24/فروردين/1404
|
11:15
۲۲:۵۹
۱۴۰۴/۰۱/۲۳
چرا ترامپ تصمیمات خود را با تهدید دیکته می‌کند؟

سیاست نمایشی ترس

حامد سرلکی: در روزهای اخیر دیدار نمایندگان ایران و آمریکا در عمان به عنوان نقطه عطفی در روابط متشنج ۲ کشور مطرح شده است. این دیدار در شرایطی انجام می‌شود که تهدیدات مکرر ترامپ علیه ایران و کشورهای مستقل دیگر، به ابزاری برای ترس‌آفرینی و ایجاد ناامیدی در میان ملت‌ها تبدیل شده است. ترامپ با استفاده از زبان تهدید و فشار، سعی در به حاشیه راندن صدای مقاومت و استقلال ملی دارد. این سیاست نه تنها بر ایران تأثیر می‌گذارد، بلکه کشورهای دیگر را نیز در معرض خطر قرار می‌دهد و به تضعیف اراده ملت‌ها منجر می‌شود. در این راستا، تحلیل عمیق‌تری از سازوکارهای ترس‌آفرینی و تأثیر آن بر گفتمان‌های اجتماعی و سیاسی لازم است، بویژه اینکه این رویکرد، با استفاده از رسانه‌ها و ابزارهای جنگ شناختی، به تکرار روایت‌های مسلط و تحمیل گفتمان تسلیم‌طلبی کمک می‌کند. در این شرایط، بیداری هوشمندانه و بازتعریف گفتمان مقاومت می‌تواند به عنوان راهکاری موثر در برابر این تهدیدات عمل کند.
«ترس هنگامی به سلطه تبدیل می‌شود که نخبگان یک جامعه، خود به بازتولیدکنندگان آن مبدل شوند»؛ این گزاره تأمل‌برانگیز از نوآم چامسکی، دریچه‌ای تحلیلی به سازوکار مرعوب‌سازی جریان‌های اصلاح‌طلب در برابر پروژه ترس‌محور ترامپ می‌گشاید. این روند، که به وضوح در رفتار و سیاست‌گذاری‌های اقتصادی و اجتماعی نمایان شده است، با ظرافتی شیطنت‌آمیز، برخی رسانه‌های داخلی را به بلندگوی ناخواسته گفتمان هژمونیک غرب تبدیل کرده است.
تحلیل عمیق این پدیده نیازمند عبور از سطحی‌نگری‌های سیاسی و ورود به لایه‌های پیچیده «جنگ شناختی» است که «جودیت باتلر» بدرستی به آن اشاره می‌کند: «قدرت هنگامی به اوج کارایی می‌رسد که سوژه‌ها را وادار به بازتولید گفتمان مسلط کند». این دقیقا همان مکانیسمی است که در رسانه‌های وابسته به جریان اصلاحات شاهد آن هستیم؛ رسانه‌هایی که با تکرار بی‌وقفه گزاره‌هایی مانند «مقاومت بی‌حاصل است» یا «چاره‌ای جز تسلیم نداریم»، در حالی این روایت را بازتولید می‌کنند که شکست ترامپ در تحریم‌های کره‌شمالی (که رشد اقتصادی 3.9 درصدی را در سال 2019 تجربه کرد) و ناتوانی در مهار ونزوئلا (با وجود تمام فشارها) نشان داده است راهبرد فشار حداکثری لزوما کارآمد نیست.
در سطح خرد، این رسانه‌ها با تبدیل تهدیدهای کلان به دغدغه‌های فردی (تحریم یعنی نان شب نداشتن)، بحران را از سطح ملی به سطح خانگی تقلیل می‌دهند که مصداق «سیاست بدن» فوکو است. این در حالی است که آمارهای دوره تحریم نشان می‌دهد با وجود این تهدیدات اقتصادی، رشد غیرنفتی اقتصاد ایران به 0.8 درصد رسیده و صادرات غیرنفتی 21 درصد افزایش یافته است. این نکته حائز اهمیت است که این آمارها نشان‌دهنده پتانسیل‌های نهفته در اقتصاد ایران و ظرفیت‌های بالقوه‌ای است که می‌تواند در برابر چالش‌های بین‌المللی