دلار، دیپلماسی و دفن مسأله فلسطین
زهرا متقیفر: در بحبوحه یکی از خونبارترین مراحل تهاجم رژیم صهیونیستی به غزه و در حالی که افکار عمومی جهان نسبت به وضعیت فاجعهبار انسانی در فلسطین خشمگین و نگران است، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالاتمتحده، سفر خود را به منطقه خلیجفارس آغاز کرد؛ سفری که نهتنها با سکوت سرد کشورهای عرب نسبت به رنج فلسطینیان همراه شد، بلکه با فرش قرمز، قراردادهای صدها میلیارد دلاری و حتی هدیهای سلطنتی از سوی دولت قطر، رنگوبوی نمایش قدرت و بیاعتنایی به بحرانهای اخلاقی و انسانی گرفت. دولتهای عرب بویژه اعضای شورای همکاری خلیج فارس، همواره در گفتمان رسمی خود از «حق ملت فلسطین» و «محکومیت تجاوزات رژیم صهیونیستی» سخن گفتهاند اما آنچه در عمل میبینیم، فاصلهای فاحش است میان این شعارها و سیاستهای واقعی.
سفر ترامپ در حالی با قراردادهای تجاری نجومی و استقبال گرم همراه شد که تنها در چندصد کیلومتری محل این دیدارها، هزاران فلسطینی در محاصره، گرسنگی، بمباران و بیپناهی مطلق به سر میبرند. نکته تأسفبارتر این است که این سفر نهتنها با هیچ موضعگیری جدیای از سوی کشورهای میزبان درباره وضعیت غزه همراه نشد، بلکه برخی از این دولتها عملا در موقعیتی قرار گرفتند که مشروعیتبخشی به سیاستهای آمریکا در قبال منطقه قلمداد میشود. سکوت در برابر جنایت، فقط سکوت نیست؛ در سیاست، سکوت نوعی موضعگیری است. وقتی قطر، همزمان با ورود ترامپ، هدیهای ۴۰۰ میلیون دلاری به او تقدیم میکند، این عمل را نمیتوان صرفا یک حرکت دیپلماتیک تلقی کرد، بلکه نماد روشنی از جابهجایی اولویتهاست: فلسطین دیگر اولویت نیست، «رضایت واشنگتن» اولویت است.
* بازگشت امپریالیسم با چهره تجاری
ترامپ، برخلاف بسیاری از رؤسایجمهور پیشین آمریکا، دیپلماسی را نه بهمثابه ابزاری برای توازن قدرت، بلکه صریحا به عنوان یک معامله اقتصادی میبیند. حضور او در منطقه، با اهدافی کاملا روشن انجام شد؛ تضمین سرمایهگذاری کشورهای عرب در زیرساختهای آمریکا، فروش تسلیحات و نمایش بازگشت قدرتمندانه «آمریکا به غرب آسیا» بعد از افت نفوذ در دوران پیشین. دولتهای عرب با استقبال گرم از ترامپ، فقط با او دیدار نمیکنند، بلکه عملا با سیاستهای تجاوزگرانهای دیدار میکنند که او در دوره اول ریاستجمهوریاش پی گرفت: از انتقال سفارت آمریکا به قدس گرفته تا قطع کمکهای انسانی به فلسطینیان. استقبال امروز از ترامپ، یعنی پذیرش و تطهیر این سابقه. کشورهای عرب بویژه آنها که دارای منابع انرژی و ثروت کلان هستند، در یک دهه گذشته، مسیر واقعگرایی ژئوپلیتیکی را پیش گرفتهاند؛ سیاستی که به جای حمایت از آرمانها، در پی تضمین بقا، ثبات داخلی و سود اقتصادی است.
در این راه، فلسطین بهتدریج به یک «مساله مصرفشده» تبدیل شده است. آرمانی که زمانی محور همبستگی جهان عرب بود، اکنون در بهترین حالت به موضوعی برای نشستهای نمادین سازمان همکاری اسلامی یا بیانیههای خنثی در وزارتخانههای خارجه تقلیل یافته است. نکته مهمتر اینکه برخی دولتهای عرب، با عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، عملا خود را از هرگونه مسؤولیت اخلاقی یا سیاسی نسبت به فلسطین مبرا میدانند. در این میان، سکوت و استقبالشان در قبال سفر ترامپ، کاملا با این خط مشی همخوان است.
