به عبارت دیگران
آنان که به نظر مصلحتی گوش نمیدهند...
گردآورنده، تقی دژاکام: قال علی بن موسی علیهالسلام: مَن لَم تُتابِعِ رأيَكَ في صَلاحِهِ فلا تَصغَ إلى رأيِهِ وَ انتَظِر بِهِ أن يُصلِحَهُ شَرٌّ.
امام رضــــــا عليهالسلام فرمود: تو نيز از رأى كسى كه از نظر مصلحتانديشانه تو پيروى نكرد پيروى نكن؛ منتظر باش! حادثهاى ناخوشايند او را اصلاح خواهد كرد.
علی بن موسی الرضا «ع»/ بحارالأنوار
جلد ۷۵، صفحه ۳۵۳
***
زحمات طاقتفرسا برای خوشبخت کردن بومیان آمریکا
باید قبول داشته باشید عمیقترین شیوه اصلاح یک جماعت بومی ناآشنا با مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر و لیبرالیسم، حذف آن ملت است! چون اروپاییهای متمدن اینجوری فکر میکردند و بعید است شما بخواهید با جماعتی متمدن مخالفت کنید! برنامه کاهش جمعیت بومیان، نهتنها به افزایش تعداد معتقدان به دموکراسی کمک میکرد، بلکه موجب افزایش رفاه و خوشبختی بومیان هم میشد. بالاخره بومی کمتر، خوشبختتر، مرفهتر! البته کارشناسان ترویج دموکراسی در قاره آمریکا برای تحقق این مهم راههای طاقتفرسایی را طی کردند! مثلا کورتز که از پیروان خلف کلمپ به شمار میرفت، در سال ۱۵۱۹ با ۷۰۰ نفر از یارانش، به منطقه میانی قاره آمریکا پا گذاشت؛ در حالی که جمعیت بومیان آن منطقه به ۲۵ میلیون نفر میرسید. کورتز و یارانش، چه زحمتها که نکشیدند و چه خون دلهایی که نخوردند، تا موفق شدند یک قرن بعد (۱۶۰۵) جمعیت بومیان آن منطقه را به یک میلیون نفر کاهش دهند!
محمدصادق کوشکی/ تاریخ مستطاب آمریکا
انتشارات خیزش نو- صفحات 10 و 11
***
پلِ رضایت در کجای جهان شکسته است؟
خداحافظی کردم و از خودم پرسیدم چه رازی است که وقتی عازم بلژیک بودم همه میگفتند: خوش به حالت که میروی، آن وقت آنها که به اینجا رسیدهاند با غم و اندوه درباره اقامتشان حرف میزنند و میگویند: خوش به حالت که بازمیگردی! سودای بازگشت به ایران اما احساسی است که هیچوقت دست از سر مهاجر برنمیدارد. حتی اگر تلاش کند دربارهاش سخن نگوید؛ غم نهفتهای که همواره به یک مهاجر این احساس را میدهد که غریبه است و آنقدر دلنازک میشود که کوچکترین بداخلاقی از سوی صاحبان اصلی آن سرزمین، آزاری چندبرابر برایش به همراه دارد. البته شاید اگر بازگردد باز هم احساس کند که ای کاش میماند و خوشبختی را در همان اروپا جستوجو میکرد. به ایران برگشتم، به سرزمین پهناور خودم. از آغوش سبزهها پا بر کویر تشنه گذاشتهام اما نمیدانم چرا دوستش دارم؛ سبز و آرام نیست، زخمخورده است اما دوستش دارم و نمیدانم چرا بیش از پیش... بسیاری از من میپرسند: چرا همانجا نماندم؟! آنجا بسیاری به من میگفتند: خوش به حالت که برمیگردی! این چه رازی است که ساکنان غرب، هوای شرق را میکنند و ساکنان شرق، هوای غرب را؟! رضایت از حضور را، رهایی را، آزادی را، آزادی و لذت بردن از نفسی که میآید و میرود. کدام دست و تبر، در کجای جهان از بن برچیده است؟ شگفتا از آدمی که وقتی میماند، سودای رفتن دارد و وقتی میرود، سودای بازگشت... پلِ رضایت در کجای جهان شکسته است که هیچکس به روزگار خود دلخوش نیست؟!
محمد دلاوری/ 976 روز در پسکوچههای اروپا
انتشارات قدیانی- صفحات ۲۳۸ تا ۲۴۰
***
از موانع اجابت دعا!
12-10 خانم غریبه به دیوار تکیه دادهاند، با هم حرف میزنند. چند دقیقهای یک بار کسی با کیسهای نذری یا تسبیح و کتب ادعیه در دست داخل میشود و آنها را در میان جمعیت پخش میکند. دختر جوانی با یک کیسه ساندویچ الویه داخل میشود. اتاق را دور میزند و به زن میانسالی که به ستون تکیه داده میرسد.
پیرزن: ای حاجتت که برآورده نمیشه.
دختر: چرو؟
پیرزن: ساندویچت لاغره. برو از او کپلاش برم بیار نت قشنگ دعات کنم. (صدای خنده اتاق را پر میکند.)
محسن توانگر و مریم هاشمپور/ گفتوگوهای شیرازی
همشهری داستان- شماره ۸۰، صفحه ۲۰۴
***
خواب شاه!
یکی از بچهها با شوخی و خنده میگوید:
- بچهها! شنیدهاید که باز هم امام رضا آمده به خواب شاه؟ همه میخندیم. این روزها شایعه خواب دیدن شاه تبدیل به جوک و لطیفه شده است! طرفدارهای شاه، برای اینکه نشان بدهند شاه آدم خوبی است، میگویند امام رضا رفته است به خواب شاه! آنها میگویند: «باید هم امام رضا برود به خواب شاه. چون هم اسم پدرش رضاست، هم اسم خودش محمدرضاست و هم اسم پسرش رضاست» و وقتی میپرسیم امام رضا در خواب به شاه چه چیزی گفته، میگویند: «امام رضا آمده و به شاه گفته: پسرم! محمدرضا! ناراحت نباش؛ تو تنها پادشاه شیعه دنیا هستی، خودم محافظتت میکنم»!
به بچهها میگویم: بچهها! امروز که با سعید رفته بودیم بیمارستان امام رضا، یک شعار جدید روی دیوار دیدیم. خیلی باحال بود! با زغال نوشته بودند: پدر رضا، پسر رضا، خودش رضا، ۳۵ میلیون نارضا!
علیاصغر عبادی/ چُغُک
انتشارات صهبا- صفحه 228