در جستوجوی رمق بیشتر
الف. م. نیساری: دفتر شعر «چو گلدان خالی...»، اثر شیرینعلی گلمرادی را انتشارات خورشید باران در 102 صفحه چاپ و منتشر کرده است.
گلمرادی از شاعرانی است که اوایل انقلاب که نشریات ادبی و فرهنگی فعال نبودند، اغلب اشعارش را مثل اغلب شاعران، خاصه بسیاری از شاعران انقلاب در مجله جوانان منتشر میکرد. بسیاری از شاعران نیز آن زمان اشعارشان را در مجله اطلاعات هفتگی هم چاپ میکردند. بعد که ماهنامه سوره و پس از آن مجله صبح درآمد و... و بعدتر که مهمترین و بهترینشان مجله شعر بود که به همت هادی سعیدیکیاسری درآمد؛ مجلهای که از جایگاه ویژهای در میان مجلات ادبی رسمی برخوردار بود. اغلب شاعران انقلاب و شعر آیینی نیز از این جایگاه توانستند مقام شاعری خود را بیابند، البته مجلات جوانان و اطلاعات هفتگی نیز هنوز در آن زمان (و به عبارتی تا حدی امروز هم) ارج و قیمت خود را داشتند. اشعار گلمرادی نیز همواره در مجلات جوانان و بعدها هم مجلات نامبرده همچنان به چاپ میرسید و تقریبا در هر مجلهای کم و بیش نام و شعری از وی را بود، چون شاعر پرکاری بود و اغلب اشعارش نیز درباره انقلاب و شهیدان و دفاعمقدس بود یا اینکه آیینی بود و درباره ائمه اطهار(ع) یا بزرگان دین و... اغلب هم در قالب غزل کار میکرد؛ یعنی به یاد ندارم حتی شعر نیمایی گفته باشد، چه رسد به شعر سپید اما در دفتر شعر «چو گلدان خالی...» ما با چند شعر سپید از او روبهرو هستیم و این هم جالب است و هم عجیب است، چون دیدگاه شاعران انقلاب به شعر کلاسیک و نیمایی به نوع گرایش و تفکر حوزه هنری و شاعران جوان و غیرجوان انقلابی سالهای اول انقلاب بازمیگردد؛ شاعرانی که میانه چندانی با شعر نیمایی نداشتند و از شعر سپید به کلی بری بودند. در واقع اگر نبود حضور بلند و پرسابقه و پشتوانه شاعرانی چون سیدعلی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده که از اکابر شعر سپید و نیمایی پیش از انقلاب و بعد از انقلاب بودند و از جمله شاعران پرآوازه انقلاب و مذهبی، چه بسا شعر نیمایی و سپید در میان شاعران جوان نسل انقلاب گم میشد یا حداکثر کماهمیت باقی میماند، در حالی که آن 2 شاعر پیشکسوت به هوشیاری شاعران هوشمند بعد از خود کمک کردند؛ به شاعرانی که از یک سو تابع شرایط و انقلاب و سنت بودند و از سوی دیگر با جنبش ادبی نیما یوشیج نیز بیگانه نبودند؛ شاعرانی که از میانشان قیصر امینپور ظهور کرد که زیباترین اشعارش اشعار نیمایی است و نیز سیدحسن حسینی و سلمان هراتی که بهترین شعرهایشان سپید است؛ یا از جمله بهترین اشعارشان. اینگونه گرایشها و ظهورها سبب شد دیگر شاعران هم در ۲ حوزه شعر نیمایی و سپید طبعآزمایی کنند، تا اینکه اینک نیز در دفتر شعر «چو گلدان خالی...»، اثر شیرینعلی گلمرادی هم میتوان شعرهای سپید دید.
شکی نیست نظر محمدرضا شفیعیکدکنی درباره شعر سپید نیز بسیاری از شاعران میانهرو انقلابی و غیرانقلابی را تحت تاثیر خود قرار داد و آنان را از سرودن شعر سپید بازداشت، چرا که او این شیوه و قالب را متعلق به شعر و زبان و ادبیات فارسی نمیدانست و نمیداند. با این همه، این محقق و پژوهشگر بزرگ که شاعر و تئوریسین بلندآوازهای هم هست، نتوانست مقابل جریان شعر سپید سدی سدید شود.
با این همه، شعرهای سپید گلمرادی در دفتر «چو گلدان خالی...» بیشتر به نثر ادبی میماند، زیرا در آنها نه از گشت و واگشتهای موسیقایی و نه از جلوههای زبانی شعر سپید خبری است، تا آنها را از نثر، حتی نثرهای زیبا و درخشان، جدا کند و نه از شور و شرارههایی که بتواند آنها را از نثر یکنواخت خود بیرون براند. اگر چه شعر «رند متبسم» که شاعر آن را برای حافظ سروده، نثر ادبی ضعیفی است اما در پایان دارای سطرهای زیبایی هم دارد:
«و اما در پایینترین سطح
برای رصد کردن تو
شگفتانگیز است و ناممکن
ای ایستاده شکوهمند در چکاد تاریخ!
در تو حیرانم، در عظمت تو
و اندازه پرواز خیالت
که ارتفاعات روزگاران را در زیر پر دارد
و در شگفتم از تاثیرت در جهان
و وقار و صلابت موزونت
که ترنم گلها را شرمگین
و سنگستانها را آب میکند.
کلامت
پرنیان بافته از نخهای باران است
چنان مینمایی که لطافت سوسنستانها
از جنس ردای تو، در لحظات در تکلم است.
آغازت
شاید آغاز رویش تاکستان
آغاز تولد انگور
آغاز گردش ساغرها باشد
در بزمگردانی مستان جهان...»
