24/مهر/1404
|
01:50
نگاهی به فرآیند سقوط مهدی نصیری

خودزنی رادیکالیسم

علی کاکادزفولی*: با نگاهی به تاریخ جمهوری اسلامی می‌توان دریافت کشور همواره از ۲ لبه یک قیچی آسیب دیده است که هر ۲ تیغه آن از جنس رادیکالیسم بوده‌اند. تیغه اول، رادیکالیسم خودسر است که در ظاهر و به نام دفاع از ارزش‌های انقلاب، با اقدامات فراقانونی و هیجانی، برای کشور هزینه‌هایی تراشیده است. این جریان همواره با میانبر زدن قانون و نهادهای رسمی، منطق حکمرانی را تضعیف کرده و به جای حل مساله، بر ابعاد بحران افزوده است. تیغه دوم، رادیکالیسم نفی‌گراست که از نقطه نقد آغاز کرده و در نهایت با مطلق‌انگاری و سیاه‌نمایی کامل، به نفی اساس ساختار و همصدایی با براندازان رسیده است. این جریان نیز با بی‌اعتبار کردن هر مسیر اصلاحی درون‌سیستمی و تزریق ناامیدی مطلق، سرمایه اجتماعی نظام را فرسوده و زمینه را برای بی‌ثباتی و مداخلات بیرونی فراهم می‌کند.
این ۲ جریان، با وجود تفاوت در مبدأ و ظاهر، در عمل به یک نتیجه مشترک می‌رسند؛ تحمیل هزینه بر نظام و تضعیف منافع ملی. رادیکالیسم خودسر با اقداماتش به دشمنان بهانه می‌دهد و رادیکالیسم نفی‌گرا با تحلیل‌هایش به همان دشمنان «روایت» می‌بخشد. هر دو، با نادیده گرفتن پیچیدگی‌های حکمرانی و ترجیح دادن هیجان بر عقلانیت، عملاً به مثابه یک بیماری عمل می‌کنند که توان نظام را برای مقابله با تهدیدهای واقعی و خارجی تحلیل می‌برد. پرداختن به رادیکالیسم خودسر به دلیل پیچیده‌تر بودن موضوع، مجال مفصلی می‌‌طلبد اما در این یادداشت سعی بر آن است ابعاد رادیکالیسم نفی‌گرا در حد بضاعت توضیح داده شود. برای فهم این چرخه معیوب، هیچ نمونه‌ای گویاتر از پرونده مهدی نصیری نیست؛ روزنامه‌نگاری که کار خود را از مدیریت در رسانه‌های شاخص آغاز کرد و در نهایت به یکی از چهره‌های ساختارشکن بدل شد. ما در این تحلیل، به عنوان نمونه تمام‌عیاری از رادیکالیسم نفی‌گرا، مسیر او را دنبال می‌کنیم؛ از نگاه بسته درون‌جناحی تا براندازی گفتمانی، از نگاه سیاه و سفید به مسائل تا رسیدن به یک ابهام‌ناپذیری اخلاقی و از نقد مبتنی بر عقلانیت تا غرق شدن در هیجانات بی‌مهار. هدف از این کالبدشکافی، روشن کردن ویژگی‌های‌ شناختی رادیکالیسم، فهرست کردن نشانه‌های رفتاری آن و نمایش منظم آسیب‌ها و تبعات ویرانگر آن است. 
* ۴ پرده از تراژدی سیاسی رادیکال
مهدی نصیری که دهه‌های 60 و 70 مسؤولیت‌های مهمی بر عهده داشت، در سال‌های اخیر، با مواضع ویدئویی و رسانه‌ای خود، به منتقدی تند و ساختارشکن تبدیل شده. این چرخش البته یک‌شبه رخ نداده، بلکه محصول طی کردن یک نقشه راه مشخص است که هر کنشگر سیاسی باید آن را بشناسد و از آن پرهیز کند. فرآیند تبدیل شدن فرد رادیکال به یک عنصر نفی‌کننده، معمولاً در چند مرحله قابل ردیابی است؛ این مراحل، یک سراشیبی خطرناک را تشکیل می‌دهد که بازگشت از آن بسیار دشوار است.
* پرده اول- خودپاک‌انگاری و عدم تحمل دیگری
نقطه آغازین این سقوط، یک وسواس فکری است. کنشگر رادیکال، پیش از آنکه با دشمن بیرونی بجنگد، نبردی را در جبهه خودی آغاز می‌کند تا «خود» را به عنوان معیار خالص و تسلیم‌ناپذیر آرمان‌ها تثبیت کند. او با تعریف یک استاندارد آرمانی و دست‌نیافتنی از مطلوب خود، هر فرد یا نهادی را که به اقتضای واقعیت‌های حکمرانی، تن به مصلحت، قانون یا تدریج می‌دهد، به عدول از اصول و آلودگی متهم می‌کند. در این ذهنیت، قانون نه‌تنها حافظ نظام محسوب نمی‌شود، بلکه مانع تحقق فوری آرمان‌هاست و کنشگری بی‌محابا، به فضیلتی تبدیل می‌شود که از نظم قانونی برتر است. این مرحله، دوره تصفیه‌گری درونی است؛ جایی که تفاوت در روش‌ها، به خیانت در مبانی تعبیر می‌شود. کارنامه رسانه‌ای نصیری در سال‌های جوانی، نمونه‌ای کلاسیک از همین مرحله است. او در ظاهر در حال ساختن جایگاهی برای خود بود که از دیگران متمایز باشد، غافل از آنکه این سنگ بنای هویتی، همان سکوی پرتابی بود که در آینده او را از مدار نظام خارج کرد.
