آیینی اما معمولی
الف. م. نیساری: دفتر شعر «ماه در مه» مرضیه فرمانی، شامل اشعار آیینی یا مذهبی او در 62 صفحه را انتشارات سوره مهر با همکاری حوزه هنری گیلان چاپ و منتشر کرده است.
این دفتر بیشتر در قالب غزل است؛ چند چهارپاره دارد و 3-2 مثنوی و غزلمثنوی.
شعرهای آیینی یا مذهبی این دفتر برای حضرت محمد(ص)، حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، حضرت امام حسن(ع)، حضرت امام حسین(ع) و واقعه کربلا و... و حضرت امام رضا(ع) است، یا در سوگ ایشان. شعرهای مذهبی دیگری نیز درباره قرآن یا جشن تکلیف بچهها دارد.
از شعر جشن تکلیف گفتم، لازم است یادآور شوم چند شعر این دفتر زبانی کودکانه دارد و این زبان گاه در لایههای دیگر شعرهای دفتر «ماه در مه» نفوذ میکند اما شعر 17 یکسره کودکانه است:
«چادرنماز کوچکم را
تا کردهام یک گوشه در کیف
آماده آمادهام تا
شرکت کنم در جشن تکلیف
در صحن شور و شوق برپاست
امشب قراری تازه دارم
با اشتیاقی چادرم را
امروز بر سر میگذارم
حتی نماز اولم را
در صحن تو میخوانم امروز...
وقتی که درمانم تو باشی
شادی و غم را دوست دارم
مثل کبوترهای صحنت
من هم حرم را دوست دارم»
طبیعی است که این کودکانه سرودن بیشتر با مضمون شعر همراهی میکند؛ یعنی آنجا که سخن از جشن تکلیف است یا سخن از مهر و محبت مادر است؛ چنان که در شعر 5:
«آن وقتها موی سرم را
او خود برایم شانه میکرد
هر شب اناری سرخ و شیرین
با دستهایش دانه میکرد
از قرص ماه صورتش بود
خانه اگر نوری به خود داشت
با بوسهاش بر گونههایم
هر بار سیبی سرخ میکاشت
لبخندهایش مثل مرهم
بر قلب زخمی پدر بود
اما کنار اهل خانه
ای کاش قدری بیشتر بود...»
یا چنان که در شعر 13 که روایتی از زبان حضرت رقیه(س) است؛ روایتی از دل صاف و زلال و بیتکلف کودکی که زلال آرزوها و رویاهایش به شعر درآمده است:
«کاش گهواره علیاصغر
تاب میخورد همچنان با من
کاش دست بنی امیه کمی
بیشتر بود مهربان با من
تیرهای سهشعبهای که فقط
در کمین عروسکم بودند
آه از آن گوشوارههایی که
دلخوشیهای کوچکم بودند
ماه، آن شب از آسمان آمد
پیش ما توی خیمه میهمان شد
آسمان حالتی عجیب گرفت
مثل گیسوی من پریشان شد
دستهای عمو پی آب و
عمه با اشک من وضو میکرد
چشم گریان ذوالجناح آن شب
با من انگار گفتوگو میکرد
عمه با بغض قصهاش را گفت
آمد و صورت مرا بوسید
بعد از آن بوسه، صورتم تنها
به خودش رنگ سرخ سیلی دید»
مرضیه فرمانی هم مضمون کودکانه را با زبان کودکانه همراه و همگام میکند، هم آن را در قالبی پیاده میکند که به زبان و مضمون کودکانه نزدیکتر باشد؛ یعنی در قالب چهارپاره:
«شعله شعله میکشد
آتش دل رباب
خیمه خیمه آتش است
کودکم کمی بخواب
بوسه میزند ترک
از عطش لب تو را
هیچ کم نمیکند
آتش تب تو را...»
با این وصف، شعرهای دفتر «ماه در مه»، چه در زبان کودکانه، چه در زبانی بزرگسالانه و چه در زبان توأمانی از این دو، زبانی معمولی است و از جنبش و جهش و شور شاعرانه در آن خبری نیست؛ مگر در موارد استثنایی که آن نیز در شعرهای شاعری که یکی دو دهه شاعری کرده، امری عادی و معمولی است و امتیازی به حساب نمیآید؛ حتی گاه این زبان و نوع بیان نازلتر از زبان و بیانی عادی، دچار ضعف تالیف میشود (ترس ماه از خورشید!) چنان که در بیت پنجم غزل زیر، ضمن اینکه دیگر سطرها نیز از کمرمقی و کمجانی رنج میبرند؛ آن هم در شعری که شاعر برای خاتم پیامبران گفته است:
«حدیث عشق میگوییم و تنها کارمان باشد
سری بر سجده است آنجا که نامت بر زبان باشد
چه فرقی میکند وقتی چراغی توی دست توست
حلول ماه بر روی زمین یا آسمان باشد
تمام شهر صحبت از تو خواهد بود وقتی که
عصای معجزه در دست چوپانی جوان باشد
چه باکی! اینکه زیر سایه اسلام بعد از تو
جهانی صف کشیده تا عبایت سایهبان باشد
تو آیینه در آیینه چو خورشیدی و میتابی
مباد پشت ابری ماه از ترست نهان باشد
خدا با خلقت تو به خودش احسنت خواهد گفت
که نامت بعد از این حسن ختام شاعران باشد»
غزلها و دیگر اشعار دفتر شعر «ماه در مه» هم یا در حد متوسط است یا دچار تعابیر تکراری و نظم:
«تو را در یاد خود دارند شبهای غریبانه
برای اهل خانه دیدهای تر از تو جا مانده
تمام خانه از عطر گل یاس تو لبریز است
چه کردی اینچنین عطری سراسر از تو لبریز است...»
۳ مصراع اول بالا که دچار تعابیر تکراری است و گوشها و چشمهای عادتزده درگیر و گرفتار آن اما بیت دوم که میگوید: «تو که از عطر گل یاس لبریزی (که هزاران بار گفته شده)، چه کردی که اینطوری شده»، علاوه بر این تکرار بیهوده، دچار ضعف بیانی است؛ یعنی مصراعی که هم وجودش تکراری است و همان در تکراری بودن خود، کلمات تکراری مضاعف دارد؛ کلماتی مثل «سراسر» که به زور وزن و برای پر کردن آن آمده است.
ابیات زیبا و شاعرانه این دفتر نیز چیزی جز توصیف و گویای عظمت ائمه و معصومان(ع) نیست. البته ابیات نخست میتواند نقش مقدمه را بازی کند؛ مثل بیت زیبای زیر که کم و بیش و به نوعی نیز تعابیرش در اشعار دیگر آمده است:
«فقط مشتی پر از پرواز آخر از تو جا مانده
که ردی سرخ روی برگ دفتر از تو جا مانده...»
ولی ابیات بعدی هم چیزی جز توصیف نیست:
«فقط از دشت گلهایی که بر پیراهنت داری
همین چندین گل در باد پرپر از تو خواهد ماند...»
بیتی که تعابیرش وامدار اشعار دیگر است. دست بالای ابیات این دفتر نیز حرفهای تکراری است؛ از آن دست که مثلا همسران عادی به همسران معمولی خود میگویند؛ «چه او باشد، چه رفته باشد» و همان تعبیر تکراری و مستعمل «تو نیمه منی» یا «تو رفتی و نیمی از تو رفت یا جا ماند و...»:
«چنان دلداده و عاشق، تو دلدار علی بودی
که نیمات رفته تنها نیمِ دیگر از تو جا مانده...»
در صورتی که شأن ائمه و معصومان(ع) چنان والاست که شاعران باید تنها بهترین اشعارشان را در این باره منتشر کنند و در این امر وسواس تام داشته باشند و مشورت بگیرند، اگرنه به وقت گفتن از بزرگترین بانوی دو عالم، گرفتار تعابیری سخیفی چون «زل بزن» هم میشوند:
«چشمهای خانه گریان است، ای خواهر کمی -
پاک کن این اشکها را زل بزن کمتر به در...»!
