23/شهريور/1404
|
01:46

داستان دورهمی مدرسه دولتی متفاوت

سپیده نوروزی: عموما تصوری که از مدارس دولتی شکل گرفته، ناظر به عقب‌ماندگی این مدارس در سطح آموزشی، ساختمان‌های نامناسب و قدیمی و همچنین فشردگی و خمودگی نیروهای حاضر در آن است. در سال‌های اخیر موضوع مدارس خصوصی و دولتی و رقابت نابرابر آنها در حوزه‌های عدالت آموزشی و ارتقای اجتماعی از طریق مسیر تحصیلی یکی از سوژه‌های رسانه‌ها بوده است اما این گزارش، قصه یک خرق عادت را برای خوانندگان روایت می‌کند؛ داستان یک روز با دانش‌آموزان مدرسه ابتدایی دولتی که حالا دانش‌آموزانش همه در دانشگاه‌های خوب کشور قبول شده‌اند. مدرسه ابتدایی دولتی علوی اسلامی سال 1342 تأسیس شده و یکی از مدارس اسلامی در زمان پهلوی بوده که توانسته در آن دوران به فعالیت آموزشی - پرورشی دانش‌آموزان بپردازد. پس از انقلاب به موجب قانون دولتی شدن مدارس این مدرسه هم دولتی می‌شود اما در پی فرسودگی ساختمان، خانم اصغری‌منش مدیر این مدرسه با کمک اولیا توانست سال تحصیلی  9۵-9۴ این مدرسه را نوسازی کند. ساختمان قدیم این مدرسه سال 1330 احداث شده بود. حالا اما ما قرار است روایتگر دورهمی دانش‌آموزان ورودی سال 1392 این مدرسه باشیم که امسال دانشجو شده‌اند.
روز جمعه در حالی برای تهیه گزارش این دورهمی به برج میلاد رفتم که حقیقتا توقع این حجم غافلگیری را نداشتم. هر دختر 1۸-1۷ ساله با مادرش به این دورهمی آمده بود. دست هر کدام از بچه‌ها دفترچه‌ای وجود داشت که روی جلدش نوشته شده بود «دانش‌آموزان ورودی مهرماه 1392» و پشتش نوشته شده بود «قرار ما شهریورماه 1404». از یکی از دانش‌آموزان پرسیدم «داستان این دفترچه چیست؟» صفحه اول را باز کرد. متنی بود به خط خانم اصغری‌منش و در آن یک قرار بین دانش‌آموز و مدرسه گذاشته شده بود؛ قراری از جنس اینکه ما باید برای خانواده، شهر و ایران‌مان مفید باشیم، هر کجا که هستیم. آنچه در این قرار آمده بود و برای من جلب توجه می‌کرد این بود که مساله خانم اصغری‌منش صرفا تحصیلی و آموزشی نیست و نوشته به گونه‌ای بود که این دانش‌آموزان قرار نیست در بهترین صندلی‌ها و در بهترین دانشگاه‌ها درس بخوانند، بلکه باید نقش و جایگاه خودشان را در اجتماع درست پیدا کنند و برای آن بجنگند.
از ساعت 11 صبح اینجایم و کم‌کم تعداد دانش‌آموزانی که به این دورهمی می‌آیند بیشتر می‌شود؛ دانش‌آموزانی که ظاهرهای متفاوتی از یکدیگر دارند اما به محض رسیدن به هم، همدیگر را در آغوش می‌کشند، با هم خوش و بش می‌کنند و از رتبه کنکور و کار و بار و زندگی‌شان صحبت می‌کنند. معلم‌ها و معاونان که حالا برخی‌شان بازنشسته هم شده‌اند نیز به جمع اضافه می‌شوند و بچه‌ها با آنها عکس یادگاری می‌گیرند. همچنان که بچه‌ها سرگرم حرف زدن هستند از دور خانم اصغری‌منش به جمع بچه‌ها نزدیک می‌شود، یک عکس بزرگ و افقی در دست دارد که عکس همین بچه‌های ۶ سال پیش است؛ زمانی که از علوی اسلامی فارغ‌التحصیل می‌شدند و آنجا دوباره بر سر این قرار ۶ سال بعد با همدیگر عهد و پیمان بسته بودند. دانش‌آموزان با دیدن مدیر مدرسه‌شان به سمت او می‌دوند. تک‌تک بچه‌ها را در آغوش می‌کشد و با آنها صحبت می‌کند، همه را به اسم می‌شناسد و این حافظه برای بچه‌های مدرسه هم خوشایند است.