* پرده دوم- بن‌بست اخلاقی و عصبیت ناشی از آن
سیاست، عرصه واقعیت‌های خاکستری، تعارض منافع، محدودیت منابع و فشارهای بیرونی است. وقتی یک کنشگر افراطی با این پیچیدگی‌ها روبه‌رو می‌شود، دچار یک ناسازگاری ‌شناختی عمیق می‌شود. او از خود می‌پرسد: اگر ما کاملاً بر حق هستیم، چرا نتایج آرمانی و بی‌نقص نیست؟ پاسخ ساده و در عین حال خطرناکی که به این پرسش می‌دهد، این است: پس ساختار از اساس فاسد است. در این نقطه، اخلاق‌گرایی انتزاعی و بی‌توجه به اقتضائات و دشواری‌های زمان و مکان، جایگزین منطق حکمرانی مرحله‌ای و تدریجی می‌شود. کنشگر در ظاهر با برافراشتن پرچم اخلاق، از درون به پایه‌های ساختار سیاسی می‌تازد و هر گونه اقدام آن را در راستای روایت خویش تفسیر می‌کند. 
* پرده سوم- عبور از مرزهای گفتمانی و هم‌صدایی با دشمن
زمانی که نقد درونی به نفی مشروعیت ساختار می‌لغزد، فرد بتدریج زبان و میدان رسانه‌ای خود را نیز تغییر می‌دهد. پیام‌های او که زمانی در رسانه‌های داخلی برای مخاطبان خودی منتشر می‌شد، به سکوهای رسانه‌ای معارض و برون‌مرزی سرریز می‌شود. چارچوب معنایی تحلیل‌هایش، از اصلاح قواعد درون نظام به نفی کامل اساس نظم سیاسی تغییر جهت می‌دهد. درباره نصیری، این تغییر میدان و همنشینی رسانه‌ای با جریان‌های بیرونی، یک واقعیت غیرقابل انکار است. 
* پرده چهارم- تقابل عملی و مواجهه قضایی
زمانی که شعله‌های نارضایتی درونی، از نقد گفتمانی به تقابل ساختارشکنانه زبانه می‌کشد، کنشگر رادیکال ناگزیر از مواجهه با پیامدهای قهری کنش‌های خود می‌شود. گذر از مرزهای نظری به اقداماتی که نظم موجود را به چالش می‌کشد، خواه از طریق تحریک افکار عمومی، ترویج بی‌ثباتی یا فراخوان به نفی مشروعیت نظام سیاسی، واکنش طبیعی ساختار سیاسی را در پی دارد. این مرحله، تجلی ناگزیر منطق اضطرار نظم است که در آن، حفظ تمامیت و کارکرد ساختار، مستلزم مهار و محدودسازی آن دسته از کنش‌های رادیکالی است که موجودیتش را تهدید می‌کند. 
* در ذهن یک رادیکال چه می‌گذرد؟
رادیکالیسم تنها یک موضع سیاسی نیست، بلکه یک چارچوب ذهنی با ویژگی‌های ‌شناختی مشخص است که درباره نصیری به وضوح قابل مشاهده است. نخستین و خطرناک‌ترین ویژگی این نوع تفکر، دوگانه‌سازی مطلق یا همان نگاه سیاه و سفید است. در این چارچوب ذهنی، سیاست از یک عرصه پیچیده و خاکستری به یک میدان نبرد ساده میان خیر مطلق و شر مطلق فروکاسته می‌شود. گزاره‌های کلان و قاطعی که نصیری در سال‌های اخیر به کار برده، مانند پایان روایت جمهوری اسلامی، نمونه بارز این تفکر است که هرگونه پیچیدگی را نادیده می‌گیرد.
دومین ویژگی «قطعیت‌طلبی و آمیختن سیاست با اخلاق فردی» است. رادیکالیسم، عدم قطعیت در نتایج تصمیمات سیاسی را برنمی‌تابد و به جای آن، حکم‌های اخلاقی مطلق و فوری صادر می‌کند. هر فاصله‌ای میان نتایج واقعی و آرمان‌های ذهنی، به عنوان سقوط اخلاقی کل ساختار تفسیر می‌شود. این رویکرد، راه را برای نفی کامل نهادها هموار می‌کند.
ویژگی سوم «گزینش هدفمند شواهد» است. در بیانات و مصاحبه‌های نصیری، شواهدی که داوری‌های منفی او را تأیید می‌کند، به وفور برجسته شده و در مقابل، شواهد متعارض یا نادیده گرفته و یا به عنوان توجیهات حکومتی بی‌ارزش قلمداد می‌شود. این الگو در شبکه‌های اجتماعی تقویت شده و یک تصویر کاملاً مخدوش و یک‌طرفه از واقعیت می‌سازد.
چهارمین مولفه «برون‌فکنی تقصیر و یافتن یک مقصر واحد» است. در این نگاه، تمام ناکامی‌ها و مشکلات کشور به یک علت واحد و یک مقصر اصلی تقلیل داده می‌شود. در نتیجه، راه‌حل نیز به شکلی خطرناک ساده‌سازی‌شده و به «نفی همان مقصر» محدود می‌شود. این ذهنیت، هرگونه استراتژی تدریجی برای اصلاح را بی‌اعتبار و تغییرات ناگهانی و پرهزینه را به عنوان یک فضیلت معرفی می‌کند. «نگاه غیرتاریخی به مسائل و تعلیق قانون به نفع حقیقت خودساخته» هم ویژگی دیگری است که این چرخه را کامل می‌کند. گذشته با معیارهای امروز قضاوت می‌شود و پیچیدگی‌های هر مقطع زمانی نادیده گرفته می‌شود. قانون نیز نه به عنوان بستر تحقق حقیقت سیاسی، بلکه به عنوان مانعی در برابر آن دیده می‌شود. اینجاست که فرد رادیکال، عبور از قانون را برای رسیدن به «حق فوری» مجاز می‌شمارد؛ غافل از آنکه هزینه این عبور را تمام جامعه خواهد پرداخت.
* رادیکالیسم چه بلایی بر سر منافع ملی می‌آورد؟
تبعات این رویکرد تنها به سرنوشت یک فرد محدود نمی‌شود، بلکه آسیب‌های جدی و راهبردی برای امنیت و ثبات کشور به همراه دارد. مهم‌ترین آسیب، تضعیف اعتماد عمومی به مسیرهای اصلاح درون‌سیستمی است. زمانی که افکار عمومی به طور مداوم با گزاره‌های قاطعی مانند «بن‌بست مطلق» و «پایان‌یافتگی» بمباران می‌شود، صبر و امید اجتماعی برای پیگیری راه‌حل‌های قانونی و نهادی کاهش می‌یابد. نتیجه این فرآیند، تشدید دوقطبی‌های اجتماعی و سوق دادن سیاست از عرصه قانون‌محور به میدان خطرناک خیابان‌محور است.
آسیب دیگر، تغذیه روایت رسانه‌ای دشمنان و افزایش هزینه‌های امنیتی و دیپلماتیک است. رادیکالیسم داخلی، چه از نوع خودسر و چه از نوع نفی‌گرا، بهترین خوراک را برای رسانه‌های معاند فراهم می‌کند تا تصویر یک ایران بی‌ثبات و در آستانه فروپاشی را به جهان مخابره کنند. وقتی چهره‌هایی که روزی خود در ساختار مسؤولیت داشته‌اند به نقطه نفی مشروعیت می‌رسند، دستگاه تبلیغاتی دشمن داستان «اعتراف از درون» را می‌سازد و هزینه دفاع از روایت رسمی نظام را بشدت بالا می‌برد.
علاوه بر این، رادیکالیسم باعث فرسایش سرمایه اجتماعی نیروهای مؤمن و میانه‌رو می‌شود. وقتی یک چهره افراطی سابق به یک نیروی نفی‌کننده فعلی تبدیل می‌شود، این پرسش در ذهن بدنه اجتماعی شکل می‌گیرد که معیار حق و باطل چیست. اگر معیار، هیجان روز و مواضع تند باشد، نیروهای متعهد اما عقل‌گرا و میانه‌رو به حاشیه رانده می‌شوند و میدان سیاست به دوگانه «افراط در مقابل افراط» واگذار می‌شود؛ این دقیقاً همان چیزی است که دشمنان این مرز و بوم به دنبال آن هستند.
* چرا باید با رادیکالیسم مرزبندی کرد؟
مورد مهدی نصیری به ما می‌آموزد چگونه اخلاق‌گرایی مطلق اگر از واقعیت‌های پیچیده حکمرانی جدا شود، در نهایت اخلاق عمومی و منافع ملی را قربانی می‌کند. این نمونه همچنین نشان می‌دهد ساده‌سازی‌های کلان در رسانه، چگونه به پیچیده‌سازی هزینه‌ها در میدان عمل جامعه می‌انجامد. اگر در تحلیل هر فرد یا جریانی مشاهده کردیم زبان سیاسی از اصلاح تدریجی به نفی کامل، از تحلیل مبتنی بر داده به داوری‌های قطعی و از گفت‌وگو به مجادله اخلاق‌‌زده تغییر مسیر می‌دهد، بدانیم چرخه خطرناک رادیکالیزاسیون در حال تکمیل است. افراط، حتی اگر با شعار دفاع از انقلاب آغاز شود، در پایان به نفی همان می‌رسد و درست به همین دلیل است که باید رادیکالیسم را بی‌هیچ تعارفی مذمت و با آن مرزبندی شفاف کرد.

* جامعه‌شناس سیاسی

ارسال نظر
پربیننده