اگر این دولت نیمهکاره نمیماند
میلاد جلیلزاده: سال ۱۴۰۰ که دولت شهید رئیسی سر کار آمد، فضای فرهنگی کشور در دوراهی «سقوط» یا «پوستاندازی اساسی» قرار گرفته بود، یا بنا به تعبیر مشهوری که از یک متفکر معاصر که عموماً در چنین مواردی نقل میشود «کهنه پوسیده بود و امر نو قادر به متولد شدن نبود». یعنی هم نسل فعالان عرصه فرهنگ باید تغییر میکرد و هم بعضی ایدهها و روشهای کهنه و ناکارآمد و غلط باید تغییر میکردند. بدون شک قدم گذاشتن در مسیر چنین تغییراتی، حتی اگر این تغییرات لازمه بقای حیات فرهنگی کشور باشد، بدون مقاومت صاحبان پیشین عناوین بزرگ و بدون چالشهایی که فرقههای در حال افول برای جلوگیری از افولشان ایجاد میکنند، نخواهد بود. کسی که وارد کارزار چنین تحولاتی شود ممکن است در بعضی موارد به ایدهآلهایش نرسد، ممکن است خطاهایی داشته باشد، امکان دارد بعضی جاها ناکافی عمل کند و بعضی جاها تند برود و مجموعاً میشود با ورود به جزئیات، یک سری ایرادهایی را در روند کلی کار او پیدا کرد اما اینکه سرجمع این دوره چطور به سر آمده و بعد از پایان آن چه چیزهایی به ابتداش اضافه شدهاند، آن چیزی است که با محاسبهاش میتوان دستاوردهای هر مدیریتی را بررسی کرد. رئیسی در شرایطی به ریاستجمهوری رسید که در هر سال نهایتاً 2 یا 3 فیلم سینمایی به سود میرسیدند. حوزه نشر کتاب ویرانه شده بود و وضعیت اقتصادی سایر حوزههای هنری مثل تئاتر و تجسمی هم برای افراد اصیل این میدانها وخیم بود. با این حال، با ورود پولهای نامشروع به عرصه فرهنگ که منشأ آنها غارت بیتالمال بود، تمام این حوزهها به یک حیات مصنوعی ادامه میدادند. صاحبان آثاری که با این پولهای نامشروع تولید شده بودند هم به شکلی حیرتانگیز ادعای مستقل بودن و تعلق به بخش خصوصی و از این قبیل عناوین را داشتند. به وضوح میشد فهمید برای عبور از این وضعیت لازم است خیلی از فعالان وقت حوزه فرهنگ با نسل جدید جابهجا شوند و دیدگاهها و روشهای بسیاری هم تغییر کند؛ اما مگر کار به این سادگی بود؟ ممکن بود آنها که هر تغییری را بهمثابه حذف خودشان میپنداشتند، به هزار و یک بهانه علم دشمنی بلند کنند. رئیسی قبل از آنکه رئیسجمهور شود مبارزه با فساد موجود در عرصه فرهنگ و هنر را با دادگاههای بانک سرمایه کلید زد و چهرههایی را که صدها میلیارد پول ناسالم را وارد سینما، تئاتر و شبکه نمایش خانگی کرده بودند، روانه زندان کرد. او با کسی که در شاخههای مختلف فعالیت اقتصادی فسادهای کلانی را رقم زده بود و این پولها را به حراج تجسمی تهران آورد برخورد کرد و به زندانش فرستاد و حالا در حالی ریاستجمهوری اسلامی ایران را عهدهدار میشد که در عرصه فرهنگ هم بین رانتیهای منفعت باخته و افول کرده، دشمنان کمی نداشت. تخریب چهره رئیسی و برساخت یک چهره تندروی دور از مدارا برای او، از ۴ سال قبل و در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۶ کلید خورد و حالا مساله جدیتر شده بود و غیر از بدبینیهای اینچنینی، کسانی که باقی ماندنشان در عرصه فرهنگ، با منافع عمومی فرهنگ کشور تعارض داشت هم با او به سادگی کنار نمیآمدند.
