خانه چلانی!
همسری جان گفته نزدیک است عید و بیگمان
پشت آن هول و ولا میآید و لرز و تکان!
خانه را او میتکاند یکهو مثل تهمتن
بنده هم افراسیاب بیپناه و بیامان
میکند لشکرکشی با دستمال و تاید و تی
زیر پوتینش رود از این کران تا آن کران
تیر وایتکسش نشیند بر دل و جان همه
شاهکار «سیف» و «من» را ریخته در یک مکان
تا سحر مشغول رفت و روب و گه جان کندن است
بعد افطاری دوباره، باز هم دارد توان!
همچنان میتازد او بر فرش مبل و لوستر
دوستدارد تا بگیرد باز سیس پهلوان
میچلاند بالش و تخت و تشک را در حیاط
غوطهور در حوض وایتکس است قوری استکان
او بگیرد از تمام لامپها زیر دو خم
ضربهفنی میشود حتی پریز بیزبان
بنده البته نمانم بینصیب از لطف او
بادِ مهرش میشود یکمرتبه سویم وزان
ای که میآیی به مهمانی ما حتماً ببین
پشت گاز و روی لوستر، زیر تخت و مبلمان