مهدی مرسلی: در پرسپولیس اتفاقهایی افتاده که اگر از بیرون نگاه کنیم، شاید تنها یک تغییر سرمربی به نظر برسد اما حقیقت قصه چیز دیگری است. این تصمیم فقط جابهجایی یک نام روی نیمکت نبود؛ نشانه دگرگونی ذهنیت، ساختار، مرجع تصمیمسازی و حتی زبان رختکن سرخها بود. گاهی در فوتبال، پایانها با یک شکست تلخ رقم میخورد و این بار آن شکست در خرمآباد شکل گرفت؛ همان روزی که سرخها به خیبر باختند و سکوت بزرگی از درون باشگاه به بیرون نشت کرد.
در لحظه خروج تیم از زمین، معلوم بود این آرامش قبل از یک زلزله تمامعیار است. کنسرسیوم بانکی که پشت پرده نشسته، با آن شکست فهمید زمان توقف تعارفها رسیده. استعفای رضا درویش نخستین موج بود؛ موجی که خیلی زود مسیرش را به نیمکت وحید هاشمیان رساند.
در هفتههای گذشته، کنار زمین و در میان هواداران، جملهای تکرار میشد: «این تیم هویت ندارد». این حرف شاید ساده به نظر برسد اما هویت در فوتبال یعنی اینکه وقتی تیم عقب میافتد چه واکنشی نشان میدهد، وقتی فشار میآید چطور نفس میکشد، وقتی نگاهها روی نیمکت است چه چیزی در چهره سرمربی دیده میشود و پرسپولیس در این هفتهها دقایقی طولانی نمیدانست کجای زمین ایستاده.
هنگامی که زمزمه تماس با برانکو دوباره شنیده شد، فضای فوتبال ایران چند لحظه در زمان عقب رفت؛ همه چیز یادآور دورهای بود که انضباط، ساختار و اعتماد در پرسپولیس عمق پیدا کرده بود اما نگاه دقیقی که در باشگاه شکل گرفته بود، این بود که بازگشت به گذشته همیشه راه نجات نیست. نامی دیگر به میان آمد: اوسمار ویرا. مردی که قبلاً در همین تیم، در همین تونلها، در همین رختکنها قدم زده بود، این بار قرار است مانند آن نیمفصل درخشان، باز در جایگاه سرمربیگری بنشیند، جایگاهی که مسؤولیتش نه تمرین دادن، بلکه ساختن ستونهای فنی تازه است.
در این میان، وحید هاشمیان تلاش کرد بماند. ایستاد. تمرین داد. با وجود زمزمهها، کنار نکشید. روی نیمکت برابر ذوبآهن نشست و تیمش پیروز شد. شاید آن روز، اگر فقط نتیجه ملاک بود، میتوانست داستان عوض شود اما داستان فوتبال همیشه فقط درباره نتیجهها نیست. گاهی نتیجه فقط آخرین پرده از نمایشی است که ماهها پیش نوشته شده.
پس از بازی، محمد انصاری با پیامی آرام و محترمانه، پایان را اعلام کرد. پایان نه با جنگ، نه با تلخی مستقیم، بلکه با عبارتی که به گوش بیطرفها شاید عادی بود اما برای اهل فوتبال حکم نقطه گذاشتن سر سطر داشت.
باشگاه سرانجام بیانیهای نوشت که در آن بیش از آنکه توضیح بدهد، خداحافظی کرد. کلماتی پر از تشکر، احترام و آرزوی موفقیت اما همه آنها فقط یک معنا داشت:
کتاب ورق خورد و فصل تازه آغاز شد.
در بیانیه آمده بود این تصمیم بخشی از برنامه توسعه فنی است. این جمله، برای مخاطب عادی ممکن است شعاری اداری باشد اما برای آنهایی که در فوتبال زندگی کردهاند، نشانه تغییر لحن رختکن است. یعنی قرار نیست تیم فقط نتیجه بگیرد؛ قرار است شیوه بازی، مدل تمرین، ساختار کادر، سیستم مشاهده بازیکن و حتی نحوه تعریف «روی فرم بودن» تغییر کند.
و اکنون نوبت نقطه اتصال این دوران است: کریم باقری. او مردی است که در سالهای اخیر نقش پل را داشته؛ پل میان تیمی که روزهای اوج را دیده و تیمی که اکنون باید دوباره خودش را پیدا کند. تمرینها زیر نظر او شروع میشود و این یعنی انتقال آرام به دوره اوسمار، بدون شکستن استخوانهای رختکن.
قرار است اوسمار چهارشنبه وارد تهران شود. این ورود فقط یک پرواز نیست؛ ورود فلسفهای است که ۲ سال پیش از همان حاشیه زمین بروز یافت. پرسهای منظم، خط پیشروی بجا، ساخت موقعیت نه با تکحرکت، بلکه با ساختار. چیزی که پرسپولیس این فصل کم داشت.
از کادر وحید، تنها خانبان و کریم باقی خواهند ماند. این هم معنایی روشن دارد: نگاه تحلیل، دادهمحور، پردازش و آنالیز، عنصر مشترک میان دوره گذشته و آینده خواهد بود. انتقال بدون قطع جریان، همان چیزی که تیمهای بزرگ جهان در تغییر نسلها به آن متکیاند.
اما سوال اصلی این است: هوادار چه میخواهد؟
هوادار نه بیانیه میخواند، نه ساختار فنی را روی کاغذ دنبال میکند. هوادار میخواهد وقتی تیم عقب افتاد، امید داشته باشد. میخواهد وقتی توپ به گوشه زمین میرود، ببیند تیم نقشه دارد. میخواهد حس کند مربی چشمهایش به زمین است نه حاشیه.
حالا، راه پرسپولیس دقیقاً همین است:
بازگشت به هویت.
این روزها، سکوت جای هیاهو را گرفته و سکوت همیشه از کلمات قویتر است. در این سکوت، یک جمله بیصدا شنیده میشود:
این فقط تغییر یک نفر نبود؛ تغییر مسیر بود.
با بیانیه پرسپولیس رسمی شد؛پایان دوره وحید و آغاز راه اوسمار
ریست سرخ
ارسال نظر