زندگی معمولی به مثابه مقاومت
مهرداد احمدی: مدتهاست میشنویم حمکرانی باید به کار زندگی و رفاه بیاید. حتی برخی نظریهپردازان با الهام از ارسطو پا را فراتر گذاشته و میگویند غایت سیاست چیزی جز زندگی نیست. از یک نظر این سخن چندان هم بیراه نیست؛ قدرت سیاسی باید بتواند روند عمومی و عادی زندگی شهروندان را به نحوی سامان دهد که اساساً متوجه دولت نباشند. دولت مسؤول تدبیر اموری است که چون در پسزمینه کارهای روزمره ما میماند، اغلب اصلاً به چشم نمیآید. مثلاً مردم گرچه با دسترنج شخصی، مایحتاج زندگی را تامین میکنند یا سفر میروند اما نوعا ملتفت این نیستند که برنج و نان و جاده و بنزینی باید وجود داشته باشد تا شهروندان آنها را خریداری کنند و سفر بروند. گرچه این وظیفه دولت است اما به سبب آنکه ما وجود بنزین در پمپ بنزین را مسلم میدانیم، اصلاً در حساب و کتاب روزانه خود آن را وارد نمیکنیم. این همان وظیفه دولت برای تامین زیرساخت یک زندگی معمولی است. زندگی معمولی اصول ثابتی دارد و هر دولتی بتواند این اصول را رعایت و آن زیرساختها را تامین کند، غایت سیاست را به انجام رسانده است. اگر به وضعیت امروز ایران در میانه یک جنگ تمامعیار نگاه کنیم، واقعیتی بر ما آشکار میشود: زیرساختهای زندگی معمولی و روند عادی امور در کشور تامین است. نه تنها نان و بنزین به وفور موجود است که حق ایرانیان برای ترک شهر یا حتی کشور هم محفوظ است. حتی در خبرها آمده بود فعالیتهای فرهنگی و سینمایی نیز قرار است از همین شنبه - دیروز - از سر گرفته شود. مساله فقط این نیست که دولت در معنای اعم، توانسته از تشتت روانی مردم جلوگیری کند، بلکه با توصیه امیدآفرین رهبر انقلاب به تداوم روال زندگیِ معمولی، از انسجام هویتی و تمدنی خود نیز رونمایی کرده است. ملتهای اصیل؛ آنها که سرزمینشان را با قطعنامه و خطکش دیگران معین نکردهاند، نه تنها حافظ زمینِ تاریخی خود هستند بلکه به واسطه باور قلبی و یقین قاطع به تداومِ تاریخی خودشان در مقام یک ملت، زندگی را ادامه میدهند. ایرانیان برخلاف دشمنِ جعلیشان، مستاجر نیستند که زندگی را با این فرضِ مسلم که روزی باید خانه را به مالک تحویل دهند، در وضعیت اضطراری ادامه دهند. همین معنا میتواند توضیح دهد چرا باند صهیونی مرزها را بستهاند. از دید آنها، ساکنان اسرائیل همینکه پایشان به خارج از آن پادگان برسد، دیگر سرِ برگشت نخواهند داشت.
آنها میدانند موج گسترده بازگشتِ مهاجران به کشورهایشان، روندی که از ۷ اکتبر آغاز و با موج حملات ایران به اوج رسیده، یک معنا بیشتر ندارد: فروپاشی موجودیتِ مجعول از درون. آن نانوای ایرانی، آن موزیسین که کارش را در استودیو ادامه میدهد، معلمان و حتی هموطنانی که در شمال کشور جوجه و نوشابه میزنند، هر یک سربازی هستند که با زنده نگه داشتنِ زندگی و امید، با شهرکنشینانی که از پناهگاه بیرون نمیآیند در حال انجام یک مبارزه تمدنیاند. مبارزهای که در سایه انسجامِ ملی، بدل به پدافندِ مستحکمِ تمدنی ما در پیش جهانیان شده است.
امید دشمنان صهیونیست به اختلال جدی در نظام تصمیمگیران نظامی با ترور سرداران ما پس از پاسخ کوبنده در همان روز نخست جنگ به یاسِ دردناکی برایشان بدل شد. اما در گام بعد این روحِ ایرانی بود که با قیام به زندگی، تیر آنها را به سنگ زد. امروز نه فقط راهپیمایی غرورآفرین جمعه در سراسر کشور که آکنده از نماز جمعه اولیها بود، بلکه حتی کافهنشینی، سینما رفتن و برگزاری مراسم عروسی در این ایّام، بزرگترین جلوه شجاعت است. نه تنها مردم با اطمینان قلبی به سربازان خود که ذیلِ یقین به تداوم تاریخی ایران است، پیوند دولت-ملت را به مثایه یک امر هویتی ثابت کردهاند، بلکه اوج مقاومت را با همین افعال و کارهای همیشگی به منصه ظهور رساندهاند.
زندگی به مثابه مقاومت حالا دیگر نه شعاری ایدئولوژیک یا یک بهانه برای برهم زدنِ سازمان زندگی، بلکه جوهره خودِ زندگی و مایه قوام آن است. شهروندی که پیش از این درک متفاوتی از کنش سیاسی داشت و گمانِ غالبش این بود هر شکلی از کنشِ سیاسی لزوماً در تعلیقِ زیستِ روزانه تعریف میشود، حالا با همین زیستِ روزانه نه تنها کنش سیاسی دارد؛ بلکه این کنش، رنگ و بویی ملی نیز به خود گرفته است. مطلب قابل ذکر دیگر این است که حفظ سازمان زندگی و استحکام سد روانی قاطبه مردم در برابر جنگ و اخبارش، نوعی رجز تحقیرآمیز در برابر دشمن نیز هست. ملت ایران گرچه شجاع است ولی متهور نیست. ایستادگی با عدم تحفظِ نابخردانه فرق دارد. ایستادگی ملت و طنازیِ ملیحِ او، نه از سرِ تهور یا بیتفاوتی که از قیاسِ میان ۲ حریفِ نامتناسب است. ایران آنچنان وسیع است که با چند ماه حمله هم از ریخت نیفتد؛ در مقابل اراضی اشغالی همین حالا هم رو به خرابی است.
از این رو نه تنها زندگی معمول و مقاومتِ زنده، وطن را سر پا نگاه داشته، بلکه دامنِ وسیعِ وطن هم مثل مادری است که به فرزندش اطمینان و امنیت زندگی را بخشیده است؛ دیالکتیکِ پیچیدهای که فقط مختصِ ملتی متمدن چون ایران است.