02/اسفند/1403
|
22:18
۲۲:۱۶
۱۴۰۳/۱۱/۳۰
ژانر وحشت همچنان بدون وحشت؛ سریالی که می‌خواست ترسناک باشد

عذاب تماشای ازازیل

کد خبر: ۴۰۱۵۸۹

عذاب تماشای ازازیل

مهرداد احمدی: حسن فتحی، کارگردان  که با آثاری همچون «میوه ممنوعه» و فصل نخست «شهرزاد» درخشش قابل‌توجهی در عرصه سریال‌سازی داشت، در سال‌های اخیر با چالش‌هایی در مسیر حرفه‌ای خود مواجه شده است. «ازازیل»، تازه‌ترین ساخته او که به‌تازگی از پلتفرم نماوا پخش خود را آغاز کرده، تلاشی در ژانر وحشت است؛ ژانری که کمتر در سینمای ایران به آن پرداخته شده است. پس از موفقیت‌های چشمگیر «میوه ممنوعه» و فصل اول «شهرزاد»، انتظار می‌رفت حسن فتحی با حفظ استانداردهای بالای خود، همچنان در قله موفقیت باقی بماند اما با گذشت زمان، آثار او نتوانستند همان تأثیر اولیه را بر مخاطبان بگذارند. «ازازیل» به‌ عنوان آخرین اثر او، نشانه‌ای از این نزول کیفی است. این سریال با وجود بهره‌گیری از بازیگران مطرح و بودجه قابل‌توجه، نتوانسته است انتظارات را برآورده کند و به‌ عنوان نقطه سقوط آزاد فتحی تلقی می‌شود.

«ازازیل» در تلاش برای ترکیب عناصر وحشت و معما، با مشکلات جدی در فیلمنامه و روایت مواجه است. داستان سریال حول شخصیت دکتر شوکا مهرجویی (با بازی پریناز ایزدیار) می‌چرخد که در شب تولد همسرش با وقایع رازآلودی مواجه می‌شود. با این حال، روایت سریال به‌دلیل تعدد خطوط داستانی و عدم تمرکز بر یک محور مشخص، دچار پراکندگی شده است. این آشفتگی در روایت، مخاطب را سردرگم می‌کند و از ایجاد تعلیق مؤثر بازمی‌دارد. از نظر فرمی، «ازازیل» با چالش‌های متعددی روبه‌رو است. بازی‌های اغراق‌شده بازیگران، بویژه پریناز ایزدیار، که در نقش‌های مشابهی تکرار شده است، از باورپذیری شخصیت‌ها می‌کاهد.

دوربین نامتعادل و حرکات بی‌هدف آن، به‌جای ایجاد حس تعلیق، باعث حواس‌پرتی مخاطب می‌شود. تدوین ناهماهنگ و نبود استوری‌بورد دقیق در مراحل پیش‌تولید، به آشفتگی بصری سریال افزوده است. این نواقص فنی، تجربه تماشای سریال را برای بیننده دشوار می‌کند. یکی از مهم‌ترین عناصر در خلق یک اثر وحشت‌محور، میزانسن و فضاسازی است. در سینمای وحشت جهانی، کارگردان‌ها معمولاً با استفاده از طراحی صحنه، نورپردازی و قاب‌بندی‌های خاص، فضایی دلهره‌آور و مرموز می‌سازند. در «ازازیل» اما این جنبه‌ها به‌درستی مورد توجه قرار نگرفته‌اند. فضای سریال نه‌تنها حس وحشت را القا نمی‌کند، بلکه در مواردی تصنعی به نظر می‌رسد. استفاده بی‌هدف از نورهای سرد و آبی، بدون منطق روایی، بیشتر به چشم‌آزاری منجر شده تا ایجاد تعلیق. علاوه بر این، طراحی صحنه سریال نیز دچار ضعف‌های بنیادین است. در حالی که لوکیشن‌های یک اثر ترسناک باید در خدمت حس عدم اطمینان و وحشت باشند، در «ازازیل» بیشتر شاهد فضاهایی هستیم که با دکورهای غیرواقعی و طراحی‌های شتاب‌زده ساخته شده‌اند. خانه شخصیت‌های اصلی هیچ عنصر ویژه‌ای ندارد که آن را به محیطی رازآلود و ترسناک تبدیل کند. در فیلم‌های برجسته ژانر وحشت، حتی یک راهرو یا یک پنجره نیمه‌باز می‌تواند اضطراب ایجاد کند اما در این سریال، طراحی صحنه کاملاً سطحی و بی‌تأثیر است.