ایستادگی کند. در سطح میانی، آنچه در برنامه‌های تحلیلی این رسانه‌ها مشاهده می‌شود، مصداق بارز «خشونت نمادین» بوردیو است که با برجسته‌سازی مداوم ناکامی‌ها و حاشیه‌رانی دستاوردهایی مانند ثبت رکورد جدید تولید داروهای استراتژیک (رشد 18 درصدی در مجموعه 4 سال اخیر) یا پیشرفت‌های موشکی (با آزمایش موفق موشک هایپرسونیک در خرداد 98)، نوعی «رئالیسم تسلیم‌طلبانه» را تزریق می‌کنند.
در سطح کلان، تحلیل‌های یک‌سویه این رسانه‌ها از تحولات بین‌المللی، غالبا بازنشر مستقیم روایت‌های شبکه‌هایی مانند CNN و BBC است که «ادوارد سعید» در  کتاب «شرق‌شناسی» آن را بازتولید گفتمان استعماری می‌خواند. این رسانه‌ها با تکرار مداوم پیام «تحریم گریزناپذیر است» در حالی به «عادی‌سازی» فشارهای اقتصادی کمک می‌کنند که ژان بودریار آن را «واقعیت‌سازی از طریق تکرار» می‌نامد، غافل از اینکه ترامپ حتی در متحدان اروپایی خود (با رشد اقتصادی تنها 1.1 درصد در منطقه یورو) نیز نتوانسته است اجماع کامل ایجاد کند. از سوی دیگر، با کوچک‌نمایی قدرت بازدارندگی ایران، ناخواسته به پیشبرد پروژه «مرگ تدریجی اراده ملی» کمک می‌کنند که مارکوزه در «انسان تک‌ساحتی» از آن به عنوان «تقلیل امید به آرمان‌گرایی خام» یاد می‌کند.
راه برون‌رفت از این چالش‌ها مستلزم بازتعریف گفتمان مقاومت با الهام از مفهوم «عقلانیت ارتباطی» هابرماس است که فضایی برای گفت‌وگوی انتقادی هم واقع‌بینانه و هم امیدآفرین فراهم می‌آورد. تجربه کشورهایی مانند روسیه (که تحریم‌ها را به فرصتی برای خودکفایی کشاورزی تبدیل کرد و به بزرگ‌ترین صادرکننده گندم جهان تبدیل شد) یا چین (که جنگ تجاری را به بهانه‌ای برای تقویت اقتصاد داخلی بدل کرد) نشان می‌دهد تقویت سواد رسانه‌ای بر اساس نظریه «قدرت هوشمند» «جوزف نای» می‌تواند مصونیت در برابر جنگ روانی ایجاد کند. حال آنکه بازسازی سرمایه اجتماعی با الهام از یافته‌های «رابرت پاتنام» درباره نقش نهادهای مدنی در ایجاد توازن اجتماعی می‌تواند قوی‌ترین سد در برابر تهاجم فرهنگی باشد.
آنچه امروز در صحنه رسانه‌ای ایران می‌گذرد، نبردی هستی‌شناختی بر سر «حق تعیین سرنوشت» است که اسلاوی ژیژک آن را «ایدئولوژی خطرناکی که خود را به عنوان عقل سلیم جا می‌زند» توصیف می‌کند. تجربه اخیر ونزوئلا (که به‌رغم تمام پیش‌بینی‌ها درباره سقوط مادورو، همچنان مقاومت می‌کند) یا کره‌شمالی (که ترامپ را وادار به مذاکره مستقیم کرد) نشان می‌دهد تنها راه برون‌رفت، بیداری هوشمندانه‌ای است که بتواند میان «واقع‌نگری انتقادی» و «امیدواری راهبردی» پیوندی ناگسستنی ایجاد کند و جامعه را از دام گفتمان تسلیم‌طلبی که جریان‌های مرعوب ناخواسته به پیشبرد آن کمک می‌کنند، رهایی بخشد. در این راستا، ضروری است جامعه به یک تحلیل عمیق و جامع از شرایط موجود دست یابد و از طریق آموزش و ارتقای آگاهی عمومی، زمینه‌های لازم برای شکل‌گیری یک گفتمان قدرتمند و موثر را فراهم آورد.

ارسال نظر