این نوشته بر آن نیست که حالا و پس از نبود سیدابراهیم رئیسی، هر آنچه در دولت تحت امرش در حوزه فرهنگ گذشته را تقدیس کند یا ایرادهای واضح را هم برنشمارد. در دوران ریاستجمهوری شهید رئیسی هم نقدهای جدی و بنیادینی از طرف خودیها و نه صرفاً آن منفعتباختگان فرقههای دیگر به او وارد میشد و با درگذشت رئیسجمهور، محتوای آن نقدها اگر درست بود، غلط نمیشود. نکته اما اینجاست که حتی اگر این حرف به مذاق بعضیها خوش نیاید یا عصبانیشان کند، به هر حال این دوره طوری گذشت که حالا میشود گفت دوره رئیسی در حوزه فرهنگ و هنر بهتر از دوره قبل بود. بله، ایرادهای جدی که قابل اغماض نیستند وجود داشت اما در این دوران کهنهای که پوسیده بود، داشت از تن روزگار فرهنگ و هنر ما کنده میشد و امر نو داشت متولد میشد. در هر شاخهای از هنر و فرهنگ، آدمهای جدید داشتند میآمدند و فساد خصولتی این عرصه هم بساطش جمع شد؛ فسادی که عواملش اتفاقا مدعی استقلال و خصوصی بودن و از این قبیل بودند. وزیر فرهنگ شهید رئیسی از نزدیکترین دوستان او بود و این بارها علناً بیان شد که همین دوستی و نزدیکی، باعث گشایشهای اقتصادی و اجرایی فراوانی برای وزارت فرهنگ در این دوره شد. در ضمن در همین دوره بعضی لایههای اجتماعی که خصوصاً در شهرستانها قدرت بیشتری داشتند و موسیقی را در هیچ نوعی از خودش و تحت هیچ شرایطی شرعی و مجاز نمیشمردند و کنسرتها را لغو میکردند، ناچار شدند در چارچوب قانون قرار بگیرند. البته روند این تحولات در اردیبهشت ۱۴۰۳ نیمهکاره ماند و سیاست را کشتیبانی دگر آمد. در ادامه مروری کلی بر جنبههای کلی حوزه فرهنگ در دوره 3 ساله ریاستجمهوری شهید رئیسی شده است.
* آیا تو چنان که مینمایی هستی؟
روزی که قرار بود محمدمهدی اسماعیلی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سیزدهم وارد ساختمان بهارستان شود، عمده تصورات دربارهاش یک چهره تند و تیز و سختگیر بود.
اسماعیلی نخستین بار با برنامه پیشنهادی ۸۳ صفحهایاش که به مجلس ارائه کرد، خبرساز شد؛ برنامهای که در آن وضعیت هنرهای نمایشی، موسیقی، سینما، کتاب، مطبوعات و فرهنگ عمومی بهشدت «نابسامان» و «اسفبار» توصیف شده بود. وزیر پیشنهادی فرهنگ حتی بخشی از تولیدات نمایشی را مروج سکولاریسم، قانونگریزی و سبک زندگی غیراسلامی و القاکننده ناامیدی دانسته و نوشته بود: بسیاری از فیلمهای سینمایی تصویر مثبتی از «زن بیحیا» نشان میدهند و مروج وادادگی و تحقیر ملی هستند. علاوه بر اینها، اسماعیلی در آن متن، خانه سینما را «فاقد وجاهت قانونی» و خانه موسیقی را «مهمترین مرکز تولید بحران» خطاب کرده بود. انتشار متن این برنامه همان موقع موجی از انتقادات را به سمت گزینه پیشنهادی وزارت ارشاد سرازیر کرد و باعث صفآرایی عدهای از اهالی فرهنگ و هنر و همچنین صنوف سینمایی و اعضای خانه تئاتر مقابل محمدمهدی اسماعیلی شد.