* فشار نرم ترامپ برای عادیسازی
یکی دیگر از محورهای پنهان اما مهم سفر ترامپ، احیای پروژه توافقات آبراهام و گسترش دامنه آن به سایر کشورهای عرب بوده است. در دیداری غیرمنتظره، او از ابومحمد جولانی، فرمانده تروریست گروهک تحریرالشام و حاکم موقت سوریه خواست در ازای لغو تحریمهای آمریکا علیه سوریه، وارد روند عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی شود.
این درخواست که به صورت علنی و بدون پردهپوشی مطرح شد، نشاندهنده اوج رویکرد معاملهگرانه ترامپ در قبال مسائل ژئوپلیتیک غرب آسیاست. از نظر او، سیاست خارجی معادل بازاری از امتیاز و بدهبستان است؛ مشروعیت سیاسی در برابر امضای توافق عادیسازی با اسرائیل. اما این رویکرد، بیش از آنکه یک گشایش دیپلماتیک تلقی شود، تهدیدی برای ثبات و تمامیت سرزمینی سوریه است. جولانی که تا چندی پیش نامش در فهرست تروریستی آمریکا قرار داشت، اکنون در موضع گفتوگو با بالاترین مقام اجرایی ایالاتمتحده قرار گرفته و این خود نشانهای از تغییرات رادیکال در اولویتهای منطقهای واشنگتن است. خواست ترامپ از جولانی، فقط یک پیشنهاد نیست؛ آزمونی برای سنجش واکنش سایر بازیگران منطقهای است. اگر بازیگران دیگر در سوریه تن به چنین خواستهای دهند، این میتواند الگویی برای دیگر دولتهای شکننده یا نیمهمستقل جهان عرب باشد؛ الگویی که در آن، مشروعیت از مسیر تلآویو میگذرد اما این تلاشها دقیقا در تناقض با آن چیزی است که هماکنون در غزه میگذرد. فشار برای عادیسازی با دولتی که مشغول جنایت علیه بشریت است، نهتنها از منظر اخلاقی چالشبرانگیز است، بلکه در سطح افکار عمومی عرب، نوعی خیانت به آرمان تاریخی فلسطین تلقی میشود. اینجاست که دیپلماسی ترامپی، با تمام زر و زیورش، در برابر وجدان تاریخی منطقه به ورطه نابودی میافتد. سفر ترامپ به خلیج فارس نماد تقاطع منافع اقتصادی و بیتفاوتی سیاسی است. دولتهای عرب با پیشکش کردن هدایا و امضای قراردادهای کلان، نشان دادند مساله فلسطین دیگر وزنی در معادلات سیاست خارجیشان ندارد اما این تغییر، نهتنها از منظر اخلاقی، بلکه از منظر راهبردی نیز خطرناک است. فلسطین، اگرچه در سیاست رسمی اعراب به حاشیه رانده شده اما همچنان در حافظه جمعی ملتهای عرب نمادی از ستم و مقاومت است.
بیتفاوتی امروز ممکن است آرامش موقت برای دولتها بیاورد اما در ادامه، بازگشت این مساله به کانون تحولات سیاسی منطقه، اجتنابناپذیر خواهد بود. در نهایت، این سفر را میتوان نماد تلخی از وضعیت فعلی منطقه دانست؛ جایی که نه عدالت، نه حقوق بشر و نه حتی همبستگی اسلامی، تعیینکننده معادلات نیست؛ بلکه آنچه تعیینکننده است، توازن قدرت، پول و میزان نزدیکی به واشنگتن و تلآویو است. در چنین شرایطی، مساله فلسطین، همچون گذشته، قربانی نخست این معادلات باقی خواهد ماند، مگر آنکه تحولی بنیادین در اولویتهای جهان عرب رخ دهد.