مهدی طاهرخانی: اگر دقیقا در جای فعلی امیر قلعهنویی بایستی، همه چیز در یک عکس واضح پیش چشمت ظاهر میشود: ناخدایی که کشتیاش را از دل توفان رد کرده، امواج بلند را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته، حالا نزدیک خشکی است؛ ساحل را میبیند، بوی نمکشیده چوب اسکله را حس میکند، مرغان دریایی روی دکل کشتیاش چرخ میزنند اما همین ناخدا خبر دارد از سنت ناخداکشی در آستانه لنگر انداختن در اسکله.
قلعهنویی میگوید جامجهانی حق من است. عین حرفی که ایویچ و اسکوچیچ هم زدند. پس مهندسی زمان برایش مهم است. میفهمد اسپانیا و باخت ۶ تایی خروجیاش چیست. درک میکند اگر برزیل یا فرانسه و انگلیس برد خردکننده برابرش داشته باشند، فشار رسانهها نسخهاش را میپیچد. پس زنده باد فعلا همین کیپورد و فرار از مصاف اول با مصر! به ازبک هم ببازیم مهم نیست.
* قصه قبلیها
تومیسلاو ایویچ فقید سرمربی وقت تیم ملی فوتبال ایران در آستانه جامجهانی ۱۹۹۸ فرانسه، با یک تصمیم ناگهانی پس از شکست عجیب مقابل آ اس رم برکنار شد، چون عدهای در راس هرم مدیریت ورزش آن روز اعتقاد داشتند بهتر است سرمربی تیم ملی در فرانسه یک ایرانی باشد.
۲ دهه بعد، یک کروات دیگر قربانی همین تغییر پای شروع جام شد. اسکوچیچ تیم ملی را با اقتدار برد به جامجهانی ۲۰۲۲ قطر اما قبل جام از نیمکت کنار گذاشته شد و جایش را به کارلوس کیروش داد. البته اسکوچیچ بهخاطر باخت کنار نرفت. او قربانی رختکن شد.
* درسی برای امیر
حالا با آن سابقه، با آن گذشته، چرا قلعهنویی باید خطر کند؟ چرا باید خودش را برابر بازیهای بزرگ، شکستهای احتمالی و تیترهای تیز رها کند؟
حتی قبل از بازی با کیپورد، یک عده میگفتند اگر تیم نتیجه نگیرد بهتر است برود. درباره بازی احتمالی با مصر هم عدهای هشدار میدادند صلاح میتواند تیم ملی را در چند دقیقه نابود کند و این شکست بهانهای میشود برای برکناری سرمربی اما مصر زورش به ازبک هم نرسید.
قلعهنویی این فضا را میشناسد. به همین دلیل است که اصلا علاقهای به دیدار با تیمهای درجه یک جهان در فاصله کوتاه باقیمانده تا جامجهانی ندارد.
جملههای شیک مثل «برای آبدیده شدن باید با غولها بازی کنیم» بیشتر شبیه یک شوخی است. چون همین شکستها ابزار لازم برای جابهجایی را فراهم میکند. کافی است تیم ملی مقابل اسپانیا یا برزیل ۴ گل بخورد تا همان شب رسانهها آژیر قرمز بکشند و تصمیمگیران هم جا نمانند.
برای قلعهنویی، هدف فقط رسیدن به تابستان ۱۴۰۵ است. میخواهد در کارنامهاش یک جمله ثبت شود: سرمربی ایران در جامجهانی ۲۰۲۶. همه چیزش را روی همین یک جمله گذاشته. هر بازی بزرگ میتواند این مسیر را خراب کند، هر اشتباه کوچک میتواند او را تبدیل کند به سومین قربانی پیش از جام جهانی.
به همین دلیل است که فدراسیون هر قدر هم تلاش کند، هر قدر وعده بازی با آلمان، اسپانیا، برزیل، آرژانتین یا انگلیس را بدهد، قلعهنویی از کنار همه آنها عبور میکند. او خوب میداند در ایران، یکی دو باخت پرگل حتی در بازی تدارکاتی میتواند نسخه یک مربی را همان شب بپیچد. اینکه بگویند گزینه خارجی دم دست نیست یا کسی حاضر نیست بیاید هم هیچ معنایی ندارد؛ مگر کسی سال ۱۹۹۸ فکر میکرد جلال طالبی ناگهان سرمربی ایران شود؟
بنابراین قلعهنویی رفتارش از جنس بقاست. در این فوتبال، بقا یعنی دوری از هر ریسکی که قابل کنترل نیست. بعضیها این رفتار را محافظهکاری میدانند، بعضیها آن را شجاعت برعکس اما حقیقت خیلی سادهتر است: او میخواهد به قیمت هر چیز، نیمکت ایران را تا روز شروع جامجهانی نگه دارد.
قصه همین است؛ باقی حرفها را فراموش کنید.
چرا تیم ملی از انجام بازیهای بزرگ قبل از جامجهانی استقبال نمیکند؟
حکایت صندلی لرزان
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها