چه بیرحمانه زیبایی
مهدی مرسلی: در شب سرد و بارانی لیسبون، در استادیومی که برای بسیاری از تیمهای اروپایی به قتلگاه رؤیاها تبدیل شده، بارسلونا نهتنها زنده ماند، بلکه حیات دوباره یافت؛ تیمی که با ۱۰ نفره شدن در برابر بنفیکا، نه در لاک دفاعی فرو رفت و نه برای کسب یک تساوی محتاطانه جنگید؛ تیمی که هنوز زخمهای سالهای اخیر را بر تن داشت اما نشان داد میخواهد سرنوشتش را بازنویسی کند.
آنها بیش از ۷۰ دقیقه با یک بازیکن کمتر جنگیدند، دویدند، ایستادگی کردند و در نهایت، چیزی که فقط تیمهای بزرگ از پسش برمیآیند را انجام دادند: بردن در شرایطی که دیگران تسلیم میشوند.
بارسا لیسبون را ترک کرد اما نه فقط با برد؛. آنها چیزی فراتر از آن را بردند؛ احترام، غرور و اعتقاد به اینکه میتوانند دوباره در اوج اروپا باشند. این همان بارسایی است که وقتی زمین سختتر میشود، قویتر میجنگد. همان تیمی که وقتی فشار بیشتر میشود، سرسختتر قدم برمیدارد.
* مردی که شب را روشن کرد
پیروزی برابر بنفیکا یک پیروزی فردی نبود اما چهرههایی داشت که بازی را از آنِ خود کردند. در این میان، یک نفر فراتر از دیگران ایستاد؛ ووچک شزنی، مردی که با هر مهار، نفسهای بنفیکا را گرفت و روحی تازه به بارسا بخشید. از همان لحظهای که سوت شروع بازی به صدا درآمد، او آماده بود. ۲۲ ثانیه از مسابقه گذشته بود که نخستین ضربه را مهار کرد اما این تازه آغاز بود. هر حمله بنفیکا با واکنش او خنثی میشد. هر توپ ارسالی، هر شوت، هر تلاشی برای عبور، همه و همه به دیوار پولادین او برخورد کرد.
شزنی اما تنها یک سنگربان نبود، او رهبر میدان بود. با هر مهاری که انجام میداد، اعتماد به نفس تیمش را دوچندان میکرد. وقتی در دقایق پایانی، رناتو سانچز با شوتی سهمگین قصد داشت قفل دروازه بارسا را بشکند، او با یک پرواز باشکوه، امیدهای بنفیکا را ناامید کرد.
* کوبارسی و اخراجی که بارسا را متوقف نکرد
دقایق ابتدایی بازی، بارسلونا حمله میکرد، مالکیت داشت، ریتم بازی را کنترل میکرد اما ناگهان همهچیز تغییر کرد. کوبارسی، مدافع جوانی که هنوز در حال آموختن قواعد سخت فوتبال در بالاترین سطح است، با یک خطای نابجا کارت قرمز گرفت. اگر این اتفاق چند سال قبل رخ داده بود، بارسا به هم میریخت، از هم میپاشید، تسلیم میشد اما این تیم، تیم هانسی فلیک است. تیمی که نه وحشت میکند، نه عقبنشینی. آنها به جای ترس با شجاعت واکنش نشان دادند. کوبارسی شاید اشتباه کرد اما مگر میشود از یک مدافع انتظار داشت در دقایقی که ضربان قلبش به ۲۰۰ رسیده، برای گرفتن توپ نجنگد؟ مگر میشود از یک جوان ۱۸ ساله خواست که شجاع نباشد، حتی اگر گاهی بیش از حد جسورانه عمل کند؟ این اخراج اما ضربهای نشد که بارسا را متوقف کند.
* بارسای فلیک؛ تیمی که در سایه نمیایستد
بارسلونا 10 نفره شد اما عقب ننشست. این تیم، تیم هانسی فلیک است، تیمی که دفاع اتوبوسی نمیکند، تیمی که با ترس بازی را نمیکشد. آنها عقب نرفتند تا بازی را کنترل کنند، بلکه جلو آمدند تا آن را ببرند. آنهایی که فکر میکردند بارسا بعد از اخراج کوبارسی در لاک دفاعی فرو میرود، تیم اشتباهی را میشناختند. این بازی، یک نمایش تاکتیکی درخشان بود، یک کلاس درس از چگونگی بازی کردن با یک بازیکن کمتر. این همان بارسایی است که در سختترین لحظات، بهترین واکنش را نشان میدهد. اگر قرار باشد راهنمای بقا در شرایط بحرانی نوشته شود، این بازی باید در آن گنجانده شود.
* رافینیا؛ مردی که لیسبون را فتح کرد
و لحظه جادویی از راه رسید. رافینیا، مردی که انگار سرنوشتی ناتمام با استادیوم بنفیکا دارد، دوباره درخشید. او پیش از این هم در این ورزشگاه لحظاتی جاودانه خلق کرده بود اما حالا زمان یک شاهکار بود. او توپ را گرفت، حرکت کرد، به توپ ضربه زد و گل! گلی که نهتنها نتیجه را تغییر داد، بلکه روح تازهای به تیم تزریق کرد.
این گل، چیزی بیش از یک گل بود. یک پیام بود؛ پیامی به همه مدعیان قهرمانی، پیامی به بایرن و به رئال که بارسلونا زنده است، بارسلونا برگشته است.
* پایان راه؟ نه! آغاز یک ماجراجویی جدید
بارسلونا سهشنبه آینده در خانه، مقابل چشمان هزاران هوادار تشنه، برای قطعی کردن صعودش به میدان خواهد رفت. آنها تیمی نیستند که فقط برای بقا بازی کنند، آنها برای شکوه، برای افتخار، برای تاریخ میجنگند. این بارسا، همان بارسایی است که سالها منتظرش بودیم. تیمی که نمیترسد، نمیایستد، نمیبازد. تیمی که وقتی زمین سفت میشود، محکمتر میجنگد. اگر قرار باشد یک تیم، این فصل تاج قهرمانی اروپا را بر سر بگذارد، چرا بارسلونا نباشد؟