در خدمت منافع ملی
رضا رحمتی: در نظامهای سیاسی مدرن، سیاست خارجی ابزاری برای تحقق منافع ملی است؛ ابزاری که باید با درک واقعگرایانه از تحولات جهانی، ظرفیتهای داخلی و نیازهای مردم طراحی و اجرا شود. دولت سیزدهم با شعار «توازن در سیاست خارجی» و «نگاه به شرق» کار خود را آغاز کرد؛ شعاری که در مقام نظر میتوانست نشانهای از تلاش برای چندجانبهگرایی و کاهش وابستگی به غرب تلقی شود. حال یک سال پس از شهادت شهید جمهور، این پرسش اساسی مطرح است: آیا سیاست خارجی دولت شهید رئیسی در خدمت منافع ملی بود؟ برای پاسخ به این سوال باید نگاهی از نقطه نظر دانش و خوانش روابط بینالملل به عنوان مهمترین رشته دانشگاهی که به منافع ملی توجه ویژه دارد، به موضوع یا ارزیابی سیاست خارجی دولت شهید رئیسی داشته باشیم. این یادداشت با توجه به آرای هانس مورگنتاو در کتاب کلاسیک خود «سیاست میان ملتها» (1948) در تلاش است رئوس سیاست خارجی رئیسی را مورد توجه قرار دهد. مورگنتاو تأکید میکند سیاست خارجی باید بر پایه منافع ملی تعریفشده در قالب قدرت باشد. از نظر او، سیاست خارجی ابزار منافع ملی است و منافع ملی مطلق نیست، بلکه در هر لحظه تاریخی باید با توجه به توازن قوا تعریف شود. قدرت، ابزار بقا و عنصر کلیدی سیاست خارجی است و بقای دولت و افزایش امنیت و قدرت آن، ارزشهای بنیادین هستند. دیپلماسی مؤثر نیز باید متکی به شناخت درست از منافع، شناخت دیگران و توان تعامل یا تقابل با آنها باشد.
۱- سیاست خارجی در جهت منافع ملی
یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی دولت شهید رئیسی، تعمیق روابط با شرق، بویژه چین، روسیه و اعضای بریکس بود. در این چارچوب، عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و بریکس را میتوان به عنوان دستاوردی دیپلماتیک ارزیابی کرد. در سپهر پرتلاطم روابط بینالملل، آنچه سیاست خارجی را عقلانی و مؤثر میکند، نه آرمانگرایی افراطی است و نه تسلیم در برابر فشارهای جهانی، بلکه اتخاذ رویکردی واقعگرایانه و مبتنی بر مقدورات ملی و ساختار قدرت جهانی است. از این منظر، سیاست خارجی دولت شهید رئیسی را باید در بستر شرایط پیچیده جهانی، تحریمهای فزاینده، بحران مشروعیت غرب و ظهور نظم چندقطبی نوین تحلیل کرد. برخلاف برخی نقدها، میتوان استدلال کرد این سیاست نهتنها در تقابل با منافع ملی نبود، بلکه تلاشی سنجیده برای حفظ عزت، مصلحت و پیشرفت کشور در چارچوب واقعیات موجود بود. یکی از مهمترین نقاط قوت سیاست خارجی دولت سیزدهم، توازنسازی راهبردی و چندجانبهگرایی هوشمندانه بود. عضویت رسمی ایران در سازمان همکاری شانگهای و گروه بریکس، امضای قرارداد ۲۵ ساله با چین و تعمیق مناسبات با روسیه، نه از سر وابستگی، بلکه بر اساس ضرورت متنوعسازی شرکای استراتژیک بود. در جهانی که هژمونی غرب در حال افول و قدرتهای نوظهور در حال تثبیت جایگاه خود هستند، تکیه صرف بر اروپا و آمریکا، نه تنها غیراصولی، بلکه برخلاف روندهای آیندهمحور روابط بینالملل است.
۲- توسعه روابط با قدرتهای غیرغربی (چین، روسیه و بریکس)؛ افزایش قدرت ملی از طریق توازنبخشی به وابستگیها
بر اساس دیدگاه مورگنتاو، کشورها برای حفظ منافع خود باید در توازن قوا شرکت کنند. دولت رئیسی با پیوستن به سازمانهای چندجانبه مانند شانگهای و بریکس، در عمل تلاش کرد توازن جدیدی میان ایران و غرب ایجاد کند. این سیاست، عمق استراتژیک ایران را در مقابل فشارهای آمریکا افزایش داد، قدرت چانهزنی ایران را در عرصه بینالمللی تقویت کرد و امکان کاهش فشارهای انزواگرایانه غرب را فراهم آورد. این همان رفتاری است که مورگنتاو آن را «تنظیم سیاست خارجی بر اساس واقعیتهای قدرت» مینامد.
