01/مهر/1404
|
00:43
بررسی پدیده سرقت ایده‌های داستانی در سینما به بهانه ادعای مطرح شده درباره فیلم «علت مرگ: نامعلوم»

سرقت از خلاقیت

میلاد جلیل‌زاده: اخیراً یک فیلمساز کوتاه به نام سیدمرتضی مرتضایی ادعا کرده است «علت مرگ: نامعلوم»، نخستین اثر علی زرنگار که اخیراً به عنوان نماینده ایران برای ارسال به مراسم اسکار انتخاب شده، سرقت ایده‌ای بوده که او سال ۱۳۹۵ در فیلم کوتاه «صبحدم غمگین» آن را جلوی دوربین برده بود. در نگاه اول این ایده ساده که مسافران نیمه‌شب یک ون مسافرکش، در میان خودشان به فوت یکی از سرنشین‌ها بربخورند، آنقدر بدیع نیست که حتی یک درصد نتوان احتمال داد به ذهن 2 فرد مختلف، بی‌اینکه از کار هم خبر داشته باشند برسد؛ اما یکی از چیزهایی که ادعای مرتضایی را تقویت می‌کند وجود شخصیتی در بین مسافران ون است که برای مرخصی از زندان بیرون آمده. فیلم ۱۳ دقیقه‌ای مرتضایی سال ۹۵ ساخته شد و فیلم علی زرنگار در سال ۱۴۰۰ جلوی دوربین رفت. از اکران عمومی «علت مرگ: نامعلوم» هم چند ماه می‌گذرد اما اینکه ادعای آن فیلمساز کوتاه حالا مطرح شده و شنیده می‌شود، احتمالاً به این مربوط است که فیلم علی زرنگار به‌تازگی برای شرکت در مراسم اسکار انتخاب شده است. به عبارتی قرار گرفتن این فیلم در کانون توجهات باعث شده است ادعای آن فیلمساز کوتاه هم بیشتر شنیده شود. به‌علاوه تهیه‌کننده فیلم علی زرنگار مجید برزگر است که بسیاری از فیلمسازان کوتاه را با فیلم‌های جشنواره‌ای وارد سینمای بلند داستانی کرد و همین باعث ایجاد سناریوهایی در ذهن خیلی از شاهدان قضیه شد، چراکه چنین تهیه‌کننده‌ای طبیعتاً با فیلمسازان کوتاه بسیاری ارتباط دارد و به طور کلی زیاد فیلم کوتاه می‌بیند. البته تمام اینها صرفاً در حد حدس و گمان است و نه‌تنها هنوز هیچ دادگاهی در این باره رأی صادر نکرده، بلکه جزئیات بیشتری هم از قضیه مشخص نیست تا بتوان آنها را کنار هم چید و به چند نتیجه‌گیری احتمالی رسید. نقدا چنانکه مشخص است متهم شدن یکی از فیلم‌های اسکاری ایران به کپی‌کاری و سرقت ایده، برای دومین بار است که مطرح می‌شود. بار قبل مساله مربوط بود به فیلم «قهرمان» از اصغر فرهادی که ایده آن به آزاده مسیح‌زاده، هنرجوی کلاس‌های مستندسازی خود فرهادی تعلق داشت. در این مورد بویژه اینکه اصغر فرهادی ایده فیلم قهرمان را از هنرجوی خود برداشته بود، نکته‌ای غیرقابل انکار بود اما اینکه آیا چنین کاری به لحاظ حقوقی ایراد داشت یا نه، بحثی دیگر است.
فرهادی از همه هنرجویان آن دوره خواسته بود ایده‌ای با موضوع کسی که فداکاری می‌کند را به‌ عنوان کار کلاسی بیاورند. بعد آن ایده را که از همه بیشتر پسندیده بود برد و تبدیل به فیلم کرد؛ فیلمی به نام «قهرمان»؛ اما قبل از اینکه فیلم فرهادی ساخته شود، آن هنرجو رفت و مستندی بر اساس آن ساخت که حتی در یک جشنواره استانی هم جایزه گرفت. وقتی قهرمان نمایش داده شد و زمزمه‌های اعتراض درباره این سرقت ایده بالا گرفت، از طرف فرهادی اعلام شد از این هنرجو امضا گرفته بودند که ایده‌اش متعلق به همین موسسه آموزشی و شخص فرهادی است. گذشته از همه پیچیدگی‌های حقوقی موضوع، افکار عمومی با همین ادعا هم کنار نیامد، چرا که به‌طور منطقی و به ‌لحاظ اخلاقی آنها اساسا حق چنین امضا گرفتنی را نداشتند و به نظر می‌رسید از موقعیت ضعیف و شکننده آن هنرجو در آن مقطع زمانی سوءاستفاده شده است. به هر حال این طبیعی نیست به هنرجویی که پول شرکت در کلاس‌ها را پرداخته، بگویند ایده‌ای که اینجا خودت مطرح کرده‌ای هم برای ما است!
اینجاست که به تفاوت مسائل حقوقی و اخلاقی اشاره می‌شود. ماجرای سرقت ایده از فیلمسازان یا قصه‌نویسان جوان و گمنام، قضیه‌ای قدیمی و پرغصه در سینمای ایران است. چنین ادعایی بارها مطرح شده که در بسیاری از موارد می‌توان به سادگی فهمید یک فرد گمنام یا مهجور می‌خواسته با طرح چنین ادعایی خودش را مطرح کند یا خسارت مالی بگیرد. گاهی هم قضیه یک سوءتفاهم است و 2 نفر به طور جداگانه و در زمان‌های مختلف سراغ اقتباس از یک داستان واقعی رفته‌اند. اینها اما مانع آن نمی‌شوند که مساله جدی و بغرنجی تحت عنوان سرقت ایده از نویسندگان یا فیلمسازان گمنام را مورد جزئی و کم‌اثر یا چیزی که در واقعیت رخ نداده است ببینیم. در کشوری که هر فیلم قبل از رفتن جلوی دوربین باید پروانه ساخت بگیرد و فیلمنامه آن توسط یک شورا خوانده می‌شود، جلوگیری از وقوع چنین مواردی کاملاً امکان‌پذیر به نظر می‌رسد. بانک جامع و پرجزئیاتی طی سال‌های متمادی توسط بعضی پژوهشگران از جمله عباس بهارلو درباره داستان تمام فیلم‌های بلند ایرانی جمع‌آوری شده و به‌علاوه انجمن سینمای جوان، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، کانون پرورش، حوزه هنری و چند نهاد دیگر می‌توانند چنین بانکی را ناظر به آثار کوتاه و مستند تولید شده توسط خودشان یا آنها که در جشن‌ها و جشنواره‌های‌شان شرکت کرده‌اند، تهیه کنند. با پیشرفت تکنولوژی و فراگیر شدن ابزار هوش مصنوعی، در صورت وجود چنین بانکی، یکی از مراحل تصویب فیلمنامه در شورای پروانه ساخت، قبل از بررسی محتوای اثر می‌تواند این باشد که آیا این اثر کپی یک کار دیگر یا شبیه به آن هست یا نه. به این ترتیب می‌توان از حقوق اساسی بسیاری از نویسندگان یا فیلمسازان گمنام ایران که ممکن است ایده‌های‌شان توسط افراد صاحب‌نام یا دارای سرمایه تولید، سرقت شود، به این نحو دفاع کرد که اساساً اجازه داده نشود چنین مواردی جلوی دوربین بروند. طبیعتاً وقتی ایده‌ای سرقت شد و جلوی دوربین هم رفت، خیلی‌ها ممکن است طرف آن چهره شاخص‌تر و شناخته‌شده‌تر را بگیرند تا هم به روابط‌شان صدمه نخورد و هم آبروی سینمای حرفه‌ای حفظ شود. این اما نه‌تنها می‌تواند با عدالت ناسازگار باشد، بلکه مانعی بر سر راه کشف و رشد استعدادهای نو خواهد بود. به‌علاوه چنین وضعیتی قدر و قیمت ایده را پایین می‌آورد؛ آن هم وقتی در حال حاضر یکی از بزرگ‌ترین مشکلات سینمای ما اساساً همین بی‌قدر و قیمت بودن ایده است. اینکه تقریباً هیچ‌کس با ایده‌پردازی نمی‌تواند امیدی به پول درآوردن و دیده شدن داشته باشد، بسیاری از فیلمسازان، سریال‌سازان و برنامه‌سازان ما را به سمت کپی‌برداری از آثار خارجی سوق داده چون ایده‌پرداز حرفه‌ای که همین کار شغل ثابتش باشد، در ایران چندان یافت نمی‌شود و دلیل اینکه ایده‌پردازی حرفه‌ای در ایران جا نمی‌افتد همین بی‌قدر و قیمت بودن آن و استثمار یا غارت ایده‌پردازان توسط چهره‌های مطرح و صاحب سرمایه است.
ادعای سرقت ایده در میان فیلمسازان ایرانی بارها مطرح شده که در بعضی موارد بدون ‌اینکه سرانجام قضیه مشخص شود، موضوع آن در رسانه‌ها فروکش کرده است. فروکش کردن این صداها می‌تواند به دلیل توافقاتی در پشت پرده باشد و گاهی هم به دلیل جعلی بودن ادعای آن فرد مدعی است. در بعضی موارد هم ممکن است کسانی که به سرقت ایده متهم شده‌اند، با ابزارهای مختلفی مثل نفوذ یا قدرت مانع ادامه مسیر پیگیری‌ها شده باشند. با این‌حال چند مورد جدی را می‌توان سراغ گرفت که چنین ادعایی به انحای مختلف به اثبات رسیده است. گاهی فرد متهم ادعا را پذیرفته و اعلام کرده قصد جبران دارد، گاهی دادگاه یا نهادهای فنی خانه سینما این ادعا را تایید کرده‌اند و گاهی آن ادعا با ادله محکمی بیان شده و فرد مورد اتهام هم پاسخی نداده است که اگرچه اتفاقی را به لحاظ حقوقی ثبت نمی‌کند، نشان می‌دهد که قضیه درست بوده است. موردی مثل کپی ایده فیلم «قهرمان» از مستند یکی از هنرجوهای فرهادی هم نوع خاص و ویژه‌ای در این میان است که فرد سارق ایده، هنگامی که چنین کاری انجام می‌داده، مسیرهای حقوقی برای جلوگیری از پیگیری آن را هم پیش‌بینی کرده که البته این اتفاق نتوانست مانع بدنامی اخلاقی آن فرد شود. در ادامه به 4 مورد از سرقت‌های ایده در سینمای ایران پرداخته شده که در کنار انبوهی از موارد مشکوک یا مواردی که در هزارتوی اخبار گم شدند، حقانیت فرد صاحب ایده در آنها به اثبات رسید یا لااقل دلیلی بر رد آن پیدا نشد.

