22/اسفند/1403
|
11:13
۲۲:۴۴
۱۴۰۳/۱۲/۲۱
سالروز تولد گابریله دانونزیو، مردی که سیاست را به صحنه نمایش بدل کرد

پیشگام شعر و فاشیسم

کد خبر: ۴۰۳۲۷۵

مهرداد احمدی: گابریله دانونزیو یکی از چهره‌های پرحاشیه و اثرگذار ادبیات ایتالیا بود که نام او نه‌تنها در میان شاعران و رمان‌نویسان برجسته، بلکه در سیاست و فرهنگ نیز جایگاهی ویژه دارد. او 12 مارس سال 1863میلادی در شهر پسکارا متولد شد و از همان دوران جوانی استعداد درخشان خود را در نوشتن نشان داد. ادبیات دانونزیو آمیزه‌ای از زیبایی‌شناسی پرزرق‌وبرق، احساسات تند و روان‌شناسی شخصیت‌هایی است که میان لذت‌جویی و هراس از زوال دست‌وپنجه نرم می‌کنند. او در نخستین سال‌های فعالیتش، بیشتر در قالب شعر می‌نوشت و مجموعه‌های اولیه او، همچون «بهار»، نویدبخش سبکی غنایی و آکنده از احساس بود. با این‌ حال آنچه او را در تاریخ ادبیات ماندگار کرد، ورودش به عرصه رمان‌نویسی بود. نخستین رمان مهم او، «لذت»، تصویری از جامعه اشرافی ایتالیا ارائه می‌دهد که در آن شخصیت اصلی، میان جاه‌طلبی هنری و تمایل به افراط در لذت‌های دنیوی گرفتار است. این اثر مانند بسیاری از نوشته‌های او، از ادبیات انحطاطی اروپا و بویژه از نمادگرایی فرانسه الهام گرفته است. دانونزیو در آثار بعدی خود، همچون «آتش» و «بی‌گناهان»، نگاه عمیق‌تری به روان آدمی و تضادهای درونی او دارد. او در توصیف احساسات، نگاهی تیزبینانه دارد و با زبانی آهنگین، فضایی خلق می‌کند که خواننده را در جهان شخصیت‌هایش غرق می‌سازد. همین شیوه نگارش، که پر از تصاویر حسی و سبک شاعرانه است، سبب شده برخی او را نویسنده‌ای صرفاً زیبایی‌گرا بدانند که دغدغه‌ای فراتر از لذت هنری ندارد. دانونزیو نه‌تنها در ادبیات، بلکه در تئاتر نیز دست به تجربه‌های جدید زد. نمایشنامه‌هایی همچون «دختر ایوریو» که بر پایه افسانه‌های محلی نوشته شده‌اند، نشان‌دهنده تسلط او بر زبان و توانایی‌اش در آفرینش صحنه‌هایی باشکوه و پرابهت هستند. او از معدود نویسندگانی بود که موفق شد ادبیات را در پیوندی تنگاتنگ با تئاتر و موسیقی قرار دهد، چنانکه آثارش گاه همچون قطعات موسیقیایی، آکنده از ریتم و ملودی به نظر می‌رسند. 
اما شاید آنچه نام دانونزیو را بیش از هر چیز در تاریخ ثبت کرده، ماجراجویی‌های سیاسی و نظامی او باشد. او در جریان جنگ جهانی نخست، به‌ عنوان خلبان داوطلب شد و در اقدامی جسورانه، بر فراز شهر وین پرواز کرد و اعلامیه‌هایی تبلیغاتی را از آسمان بر سر مردم فرو ریخت. این حرکت، که بیشتر به یک نمایش تبلیغاتی شباهت داشت تا اقدامی نظامی، نشان‌دهنده روحیه پرشور و میل او به تبدیل زندگی به یک اثر هنری بود. جنجالی‌ترین اقدام او اما در سال 1919 رخ داد، زمانی که بدون مجوز دولت ایتالیا، رهبری گروهی نظامی را برای تصرف شهر فیومه بر عهده گرفت. او در آنجا حکومتی تأسیس کرد که ساختاری شبه‌فاشیستی داشت و بعدها الهام‌بخش موسولینی و حزب فاشیست شد. با این‌ حال، دانونزیو هرگز به ‌طور کامل به فاشیسم نپیوست و برخی از سیاست‌های موسولینی را به سخره گرفت. دانونزیو شخصیتی بود که مرز میان ادبیات و سیاست را درنوردید و در هر 2 عرصه حضوری اثرگذار و جنجالی داشت. او با گرایش‌های ناسیونالیستی و فردگرایانه، یکی از نخستین کسانی بود که به ایدئولوژی‌های اقتدارگرایانه در ایتالیا شکل داد. در حالی ‌که بسیاری از نویسندگان هم‌‌عصر او به جریان‌های سوسیالیستی و آزادی‌خواهانه گرایش داشتند، دانونزیو با تأکید بر عظمت ملی، جنگ و شکوه نظامی، بستری فکری را فراهم آورد که بعدها فاشیسم ایتالیا از آن تغذیه کرد.  مهم‌ترین رویداد سیاسی در زندگی دانونزیو ماجرای تصرف شهر فیومه بود. در سال 1919زمانی که دولت ایتالیا از الحاق این شهر به خاک خود بازمانده بود، دانونزیو با تشکیل گروهی از سربازان سابق و ملی‌گرایان افراطی، به این شهر حمله کرد و آن را به اشغال خود درآورد. او در آنجا حکومتی موقت تشکیل داد که به نام ریاست ایتالیایی کارنارو شناخته شد. این حکومت که به مدت 15 ماه دوام آورد، ترکیبی از ایده‌های آرمان‌گرایانه و اقتدارگرایانه بود. دانونزیو در قوانین این حکومت، عناصر ناسیونالیستی، نظامی‌گری، کیش شخصیت و نوعی از زیبایی‌شناسی پرشکوه را درهم آمیخت. او در فیومه نوعی نظام حکومتی طراحی کرد که بعداً الگوی حزب فاشیست شد. این حکومت، به ‌جای پارلمان، نهادی از نخبگان ملی‌گرا را جایگزین کرده بود که تصمیمات را بر اساس «اراده ملت» اتخاذ می‌کردند. در این دوره دانونزیو جشن‌ها و مراسمی پرشکوه برگزار می‌کرد که سرشار از نمادگرایی، موسیقی نظامی و نمایش‌های عمومی بود. او از واژگان و شعارهایی استفاده می‌کرد که بعدها به‌طور مستقیم وارد گفتمان فاشیستی شد. از جمله این اصطلاحات می‌توان به «دولت به‌مثابه یک اثر هنری» و «حکومتی از نخبگان برای ملت» اشاره کرد که بعدها موسولینی آن را در سیاست‌های خود به کار گرفت. با این‌ حال، تفاوت‌های عمده‌ای میان دانونزیو و موسولینی وجود داشت. دانونزیو برخلاف موسولینی، شخصیتی آریستوکرات و فرهنگی داشت و بیش از آنکه به سرکوب و کنترل اجتماعی بیندیشد، در پی خلق یک جامعه آرمانی بر اساس شکوه و زیبایی بود. او در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش همواره از مفاهیمی همچون افتخار، قهرمانی و عظمت ملی سخن می‌گفت اما این مفاهیم را نه به‌ عنوان ابزار سرکوب، بلکه به‌ عنوان ایده‌آل‌های زندگی معرفی می‌کرد. موسولینی در آغاز از دانونزیو الهام ‌گرفت و بسیاری از شعارها و روش‌های تبلیغاتی خود را از او اقتباس کرد. حتی روش سخنرانی‌های پرشور موسولینی، که سرشار از حرکات دست و لحن آهنگین بود، یادآور خطابه‌های دانونزیو در فیومه بود. اما زمانی که موسولینی به قدرت رسید، میان این 2 شکاف ایجاد شد. موسولینی، که به واقع‌گرایی سیاسی و ابزارگرایی در قدرت اعتقاد داشت، دانونزیو را بیش‌ از حد رمانتیک و آرمان‌گرا می‌دانست. از سوی دیگر، دانونزیو نیز از برخی اقدامات موسولینی ناخشنود بود، بویژه از سرکوب‌های خشونت‌آمیز و محدود کردن آزادی‌های فردی. 