از خانم اصغری‌منش دلیل این دورهمی و برنامه آن را می‌پرسم. درباره برنامه خنده‌ای می‌کند و می‌گوید: «برنامه خاصی نداریم. قرار بود بچه‌ها بیایند دیداری تازه کنیم و همین جا با هم تصمیم بگیریم چکار کنیم؟ من برنامه خاصی برای بچه‌ها نریخته‌ام». اما درباره دلیل این دورهمی می‌گوید: «ما یک خانواده هستیم و خانواده نباید از هم دور شود، هر چند وقت یک بار باید گعده کنیم و از احوال هم با خبر شویم و اگر کمکی از دست ما بر می‌آید برای یکدیگر انجام دهیم».
آن چیزی که در صحبت معلمان، معاونان و دانش‌آموزان مشترک بود، همین مدل مواجهه مدیر مدرسه با آنها و مدرسه است. علوی اسلامی مثل یک خانواده اداره می‌شود و همه از دانش‌آموزان، اولیای آنها و معلمان و معاونان نسبت به مدرسه نقش و مسؤولیت دارند. این را آنجایی دقیق‌تر متوجه شدم که خانم اصغری‌منش گفت: «وقتی صحبت از نوسازی مدرسه شد، من سراغ اولیای دانش‌آموزان رفتم و برای همه آنها سهم‌های کوچک تعیین کردم و با سهم خانواده‌ها یک مدرسه 2050 متری بنا را در عرض ۶ ماه نوسازی کردیم!»
بچه‌ها مدیرشان را دوره کرده‌اند و با هم در حال راه رفتن و صحبت هستند. در میان گپ‌وگفت‌های دانش‌آموزان با خانم اصغری‌منش از ایشان فرصتی می‌خواهم که چند دقیقه درباره این دورهمی صحبت کنیم. او می‌گوید: «من این بچه‌ها را 12 سال پیش خودم ثبت‌نام کردم. قرارمان همین دفترچه‌ای است که دست بعضی از بچه‌ها دیدید. قرارمان هم اثرگذاری در جامعه بود. موفقیت را در صندلی فلان دانشگاه تعریف نکردیم، بلکه در اثرگذاری و پذیرش مسؤولیت اجتماعی تعریف کردیم. اگرچه در بین همین‌ها هم رتبه‌های زیر 1000 داریم، رتبه 100 هنر داریم، قبولی زبان انگلیسی فرهنگیان داریم که قرار است بیایند در فوق‌برنامه به مدرسه کمک بدهند. اینکه در بین این بچه‌ها ندیدم کسی که بگوید دارم این روزها را به بطالت می‌گذرانم برایم خیلی دلنشین بود. حتی چند نفر از بچه‌ها را شنیدم که در فرآیند ازدواج هستند و این حال من را خیلی خوب کرد».
از او می‌پرسم «برای شما بین این بچه‌ها آنکه مثلا شبیه خود شما حجاب چادر دارد، با آنکه مانتویی است یا آن یکی که شل حجاب است، تفاوتی وجود دارد؟» که می‌گوید: «اصلا، ما یاد گرفته‌ایم و یاد داده‌ایم که مدرسه خانواده است و مدیر مدرسه مادر خانواده است. همه این بچه‌ها با همه سلایق و مدل‌های‌شان فرزندان من هستند، همان‌طور که فرزندان خودم در خانه خودم همه یکسان و یک مدل نیستند. اصل اینکه امروز همه اینها با هر تفاوتی در پوشش اینجا جمع شده‌اند به خاطر این است که ما در مواجهه با آنها فرق نگذاشته‌ایم. اگرچه ما تا یک مرحله‌ای ماموریم که با اینها کار کنیم و در آن مراحل هم سعی کردیم زیربنا و اصول و مبانی را برای اینها جا بیندازیم و در ذهن و قلب‌شان مستحکم کنیم؛ حالا اینکه اینها در ادامه چه پوششی را انتخاب کنند را دخالتی نداشتیم. اینکه بدون باور و با فشار هم بخواهیم یک پوششی را به بچه‌ها القا کنیم را قبول نداریم، به خاطر اینکه نتیجه عکس دادن این رفتار را هم در همه این سال‌ها دیده‌ایم، البته بگویم مدل تربیتی ما باعث شده بخش زیادی از این بچه‌ها چه با چادر و چه مانتو اما انتخاب‌شان حجاب شده است». در ادامه می‌گوید: «من همانطور که دختر با حجابم را اینجا بغل گرفتم، آن کس که ظاهر متفاوتی انتخاب کرده را هم در آغوش گرفتم، حتی در چشمان‌شان هم می‌دیدم یک نگرانی از نحوه مواجهه من با خودشان دارند ولی برای من هیچ تفاوتی وجود نداشت». خانم اصغری‌منش درباره این دعوت می‌گوید: «همین تفاوت نگذاشتن باعث عمیق‌تر شدن روابط ما می‌شود و در قرارهای بعدی می‌توانیم روی همدیگر هم بیشتر اثر بگذاریم».