شعرها و غزلهای دیگر دفتر «ماه در مه» که گاه نیز ابیاتی زیبا هم دارد، صرفا توصیف است و هیچ شأن و افقی دیگر و تازه از ائمه و بزرگان دین به دست نمیدهد؛ چنانکه غزل زیر شأن و افقی از شخصیت امام حسن(ع) نشان نمیدهد. در واقع، کمترین کار شاعر در ارتباط با شخصی که موصوف به صفت والایی است، این است که آن صفت را از منظری دیگر و تازه نشان دهد؛ مثلا کریم بودن امام حسن(ع) را؛ در صورتی که ما در غزل زیر جز مشتی توصیف که گاه زیبا هم هستند نمیبینیم. یعنی حتی این زیبایی نیز چندان به کار نمیآید:
«ای آنکه گریان در غمت ابری عقیم است
امواج گیسوی تو در دست نسیم است
ای «عزه.. لله» نقش خاتم تو
یک عمر ذکر شیعیانت «یا کریم» است
دردیست روی دوش تو از اهل خانه
این زخمهای کهنه از عهد قدیم است
دیگر نیازی بر ضریحی نیست وقتی
راه بقیع تو صراط المستقیم است
دستان تو چون پرچم صلحاند اما
از هیبتت در قلب دشمن ترس و بیم است
آه ای عزیز فاطمه، بر زخمهایت
مثل نمک هر قطره از اشک یتیم است
بر سفره گسترده این عشق، یک شب
بنشین دلم، مولای شعر ما کریم است»
۲ مصراع بیت اول که ربطی به هم ندارند و هر کدام به لحاظ ساختاری و حتی معنایی نیز راه خود را میروند، در عین حال که تعابیرشان هم از جاهای مختلف وام گرفته شده است.
بیت دوم و سوم و آخر هم ابیات متوسط یا تقریبا متوسط رو به بالایی هستند.
تنها بیت چهارم و ششم توانستهاند افقی از شأن و شخصیت امام را با توصیف خود تا حد اندکی نشان دهند.
اما شعر اعتراضی و انتقادی این دفتر که نهمین غزل آن است، تنوعی است که به قدرت شعرهایی که در این حال و هوا و مضامین گفته شده است نیست، اگرچه تقریبا نمره قبولی میگیرد؛ شعری که عمل به گفتار امام حسین(ع) و پیروی از واقعه جاری روز عاشورا را گوشزد میکند:
«در هر محرم راه افتادیم تنها
پشت صفوف دسته زنجیرزنها
هرگز نفهمیدیم از داغ تو چیزی
پیراهن مشکی به تن کردیم اما
با دشمنانت دوستی کردیم یک عمر
با دوستانت ای دریغا از مدارا
ما پاسدار ظهر عاشورا نبودیم
صد حیف اگر که شیعه مینامند ما را
هر زخم خوردی، داغ دیدی، ما نشستیم
یک گوشه تاریخ مشغول تماشا
خون میچکد از حرفهای زخمی تو
خونین شده از نام سرخ تو الفبا
ما رودهای کوچکی هستیم، ای کاش
جاری کنی ما را به سوی خویش، دریا!»
حرف آخر اینکه، شاعرانی که شعرهای مذهبی و آیینی میگویند باید شأن توصیفشونده را با شعریت و عاطفه خود نشان دهند، اگرنه حتی بازگو کردن حرفهای آن بزرگان به صورت مستقیم و بیهیچ برداشتی تازه از آنها یا توصیفهای صرفی که میتوان آنها را در بسیاری از جاها و درباره برای بسیاری از افراد به کار برد، چه کاری است و چه گلی به سر شعر آیینی یا شعر امروز میزند؟!