عباس سیاحطاهری: جمعه شب، ۱۸ مهر ۱۴۰۴، یکی از ملموسترین نمونههای جنگ شناختی در فضای مجازی رقم خورد؛ شایعهای درباره ترور سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه که با طراحی و زمانبندی دقیق در شبکههای اجتماعی منتشر شد و بهسرعت در سطح منطقه گسترش یافت. برای من که سالها به مطالعه الگوهای انتشار اطلاعات کذب و روشهای عملیات روانی پرداختهام، این رویداد، نمونهای گویا از چگونگی شکلگیری و گسترش یک بحران مصنوعی در اکوسیستم ارتباطی معاصر بود.
ماجرا از ساعت ۱۷:۴۰ به وقت گرینویچ (۲۱:۱۰ به وقت تهران) آغاز شد؛ زمانی که دیپلمات رسمی رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، با نام «غضبان والید» (GadbanWaleed) پیامی کوتاه منتشر کرد: «شب بخیر فرمانده قاآنی»؛ همراه با تصویری از او. این جمله مبهم که بیش از ۶۶ هزار بازدید داشت، در ظاهر بیاهمیت مینمود اما در واقع آغازگر عملیات بود. ابهامی حسابشده در جملهای کوتاه کاشته شد تا ذهنها را به سمت احتمالات مختلف سوق دهد؛ همان چیزی که در نظریههای ارتباط جمعی از آن با عنوان «کاشت بذر» یاد میشود. ۲ دقیقه بعد، در ساعت ۱۷:۴۲ به وقت گرینویچ (۲۱:۱۲ به وقت تهران) حساب ترور آلارم که ۲۶۰ هزار دنبالکننده دارد، نوشت: «گزارشها حاکی است ژنرال قاآنی پس از یک حمله به بیمارستان منتقل شده است». بدون ذکر منبع و با لحنی هیجانبرانگیز، موج دوم آغاز شد. این حساب پیشتر نیز بارها با انتشار اخبار تأییدنشده نقش «تشدیدگر شایعات» را ایفا کرده بود.
در کمتر از نیم ساعت، شبکهای از حسابهای ظاهراً مستقل اما همجهت وارد میدان شدند. رسانههای غیررسمی صهیونیستی، برخی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور و فعالان مخالف جمهوری اسلامی، همگی این روایت را بازنشر کردند. در ادبیات عملیات روانی، این مرحله «تقویت چندمنبعی» نام دارد: ایجاد توهم اعتبار از طریق تکرار یک خبر از منابع متعدد. در چنین الگویی، حتی اگر هر منبع از واژههایی مانند «تأییدنشده» یا «شایعه» استفاده کند، در نهایت مجموع بازنشرها باعث میشود روایت ساختگی در ذهن مخاطب به واقعیت نزدیک شود. این همان سازوکاری است که نظریه «مارپیچ سکوت» الیزابت نوئل نویمان توضیح میدهد؛ یعنی تکرار یک روایت در فضای عمومی بتدریج آن را به افکار غالب بدل میکند.
میان ساعت ۱۸:۲۵ تا ۱۸:۵۰ به وقت گرینویچ (۲۱:۵۵ تا ۲۲:۲۰ به وقت تهران)، حجم بازدیدها به بیش از ۱۰۰ هزار رسید، در حالی که هیچ منبع رسمی یا تصویری از حادثه وجود نداشت. رسانههای معتبر بینالمللی و داخلی، تا ساعت ۲۲ به وقت گرینویچ (۱:۳۰ بامداد به وقت تهران) سکوت اختیار کردند. نه بیبیسی، نه رویترز و نه خبرگزاریهای ایرانی مانند فارس یا تسنیم، هیچ گزارشی در اینباره منتشر نکردند. تنها خبرگزاری برنا، در تحلیلی کوتاه، این خبر را بخشی از جنگ روانی رژیم صهیونیستی علیه ایران دانست (البته بعدتر فارس تکذیبیهای منتشر کرد اما دیر بود). همین شکاف میان «اکوسیستم شایعه» و «اکوسیستم خبر معتبر» نشان میدهد چگونه ساختار شبکههای اجتماعی بدون دروازهبانی خبری، به بستری برای تولید و توزیع بحرانهای مصنوعی تبدیل شده است. تحلیل دادههای متنباز از ۴۵ پیام نخست منتشرشده نشان میدهد این عملیات دارای ساختاری چندلایه بوده است. منبع اولیه، فردی با موقعیت رسمی و در نتیجه برخوردار از «اعتبار نهادی» بود. منبع ثانویه، حسابی باسابقه در انتشار هشدارهای امنیتی تأییدنشده. لایه سوم، مجموعهای از رسانهها و فعالان سیاسی همسو با اهداف رژیم صهیونیستی که نقش بازتابدهنده را ایفا کردند. بررسی آماری نشان میدهد نرخ تعامل کاربران با این پیامها حدود 2.8 درصد و نرخ بازنشر کمتر از ۱۰ درصد بوده است؛ نشانهای از تردید عمومی نسبت به صحت ماجرا. اما در عملیات روانی، هدف همیشه باورپذیری کامل نیست؛ گاهی صرفاً ایجاد ابهام، سنجش واکنش جامعه هدف یا فرسایش اعتماد عمومی کفایت میکند. این همان چیزی است که در نظریه تبلیغات سیاه توصیف میشود؛ یعنی اطلاعاتی که نه برای اقناع، بلکه برای آشفتن ذهن و سست کردن اطمینان جمعی طراحی میشود.
در این میان، سکوت یا تأخیر رسانههای داخلی نیز بخش مهمی از مساله است. اگرچه بیتوجهی به شایعه میتواند از بازتولید آن جلوگیری کند اما در شرایطی که مخاطب در خلأ اطلاعاتی قرار دارد، این سکوت خود میتواند به تداوم ابهام کمک کند. در چنین موقعیتهایی، رسانههای رسمی باید با دقت اما به موقع وارد عمل شوند تا مرز میان خبر و دروغ را برای افکار عمومی روشن نگه دارند.
جمعبندی این رویداد، تصویری روشن از آسیبپذیری فضای اطلاعاتی امروز ایران و منطقه در برابر دستکاری هدفمند است. این موج شایعهسازی نه بر پایه اطلاعات واقعی، بلکه بر مبنای طراحی روانی دقیق پیش رفت؛ از یک طعنه دیپلماتیک آغاز شد، در بستر شبکههای اجتماعی تقویت شد و به بحران ساختگی در سطح افکار عمومی انجامید. تحلیلها نشان میدهد به احتمال ۹۰ درصد، این ماجرا محصول یک عملیات رسانهای برنامهریزیشده و تنها ۱۰ درصد ناشی از سوءبرداشت یا شوخی بوده است.
در دنیایی که مرز میان خبر و شایعه تا این اندازه شکننده شده، سواد رسانهای و تفکر انتقادی تنها سپر دفاعی جامعه است. شناخت سازوکار عملیات روانی، تشخیص منابع معتبر و آگاهی از اهداف پنهان بازیگران رسانهای، ضرورتی حیاتی برای حفظ سلامت فضای عمومی محسوب میشود. همانگونه که سردار قاآنی خود در واکنش به این ماجرا گفت: «رژیم صهیونیستی اخبار ترور مرا منتشر میکند تا دوستان نگران شوند، با من تماس بگیرند و اینها بتوانند جای دقیق من را پیدا کنند». این جمله نه فقط پاسخی شخصی، بلکه درسی مهم برای همه ما است که بدانیم در جنگ روانی عصر شبکهها، هر پیام میتواند تلهای اطلاعاتی باشد.
الگوی تکرار شونده انتشار شایعات علیه ایرانیان
آناتومی یک عملیات روانی در فضای مجازی
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها