دفاع قهرمان از ایران
معینالدین راد: در جهان امروز که رسانهها میداندار نبردهای نرم هستند و تریبونهای بینالمللی به میدان خودنمایی بدل شدهاند، آنچه یک هنرمند را از یک سلبریتی جدا میکند، نه صرفاً استعداد یا محبوبیت، بلکه «جنبه» است؛ جنبهای که در بیان هادی چوپان معنایی بسیار فراتر از بردباری دارد و به مرز میان افتخار ملی و خودباختگی شبهروشنفکرانه اشاره میکند. وقتی چوپان با زبانی تند و بیپرده سعید روستایی را مورد خطاب قرار میدهد، در حقیقت از حیثیت جمعی دفاع میکند؛ از نوعی حساسیت اخلاقی و تاریخی که برای حفظ آبروی ملت در برابر قضاوت رسانهای غرب شکل گرفته. این سخن نه یک واکنش شخصی و هیجانی، بلکه بیانیهای است در دفاع از شأن یک ملت در زمانی که بسیاری از فرزندان فرهنگیاش، با چهرهای افسرده، به نمایندگی از جامعهای زنده و پرتپش، تصویر بیماری و نکبت صادر میکنند.
چوپان نه هنرمند است و نه روشنفکر؛ او قهرمان بدنسازی است اما با همین جایگاه ساده و بیپیرایه، درک درستی از مسؤولیت تریبون دارد. تفاوت او با کسانی چون سعید روستایی از اینجا آغاز میشود که چوپان خود را در مقام یک فرد نماینده «ما» نمیداند مگر آنکه سخن او در جهت عزت جمعی باشد. در برابر، امثال روستایی با بهرهبرداری از صحنههای جهانی، زبان گشودهاند به سیاهنماییای که نه اصلاحگر است، نه صادقانه، بلکه مملو از کینه تاریخی نسبت به هر چه سنت و وطن و ایمان است. این جنس از «نقد» که در لفافه روشنفکری پیچیده میشود، در واقع چیزی جز امتیازطلبی از قدرتهای بیرونی نیست. پاداش نگاه تلخ صادرشده از جشنواره کن، دعوت به پروژههای مشترک اروپایی است، نه اصلاح وضعیت داخلی.
شبهروشنفکرانی چون روستایی در قامت نماینده یک ملت ظاهر میشوند اما در حقیقت چیزی از تاریخ، رنج و امید این ملت نمیدانند. آنها مخاطب خود را در ایران نمیجویند، بلکه در تحسین فرانسویها و رای هیأت داورانی میبینند که تصویری هالیوودی از مشرقزمین را ترجیح میدهند؛ تصویری خاکستری ویران و خالی از معنا. چنین تصویرسازیای بهتمامی در چارچوب جنگ نرم فرهنگی میگنجد و چیزی جز تضعیف امید جمعی و تخریب معنویِ نهاد خانواده و دولت در ایران به دنبال ندارد. اتفاقا همانجایی که باید از «هنر» برای بسیج ملی بهره گرفت، هنر نزد اینان بدل به ابزار تخریب سرمایههای اجتماعی شده است.
جنبه، در بیان چوپان، یک مفهوم اخلاقی و سیاسی است. او از جنبه میکروفن و تریبون میگوید، یعنی از توان خویشتنداری هنگامی که جهان در حال شنیدن است. این خویشتنداری نه سانسور است و نه دروغ، بلکه نوعی خودآگاهی تاریخی است که از هنرمند میخواهد هنگام سخن گفتن، شأن اجتماعی و حافظه ملی را در نظر گیرد. هنرمندی که در کن، ایران را تلخ مینامد، در حقیقت نه تحلیلگر اجتماعی است و نه سخنگوی معترض مردم، بلکه در نهایت بدل به بلندگوی تصویری میشود که دشمنان ایران مشتاقانه آن را بازنشر میکنند. تضاد ماجرا در همینجاست: آن که باید با «جنبه» از حقیقت پیچیده و درهمتنیده ایران بگوید، با بیجنبگی، ایران را به تصویری یکبعدی تقلیل میدهد.
کسانی چون روستایی حتی قادر به تشخیص مرز میان رنج و ابتذال نیستند. آنها به جای نمایش فقر، فلاکت را دراماتیزه میکنند؛ به جای ترسیم مقاومت، تسلیم را به تصویر میکشند و به جای خلق افقهای امید، سرنوشت انسان ایرانی را در چرخه بیپایان ناامیدی بازمینمایانند. در این میان، سکوت خواسته چوپان نهتنها یک واکنش شخصی که پیشنهادی اخلاقی - سیاسی است: سکوت، آنگاه که حرفی برای عزت مردم نداری، فضیلت است. از همینجاست که زبان دفاعی چوپان تبدیل به معیار تمایز میان هنرمند و سلبریتی میشود. سلبریتی کسی است که برای دیده شدن سخن میگوید؛ هنرمند، آن کس است که تنها وقتی سخن میگوید که حقیقتی جمعی در کار باشد.
