دولت یاریگر
جعفر حسنخانی: ایران در انتهای قرن چهاردهم خورشیدی، در واپسین سال دولت حسن روحانی، در شرایط مساعدی نبود و در گستره منازعات جهانی تنها بود؛ در گستره بیکران و پرآشوب روابط بینالملل، جایی که دولتها چون بازیگرانی تنها در صحنهای غالباً خصمانه و بیاعتماد، به دنبال منافع ملی خویش گام برمیدارند. در آن اوضاع، مفهوم «خودیاری» (Self-help)، چون چراغی در تاریکی، مسیر بقا و پیشرفت را روشن میسازد. این اصل بنیادین، که در مکتب واقعگرایی ریشه دوانده، بر این حقیقت تلخ اما گریزناپذیر استوار است که در غیاب یک قدرت مافوق و مرکزی که امنیت همگان را تضمین کند، هر کشوری ناگزیر است در وهله نخست بر توانمندیهای درونی خود تکیه زند. خودیاری، به معنای اتکا به منابع، ظرفیتها و اراده ملی برای حفظ استقلال، تأمین امنیت و پیشبرد اهداف است. این مفهوم، نافی تعاملات بینالمللی و دیپلماسی نیست، بلکه آن را بر پایهای مستحکم از قدرت و عزت نفس ملی بنا مینهد. کشوری که از درون تهی و وابسته باشد، در چانهزنیهای بینالمللی نیز دست پایین را خواهد داشت و صدای او شنیده نخواهد شد؛ گویی در گرداب امواج سهمگین، بدون لنگری استوار، به هر سو کشانده میشود. خودیاری، لنگر تعادلبخش و اطمینانآفرین کشورها و اکسیر تبدیل تهدیدها به فرصتها و زاینده خلاقیت و نوآوری در بطن چالشهاست. ملتی که به خودباوری رسیده و آستین همت بالا زده، حتی در محاصره سختیها، راهی به سوی افقهای روشن خواهد گشود.
* آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
سالهای پایانی دولت روحانی با پایان قرن چهاردهم تقارن داشت. دولتی او که با ایده «سیاست خارجی توسعهگرا» بر سر کار آمده بود، امید داشت با توافق با غرب و آمریکا، هم چرخ سانتریفیوژها را بچرخاند و هم چرخ زندگی مردم را. رئیس آن دولت در راهروهای کارخانههای نیمهتعطیل با خودرو تردد میکرد و گویی اکراه داشت با کارگران ایرانی ملاقات نکند، حال آنکه در راهروهای سازمان ملل، در تمنای سلام و علیکی با رئیسجمهور آمریکا بود. در سالهای پایانی دولت او، جان و روان این سرزمین کهن، تازیانه بیتدبیری میخورد و افزون بر آن، ویروس کرونا بیامان جان هموطنانمان را میگرفت و آمار جانباختگان، چون پتکی سنگین بر سینه ایران فرود میآمد.
آنچه «سیاست خارجی توسعهگرا» خوانده میشد، به بنبستی عمیق رسیده بود. «دیپلماسی لبخند» و امید به گشایش از بیرون، در مواجهه با دیواره سخت واقعیتهای بینالمللی، رنگ باخته بود. خروج یکجانبه دولت ترامپ از برجام و انفعال اروپا در انجام تعهدات، تیر خلاص را به این رویکرد شلیک کرده و دولت را به انفعال کشانده بود. بر اینها، زخمِ ترور ناجوانمردانه دانشمند هستهای و دفاعی کشور، شهید دکتر محسن فخریزاده را نیز بیفزایید که جراحت پیکر ایران را عمیقتر کرده بود. اقتصاد کشور در این میان، رنجورتر از همیشه بود. دولت وقت مدعی بود حتی یارای پرداخت حقوق کارمندانش را ندارد.
