تأثیرپذیری امامین انقلاب از نهجالبلاغه
سیدحسین موسوی: از ویژگیهای برجسته در شکلگیری و استمرار انقلاب اسلامی ایران، پیوند عمیق و بنیادینی است که میان اندیشههای راهبردی امامین انقلاب و آموزههای نهجالبلاغه برقرار بوده و هست؛ پیوندی که به واسطه آن، اصول مدیریت اجتماعی و سیاسی بر مبنای تعالیم دینی به گونهای نظاممند و در عین حال پویا به کار گرفته شد و مسیری منحصربهفرد در دنیای معاصر گشوده شد.
در این میان، نگاه نهجالبلاغه به مردم و جایگاه آنان در جامعه، سنگ بنای سیاستورزی امام خمینی(ره) و خلف صالح ایشان حضرت آیتالله خامنهای را شکل داده است؛ نگاهی که در بستر آن، نه مردم در حاشیه تصمیمات قدرتند و نه قدرت بینیاز از مردم، بلکه مردم، خود «اصلیترین سرمایه و عنصر تحقق اراده الهی در زمین» به شمار میآیند.
امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه مردم را صرفاً پیرو یا تابع حاکم نمیداند، بلکه برای آنان نقش کلیدی در قوام و بقای جامعه قائل است. در نامه ۵۳ که خطاب به مالک اشتر تنظیم شده و به عنوان منشور جاودانه حکومتداری عادلانه شناخته میشود، حضرت جایگاه مردم را چنین توصیف میکند: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، وَإِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ؛ مردم 2 دستهاند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش همانند تو».
این جمله، تصویری عمیق از مردم ارائه میدهد؛ تصویری که در آن، انسانها نه بر اساس جایگاه سیاسی یا منافع اقتصادی، بلکه بر پایه کرامت انسانی و جایگاه روحیشان در جامعه دیده میشوند. از همین نقطه، مسؤولیتپذیری حاکم در قبال مردم، معنا و عمق یافته و رابطه حاکمیت و مردم، به رابطهای متقابل و مسؤولانه ارتقا مییابد.
امامین انقلاب در فرآیند نهضت اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، این نگاه را به عنوان یک اصل راهبردی در سیاستورزی خود به کار گرفتند. مردم در اندیشه آنان، نه سیاهیلشکر، نه ابزار سیاسی و نه تنها شنونده، بلکه محور همه تحولات سیاسی و اجتماعی شناخته شدند. این اصل دقیقاً همان چیزی بود که امام خمینی(ره) در سخنان متعددشان بارها بر آن تأکید میکردند، از جمله: «این مردمند که همه کارها به دست آنان است؛ حفظ اسلام به دست مردم است».
این درک صحیح از نقش مردم، سبب شد نظام جمهوری اسلامی بر پایه «مردمسالاری دینی» شکل بگیرد؛ مدلی که در آن، مشارکت سیاسی مردم در انتخاب مسؤولان و تصمیمگیریهای کلان، نه یک امتیاز یا لطف حکومتی، بلکه بخشی از هویت دینی و اجتماعی آنان قلمداد شد.
اما این اندیشه صرفاً به «انتخابات» یا «حضور در صحنه» محدود نماند، بلکه در سطوح عمیقتری به مفهوم امتسازی منجر شد. امتسازی در نگاه امامین انقلاب، فراتر از مشارکت سیاسی یا اجتماعی است و بیشتر ناظر به ایجاد یک هویت جمعی مؤمنانه و مسؤولانه است که در آن مردم نه تنها در سرنوشت خود، بلکه در سرنوشت جامعه اسلامی و امت بزرگ اسلامی نیز نقش دارند. این همان معنای عمیق تمدنسازی است که در سیاستهای کلان نظام اسلامی دیده میشود.
این تحول، برخاسته از همان نگاه الهی و واقعبینانه به مردم است که در نهجالبلاغه بارها و بارها منعکس شده است؛ بویژه در خطبههای امام علی(ع) که مردم را هم به عنوان مخاطب تصمیمات کلان معرفی میکند و هم به عنوان عنصر فعال و تعیینکننده در معادلات اجتماعی و سیاسی. امیرالمومنین در خطبهای خطاب به مردم میفرماید: «فَلَا تَکُونُوا لِأَعْدَاءِالله سَبَباً عَلَى أَنْفُسِکُمْ؛ مبادا خودتان با دست خود، راه را برای دشمنان خدا باز کنید».
