به عبارت دیگران
گردآورنده، تقی دژاکام: مصدق، تحریم نفت و کودتا
یکی از موارد جالب در آن دوره، کاری است که دکتر مصدق انجام داد و علما هم پشتیبانی کردند. دکتر مصدق «اقتصاد منهای نفت» را مطرح کرد و برای اقتصاد منهای نفت، اوراق قرضه را بین مردم پخش کرد و مردم، اوراق قرضه را به عنوان «قرض» و نه به عنوان «اوراق مشارکت» که فقط سود کنند، دریافت و به دولت کمک مالی کردند. اعلامیههای متعددی از علما داریم که: بر اساس آیه «قرضاً حسناً» به دولت پول قرض دهید، این اوراق را بخرید تا دولت از پس مسائل اقتصادیاش بربیاید؛ چرا؟ چون نفت را از دولت نمیخرند. هرچند اصل این مساله خیلی دوام نیافت ولی علت فروپاشی دولت دکتر مصدق، مسائل اقتصادی نبود. اتفاقا کودتای ۲۸ مرداد نشان میدهد اصل «تحریم اقتصادی» جواب نداد و به همین دلیل وارد «کودتای نظامی» شدند.
مهدی ابوطالبی/ اندیشه خردورزی
صفحه ۱۲۵
***
هیچ کشوری جزیره جدا نیست
در کشوری متولد شدم که به اتحادیه آفریقای جنوبی مشهور است. در قلب این سرزمین فلاتی است که از همه طرف به دریا میپیوندد. به فکر و به یاد این سرزمین که میافتی، نه فقط کوهها و درهها و یا علفزارهای مواجش در ذهنت جان میگیرد، بلکه زمزمههای جدی و عمیقی به خاطرت میآید که ربطی به هیچ دره و کوهی ندارد و تنها به انسان مربوط میشود. عدهای این زمزمهها را بهطور مبهم میشنوند و بهطور مبهمی هم میفهمند اما برای عدهای دیگر، این زمزمهها هرگز خاموش نمیشود و گاه چنان اوجی میگیرد که جان آدمی را برمیتابد، آنچنانکه گسترش آسمان و علفزار صحنهای میشود که در آن غمنامه بزرگ انسانی به نمایش گذارده میشود. در این نمایش من هم عمیقا شرکت دارم، زن و بچههایم، تمام مردها و زنها و بچههایشان از هر رنگی که باشند و به هر زبانی که سخن بگویند و تمام آفریقا و کل بشریت و جهان هم در گیرودار این نمایش هستند، چرا که هیچ کشوری یک جزیره جدا و تنها نیست.
آلن پیتون/ بنال وطن
سیمین دانشور- صفحه ۱۰
***
طاعون آمریکایی
برن گفت: «مثل اینکه اون زمان یکی از طراحهای معروف مد فکر کرد استفاده از پوست موشخرمای کوهی واسه لباس درست کردن ایده خوبیه. واسه همین رفت چین تا از این نوع حیوون هر چقدر میتونه وارد آمریکا کنه. اسمش مارکوس آلکسیوس بود. وقتی از چین برگشت یک نوع خاص از طاعون رو وارد کشور کرد. یک روز سوار متروی نیویورک شده بود تا سر کارش بره که همونجا جونش رو از دست داد. ظاهراً موشخرماهای کوهی ناقل بیماری بودند. میگیری که؟ معمولا طاعون از طریق رابطه خونی منتقل میشه ولی ۲ تا تغییر پروتئینی کوچیک این نوع خاص رو به یک بیماری خیلی ناهنجار تبدیل کرده بود که از طریق تماس انسانی منتقل میشد. معنی این حرف اینه که همه کسایی که تو چین با آلکسیوس کار کرده بودن، همه اونایی که باهاش تو هواپیما بودن، همه همکاراش تو آمریکا و همه مسافرایی که تو مترو باهاش سوار قطار شدن در معرض این بیماری قرار گرفتند؛ همینطور همه آدمهای ثروتمندی که خریدار لباساش و شرکتکننده نمایش لباسش بودن. متأسفانه کالبدشکافی از آلکسيوس وقتی انجام شد که همه این آدما آزادانه وارد اجتماع شده بودند. یکیشون با هواپیما رفته بود لسآنجلس، یکی رفته بود به یک اردوگاه آدمهای بیخانمان تو ایستویلج و یکی از خانمها هم با قطار عازم ورمونت شده بود. فکر کنم خودت میتونی حدس بزنی دامنه این مرض تا کجاها وسعت پیدا کرد». برن به صورتم نگاه میکرد و میدانستم رنگم پریده است. «جزئیاتشو نمیگم. همون موقع دوای علاج این بیماری ساخته شد ولی این نوع طاعون خیلی در مقابل دارو مقاومت نشون میداد و میزان داروی ساختهشده هم کم بود. تازه به وسایل حملو نقل برای فرستادن دارو به جاهای دیگه نیاز داشتن. وقتی یکسوم جمعیت دنیا به این مرض مبتلا شدند، دیگه هیچ راهی جواب نمیداد. موقعی که دارو به جوامع مختلف میرسید، تقریبا بیشتر مبتلایان مرده بودند».
آنا شی هان/ خواب ۶۰ ساله رز
مریم رحیمی - صفحه ۶۷
***
مادر شدن اینجوری است
اول جوانیام همسایهای داشتیم که ۵ پسر داشت. هر کدامشان غولی بودند، کار میکردند اما بیشترش صرف عیاشیهای شبانهشان میشد. وقتی عربدهکشان وارد خانه میشدند، به کوچکترین بهانه سر مادر بدبختشان دادوهوار راه میانداختند. پیرزن هراسان و چادر به سر از خانه میزد بیرون. میآمد خانه مادرشوهر من و اشک و ناله میکرد که باز بهرام افسار پاره کرده و بهمن با لگد زده به ساق پایم و از این روضهها. چند ساعتی مینشست و چای پشت چای میخورد و از بیشوهریاش مینالید. بعد هم چادرش را سرش میانداخت که حالا همهشان خوابیدهاند، برم برای شامشان فکری بردارم؛ بچههایم که بیدار بشوند گرسنهاند!
مریم قربانزاده/ شهربانو
نشر ستارهها- صفحات 12 و 13