 
یکی از تکنیک‌های سینمایی که در آثار وحشت‌محور نقشی کلیدی دارد، نحوه حرکت دوربین است. کارگردانان بزرگی مانند استنلی کوبریک در «درخشش» یا جیمز وان در «احضار» از حرکات دوربین برای ایجاد وحشت بهره برده‌اند؛ حرکت‌های نرم و طولانی که به ‌آرامی ترس را در وجود بیننده نهادینه می‌کنند اما در «ازازیل» دوربین دائماً در حال تغییر زاویه و حرکت‌های بی‌جهت است. در صحنه‌هایی که نیاز به تعلیق دارند، لرزش‌های بی‌دلیل و کات‌های سریع نه‌تنها تأثیرگذاری را کاهش می‌دهند، بلکه بیننده را از تجربه غوطه‌ور شدن در فضای ترسناک بازمی‌دارند. یکی از بارزترین مشکلات در میزانسن بصری سریال، عدم استفاده درست از قاب‌بندی است. قاب‌های نابه‌جا، زوایای عجیب بدون پشتوانه احساسی و تغییرات شتاب‌زده نماها باعث شده‌اند هیچ تصویر نمادین یا ماندگاری در ذهن مخاطب باقی نماند. برای مثال، صحنه‌هایی که قرار است نمایانگر حس وهم و کابوس باشند، به‌دلیل قاب‌بندی نادرست و حرکت‌های بی‌دلیل دوربین، به‌ جای ایجاد دلهره، بیشتر به سردرگمی بیننده منجر می‌شوند. 


بازیگری در ژانر وحشت یکی از چالش‌برانگیزترین بخش‌هاست. یک بازیگر باید بتواند وحشت و استیصال را به‌گونه‌ای طبیعی نمایش دهد که مخاطب نیز آن را احساس کند. در فیلم‌هایی مانند «موروثی» (Ari ) یا «روانی»، بازیگران با کمترین میزان اغراق، بیشترین تأثیر را بر مخاطب می‌گذارند اما در «ازازیل»، بازی‌ها به‌شدت تصنعی و اغراق‌شده‌ هستند. پریناز ایزدیار، که در نقش اصلی ظاهر شده، نتوانسته است میان وحشت درونی و واکنش‌های بیرونی تعادل برقرار کند. فریادهای ناگهانی، حرکات اضافه دست و صورت و تغییرات شدید در تُن صدا باعث شده‌اند شخصیت او به‌ جای باورپذیر بودن، مضحک به نظر برسد. این مساله درباره سایر بازیگران نیز صدق می‌کند. آنها یا در ارائه احساسات افراط می‌کنند، یا در لحظات حیاتی کاملاً منفعل هستند. نکته دیگر این است که شخصیت‌های داستان فاقد عمق روان‌شناختی هستند. در فیلم‌های ترسناک موفق، شخصیت‌ها دارای لایه‌های درونی‌اند که به ‌مرور زمان آشکار می‌شود اما در «ازازیل»، همه‌چیز به واکنش‌های سطحی و دیالوگ‌های خالی از معنا خلاصه شده است. 