این توصیه، بیانگر آن است که مردم نهتنها باید خود عامل صیانت از نظام و جامعه باشند، بلکه تصمیمات و رفتارهای آنان، در شکست یا پیروزی مسیر حق، نقشی بیبدیل دارد.
امامین انقلاب نیز بر همین مبنا، مردم را در موضع تصمیمساز و تصمیمگیر قرار دادند. از ابتدای انقلاب، مردم با حضور در همهپرسی جمهوری اسلامی، انتخاب رئیسجمهور، نمایندگان مجلس و شوراها، خود مسیر حرکت کشور را تعیین کردهاند و در بزنگاههای تاریخی نظیر دوران دفاعمقدس، فتنههای سیاسی و حتی در صحنههای دیپلماسی، این مردم بودهاند که با بصیرت و حضور خود، معادلات جهانی را به نفع نظام اسلامی تغییر دادهاند.
نکته راهبردی در این اندیشه، باور به این حقیقت است که مردم، موتور محرکه حرکت تمدنی جامعهاند و سیاستورزی، بدون توجه به ظرفیتهای فکری، روحی و اجتماعی مردم، محکوم به شکست است. به همین دلیل، امامین انقلاب نهتنها مردم را به مشارکت دعوت کردند، بلکه با رفتار و گفتار خود، دائماً به تربیت مردم به عنوان یک امت فهیم، مقاوم و بصیر پرداختند.
در نهایت، آنچه در قالب سیاستهای کلان نظام، چه در عرصه داخلی و چه در حوزه سیاست خارجی دیده میشود، برآمده از همین سنت فکری است؛ سنتی که ریشه در کلام و سیره امام علی(ع) دارد و در دوران معاصر، به واسطه رهبری حکیمانه امامین انقلاب، به عنوان یک الگوی بیبدیل برای اداره جامعه و امت اسلامی به کار گرفته شده است.
***
عقلانیت انقلابی در آیینه نهجالبلاغه
موسی آقایاری: در روزگاری که میدان نزاع افکار و نبرد روایتها از معبر شبکههای اجتماعی تا نهادهای تصمیمساز جهانی امتداد دارد، پرسش از چیستی و چگونگی عقلانیت انقلابی، به مثابه بنیان معرفتی - تمدنی گفتمان انقلاب اسلامی، ضرورتی مضاعف یافته است. در این میان، رجوع به نهجالبلاغه، نه به عنوان صرفا متنی ادبی یا تاریخی، بلکه به عنوان سندی زنده، الهامبخش، جریانساز و راهبردی، افقهایی نو برای فهم این عقلانیت و پیادهسازی آن در ساحتهای حکمرانی، فرهنگ و اجتماع میگشاید.
* عقلانیت انقلابی؛ نسبتی الهی و زمینی
عقلانیت انقلابی برخلاف عقلانیت ابزاری یا تکنوکراتیک، عقلانیتی غایتمدار، ارزشی، الهی و متصل به وحی است؛ عقلانیتی که با پایبندی به اصول و ارزشها، در دل میدانها و بحرانها، تصمیمهای خلاقانه و پیشبرنده اتخاذ میکند. این عقلانیت، نه در تقابل با عاطفه و معنویت، بلکه در تعامل با آنها، جامعه را از رکود، بیتفاوتی و محافظهکاری نجات داده و به سوی شکوفایی معنوی و تمدنی سوق میدهد.
نهجالبلاغه به عنوان نقشه راه امیرالمومنین علی علیهالسلام در برپایی حکمرانی الهی، مملو از مظاهر این عقلانیت است. از تحلیل دقیق اوضاع سیاسی تا توصیههای اخلاقی به کارگزاران، از مواجهه با جریانهای نفاق تا دیپلماسی در برابر دشمن، در جایجای این متن شریف، عقلانیتی جوشان، زنده و انقلابی موج میزند.
* از نظریه تا عمل؛ عقلانیت علوی در صحنههای واقعی
در خطبههای گوناگون، امیرالمومنین(ع) عقلانیت را نه به مثابه عنصری انتزاعی، بلکه به عنوان قطبنمای راهبردی سیاستورزی معرفی میفرماید. آنجا که در خطبه ۲۱۶ میفرماید «العَقلُ حِجابٌ مَکینٌ و الوَفَاءُ زِینَهٌ مُتینٌ»، عقل را چون پردهای استوار معرفی میکند که آدمی را از سقوط در ورطه افراط و تفریط بازمیدارد. در نهجالبلاغه، عقلانیت، هم در ساحت فردی و اخلاقی متبلور است و هم در ساحت اجتماعی و سیاسی.