سالاد فصل؛ فریدون جیرانی

فیلمــــنامه مرحوم «فیروز زنوزی‌جلالی»، رمان‌نویس و منتقد ادبیات داستانی بدون اجازه او مورد استفاده قرار گرفت تا خروجی آن فیلم مطرحی به‌نام «سالاد فصل» باشد. این نویسنده همان زمان اعلام کرد یک کارگردان سینما به فیلمنامه چاپ‌نشده «زن پاییزی» که در بنیاد سینمایی فارابی به ثبت رسیده است، دسترسی پیدا کرده و ظاهرا قرار بوده پس از مطالعه فیلمنامه، نظرش را اعلام کند. ناگهان مدتی بعد، بدون هماهنگی با مولف فیلمنامه، در اقدامی غیرمنتظره عناصر و پیکره اصلی فیلمنامه را در فیلمی با عنوان «سالاد فصل» به‌کار می‌گیرد، بدون اینکه در این زمینه توافقی صورت گرفته باشد. زنوزی‌جلالی گفت پس از کسب اطلاع در زمینه سوء‌استفاده انجام‌شده، با عوامل فیلم مذکور تماس گرفتم که بگویم این کار شما غیراخلاقی است. فیلمساز با هدف جلب رضایت من در آن مقطع زمانی و رفع نگرانی عوامل سازنده فیلم، سریعا قراردادی با من تنظیم کرد و مبلغی توافق شد که بخشی از آن را همان موقع دراختیار من گذاشت اما چندین‌ماه پس از آن توافق، فیلمساز از تسویه‌حساب کامل با من طفره رفت و اصلا حاضر نشد پاسخ تلفن مرا نیز بدهد. او به دادگاه شکایت برد و دادگاه نیز رای به حقانیت او داد و زنوزی توانست مابقی خسارت خود را دریافت کند.

قصه پریا؛ فریدون جیرانی

فریدون جیـــرانی فیلمسازی است که کارش را با فیلمنامه‌نویسی برای دیگران آغاز کرد اما با این وجود تا به حال لااقل 2 مورد سرقت فیلمنامه دیگران توسط خود او به اثبات رسیده است. موضوع فیلمنامه «قصه پریا» در زمان اکران این فیلم، سروصدای بسیاری به‌ راه انداخت. فیلمنامه این کار سال84 توسط علی نعیمی از روزنامه‌نگاران کشور در بانک فیلمنامه خانه سینما به ثبت رسید و در سال85 برای مطالعه در اختیار فریدون جیرانی قرار گرفت.
به گفته نعیمی، جیرانی از این فیلمنامه ذوق‌زده شد و پس از مدتی اعلام کرد نتوانسته برای تولید این کار، تهیه‌کننده پیدا کند. این فیلم در جشنواره بیست‌ونهم روی پرده رفت و نعیمی با تماشای ‌این فیلم، متوجه شباهت بسیار زیاد این فیلم با فیلمنامه خود می‌شود.
با رسانه‌ای شدن موضوع، صاحبان فیلم تلاش برای حل‌وفصل آن به‌دور از جنجال‌های رسانه‌ای داشتند اما با اهمال آنها، این موضوع در رسانه‌ها باقی ‌ماند تا درنهایت، شورای داوری خانه سینما به این اتفاق ورود کرد و نعیمی محق دانسته شد و متشاکیان ملزم به رعایت حقوق مادی و معنوی شاکی شدند.

روزگار جوانی؛ اصغر فرهادی

حمید نعمت‌الله یک‌بار در گفت‌وگو با فریدون جیرانی گفت: «من و هادی مقدم‌دوست طرح سریالی به‌نام روزگار جوانی را برای تلویزیون نوشتیم و تحویل دادیم. بعدها متوجه شدیم که اصغر فرهادی‌‌نامی هم درحال نوشتن فیلمنامه این سریال است. دقیقا از طرح ما برای اجرا استفاده کرده بودند. بسیار ناراحت شدیم، چون طرح برای ما و از خاطرات دانشجویی من بود. با مدیران شبکه و او جلسه‌ای گذاشتیم که درنهایت نیز نتوانستیم ثابت کنیم کار برای ما است اما سال‌ها بعد با مدیر شبکه دوست شدیم و از او درباره این کار پرسیدم که موضوع را به تهیه‌کننده کار ارتباط داد و گفت تهیه‌کننده شما ضعیف بود، برای همین ما کار را به یک تهیه‌کننده دیگر سفارش دادیم که از همان طرح برای ساخت سریال استفاده کردند و پولی هم به ما ندادند!» مدتی بعد موضع قوی بودن تهیه‌کننده دوم هم با اظهارنظر خود او مشخص شد. اصغر توسلی، تهیه‌کننده سری اول روزگار جوانی گفت: «برای این سریال خانه‌ای را اجاره کرده بودیم که در خیابان تهران‌ویلا بود و این خانه یک‌سال در اختیار ما بود. سریال 6 ماهه تمام شد و ما آن خانه را داشتیم. اصغر فرهادی هم رفت‌وآمد داشت و با یکدیگر فکر کردیم که این خانه را 6 ماه دیگر هم داریم و چه کار کنیم که استفاده بهینه کنیم؟ فرهادی گفت چنین طرحی دارم و اسم اولیه آن «دانشجویان» بود. به عبارتی توسلی خود را از اطلاع نسبت به سرقتی بودن این ایده مبرا می‌کند و مساله را تماما به اصغر فرهادی مربوط می‌داند.

ملاقات خصوصی؛ ایمان شمس

در میانه‌های جشنواره فجر سال ۱۴۰۰ بود که «محسن جسور»، یکی از اعضای انجمن فیلمنامه‌نویسان، ضمن گفت‌وگوهایی با رسانه‌ها، اعلام کرد ایده اصلی فیلم «ملاقات خصوصی» ازآن او است. جسور اعلام کرد این طرح را سال۱۳۹۰ که خانه سینما تعطیل بود، در معاونت مالکیت حقوق معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت کرده و سپس، مدتی روی آن تحقیق و پژوهش انجام داده و با چند جامعه‌شناس و وکیل صحبت کرده تا در اواسط۱۳۹۷ با توجه به اینکه داستان کار کامل شده بود، برای تهیه‌کنندگی کار، طرح را به دوستان ارائه داده و آنها اصرار داشتند فیلمنامه را به آنها بفروشد که موافق نبوده و در ایام جشنواره متوجه شده طرح اصلی را برداشته، کولاژ کرده‌اند، چند قصه فرعی به آن افزوده و با خیال راحت از اینکه وی نمی‌تواند اثبات کند این طرح از آن او است، آن را ساخته‌اند. او می‌گفت مشکل اصلی‌اش با نویسنده اولیه فیلمنامه این فیلم است که از دوستان خودش بوده و یک شکایت قضایی هم تنظیم کرد. او که ظاهرا بو برده بود قرار است از فیلمنامه‌اش کپی شود، نسخه‌ای از آن را به قوه ‌قضائیه برده و در آنجا هم ثبت کرده بود اما می‌گوید از سوی قوه‌ قضائیه با او تماس گرفته و گفته‌اند مدتی بعد آن فرد هم فیلمنامه‌اش را آورده و ثبت کرده است. مورد فیلمنامه محسن جسور یکی از عجیب‌ترین موارد سرقت ایده در سینمای ایران بود، چرا که نهایتاً کار این 2 دوست را به دعوا و ضرب و جرح خیابانی کشاند که خبر آن در رسانه‌ها هم پیچید.

ارسال نظر
پربیننده