خنده میفروشد، معنا میبازد
مهرداد احمدی: در 2 سال اخیر، سینمای ایران شاهد تحولی چشمگیر در الگوهای فروش و تولید بوده است. بررسی آمار فروش فیلمها در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ نشان میدهد ژانر کمدی به طور بیسابقهای بر گیشه تسلط یافته و در مقابل، آثار اجتماعی و جدیتر به حاشیه رانده شدهاند. این تغییرات نهتنها بر ساختار اقتصادی سینما تأثیر گذاشته، بلکه پیامدهای فرهنگی و هنری قابلتوجهی نیز به همراه داشته است. سال ۱۴۰۳، مجموع فروش سینمای ایران به حدود ۱۹۰۵ میلیارد تومان رسید که نسبت به سال 1402، رشد قابلتوجهی را نشان میدهد. با این حال، نگاهی دقیقتر به جزئیات این فروش حاکی از تمرکز شدید بر ژانر کمدی است. 10 فیلم پرفروش سال، همگی در دستهبندی کمدی قرار دارند و بهتنهایی ۸۷ درصد از کل فروش را به خود اختصاص دادهاند. در مقابل، ۵۰ فیلم باقیمانده تنها ۱۳ درصد سهم داشتهاند و بسیاری از آنها حتی به مرز ۱۰ میلیارد تومان فروش نیز نرسیدهاند. این تمرکز بر کمدیها باعث شده فیلمهای اجتماعی و جدیتر که پیشتر بخش مهمی از سینمای ایران را تشکیل میدادند، به حاشیه رانده شوند. به عنوان مثال، فیلم اجتماعی «بی بدن» با وجود نقدهای مثبت، تنها 46.5 میلیارد تومان فروش داشته که معادل ۱۴درصد فروش فیلم کمدی «هفتاد سی» است. این روند باعث شده بسیاری از فیلمسازان و سرمایهگذاران به سمت تولید آثار کمدی سوق پیدا کنند، چرا که بازگشت سرمایه در این ژانر بسیار سریعتر و مطمئنتر است. تولید یک فیلم کمدی متوسط با بودجه ۳۰ میلیارد تومانی، حداقل ۱۵۰ میلیارد تومان سود خالص ایجاد میکند، در حالی که فیلم اجتماعی با همان بودجه، به طور متوسط تنها ۴۵ میلیارد تومان بازدهی دارد. در این شرایط، بسیاری از فیلمسازان آثار جدیتر خود را به شبکه نمایش خانگی منتقل کردهاند. در 2سال اخیر اکثر آثار مخاطبپسند VODها، در ژانر اجتماعی ساخته شدهاند. این انتقال به دلایل مختلفی صورت گرفته است؛ از جمله محدودیتهای اکران در سینماها و عدم استقبال مخاطبان از آثار غیرکمدی در گیشه.
اما این جابهجایی پیامدهای منفی متعددی برای فرهنگ و سینمای ایران دارد. سینمای ایران به تولیدات اجتماعی آن در جهان شناخته میشود و بعید نیست که با این روند، شناخت جهان از سینمای ایران به سمت آثار زیرزمینی برود که هر روز تولید آنها گسترش پیدا میکند. غفلت از مسائل اجتماعی، تاریخی و فلسفی در سینما میتواند به سطحی شدن فرهنگ عمومی در سلایق هنری بینجامد. همچنین احتمال تکراری شدن سوژهها و افت خلاقیت در تولیدات کمدی نیز به وضوح به چشم میآید. برای خارج کردن سینما از انحصار سالن و بازگرداندن تعادل به تولیدات سینمایی، راهکارهایی پیشنهاد میشود. یکی از این راهکارها ایجاد پلتفرمهایی است که بتوانند همزمان با پخش فیلم در سینما، آن را بهصورت آنلاین نیز ارائه دهند. این مدل میتواند به افزایش دسترسی مخاطبان به آثار متنوع کمک کرده و فشار را از روی گیشه بردارد. همچنین حمایتهای دولتی و اعطای مشوقهای مالی به تولیدکنندگان آثار اجتماعی میتواند انگیزه برای تولید این نوع فیلمها را افزایش دهد. در نهایت بازنگری در سیاستهای اکران و تخصیص سانسها به ژانرهای مختلف، میتواند به ایجاد تعادل در بازار سینما کمک کند. در مجموع سینمای ایران در 2 سال اخیر با چالشی جدی مواجه شده است: تسلط بیسابقه ژانر کمدی بر گیشه و حاشیهنشینی آثار جدیتر. این روند نهتنها بر اقتصاد سینما تأثیر گذاشته، بلکه پیامدهای فرهنگی و هنری قابلتوجهی نیز به همراه داشته است. برای حفظ تنوع و عمق در سینمای ایران، نیاز به بازنگری در سیاستها و ایجاد زیرساختهای جدید احساس میشود. تسلط فزاینده ژانر کمدی بر سینمای ایران نهتنها یک دگرگونی در مناسبات بازار و اقتصاد هنر است، بلکه نشانهای از تحولات عمیقتر در ذایقه عمومی و کارکردهای اجتماعی هنر نیز به شمار مـیآیـــد. در ایـن میـــان جای خالــی تحلیلهای جامعهشناختی از این تغییرات بهشدت احساس میشود، زیرا سینما، برخلاف تصور رایج، صرفاً رسانهای برای سرگرمی نیست، بلکه ابزاری برای بازنمایی جمعی، بازتاب امر تاریخی و بازآفرینی فهم ملی است.