در نامه به مالک اشتر، امام مدل حکمرانی عقلانی - انقلابی را به تصویر میکشد؛ مدلی که در آن عدالت نه یک شعار، بلکه قوت ستون دین و راه اصلاح جامعه است؛ مدلی که در آن شایستهسالاری، کنترل قدرت، ارتباط با مردم، مبارزه با اشرافیت و سرمایهسالاری و نظارت مداوم بر کارگزاران از لوازم عقلانیت حاکمان الهی است؛ عقلانیتی که در عین صلابت، به رأفت و در عین قاطعیت، به مشورت و مدارا وفادار است.
* تقابل با عقلانیت سکولار و محافظهکار
آنچه امروز به نام عقلانیت در برخی محافل نخبگانی یا جریانات سیاسی مطرح میشود، عمدتا گونهای عقلانیت سکولار، محافظهکار و ترسخورده است که مصالح روزمره را بر آرمانهای بزرگ و امنیت را بر عزت و کرامت ترجیح میدهد. این عقلانیت، فاقد قدرت تحولآفرینی است و بیش از آنکه جامعه را پیش ببرد، آن را در روزمرگی و بیتحرکی فرو میبرد.
در مقابل، عقلانیت انقلابی امیرالمومنین(ع) عقلانیتی شورانگیز، بیدارگر و تمدنساز است؛ عقلانیتی که خطر میکند اما بر مدار حق، نه منفعت. آنجا که حضرت علی(ع) در نامه ۶۲ خطاب به عثمان بن حنیف، فرماندار بصره، سبک زندگی اشرافی او را به نقد میکشد و با یادآوری سیره خود، خط تمایز با سبک زندگی سرمایهدارانه را روشن میکند، ما با نمونهای عینی از عقلانیت انقلابی در عرصه سبک زندگی و زیست مؤمنانه مواجهیم.
* گفتمانسازی و مهندسی اجتماعی با الهام از نهجالبلاغه
برای آنکه این عقلانیت، از حوزههای فردی و نخبگانی فراتر رفته و به یک جریان اجتماعی - فرهنگی بدل شود، نیازمند سازوکارهایی هستیم که نهجالبلاغه را از متن به بطن جامعه پیوند بزند. این امر، مستلزم یک طراحی جامع است:
۱- نهادسازی آموزشی و تربیتی برای ترویج سرفصلهای نهجالبلاغه در مدارس، دانشگاهها و حوزههای علمیه با رویکردی کاربردی و مسالهمحور
۲- مهندسی رسانهای هوشمندانه برای روایت عقلانیت انقلابی و سیره علوی در قالبهای نوین و جذاب (سریال، مستند، پادکست و روایتهای داستانی)
۳- شبکهسازی نخبگانی برای تولید ادبیات علمی و تمدنی بر محور نهجالبلاغه در حوزههای علوم انسانی اسلامی، سیاستگذاری عمومی، مدیریت فرهنگی و اجتماعی
۴- الگوسازی میدانی از مدیران، فعالان اجتماعی، جهادگران و مربیانی که سبک عقلانی و علوی را در مدیریت و کنش اجتماعی پیاده کردهاند.
* خوانش رهبر انقلاب از نهجالبلاغه؛ الگوی زنده عقلانیت انقلابی
رهبر معظم انقلاب در دهههای اخیر، نهجالبلاغه را به عنوان ستون معرفتی انقلاب اسلامی معرفی کردند. ایشان عقلانیت حضرت علی(ع) را الگویی برای هدایت در فتنهها، تشخیص جبهه حق و باطل و شجاعت در تصمیمگیریهای سرنوشتساز دانستند. این خوانش، چکیدهای از عقلانیت انقلابی در تراز تمدنسازی است؛ عقلانیتی که میان آرمانگرایی و واقعبینی، نسبتی دقیق برقرار میکند. بنا بر آنچه گفته شد، به این نتیجه میرسیم: نهجالبلاغه، آیینه تمامنمای عقلانیت انقلابی است؛ عقلانیتی که در توفان تحولات، کشتی امت را بر صخرههای عزت، عدالت و کرامت مینشاند. امروز که نظام اسلامی در گام دوم انقلاب، به دنبال تحقق تمدن نوین اسلامی است، بازگشت علمی، عملی و روشمند به این عقلانیت، نه تنها نیاز است، بلکه شرط بقا و بالندگی انقلاب اسلامی است.