یکی دیگر از نقاط ضعف جدی این سریال، دیالوگ‌نویسی آن است. در یک اثر وحشت‌محور، دیالوگ‌ها باید حس اضطراب، پیش‌آگاهی از خطر و درگیری روانی را منتقل کنند. در آثاری مانند «سکوت بره‌ها» یا حتی «حلقه»، دیالوگ‌های دقیق و هدفمند به تقویت فضای دلهره‌آور کمک می‌کنند اما در «ازازیل»، دیالوگ‌ها نه‌تنها به فضاسازی کمکی نمی‌کنند، بلکه گاه به‌شدت کلیشه‌ای و پیش‌بینی‌پذیرند. در بسیاری از صحنه‌ها، کاراکترها به‌ جای اینکه حس ترس خود را با زبان بدن و میزانسن منتقل کنند، مستقیماً درباره آن صحبت می‌کنند. برای مثال، دیالوگ‌هایی از قبیل «اینجا یه جای عجیبه، حس بدی دارم» یا «تو هم این صدا رو شنیدی؟» به‌ جای خلق ترس، به توضیح واضحات تبدیل شده‌اند. این ضعف دیالوگ‌نویسی باعث می‌شود فضای وهم‌آلود سریال، بیش از آنکه در ذهن مخاطب شکل بگیرد، به‌واسطه گفتارهای نچسب و بی‌اثر تخریب شود. 


سینمای ایران و بحران ژانر وحشت: چرا ترس در سینمای ما جدی گرفته نمی‌شود؟
سینمای ایران برخلاف بسیاری از سینماهای ملی دیگر، همواره در مواجهه با ژانر وحشت ناتوان و بی‌برنامه عمل کرده است. این ضعف برخاسته از عوامل متعددی است که از نبود پیشینه تاریخی منسجم گرفته تا فقدان درک صحیح از سازوکارهای ترس، گسترده شده است. یکی از مهم‌ترین دلایل این ناکامی، مساله سانسور و محدودیت‌های فرهنگی است. در سینمای وحشت، معمولاً با مفاهیمی مانند مرگ، ارواح، خشونت روانی و موجودات ماورایی سر و کار داریم. این در حالی است که بسیاری از این مفاهیم در سینمای ایران یا به‌کلی نادیده گرفته می‌شود یا به ‌شکلی سطحی و کم‌اثر در فیلم‌ها گنجانده می‌شود. حتی در مواردی که کارگردانان ایرانی تلاش کرده‌اند به ژانر وحشت نزدیک شوند، با محدودیت‌هایی در نمایش خشونت، تاریکی و عناصر ترس‌آور روبه‌رو شده‌اند که مانع تحقق کامل فضای دلهره‌آور شده است. مشکل دیگر، عدم شناخت درست از الگوهای ژانری است. ژانر وحشت در سینمای جهان، بر اساس سبک‌ها و زیرژانرهای مختلفی شکل گرفته است. از وحشت روان‌شناختی (مانند «درخشش» و «موروثی») گرفته تا وحشت ماورایی (مانند «احضار» و «آنابل») و وحشت بدنی (مانند آثار دیوید کراننبرگ)، همه دارای قواعد خاص خود هستند. در سینمای ایران اما معمولاً نوعی تقلید خام از آثار هالیوودی انجام می‌شود، بدون اینکه درک عمیقی از این قواعد وجود داشته باشد. «ازازیل» نیز دچار همین مشکل است؛ تلاش برای ایجاد وحشت از طریق جامپ‌اسکرهای کلیشه‌ای، بدون در نظر گرفتن بسترهای فرهنگی و روان‌شناختی لازم. نکته دیگر، نبود فیلمنامه‌نویسان متخصص در این حوزه است. در سینمای جهان، ژانر وحشت دارای نویسندگانی است که به ‌طور خاص در این حوزه فعالیت می‌کنند و توانسته‌اند زبان خاصی برای ترس بسازند. در ایران اما اکثر فیلمنامه‌نویسان سراغ درام‌های اجتماعی یا کمدی می‌روند و کمتر کسی جرأت می‌کند به ژانر وحشت نزدیک شود. نتیجه این وضعیت، ضعف جدی در روایت، دیالوگ‌نویسی و خلق موقعیت‌های ترسناک است که در آثاری مانند «ازازیل» به‌ وضوح دیده می‌شود. 


