محمد رستمپور: 2 سخنرانی در فاصله 4 ماه و 25 روز، یکی در ریاض و دیگری در تلآویو، همراه با شوخیهایی خطاب به بنسلمان و نتانیاهو تا همدلی و صمیمیت ایجاد کند و باورپذیری حرفهایش را افزایش دهد. هیچ مثالی به اندازه سخنرانیهای ترامپ در اثبات اینکه دیپلماسی عمومی و جنگ روانی یکی شده و جنگ روانی و کنش سیاسی در صحنه بینالملل 2 روی یک سکهاند، گویا نیست. ترامپ در سخنرانیاش در ریاض تلاش کرد ایران را محتاج توافق با آمریکا تصویر و البته این توافق را شدنی و قابل دسترس معرفی کند. برای آنکه چنین گزاره یا ادعایی در مخاطب اهرم پیدا کند، او از 2 ابزار استفاده میکند: اولاً قدرت سیاسی و دستاورد مدیریت خود را برجسته میکند و ثانیاً عطف به مشکلات و مسائل رقیب کوشش میکند وجهی منجیگرایانه به کنش سیاسی خود ببخشد. در سخنرانیاش در ریاض بر توسعه اقتصادی عربستان صحه گذاشت و در سخنرانی در کنست اسرائیل، جنگ غزه را پایانیافته دانست و تصریح کرد او به 8 جنگ پایان داده است.
در وهله دوم، در ریاض ناترازیهای انرژی در ایران مانند قطع برق را به زبان آورد و در تلآویو از تمایل ایران برای زنده ماندن حرف زد. در نگاه او، آتشبس غزه نیز جزئی از کمپین فشار حداکثری علیه ایران است.
ترامپ میداند ایران هرگز به توافق عادیسازی با اسرائیل یا همان پیمان آبراهام نمیپیوندد و اطمینان دارد حکومت ایران تغییر نمیکند اما گمان میکند تغییر رفتار ایران میتواند مقدمه تغییر حکومت باشد. با این همه، ترامپ همچنان کانالهای پشتی مذاکره را نگه داشته است و تصور میکند ایران تحت فشار مجبور به تسلیم میشود و حداقل این است که غنیسازی را به کلی تعطیل خواهد کرد. او میداند هدفگیریاش برای این منظور محال و چه بسا خوشبینانه است اما باید این هدف را نزدیک و شدنی و بویژه فایدهمند برای ایران نشان دهد تا زمینه تحقق آن فراهم شود. این تحقق ملزوماتی دارد: اولاً باید در ذهن تصمیمگیران و افکار عمومی ایرانیان، غنیسازی هستهای، بیهوده یا پرهزینه به نظر آید. تصریح ترامپ به فهمیده بودن ایرانیان و نام بردن از اینکه در ایران مهندس و دانشمند زیاد است، به منظور القای همین ترسیم است. ثانیاً تعطیلی برنامه هستهای یا توافق با آمریکا باید با منافع ملی همخوان نشان داده شود. ترامپ برخلاف نتانیاهو دریافته است مقابله با ایران، به دلیل دفاع جانانه نیروهای مسلح و پایمردی مردم ایران، راهکار نظامی ندارد که اگر چنین بود، در همان جنگ ۱۲ روزه که یک بار بازی با آتش آزمون شد، کار را تمام میکرد. در نتیجه در پی چیزی است که شاید بتوان آن را «تزیین تسلیم» یا «بزک سازش» نامید. این تزئین یا بزک، صورت بهروز همان فشار از بالا و چانهزنی در پایین است اما در دور جدید فشار حداکثری، فشار باید به دلیل مقاومت حس شود و نه به دلیل ظلم آمریکایی و چانهزنی نیز باید کاری کاملاً عاقلانه و حسابشده به نظر آید. با این منطق، او تصریح میکند «هر وقت شما آماده باشید، ما هم آمادهایم».
در برابر این هیولای عملیات روانی، صرفاً کوشش رسانهای، گفتوگو با افکار عمومی و فعالیت تبلیغی کافی نیست. 24 ساعت نگذشته از سخنان ترامپ، چندین رسانه جهان در تلاش برای القای توهم «ایران ضعیف» سعی کردند آتشبس در غزه را نشانه شکست ایران معرفی کنند.
تثبیت گزاره «ایران ضعیف» پیشنیاز و مقدمه اشتباه محاسباتی دشمن شد و یک ماه نگذشته از سخنرانی ترامپ، به حمله اسرائیل به ایران در خردادماه انجامید اما آنچه 5 ماه پیش رخ داد، ضرورتاً یک ماه دیگر تکرار نمیشود. بالا گرفتن تنش در هفته پیش و تخمینهایی از این دست که نفتکشهای ایرانی در پیامد فعالسازی مکانیسم ماشه بازرسی خواهند شد، با واکنش نیروهای مسلح روبهرو شد؛ آزمونهای پیدا و پنهان نظامی و بازرسیهای هوشمند از توانمندی نیروهای دریایی و البته اظهاراتی درباره قابلیتهایی که ایران در جنگ خرداد رو نکرده است.
تجربه تلخ جنگ نشان داد دوگانهسازی «جنگ - مذاکره»، یک فریب سیاسی برای غفلت از موضع و جبهه و توان است. کشمکش با گزاره «ایران ضعیف» همچنان ادامه دارد و بیش از همه عرصهها باید در اقتصاد خود را نشان دهد. بهرغم بالا بودن تابآوری اقتصادی، آنچه در ماههای پس از جنگ، بویژه پس از فعال شدن ماشه دیده شده، تصویری از یک اقدام و برنامه متناسب با یک رویارویی اقتصادی تمامعیار به دست نمیدهد. در کوران جنگ، فارنافرز در مطلبی که به قلم اعضای بنیاد ضدایرانی دفاع از دموکراسی نوشته شده بود، توصیه کرد برای بروز نارضایتی باید روی موضوعات اقتصادی تمرکز جدی شود.
«راز زمیت» تحلیلگر مؤسسه مطالعات امنیت قومی برای اسرائیل اوایل مهرماه در گفتوگو با رسانه ضدانقلاب رادیو فردا تصریح کرد بهینهترین راهحل یا حداکثر چیزی که نتانیاهو میتواند آرزو کند، تضعیف حکومت ایران تا جایی است که خود مردم ایران اعتراض و سعی کنند حکومت را از درون براندازند. از نظر او، احتمال رسیدن به هر نوع توافقی بین ایران و ایالات متحده بسیار کم است، زیرا ایرانیها بعید است با غنیسازی صفر موافقت کنند. تصور هم نمیکنم آمریکاییها از ایده غنیسازی صفر دست بردارند. با این مبنا، «جنگ - آشوب» هم دیگر دوگانه نیست و چه بسا یک پدیده باشد و هیچ مقدمهای کارسازتر از خفهشدگی اقتصادی نمیتواند به بروز آن کمک کند. درست است رویارویی سخت فیزیکی وجود ندارد اما مواجهه نرم اقتصادی مهمترین عنصر سازنده سایه جنگ است. گرانی بیضابطه اقلام بویژه آن دسته از محصولاتی که به سفره مردم مربوط میشود، بیشتر از آنکه اعتراضساز باشد، به کلافگی و آشفتگی ذهنی منتهی میشود و از مقاومت فعال در برابر ایدهها یا نظراتی که به وضوح عاقلانه نیست اما نزدیک به نظر میرسد، میکاهد.
اینجا دیگر مسأله این نیست که پیشنهاد مذاکره یا ایده دیدار در شرمالشیخ یا نیویورک، عاقلانه است یا خیر؛ موضوع این است که این حرفها یگانه راه نزدیک و ممکن برای حل مسائل اقتصادی تصویر میشود. در نبود ایدههای ایجابی و در غیبت سیاستگذاری درست اقتصادی و در سایه دعواهای تکراری سیاسی برای مقصریابی نقض برجام، ایده ترامپ فاسد منفعتطلب رنگ میگیرد و در افکار عمومی جرقه میزند. کوشش برای اجرای یکپارچه توافقات ایران با چین و روسیه و تلاش برای محسوسسازی برنامههایی که به صورت مستقیم به معیشت و اقتصاد مربوط میشود، 2 راهی است که روی کاغذ کمککننده به نظر میرسد. در عمل اما باید حضور و نفوذ حکمرانی دیده شود تا اثر سخنان ترامپ کمتر شود؛ در ریاض باشد یا تلآویو.
مقایسه اظهارات ترامپ در ریاض و تلآویو؛ برای آمریکا فشار حداکثری بر ایران مهمتر از جنگ است
همان همیشگی!
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها