امام و قطب حق
محمد رستم پور: از دانشجو میپرسم متولد چه سالی است. یکی از چهرههای سیاسی آن طرف آبی را که مرتباً علیه جمهوری اسلامی مطلب مینویسد، نمیشناسد. بیشتر میپرسم و بیشتر نمیداند، تا جایی که حتی رضا پهلوی را هم نمیشناسد. رها میشوم روی صندلی و لحظاتی سقف را نگاه میکنم. برای نسلی که کتاب نمیخواند و مطلقاً تلویزیون داخلی و خارجی نمیبیند، از بنیادهای نظری و اصول هنجاری زیربنایی سیستم سیاسی چه باید گفت. بر اساس پیمایشهایی که در کتابی مرتبط با رویکرد نسل جدید به سیاست و انگارههای سیاسی آمده، بیاعتمادی سیاسی شناسایی چهرهها و قهرمانهای سیاسی را کم میکند. کتاب «سیاست و نسل در ایالات متحده آمریکا؛ از نسل خاموش تا نسل زد» انتشارات دانشگاه میشیگان که بتازگی منتشر شده، مینویسد: بهرغم آنکه نسلهای جدید یکدوم نسلهای قدیمیتر معتقدند قهرمانها برای بازتاب ارزشها و باورهای جامعه اهمیت دارند اما نسل جدید بیشتر از نسلهای قدیم اعتقاد دارند چهرهها الهامبخشند. در نتیجه گویی با یک پارادوکس عجیب روبهرو هستیم. نسل جدید به اهمیت قهرمانها برای هدایت افکار و تحقق آثار واقف است اما گویی چهرهها و قهرمانها را در بخشی از چالشی که با محیط و هنجارها دارد، مقصر میداند. این گزاره وقتی جدیتر میشود که بدانیم نسلهای جدیدتر، به چهرههای سیاسی به عنوان قهرمان (Hero) باور ندارند. مؤلفان، این جهتگیری را حاصل زیست در جهانی میشناسند که جنگ ندارد، چالش فراگیر ندارد و در واقع، مسالهای ندارد که چهرهای بتواند با حل آن روی سکوی محبوبیت یا اعتبار بایستد. اما نسل جدید درباره چهرههای کلاسیک که نبردی را فتح کردند یا انقلابی را پیش بردند، چگونه فکر میکند؟ دانشجویی که چهرههای مشهور سیاسی را نمیشناخت، ۱۶ سال پس از رحلت امام(ره) به دنیا آمده و صرفاً یک شناسایی عمومی از امام دارد. اگرچه هیچ پیمایشی در ارتباط با پنداشت نسل جدید درباره امام خمینی(ره) وجود ندارد اما به اتکای سایر پیمایشها میتوان دریافت شناسایی امام خمینی(ره) به عنوان یک رهبر سیاسی بیش از شناسایی ایشان به عنوان یک مرشد و مصلح اجتماعی است. ضمن آنکه این شناسایی به صورت جدی با اعتماد عمومی نسبت به کارآمدی و اعتبار نهادها و سازمانهای جمهوری اسلامی ارتباط دارد. مطالعه اندیشه و بیان امام نشان میدهد برای امام یک اجتماع زنده حتی منتقد بر یک اجتماع خنثی حتی موافق اولویت و ترجیح دارد. در اندیشه و بیان حضرت آیتالله خامنهای نیز با نوعی یگانگی سیاست و اجتماع روبهرو هستیم. با این حال، اختلافات سیاسی و جنجالهای رسانهای گروههای مختلف و بیشتر از همه، گروکشی نام و اعتبار امام و رهبری در رویدادهای عادی روزمرهای مانند توقف پخش یک سریال نمایش خانگی و هزینهکرد مقبولیتها در جاهایی که به دلیل ضعف کارآمدی، با کاهش سرمایه اجتماعی روبهرو هستیم، نسلهای جدید را برکنار از شناسایی امام کرده است. امام در جایجای بیاناتشان در پی تشکیل یک تجمع انسانی و یکپارچهسازی جامعه حول یک باور و اعتقاد دیرین بودند و در نتیجه همین است که مرتباً میبینیم و میشنویم «توحید کلمه و کلمه توحید» از نظر ایشان رمز و راز پیروزی و تثبیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی است. وحدت، ائتلاف و انسجام به معنی ندیدن اختلافات و انکار سلایق نیست، به معنی اصلی و فرعی کردن اختلافات و تمییز منافع و هزینهها از یکدیگر است. علاوه بر این، فشار اقتصادی، پذیرش منطق را ضعیف میکند. منطق را فقط برهان و استدلال نمیسازد. «وضعیت» هم در شکلگیری منطق اثرگذار است. در نتیجه شناسایی امام، چه به عنوان یک رهبر سیاسی و چه به عنوان یک مرشد اجتماعی از سطوح و اقشاری فراتر نمیرود. غیر از هزینهکرد نام و عنوان امام در دعواها و جنجالهای کماهمیت که هم اعتبار خمینی کبیر را پایان میآورد و هم جمهوری اسلامی را تقاطع منافع عدهای خاص تصویر میکند، تغییر شکل مصرف رسانهای افراد جامعه نیز قابل تأمل است. رسانه به هیچ عنوان نباید در رسانه خلاصه شود و فیلم و سریال و برنامههای تلویزیونی، بویژه قالبهای جدید رسانهای مانند ولاگ، استوری یا پادکست تصویر مورد اعتنای گروههای جدید نسلی است. پرداخت مستقیم و عمومی به قهرمان و نگاه تقویمی به رویدادهای مرتبط با او، قهرمان را از حالت الهامبخشی و تأثیرگذاری به یک کلیشه سیاسی یکسویه تکلیفساز بدل خواهد کرد. بنابراین در گام نخست پیش از هنرمندان و اصحاب رسانه، این سیاسیون هستند که باید مشی و مسیر امام خمینی را در زندگی و زیست خود پیاده کنند تا بالاترین رسانه یعنی عمل میدانی، شخصیتی مانند امام را تبلیغ و ترویج کند. در مثال، میتوان از عمل شهید حاجقاسم سلیمانی نام برد که در بیان رهبر انقلاب به عنوان سرباز مکتب امام نام برده شده. چنین تعبیری اولا نشان میدهد فروکاست عملکرد درخشان سردار در منطقه و فرامنطقه به دلیل بهرهمندی و برخورداری از اصول و مبانیای بوده که قابل تکرار و توسعه است و ثانیا میتواند با وجود گذشت سالیان، وجه امروزین پیدا کند. علاوه بر این ۲ ویژگی، در بررسی و ارزیابی جایگاه سیاسی ایران پس از ۴۷ سال، اتفاقا «امکان» خمینی زیست کردن مانند آنچه حاجقاسم بدان عمل کرد، پیدا میشود. این امکان میتواند بقای ایده پشتیبان حرکتی که امام از سال ۴۲ آغاز کردند، تضمین کند. امام به برآیند نیروها و صحنهآرایی و نظامی که حاصل زورآزمایی و هماوردی طراحیهای نظری در پاسخ به سوال از چرایی عقبماندگی بود توجه و همیشه به تجمع نیروها حول قطبیتهای اصیل اعتنا داشتند. اگر توجه به این قطبیتها که در نتیجه نظر به گسستهاست، مورد غفلت قرار گیرد، اختلافات حول قطبیتهای صوری و سطحی پدید میآید. وحدتی که از اصالتها صرفنظر کند و دشمن و دوست اصلی را نبیند، لاجرم با کوچکترین مخالفتی خواهد شکست. در نتیجه باید از اتفاقات و رویدادها گذر کرد و بر مبانی و ریشهها تمرکز و متناسب با آن هویت خویش را تعریف کرد. در وضعیت کنونی، سیاسیون پیش از امامشناسی، هدف و موضع خود را تعیین کردهاند و در پی تحکیم و تثبیت آن با وامگیری از سخن و عمل امام هستند. دانشجوی دهه هشتادی پیش از آنکه تبیین و توضیح عمل امام در سال ۵۶ یا ۶۷ را بپرسد، از آنچه منسوبان به نام امام در سال ۱۴۰۴ میکنند، خواهد پرسید.