همچنین مساله مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد، عدم سرمایه‌گذاری مناسب در این ژانر است. فیلم‌های ترسناک معمولاً نیازمند جلوه‌های ویژه قوی، طراحی صحنه دقیق و صدابرداری حرفه‌ای هستند اما در سینمای ایران به ‌دلیل هزینه‌های بالا و نبود حمایت از فیلمسازان مستقل، بسیاری از این عناصر نادیده گرفته می‌شوند. «ازازیل» نیز نمونه‌ای از این کمبودهاست؛ از طراحی صحنه ضعیف گرفته تا جلوه‌های ویژه ابتدایی که بیشتر به آثار دهه ۸۰ میلادی شباهت دارند تا یک اثر مدرن. در نهایت، سینمای ایران تا زمانی که نتواند با این مشکلات ساختاری مقابله کند، همچنان در زمینه ژانر وحشت فقیر و کم‌اثر باقی خواهد ماند. کارگردانان ایرانی باید به‌ جای تقلید از کلیشه‌های هالیوودی، به جست‌وجوی عناصر وحشت در فرهنگ بومی بپردازند و قصه‌هایی را روایت کنند که از دل اسطوره‌ها، افسانه‌ها و ترس‌های جمعی مردم ایران برمی‌آید. تا آن زمان، آثاری مانند «ازازیل» تنها تلاشی شکست‌خورده برای پر کردن خلأ ژانر وحشت در سینمای ایران خواهند بود. سینمای وحشت در دهه‌های اخیر دستخوش تحولاتی شده و آثار متنوعی در این ژانر ساخته شده‌اند. فیلم‌هایی مانند «احضار»، «آنابل»، «بابادوک» و «موروثی» نمونه‌هایی از وحشت مدرن هستند که با استفاده هوشمندانه از تعلیق، نورپردازی، موسیقی و بازیگری، توانسته‌اند ترس را به عمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاه بیننده نفوذ دهند. «ازازیل» اما به‌رغم تلاش برای حرکت در این مسیر، در همان گام‌های ابتدایی متوقف شده است. یکی از نکات قابل‌ توجه در این مقایسه، عدم شناخت درست قواعد ژانر است. کارگردان‌هایی مانند جیمز وان، اری استر یا رابرت اگرز به‌خوبی می‌دانند که ترس را باید از طریق فضا، تصویر و حرکت دوربین ایجاد کرد، نه صرفاً با استفاده از جامپ‌اسکرهای سطحی. در «ازازیل» اما هیچ‌گونه بازی هوشمندانه‌ای با انتظارات مخاطب وجود ندارد. تمام اتفاقات به‌شکل پیش‌بینی‌شده رخ می‌دهند و هیچ‌گونه شگفتی یا پیچش داستانی که بتواند ضربه‌ای روانی به بیننده وارد کند، در کار نیست. 


«ازازیل» شاید در نگاه اول به‌ عنوان تلاشی برای ورود به ژانر وحشت در سینمای ایران قابل‌تحسین باشد اما در عمل نتوانسته به اثری ماندگار و تأثیرگذار تبدیل شود. این سریال از ضعف‌های متعددی در فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری و تدوین رنج می‌برد و در نهایت تجربه‌ای نه چندان رضایت‌بخش برای مخاطب به جا می‌گذارد. ساخت یک اثر ترسناک نیازمند درک عمیق از مفاهیم روان‌شناختی ترس، شناخت درست از میزانسن، قاب‌بندی، حرکت دوربین و استفاده هوشمندانه از سکوت و صدا است. «ازازیل» اگر می‌خواست موفق شود، باید به اصولی که سینمای وحشت جهانی بر اساس آنها بنا شده، وفادار می‌ماند اما در نهایت، تنها چیزی که برای مخاطب باقی می‌ماند، یک اثر متوسط و فراموش‌شدنی است که در میان آثار برجسته ژانر وحشت هیچ جایگاهی نخواهد داشت. 


ساخت آثار در ژانر وحشت، نیازمند درک عمیقی از مفهوم «امر غریب» و تسلط بر الگوهای رایج این ژانر است. سینمای ایران به ‌دلیل محدودیت‌های فرهنگی و تاریخی، کمتر به این ژانر پرداخته و در مواجهه با مفاهیم ترسناک، اغلب دچار کمبود خلاقیت و نوآوری است. «ازازیل» نیز از این قاعده مستثنی نیست و با تکیه بر کلیشه‌های تکراری و عدم بهره‌گیری از عناصر بومی ترس، نتوانسته است تجربه وحشت واقعی را به مخاطب منتقل کند. 

ارسال نظر
پربیننده