نقد روستایی، نقد یک فرد نیست؛ نقد یک طبقه فکری است که از دل نهادهای مدرن اما بیریشه شهری برآمده، خود را در موضع منتقد وضع موجود مینشاند اما در نهایت، خواسته یا ناخواسته، به یکی از ابزارهای کارآمد نئوامپریالیسم فرهنگی بدل میشود. سینمای ایران، بیش از هر زمان دیگر در معرض این خطر است که استعدادهای درخشانش نه در راه روشنگری ملی، که در راه عرضه تصویری ضد ملی و بیریشه از ایران به کار بیفتند و این دقیقا همانجاست که باید از «جنبه» دفاع کرد. جنبه یعنی توان دیدن افق بزرگتر، یعنی توان تمییز میان نقد سازنده و تخریب ساختاری، یعنی درک اینکه یک جمله تو در کن، میتواند تصویر ذهنی نسلها را از ایران تغییر دهد. چوپان از نجابت مردم میگوید، از ظرفیتهای علمی، از افتخارات جوانان و از اینکه در همین سرزمین، سعید روستایی به جایگاهی رسیده که حالا صدای جهانی دارد اما این صدا، صدای ایران نیست؛ پژواک تلخی است که تنها در اتاقهای روشنفکری شبهاستعماری شنیده میشود. آنچه چوپان میگوید دعوت به دروغ نیست، بلکه دعوت به درک تناقضنمای حقیقت ایران است: کشوری پر از مسائل و زخم اما زنده، مقاوم و پرتلاش؛ کشوری که هنر حقیقیاش، در ترسیم همین ایستادگی است، نه در بزک کردن ناامیدی. امثال روستایی هرگز نیاموختهاند که یک ملت را نمیتوان در فرمت جشنوارهها به تصویر کشید. آنچه در سینمای آنها دیده میشود، بیشتر بازتاب دغدغههای یک طبقه جدا افتاده از بدنه اجتماعی است؛ طبقهای که زندگی را تنها در کلانشهرهای معلق میان بورژوازی و فلاکت میبیند و فراموش میکند که ایران، فراتر از روایتهای تاریک شهرهای بزرگ است. در آثارشان نه صدای روستا هست، نه زحمت کشاورز، نه غیرت مرزبان، نه اشک مادر شهید؛ بلکه تنها پژواک ناامید طبقهای است که سالهاست خود را نخبه میپندارد اما از مردم فاصله گرفته است. در این میان، اتفاقا ضروری است کسی چون هادی چوپان که از میان مردم برآمده، تریبون را از دست این جماعت بگیرد؛ نه به معنای خفه کردن صدا، بلکه به معنای بازگرداندن صداقت، غیرت و جنبه به میدان سخن. زبان چوپان خشن است اما خشونتی از سر غیرت؛ بیانی تند اما نه از سر کینه، بلکه از سر پاسداری از آن چیزی که بسیاری از سلبریتیها فراموشش کردهاند: شرافت ملی. او از «شرافتمندی» سخن میگوید، از اینکه چگونه شرافت اقتضا میکند که آدمی با قدرت تریبونش به «خاک» خود پشت نکند. باید روشن گفت که نقد روستایی، نقد آزادی بیان نیست؛ اتفاقا مساله این است که او با آزادی بیان، به نفی همان بستری میپردازد که این آزادی را ممکن کرده. آزادی بیان در بستر تمدنی ایران، باید حامل بار مسؤولیت ملی باشد، نه مجوزی برای تخریب آن و در اینجا، ندا سر دادن به لزوم «خفه شدن» کسانی که از این تریبون سوءاستفاده میکنند، نه سلب آزادی، بلکه فراخوانی به بازتعریف مرزهای اخلاقی و فرهنگی سخن در جهان رسانهای است.
نقد سلبریتیسم فرهنگی در ایران، نقد یک جریان خزنده است که در لفافه انساندوستی و رنجنمایی، پروژه ایرانزدایی فرهنگی را دنبال میکند؛ پروژهای که در آن وطندوستی، ارتجاعی معرفی میشود و وطنفروشی، روشنفکری. در چنین فضایی، اهمیت گفتههای چوپان دوچندان میشود: او همان چیزی را طلب میکند که سالها از روشنفکران واقعی انتظار میرفت اما کمتر به آن پاسخ داده شد؛ یک حد اخلاقی، یک درک از عظمت سخن و یک خودآگاهی تاریخی نسبت به پیامدهای فرهنگی و سیاسی هر جمله.
آنچه از خلال این واکنش درمییابیم، دعوت به بازیابی امر ملی در حوزه فرهنگی است. امر ملی نه به معنای نفی نقد، بلکه به معنای مسؤولیتپذیری در هنگام نقد است. هنرمند ملی کسی است که حتی در نقد، به آینده جمعی میاندیشد و میداند که حقیقت، تنها زمانی ارزش دارد که در خدمت امید و شکوفایی باشد. از این رو، مرز میان هنرمند و سلبریتی دقیقا در همین نقطه است: یکی جنبه دارد و یکی ندارد؛ یکی میفهمد که تریبون فرصتی است برای خدمت به ملت، دیگری آن را تنها ابزاری برای درخشش شخصی میبیند.
در نهایت، پاسخی که باید به سخنان روستایی داد، نه با سانسور است و نه با حذف، بلکه با ارتقای سطح گفتوگو، با بازخوانی معنای وطن و با دفاع از شأن فرهنگی مردمی که رنجشان، مقاومتشان و زیبایی زندگیشان فراتر از قابهای سیاه سینمای شبهروشنفکری است. آنچه چوپان گفت، فریادی است از بطن جامعه برای بازگشت به صداقت، شرافت و جنبه؛ چیزی که شاید سالهاست از ساحت هنر ایران رخت بربسته اما هنوز در دلهای مردم زنده است.