گفته می‌شود موسولینی از محبوبیت دانونزیو بیم داشت و نگران بود که این نویسنده افسانه‌ای، که هنوز هم در میان ناسیونالیست‌ها محبوب بود، به رقیبی برای او تبدیل شود. در نتیجه تلاش کرد تا دانونزیو را از سیاست کنار بزند. دانونزیو در سال‌های پایانی عمرش در انزوای نسبی به سر برد و در حالی ‌که هنوز مورد احترام حکومت بود، از تأثیرگذاری سیاسی دور ماند. با وجود این، تأثیر دانونزیو بر فاشیسم غیرقابل‌انکار است. او بسیاری از مفاهیم و نمادهایی را که بعدها در حکومت فاشیستی ایتالیا به کار گرفته شدند، وارد فضای فرهنگی و سیاسی کرد. از جمله این مفاهیم می‌توان به استفاده از نمایش‌های عمومی، شعارهای ملی‌گرایانه، توجه به زیبایی‌شناسی در سیاست و ترکیب هنر و ایدئولوژی اشاره کرد. هرچند او هرگز به‌طور رسمی به فاشیسم نپیوست اما میراث فکری و فرهنگی او در شکل‌گیری این جنبش نقش بسزایی داشت. از این‌ رو دانونزیو را می‌توان چهره‌ای میان ادبیات و سیاست دانست که نه‌تنها در جهان نویسندگی، بلکه در تاریخ سیاسی قرن بیستم نیز تأثیری عمیق بر جا گذاشت. او نویسنده‌ای بود که مرز میان زندگی و هنر را از میان برداشت و سیاست را به صحنه‌ای برای نمایش شکوه و زیبایی تبدیل کرد. میراث او، چه در ادبیات و چه در سیاست، همچنان موضوعی برای بحث و تحلیل باقی مانده است.  جهان‌بینی او آمیزه‌ای از ناسیونالیسم افراطی، زیبایی‌شناسی منحط و فردگرایی نیچه‌ای بود. او به‌شدت تحت تأثیر اندیشه‌های فیلسوف آلمانی قرار داشت و همواره در جست‌وجوی شکوه، عظمت و جاودانگی بود. این گرایش فکری، که در زندگی شخصی‌اش نیز نمایان بود، سبب شد او زندگی خود را همچون یک نمایش باشکوه ببیند، گویی که خود قهرمان رمانی است که آن را به نگارش درآورده است. با این‌ حال، آثار دانونزیو همیشه با نقدهای متضاد روبه‌رو بوده‌اند. از یک ‌سو او را نویسنده‌ای بزرگ می‌دانند که توانسته است ادبیات ایتالیا را به سطحی جهانی برساند و زبان را به اوج موسیقایی خود برساند. از سوی دیگر، برخی منتقدان همچون بندتو کروچه، او را متهم به سطحی‌نگری فلسفی و گرایش به نمایشگری کرده‌اند. به عقیده این گروه، دانونزیو بیش از آنکه اندیشمندی ژرف‌نگر باشد، نویسنده‌ای است که به ظاهر و سبک بیش از محتوا اهمیت می‌دهد. 
با این‌ همه، تأثیر دانونزیو بر هنر و ادبیات مدرن را نمی‌توان انکار کرد. او یکی از نخستین کسانی بود که مفهوم «زندگی به‌مثابه یک اثر هنری» را مطرح کرد و مرز میان هنر و زندگی را درهم شکست. خانه او در شهر گاردونه ریویرا، که اکنون به موزه‌ای تبدیل شده است، تصویری از ذهنیت او را ارائه می‌دهد: فضایی پر از اشیای تاریخی، آثار هنری و نمادهای ملی‌گرایانه که گویی هنوز روح او در آنجا حضور دارد. دانونزیو از جمله نویسندگانی است که در هیچ قالبی نمی‌گنجد. او را نمی‌توان صرفاً یک شاعر، یک رمان‌نویس، یک نمایشنامه‌نویس یا یک سیاستمدار دانست. او هنرمندی بود که می‌خواست زندگی را همچون اثری هنری بیافریند و در این مسیر، گاه به مرزهای افراط کشیده شد. میراث او، چه در عرصه ادبیات و چه در سیاست، همچنان موضوعی برای بحث و تحلیل است و نامش، با همه تناقض‌هایش، در تاریخ فرهنگ ایتالیا باقی خواهد ماند. دانونزیو را نمی‌توان صرفاً یک نویسنده یا یک سیاستمدار دانست؛ او بیشتر شبیه به شبحی در تاریخ قرن بیستم بود که با شور و هیجانش، روحی آتشین در کالبد یک ملت دمید اما از