۳- صبر راهبردی در برابر غرب در پرونده برجام؛ جلوگیری از امتیازدهی یکطرفه
با وجود فشارهای گسترده برای احیای برجام، دولت شهید رئیسی از یکجانبهگرایی پرهیز کرد. در واقع، با اتخاذ سیاست «صبر راهبردی»، ایران از موضعی برابر خواستار تضمینهای واقعی شد. این رفتار نه از سر ایدئولوژی، بلکه از جنس یک محاسبه واقعگرایانه برای جلوگیری از تکرار تجربه خروج آمریکا از برجام بود. مورگنتاو هشدار میداد «مماشات بدون تضمین، ضعف قدرت است نه اخلاقگرایی». بنابراین از دریچه واقعگرایی، الزاما امتیاز دادن عمده راهگشای منافع ملی و عامل تقویت آن نیست.
۴- بهبود روابط منطقهای (عربستان، امارات و قطر)؛ تقویت امنیت ملی از طریق تنشزدایی هوشمند
بر اساس واقعگرایی، امنیت نخستین بعد از منافع ملی است. شهید رئیسی و دستگاه دیپلماسیاش توانستند ایران را از تقابل مستقیم با عربستان به وضعیتی از رقابت کنترلشده برسانند، روابط با امارات و سایر کشورهای عربی را بازسازی کنند و از انزوای منطقهای بکاهند. این گامها نمونهای از «تغییر تاکتیک برای حفظ منافع ثابت» است که مورگنتاو بر آن تأکید میکرد. در حوزه منطقهای نیز دولت سیزدهم گامهایی مهم در کاهش تنش با همسایگان و بازیابی نقش منطقهای ایران برداشت. احیای روابط با عربستان سعودی، بهبود روابط با امارات و قطر و ایفای نقش فعال در پروندههای عراق، سوریه و قفقاز جنوبی، نشاندهنده سیاستی بود که با حفظ اصول، به دنبال کاهش تهدیدات منطقهای و ارتقای امنیت جمعی بود. این در حالی است که ایران توانست با وجود فشارهای شدید، عمق راهبردی خود را در منطقه حفظ و از فروپاشی نظم امنیتی خود جلوگیری کند.
۵- حفظ استقلال تصمیمگیری در برابر قدرتهای بزرگ؛ پرهیز از وابستگی یکجانبه
واقعگرایی کلاسیک بر استقلال سیاسی به عنوان شرط بقا تأکید دارد. بر خلاف برخی تصورات، اگرچه دولت شهید رئیسی به شرق گرایش داشت اما سعی کرد تصمیمات راهبردی را مطابق منافع ایران بگیرد، نه تحت فشار مسکو یا پکن و در مواردی مانند جنگ اوکراین، منافع ملی ایران را مقدم بر ائتلافهای سیاسی نگه دارد. سیاست خارجی دولت شهید رئیسی هرچند در برخی حوزهها با نقدهایی مواجه بود اما بر پایه آموزههای مورگنتاو، در مواردی توانست ابعاد کلیدی منافع ملی واقعگرایانه ایران را تقویت کند، بویژه افزایش قدرت چانهزنی در برابر غرب، ایجاد توازن در روابط بینالملل، تثبیت امنیت منطقهای از طریق تنشزدایی و حفظ استقلال راهبردی در تصمیمگیریها. در نهایت، از منظر مورگنتاو، اینها شاخصهایی است که نشان میدهد سیاست خارجی در مسیر عقلانیت سیاسی و نه احساسات یا ایدئولوژی صرف حرکت کرده است. بنابراین سیاست خارجی دولت شهید رئیسی، با وجود دشواریها و محدودیتها واجد یک منطق مشخص بود: نه تسلیم در برابر غرب، نه وابستگی به شرق، بلکه تلاش برای ایفای نقش مستقل و فعال در یک جهان چندقطبی. دفاع از منافع ملی، گاهی به معنای مقاومت در برابر فشار است، گاهی به معنای نرمش هوشمندانه و گاهی به معنای تثبیت مواضع تا تغییر معادلات. اکنون بیش از هر زمان دیگر، نیازمند آن هستیم به سیاست خارجی از دریچهای ملی و نه جناحی بنگریم. واقعگرایی، صبر راهبردی و دفاع از استقلال کشور در فضای بیثبات بینالمللی، چیزی نیست جز تحقق همان منافع ملی که همه بدان اذعان دارند و سیاست خارجی شهید رئیسی با تکیه بر توازن قوا، تنوعبخشی به شرکای بینالمللی و صبر راهبردی، رویکردی واقعگرایانه در جهت حفظ منافع ملی داشت.