منهای شعر اول کتاب که شاعر برای خواجه شیراز سروده است، دیگر شعرهای این دفتر درباره شعر و شخصیت قیصر امینپور است؛ یعنی یا در ستایش اوست یا درباره اوست یا اشاراتی به اشعار و حالات و مسائل و واقعیتهایی دارد که با قیصر در ارتباطند یا اینکه این سه را با خود یکجا دارند.
دفتر شعر «چو گلدان خالی...» یک مقدمه مفصل هم دارد درباره زندگی و شخصیت و شعر قیصر که از آن درمیگذرم. دومین شعر سپید این دفتر نامش «چرخآواز» است. این شعر سپید در حد یک نثر ادبی قابل قبول است و نتوانسته در خود جلوهای از جلوههای شعر سپید را - همچون 99 درصد از آثار و نوشتههایی که به نام شعر سپید منتشر میشوند - نشان دهد:
«پیش از آنکه در جریدهها بخوانندت
آغاز کردی خود را،
از خورشیدستانی در جنوب
و از لابهلای تاریک بمبها و خمپارهها
که تمام پنجرههای جهان را کور کرده بود...
تو را یافتم در جوار درختهایی که
تیرباران شده بودند.
در خیابانی مجروح
که امتداد ناپیدا داشت از زخم.
تو را یافتم
در پشت انبوهی از کتابها
و مرثیتهای به کاغذ درنیامده
در گلو.
در پشت میز کوچکت که بوی ریاست نداشت.
آوازت را شناختم
گاهی که در میدانها انتشار یافت.
چشمانت را میبوسم
که چشمان شهیدان وطنم را بوسیده است
و اندوهت را پذیرایم و شعرت را
که بر جنازه کودکان در ترک دوچرخههای معصوم
گریسته است.
در جهانی که این همه تاریک است
شعر تو بود که «تنفس صبح» را جهانی کرد...»
بعد از این ۲ کار سپید، چند غزل در این دفتر آمده و بعد کار سپید دیگری که این نیز چون ۲ کار سپید قبلی است. بعد هم 52 رباعی که آنها نیز چون دیگر اشعار دفتر «چو گلدان خالی...» برای یا درباره قیصر امینپور هستند.
طبعا اینگونه ستایشها و گفتنها از بزرگان، خاصه بزرگان شعر از جمله کارهای نیکو است و نیز پربرکت، زیرا نیکوداشت بزرگان برکات پیدا و پنهانی دارد که دیدن و فهمیدنش چشم بصیرت میخواهد؛ با این همه، من بر این باورم خوب و نیکو و ارجمندتر آن است که در ستایشهایی از این دست که همراه شعر است و با شعر است، آن شعرها فقط یا صرفا درباره شاعر مد نظر نباشد، بلکه مضمون و مفهومش فراگیری بیشتری داشته باشد که در این حال، چون به بهانه شخصی سروده شدهاند، این فراگیری در ارجمندتر شدن شاعر مد نظر نیز موثر است. باشد که غزلها و رباعیات کتاب «چو گلدان خالی...» شیرینعلی گلمرادی از این دست باشند.
بر پیشانی نخستین غزل کتاب «چو گلدان خالی...» این بیت قیصر امینپور نشسته است:
«تا مردم شبدیده به دیدن نرسیدم
تا صبح، دمی هم به دمیدن نرسیدم»
و گلمرادی پیرو این مضمون غزلی سروده است که اگر چه در خطاب به قیصر امینپور است اما غزل از گستردگی معنایی و معنوی فراگیرتری برخوردار است و اینگونه در استقلال خود برای قیصر سروده شده است:
«این مرحله طی کن، به رسیدن برسی باز
از بستهترین راه، به دیدن برسی باز
در خاتمه غائله این شب سنگی
با پرتو فردا، به دمیدن برسی باز
با فهم بلندای عقابی که تو داری
تا اوجترینها، به پریدن برسی باز
از سلسله کوه و کتلهای مکرر
در صبح صداقت، به رهیدن برسی باز
با این تپش زنده رگهای تکلم
در عرقی تغزل، به تپیدن برسی باز
از پشت همین ثانیههای همه مسکوت
در متن صداها، به شنیدن برسی باز
با زمزمه بیشه، تو را فاصلهای نیست
با بوی درختان، به وزیدن برسی باز»
غزلی که با نوعی نگاه عرفانی به جهان نگریسته است؛ نگاهی که مراحل معرفت را از راههای بسیط و واقعی نشان میدهد؛ نشانی که نشان از احاطه زبان شاعرانه بر این امر دارد؛ هرچند که از این نگاه بلند، انتظار رمق و جان بیشتری در نوع زبان و بیان شعر میتوان داشت، چرا که محتوا بر شکل و فضا و زبان و بیان احاطه و تسلط بیشتری دارد.
غزل «گل شیپوری»، جان و رمق غزل نخست را ندارد و بیشتر در توصیف و توضیح شاعرانه میکوشد:
«گل شیپوری این دشت به تکرار تو را
میکشد، در همه کوه و کتل، جار تو را
بر سر شانه لرزان خود از دامن شهر
میبرند، اهل وفا، اهل عزادار تو را...»
و غزل «بالا رفت» هم بیشتر در شعار میکوشد:
«کسی در حیطه سیمان و آهن بود بالا رفت
کسی ساکن، میان بستر تن بود بالا رفت
کسی پیراست خود را از خیال زرد افسردن
از این پهنا که صحرای سترون بود بالا رفت...»
شرح و نقد 52 رباعی این دفتر شاید بماند برای وقتی دیگر.