل در کشورهای هلند، بلژیک و ترکیه، مؤید این مسأله است اما در حالی‌ که هنوز لیگ جاری به پایان نرسیده، وضعیت تیم مشخص نیست و حتی بازیکنان فصل بعد هم جذب نشده‌اند، آیا تیمی در رده پایین جدول باید راهی اردوی اروپایی شود؟!
بازیکنانی که این فصل بیشترین دریافتی را داشتند، حتی به اندازه یک‌چهارم پول دریافتی‌شان کارایی نداشتند. این نشان می‌دهد حتی «در پر قو بزرگ شدن» هم ضامن موفقیت نیست. اصلاً اگر استقلال به نتیجه نرسد، تضمینی برای ماندن همین مدیران وجود دارد؟ پس چگونه با خیال راحت فصل آینده را طراحی می‌کنند و فصل فعلی را به امان خدا سپرده‌اند؟
* آمار فاجعه‌بار استقلال در کسب پیروزی
استقلال در ۲۷ بازی لیگ، تنها ۶ برد به‌دست آورده و از این حیث، در کنار نساجی و هوادار (تیم‌های قعر جدول) و در کنار استقلال خوزستان و مس رفسنجان، در رده سوم از پایین قرار دارد. جالب اینکه بابت ۴ مورد از این ۶ برد، به بازیکنان پاداش داده شده اما برای ۹ باخت، هیچ جریمه‌ای در نظر گرفته نشده است.
چرا باید تیمی که حتی با قعرنشینان هم نمی‌تواند رقابت کند، پاداش بگیرد؟ چرا برخوردی با بازیکنانی نمی‌شود که در زمین بی‌انگیزه هستند؟ اگر به‌ جای پاداش، بر وظایف حرفه‌ای‌شان تأکید می‌شد، شاید اینچنین پرتوقع و بی‌تعهد بار نمی‌آمدند.
استقلال شاید باز هم شاهد تغییر مربی و اعضای هیأت‌مدیره باشد؛ معلوم نیست در فصل آینده آب خوش از گلویش پایین خواهد رفت یا نه. آنچه مسلم است، سردرگمی، تصمیمات شتاب‌زده، بی‌کفایتی و سوءمدیریت، باشگاه استقلال را به این روز انداخته است.

ارسال نظر
پربیننده