آنچه آفرید، سرانجام خود نیز هراسان شد. او مردی بود که هنر را به سیاست پیوند زد و سیاست را به بازیِ زبانیِ خویش بدل ساخت اما مشکل آنجاست که سیاست، برخلاف هنر، قلمروی بی‌گذشت و بی‌رحم است. او همچون بازیگری بر صحنه‌ای عظیم، فیومه را به آزمایشگاهی برای رویاهای خود تبدیل کرد. در آنجا، سیاست نه به‌ عنوان مجموعه‌ای از قوانین و نهادها، بلکه همچون یک نمایش باشکوه به اجرا درآمد. شعارها، رژه‌های نظامی، خطابه‌های پرشور و موسیقی‌هایی که فضای شهر را درمی‌نوردیدند، همه یادآور آن بودند که دانونزیو بیش از آنکه یک حکمران باشد، کارگردان نمایشی بود که آن را برای ملت خویش به صحنه می‌برد. اما مشکل اینجاست که در سیاست، حتی باشکوه‌ترین نمایش‌ها نیز بی‌رحمانه به واقعیت می‌پیوندند. آنچه او آغاز کرد، چیزی بود که بعدها در تاریک‌ترین صفحات تاریخ مدرن تجلی یافت. او مردی بود که رؤیای یک دولت زیباشناختی را در سر می‌پروراند اما بی‌آنکه خود بخواهد، پایه‌های یکی از خشن‌ترین ایدئولوژی‌های قرن را استوار ساخت. فاشیسم، با تمام وحشی‌گری و سرکوب‌گری‌اش، وامدار زبانی بود که دانونزیو پیش‌تر آن را آفریده بود. کیش شخصیت، رژه‌های باشکوه، بازی‌های نمادین، شعارهای پرطنین و حس افتخار ملی که در لفافه‌ای شاعرانه پیچیده شده بود، همگی پیش از موسولینی، در کارنامه دانونزیو دیده می‌شدند. اگر موسولینی چکمه‌های سنگین فاشیسم را بر خاک اروپا کوبید، دانونزیو کسی بود که کف آن چکمه‌ها را جلا داده بود. اما برخلاف موسولینی که سیاست را به‌ عنوان ابزاری برای قدرت درک می‌کرد، دانونزیو سیاست را همچون یک اثر هنری می‌دید. او هرگز تصور نمی‌کرد کلمات و حرکاتش، که در نگاه او صرفاً بازی‌هایی باشکوه برای برانگیختن احساسات جمعی بودند، روزی به ابزاری برای سرکوب و ویرانی بدل شوند. او می‌خواست زندگی را به شعر تبدیل کند اما فاشیسم از همان شعر، زبانی ساخت که فرمان کشتار می‌داد. و شاید درست به همین دلیل بود که وقتی موسولینی قدرت را به دست گرفت، دانونزیو دیگر آن قهرمانِ ناسیونالیستی نبود که روزگاری در فیومه دیده می‌شد. او به حاشیه رانده شد، همانند شاعری که شعرش بیش ‌از حد به واقعیت نزدیک شده بود و دیگر نمی‌توانست از آن فاصله بگیرد. موسولینی که زمانی از او الهام می‌گرفت، اکنون او را تهدیدی برای اقتدار خود می‌دید. دانونزیو که روزگاری پیشوای پرشور ناسیونالیست‌ها بود، به فردی تبدیل شد که باید خاموش می‌ماند. آخرین سال‌های عمرش را در خلوتی باشکوه گذراند، در عمارتی که همچون معبدی برای خاطراتش ساخته بود. در آنجا، در میان تندیس‌ها، پرچم‌های افتخار و یادگارهای جنگ، احتمالاً فرصت کافی داشت تا درباره میراثی که از خود برجا گذاشته، بیندیشد. آیا او نیز به این نتیجه رسیده بود که سیاست، برخلاف هنر، چیزی نیست که بتوان آن را همچون یک نمایش پرشکوه طراحی کرد؟ آیا او در خلوت خود، زمزمه‌های آن هیولایی را که ناخواسته از تاریکی بیرون کشیده بود، می‌شنید؟ دانونزیو، این شبح مرموز، چهره‌ای است که میان نبوغ و گمراهی سرگردان ماند. او شعله‌ای را برافروخت که قرار بود روشنی‌بخش افتخار ملی باشد اما آن شعله به آتشی بدل شد که اروپا را سوزاند. و شاید این بزرگ‌ترین تراژدی زندگی او بود؛ اینکه او، که می‌خواست هنر را در بلندای سیاست بنشاند، ناخواسته یکی از مرگ‌بارترین ایدئولوژی‌های تاریخ را الهام بخشید. 

ارسال نظر
پربیننده