اسماعیلی چند روز بعد با ۱۸۱ رأی موافق، ۷۷ رأی مخالف و ۲۸ رأی ممتنع بهعنوان چهاردهمین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وارد کابینه دولت سیزدهم شد و روز پنجشنبه، 4شهریورماه ۱۴۰۰ به محل وزارتخانه آمد تا رسماً کارش را شروع کند؛ اما همانجا وقتی با سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت قبل مواجه شد، برخلاف تصور اولیهای که به خاطر آن برنامه ۸۳ صفحهای از او ایجاد شده بود، اولویت وزارتخانهاش را رسیدگی به عوارض ناشی از کرونا اعلام کرد.
حالا تیم جدید وزارت ارشاد هم باید به داد نفستنگی عرصه فرهنگ در دوران کرونا میرسید، هم فکری به حال آلوده شدن سیستم تولید محصولات هنری در ایران میکرد که به پولهایی با منابع مبهم یا ناسالم گره خورده بود و هم پاسخی به انتقاد بسیاری میداد که به نظرشان میرسید فضا برای آدمهای جدید و ایدههای جدید تقریباً بسته شده و همین قضیه، لحن گفتمانی یکدستی به فیلمها، به کتابها و به خیلی چیزهای دیگر داده. در کنار این موارد، مساله نوع تعامل وزارت ارشاد با اهالی فرهنگ و هنر هم بسیار مهم بود؛ خصوصاً بعد از بدبینیهایی که به خاطر برداشتها از آن برنامه ۸۳ صفحهای ایجاد شد.
هنوز مدت زیادی از روی کار آمدن تیم جدید مدیریت فرهنگی نگذشته بود که برخی فشارها روی سینما برای توقیف فیلمهایی که حتی در دولت قبل پروانه نمایش گرفته بودند، زیاد شد. این چیزی بود که کار مدیریت جدید را سخت میکرد و باعث شد وزیر ارشاد و رئیس سازمان سینمایی مجبور به انتخاب شوند؛ انتخاب بین اینکه بر سر تندترین مواضع بایستند و بهلحاظ مدیریتی شر هر دردسری را از سرشان کم کنند یا اینکه برای تعامل با اهالی فرهنگ، حاضر به پرداخت هزینه شوند. تیم جدید ارشاد اینجا پشت سینما ایستاد، همانطور که هنگام لغو کنسرت علیرضا قربانی در اصفهان، در کنار آن کنسرت دارای مجوز رسمی ایستاد. اما چالشهای جدیتر، از نیمه دوم سال ۱۴۰۱ اتفاق افتاد و یکی از اصلیترین نهادهایی که درگیرش شد، فرهنگ و هنر ایران، خصوصا سینمای آن بود.
در نیمسال دوم ۱۴۰۱، برگزاری جشنوارههای «فیلم کوتاه تهران» و «حقیقت» به نظر ترسناک میرسید چون جو سنگینی علیهشان ایجاد شده بود اما هم انجمن سینمای جوانان و هم مرکز گسترش از عهده این کار برآمدند و خوب هم برآمدند. در مرحله بعد این نوبت فارابی بود که فجر را این بار در دل پرآشوبترین شرایط برگزار کند. آن سال هجمهها به فجر بسیار بالا بود اما در مقابل تعداد جوانهایی که به جشنواره آمدند نیز افزایش یافت. در فجر چهلویکم تعداد فیلماولیها باز هم از دوره قبل بیشتر شد و به عدد 10 رسید. همین باعث شد جشنوارهای که بسیاری میخواستند تحریمش کنند و تعطیلش کنند، تبدیل شود به سکوی پرتاب برای کسانی که سالها میخواستند وارد کار فیلمسازی شوند و نتوانسته بودند.
به هر حال وقتی جشنواره فجر پایان یافت و بالاخره به بهار سال ۱۴۰۲ نزدیک شدیم، هنوز کسی نمیدانست با توجه به اتفاقاتی که در نیمسال دوم ۱۴۰۱ افتاده بود و شعلههایش دامن سینما را نیز گرفته بود، آینده تولید و نمایش فیلم در ایران به چه سمتی میرود. آیا بعد از رکود کرونا، قرار است یک رکود دیگر را به خاطر قهر عوامل سینما و مخاطبانش تجربه کنیم؟
سال ۱۴۰۲ در حالی آغاز شد که 2 مشکل عمده یقه سینمای ایران را گرفته بود. مشکل اول کمبود سالن سینما خصوصاً در شهرستانها بود و مساله دوم به جو سنگین پاییز ۱۴۰۱ بازمیگشت. کمبود سالن سینما با توجه به افزایش تعداد تولیدات سالانه، هر روز وضعیت را بغرنجتر میکرد. از 10 سال پیش به این سو آمار تولید سالانه در سینمای ایران از 100 فیلم هم بالاتر رفته بود، در حالی که ظرفیت اکران ما سالانه بین ۶۰ تا ۸۰ فیلم است؛ یعنی هر سال تعدادی فیلم جدید به انبار اکران ابدی اضافه میشد. از آنسو توازن مخاطبان تهرانی و شهرستانی از سال ۱۳۷۶ به این سو به هم خورده بود و تعداد تهرانیها از کل مخاطبان سینمای ایران بیشتر شده بود.
در سال ۱۴۰۲، ۵۵ فیلم ایرانی اکران شد که نسبت به دورههای نرمالِ قبل از کرونا، حداقل ۲۰ فیلم کمتر بود. این به دلیل اکران طولانیمدت برخی فیلمهای کمدی بود که جای ورود بقیه را تنگ کرد. فروش سینما آنسال بسیار بالا رفت، اما ۶۶ درصد از این فروش متعلق به 4 فیلم کمدی بود. برای همین از یک سو وزارت فرهنگ به خاطر افزایش مبلغ فروش سینما تحسین شد و از سوی دیگر به خاطر اینکه چنین فروشی با چنین فیلمهایی رقم خورده بود، سیل انتقادها سرازیر شدند.
سال ۱۴۰۲ طلسم تمرکز اکران در پایتخت پس از ۲۰ سال شکست و برای خروج از رکود کرونا، این تماشاگران شهرستانی بودند که بیشترین بلیتها را خریدند. در آن سال سینمای ما ۲۶ میلیون مخاطب داشت که نزدیک به ۱۶ میلیون نفر متعلق به شهرستانها بود و این یعنی حدود ۶۱ درصد. این یعنی عدالت اکران و به تعبیر دقیقتر عدالت فرهنگی؛ اما برای تثبیت این وضعیت و تداوم آن باید به تعداد سالنهای سینما در شهرستانها افزوده میشد. تعداد سالنهای سینمای کشور در این 3 سال از ۵۷۳ به ۸۶۱ سالن رسید، که یعنی رشد ۴۹درصدی و اگر دولت سیزدهم نیمهکاره نمیماند، طبق برنامه قرار بود تا پایان سال ۱۴۰۴، هزار سالن سینما افتتاح شود. به هر حال اضافه شدن بیش از ۳۵ هزار صندلی به ناوگان نمایش کشور، خصوصاً در مناطق محروم و کمبرخوردار، از این پس برای هر مدیری که بخواهد عدالت فرهنگی را برقرار کند، کمک زیرساختی قابلتوجهی محسوب میشود. نکته بعدی نوع تعامل وزارت ارشاد با هنرمندان بود؛ خصوصاً پس از حاشیههایی که پیرامون آن برنامه ۸۳ صفحهای ایجاد شد و وقتی هنوز زمان زیادی نگذشته بود، اتفاقات ۱۴۰۱ میتوانست دامنهاش را بسیار گستردهتر کند. حالا که به سالگرد شهادت سیدابراهیم رئیسی و همراهانش رسیدهایم، شاید هنوز بسیاری نسبت به شیوه مدیریت فرهنگی در این 3 سال نقدهای جدی داشته باشند اما به نظر میرسد همه حداقل این را قبول دارند که محمدمهدی اسماعیلی آن چیزی نبود که روز اول به نظر بسیاری رسیده بود.