ناترازی انرژی در اوج خود بود و خاموشیهای مکرر برق، نهتنها چرخ صنایع را از حرکت بازمیداشت، بلکه زندگی روزمره مردم را نیز با اختلالات جدی مواجه ساخته و کورسوی امید را در دلها کمفروغتر میکرد. احساس یأس و ناامیدی، چون موریانهای به جان جامعه افتاده بود و افق آینده، تیره و تار مینمود. در چنین هنگامه دشوار و نفسگیری، ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند اکسیر «خودیاری» بود؛ نیازمند بازگشت به خویشتن و تکیه بر توانمندیهای نهفته هر ایرانی.
* با تکیه بر همت خود، کوه را کاه شمار
در این بحبوحه یأسآلود، گویی تقدیر بر آن بود که ورق برگردد و مسیری نو در پیش گرفته شود. با استقرار دولت سیزدهم، به ریاست آیتالله رئیسی، گفتمان «خودیاری» از حاشیه به متن آمد و به عنوان راهبردی کلیدی برای برونرفت از چالشها مطرح شد. سیاست نگاه به درون و اتکا به ظرفیتهای ملی، جایگزین «سیاست خارجی توسعهگرایی» شد که سالها آزموده شده و نتیجهای جز افزایش فشارها و وابستگیها به همراه نداشت.
شعار «دولت مردمی، ایران قوی» که توسط آیتالله رئیسی بر سر زبانها افتاد، نه یک وعده توخالی، بلکه تبلور و ترجمان یک باور عمیق بود، باوری که قدرت حقیقی را نه در توافقات لرزان با قدرتهای خارجی، بلکه در پیوند وثیق با مردم و اتکا به توانمندیهای داخلی میجست. «مردمداری» و حل مشکلات معیشتی مردم در اولویت قرار گرفت. رئیسجمهور و کابینهاش، بیوقفه در میان مردم حضور یافتند، از نزدیک با مشکلات آشنا شدند و برای رفع آنها کوشیدند.
احیای کارخانههای تعطیل و نیمهتعطیل، که نمادی از تولید ملی و اشتغال بودند، به یکی از برنامههای اصلی دولت بدل شد. با همت جهادی و رفع موانع، چرخ بسیاری از این واحدها دوباره به گردش درآمد و امید به کار و تولید در دل کارگران و صنعتگران زنده شد. این دولت به درستی دریافته بود که قدرت واقعی ایران، در جوانان نخبه، متخصصان متعهد و کارآفرینان خلاق آن نهفته است. از این رو، اعتماد به جوانان و بهرهگیری از ظرفیتهای داخلی، در کنار تعامل هوشمندانه و متوازن با جهان، سرلوحه اقدامات قرار گرفت. رفع بنبست رابطه با عربستان، عضویت در سازمان بریکس و پیمان شانگهای و توسعه روابط منطقهای، بویژه با همسایگان، نمودهای این تعامل هوشمندانه بودند.
دولت سیزدهم را بحق میتوان «دولت یاریگر» نامید؛ دولتی که مردم را نه به عنوان تماشاگران منفعل، بلکه بهمثابه شریکان اصلی پیشرفت، به یاری ایران فراخواند. این دولت، با درک عمیق از شرایط خطیر کشور، تلاش کرد با تزریق امید، تقویت خودباوری ملی و فعالسازی پتانسیلهای درونی، کشتی ایران را از تلاطمهای سهمگین عبور دهد و اجازه ندهد به گل بنشیند.
خیزش از خاکستر یأس و حرکت به سوی افقهای روشن، با اتکا به اکسیر خودیاری و همافزایی ملی، ممکن شد و نشان داد ایران، با وجود تمام فشارها و دسیسهها، همچنان زنده است و این راه، همچنان ادامه خواهد داشت. شهید رئیسی یک راه را نشان ایران داد و خود نماد همان راه شد؛ راه همپیمانی با مردم و یاری گرفتن از مردم برای یاری ایران عزیز.