من هنوز زندهام
مهدی طاهرخانی: گلی که ارونوف در واپسین دقایق بازی به خیبر زد، چیزی فراتر از یک گل پیروزیبخش بود؛ آن گل، فریادی بود شبیه به آنچه استیو مککوئین در پایان فیلم جاودانه «پاپیون» سر داد: «آهای …، من هنوز زندهام!»
تمام آنهایی که در طول 90 دقیقه، چون قلمهای خنجرشده برای مثلهکردن پرسپولیس در کمین بودند، ناگاه سکوت اختیار کردند.
تمامشان، با هزار تیتر و تحلیل، نشسته بودند که فرود این تیم را بر خاک بنویسند. منتظر سقوط بودند، نه صعود. منتظر پایان بودند، نه ادامه و با خود گفتند: کار پرسپولیس تمام است اما گویی فوتبال، هنوز هم عاشق لحظات غیرمنتظره است.
بازی آغاز شده بود با نیمه نخستی بهشدت ضعیف. پرسپولیس گویی در باتلاق زمین خیس خرمآباد گیر کرده بود. گل خیبر مانند پتکی بر شقیقه هواداران سرخ بود و زمین، همانقدر که از باران خیس شده بود، از امید نیز تهی به نظر میرسید. هیچکس دیگر به بازگشت فکر نمیکرد، مگر آنهایی که باور را با خودشان از تهران تا لرستان آورده بودند.
خبر رسید: سپاهان، برابر هوادار سقوطکرده متوقف شده. حالا مساوی هم دیگر کافی نیست. تساوی، همان باخت است و باخت، هیچ تفاوتی با مرگ ندارد وقتی پای سهمیه و آبروی باشگاه وسط است.
فرشاد احمدزاده، کسی که در این فصل بیشتر صدای اعتراض شنید تا تحسین، همان کسی شد که نطفه بازگشت را در زمین کاشت. اول، با گلی که جرقه امید بود. بعد، با پاسی که فراتر از تکنیک و تاکتیک، نوعی بیانیه بود: ما هنوز زندهایم.
او توپ را دریافت کرد، سر را بالا گرفت، نگاهش را به ارونوف دوخت و توپ را طوری در فضای پشت مدافعان خیبر کاشت که گویی قطاری در دل تونل تاریک، به ناگاه با نور از انتها پدیدار شد. ارونوف فرار کرد، تکبهتک شد و آرام و بیهیاهو، گل را زد. همان آرامشی که به خشم هزاران منتقد، بدل شد. گل که به ثمر رسید، شادیاش بغضی در دل داشت. غمی غلیظ و دیرینه که همراهش بود؛ غم از دسترفتههای فصل، از فرصتهایی که بر باد رفتند، از روزهایی که ارونوف مصدوم بود، از شبهایی که فرشاد با گوشه چشم به سکوهایی نگاه میکرد که روزی او را به آسمان برده بودند و حالا با متلک به آغوش کشیده بودند. فرشاد، همان بازیکنی که یک فصل تمام، میان اعتراض و فریاد دست و پا زد، دوباره برخاست.
خرمآباد، ناگاه بدل شد به تابلویی برای نقاشی دوباره ستارگان خاموش و پرسپولیس، در زمینی که بسیاری آن را قبر تیم میپنداشتند، بدل شد به تیمی که در لحظه مرگ، نفس تازهای کشید.
سپاهان اما در حاشیههای خودش غرق شد. همان تیمی که تا هفتهها مدعی قهرمانی بود، حالا برابر هوادار سقوطکرده هم زانو زد. انگار دیگر نه آن صلابت همیشگی مانده، نه آن نظم و دیسیپلین فوتبال اصفهان. حالا، جایگاه دوم جدول، تنها یک نفس با پرسپولیس فاصله دارد. نفسی به رنگ شرافت آبی.
استقلال هفته آینده، آخرین امید پرسپولیس برای نشستن در رده دوم خواهد بود. خبر خوب اینکه مجتبی جباری، روی نیمکت استقلال نشسته. او برای احیای غرور آبیها میجنگد و شبیه بوژوویچ در تبریز نیست.
پرسپولیس فقط به یک چیز نیاز دارد: برد برابر هوادار و البته، لغزش سپاهان برابر استقلال. این، تمام معادله هفته پایانی است.
و شاید مهمترین نکته همین باشد: پرسپولیس هنوز برای سهمیه آسیا زنده است. با همه زخمها، با همه نقدها، با تمام ضعفهای فنی. هنوز هم تیمی است که میتواند سهمیه لیگ نخبگان را بگیرد، اگر بخواهد، اگر بجنگد، اگر دوباره، مثل پنجشنبه، خودش را به یاد بیاورد.
جمعهشب در خرمآباد تیمی که مرده پنداشته میشد، برخاست.، فرشاد از دل اعتراض گذشت و فریاد زد: من هنوز زندهام.