26/خرداد/1404
|
16:55
۲۱:۳۳
۱۴۰۴/۰۲/۲۴

به عبارت دیگران

***
شاهنامه کتاب حکمت است

گردآورنده، تقی دژاکام: این کتاب فردوسی، کتاب حکمت است. کما اینکه می‌گویند «حکیم ابوالقاسم فردوسی»... آیا در اینجا، حکمت اسلامی مطرح است یا حکمت اوستایی و زردشتی؟ هر کس نگاه کند، خواهد دید که اینجا حکمت اسلامی مطرح است. داستان گذشتگان را آورده، اما حکمت اسلامی را بیان کرده است. او یک حکیم اسلامی است و مفاهیم اسلامی را بیان کرده است. لذا، آنجا که خود فردوسی حرف می‌زند، هیچ نشانه‌ای نه از اخلاق اوستایی، نه از طبقات اوستایی و نه از آن اعتقاد و خداپرستی اوستایی وجود ندارد. بالاخره، همان دوگانگی که حالا ورود دارد، وجود ندارد. مگر کسی بگوید که «او در اوستا، توحید را دیده است». بسیار خب؛ اگر چنین باشد، که همان حرف ما است! ما هم می‌گوییم: «همه ادیان، توحیدی‌اند». به هر حال، فردوسی در اینجا دارد حکمت توحیدی قرآنی را بیان می‌کند.
سیدعلی حسینی خامنه‌ای/ کتاب باید هلو باشد
انتشارات میراث اهل قلم - صفحه ۶۳


***
پاکستان؛ شیرین‌کده زبان پارسی

در پاکستان نام‌های خیابان‌ها و محلات، اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابان‌های بزرگ دوطرفه را «شاه‌راه» می‌نامند؛ همان‌که ما امروز «اتوبان» می‌گوییم. بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به‌کار می‌برند و واقعاً برای ما تازگی دارد، در اینجا ذکر می‌کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد. نخستین چیزی که در سر بعضی کوچه‌ها می‌بینید تابلوهای رانندگی است. در ایران اداره راهنمایی و رانندگی بر سر کوچه‌ای که نباید از آن اتومبیل بگذرد، می‌نویسد: «عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است اما در پاکستان گمان می‌کنید تابلو چه باشد؟ «راه‌بند».
تاکسی‌ای که مرا به کنسولگری ایران در کراچی می‌برد کمی از کنسولگری گذشت. خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان می‌داد. در چنین مواقعی ما می‌گوییم: «عقب، عقب، عقب، خب!» اما آن پاکستانی می‌گفت: «واپس، واپس، بس!» و این حرف‌ها در خیابانی ‌زده شد که به «شاه‌راه ایران» موسوم است. این مغازه‌هایی را که ما «قنادی» می‌گوییم و معلوم نیست چگونه کلمه قند، صیغه مبالغه و صفت شغلی قنّاد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته‌اند، آری این دکان‌ها را در آنجا «شیرین‌کده» نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب‌واثاثیه» می‌خوانیم، در آنجا «سامان» گویند. «سلام» البته در هر دو کشور «سلام» است اما وقتی کسی به ما لطف می‌کند و چیزی می‌دهد یا محبتی ابراز می‌دارد، ما اگر خودمانی باشیم می‌گوییم: «ممنونم، متشکرم»، اگر فرنگی‌مآب باشیم می‌گوییم «مرسی». اما در آنجا، کوچک و بزرگ، همه، در چنین موردی می‌گویند: «مهربانی». آنچه ما «شلوار» گوییم در آنجا «پاجامه» خوانده می‌شود. قطار «سریع‌السیر» را در آنجا «تیزخرام» می‌خوانند!
جالب‌ترین اصطلاح را در آنجا من برای مادرزن دیدم. آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آورده‌ایم «خوش‌‌دامن» گفته‌اند. واقعاً چقدر دلپذیر و زیباست!
محمدابراهیم باستانی پاریزی
از پاریز تا پاریس - صفحه ۱۳۳

***
آیت‌الله حائری یزدی و بنیانگذاری حوزه علمیه قم

آیت‌الله حائری یک بار در سال 1337 ق، زمانی که سلطان‌آباد را به قصد مشهد مقدس ترک کرده بود، حوزه درس فرتوت قم را از نزدیک دیده و گویا افسوس خورده بود. بار دیگر به دعوت تنی چند از علمای قم و برای زیارت مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام به این شهر رفت. در این سفر بود که با پافشاری روحانیان قم برای مهاجرت به حوزه علمیه قم روبه‌رو شد. درخواست خیر او از قرآن با منظور و مطلوب علمای قم موافق درآمد. گفتنی است در این زمان، قم، از حوزه تعلیم و تعلم، بسان آنچه در اصفهان، مشهد، تهران و سپس سلطان‌آباد وجود داشت، برخوردار نبود. حضور عالمانی چون شیخ ابوالقاسم کبیر قمی، شیخ مهدی فیلسوف، میرزا محمد ارباب، شیخ محمدرضا شریعتمدار ساوجی و میرزا جوادآقا ملکی تبریزی، بسنده تجدید حیات حوزه علمیه قم نبود. هم‌اینان به این باور رسیده بودند که با توجه به مقتضیات محلی، رونق چنین پایگاهی منوط به مهاجرت عالمی بزرگ و صاحب نفوذ به این شهر است. حتی کوشش‌های میرزا محمد فیض قمی در بازگردانیدن کاربری دو مدرسه دارالشفا و فیضیه و ایجاد رونق نسبی به این حوزه، آنان را از این باور دور نکرده بود.
حاج شیخ در رجب 1340/ اسفند 1300 و فروردین 1301 سلطان‌آباد را ترک و برای همیشه به قم مهاجرت کرد. این اقدام منجر به بنیان حوزه علمیه قم در تاریخ معاصر شد. آیت‌اللهِ مؤسس/حاج‌شیخ تصمیم خود  را به اطلاع شاگردانش رساند. بسیاری از شاگردان و خواهندگان او در پی استاد راهی قم شدند. روح‌الله یکی از آنان بود؛ و سیداحمد خوانساری، سیدمحمدرضا گلپایگانی و محمدعلی اراکی در زمره دیگر ملازمان و همراهان.
هدایت‌الله بهبودی/ الف لام خمینی
مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی - صفحات 39 و 40

ارسال نظر