یکی از اولیای دانش‌آموزان می‌گوید: «علوی اسلامی به جهت کیفیت آموزشی از مدارس غیرانتفاعی اطرافش خیلی بهتر است و به جهت تربیتی هم مدرسه‌ای ممتاز است، آنگونه که اولیای دانش‌آموزان در این مدرسه خاطر جمع هستند؛ هرچند مدل مدیریتی خانم اصغری‌منش هم به گونه‌ای است که ما همه به شکلی در اداره مدرسه نقش داشتیم؛ از فوق برنامه‌ها گرفته تا خدمات و اتفاقاتی که درون مدرسه باید می‌افتاد!»
با چند نفر از دانش‌آموزان مدرسه به گپ‌وگفت می‌پردازم. یکی فیزیوتراپی دانشگاه تهران قبول شده است، یکی معماری می‌خواند و یکی هم هنرستان رفته و حالا دارد طراحی لباس می‌خواند. درباره سطح تحصیلی مدرسه می‌پرسم. یکی‌شان می‌گوید: «سال ششم را وقتی فارغ‌التحصیل شدم، به چند مدرسه نمونه دولتی و غیرانتفاعی خوب رفتم و برای ورود آزمون دادم و در همه آنها قبول شدم به شکلی که واکنش بعضی از کادری‌های این مدارس به مادر و پدرم این بود که در کدام مدرسه دولتی درس خوانده که آنقدر سطحش بالاست؟!» آن یکی که طراحی لباس می‌خواند می‌گوید: «من از اول این رشته را دوست داشتم و اتفاقا وقتی داشتیم از مدرسه فارغ‌التحصیل می‌شدیم، خانم اصغری‌منش به مادرم گفت. این دختر حتما قرار نیست دکتر و مهندس شود، او استعداد طراحی لباس دارد و بگذارید در هنرستان همین علاقه‌اش را دنبال کند». سپس به لباسش اشاره کرد و گفت: «این مانتو را خودم طراحی کردم و دوختم، یکی از پروژه‌های کلاسی‌مان است!» آن یکی می‌گوید: «من وقتی با دوستانم صحبت می‌کنم، هیچ کس دوست ندارد خاطرات دوران مدرسه‌اش را بازگو کند چون عموما مواجهه خوبی با بچه‌ها نمی‌شده است اما من هر وقت به دوران تحصیلم در مدرسه علوی اسلامی نگاه می‌کنم حالم خوب است. 
مدل رفتاری خانم اصغری‌منش به گونه‌ای است که دوست دارم با ایشان تا آخر عمر در مراوده و رفت و آمد باشم!» یکی دیگر از بچه‌ها در تکمله می‌گوید: «رابطه ما معلم و شاگردی نبود. کادر مدرسه با همه ما مثل بچه‌های خودشان برخورد می‌کردند و ما هم آنقدر صمیمی می‌شدیم که راحت مشکلات‌مان را با آنها در میان می‌گذاشتیم!» داریم صحبت می‌کنیم که یکی از بچه‌ها همه را برای گرفتن عکس یادگاری صدا می‌زند. حالا ساعت حوالی 2 ظهر است و زیر برج میلاد همه بچه‌ها دور خانم اصغری‌منش جمع می‌شوند. 
آن عکسی که از کلاس ششم ابتدایی گرفته‌اند را به دست می‌گیرند و مثل همان عکس دوباره با خانم مدیر عکس یادگاری می‌گیرند و بعد از آن با یک دست و جیغ و هورا دورهمی‌شان را به پایان می‌رسانند. چقدر خوب می‌شد اگر همه مدارس دولتی ما اینگونه بودند.

ارسال نظر
پربیننده