در نظام فرهنگی ایران، سینمای اجتماعی از دهههای پیش به عنوان بستری برای طرح مسائل اساسی مردم شناخته میشد. از «اجارهنشینها» تا «گاوخونی»، از «درباره الی» تا «ابد و یک روز»، روایتها در باب فقر، طبقه، مهاجرت، تبعیض، بحرانهای خانوادگی و گسست اجتماعی، همواره درون روایتهای سینمایی بازتاب مییافتند و به بخشی از حافظه فرهنگی جامعه بدل میشدند. حال، در دورهای که کمدیهای سطحی با فرمولهای تکراری جای این روایتها را گرفتهاند، این پرسش بنیادین مطرح میشود که سینمای ایران در حال وانهادن کدام مسؤولیت تاریخی است؟ افزون بر این، سلطه کمدی بر سینمای ایران بیش از آنکه حاصل رقابت خلاق ژانرها باشد، نتیجه سازوکاری است که در آن سرمایه، گیشه و الگوریتمهای پخش، تولید را هدایت میکنند. پلتفرمها و صاحبان سالنهای سینما با در اختیار داشتن سلیقه عمومی و دادههای فروش، عملاً تعیین میکنند چه نوع فیلمی تولید شود. در این شرایط، فیلمساز دغدغهمند اجتماعی یا باید از ارزشهای فرمی و محتوایی خود چشمپوشی کند یا به ناچار به حاشیه رانده شود.
از منظر روانکاوی اجتماعی نیز میتوان این پدیده را نشانهای از نوعی «فراموشی جمعی» تلقی کرد. در جامعهای که بحرانهای اقتصادی، بیثباتی اجتماعی و فشارهای زیست روزمره مردم را در وضعیت اضطرار دائمی نگاه داشته، اشتیاق عمومی برای کمدی نه از سر خنده، بلکه بهمثابه واکنشی تدافعی در برابر رنج ساختاری است. تماشاگر در پی آن است که با خندیدن، موقتاً واقعیت را تعلیق کند. این میل به انکار رنج، هرچند طبیعی است، اما وقتی در مقیاس جمعی به سیاست فرهنگی بدل شود، میتواند به انسداد بینجامد؛ انسداد در مواجهه با واقعیت. از سوی دیگر، سینمای کمدی غالب، که عمدتاً متکی بر تیپسازیهای نخنما، شوخیهای جنسی، زبان بازاری و موقعیتهای سادهلوحانه است، نقشی در پرورش سلیقه هنری و ارتقای گفتوگوی عمومی ایفا نمیکند. حتی در برخی موارد، خود به تکرار و بازتولید کلیشههای فرهنگی، تقلیل مفاهیم انسانی و فروکاست امر اجتماعی به مضامین دمدستی دامن میزند. اگر «هنر» به تعبیر آدورنو، باید در برابر «صنعت فرهنگ» مقاومت کند، آنچه امروز در سینمای کمدی ایران میگذرد، دقیقاً نوعی تسلیم در برابر این صنعتزدگی و معیارهای بازار است. این مساله پیامدهای بلندمدت نیز دارد؛ نسلی که با آثار سطحی و بیریشه تربیت میشود، نهتنها نسبت به تاریخ، سیاست و اخلاق حساسیتی نخواهد داشت، بلکه به مرور دچار بیحسی فرهنگی میشود؛ نوعی بیتفاوتی که نه در پی حقیقت است، نه در پی زیبایی و نه در پی درک امر اجتماعی. نتیجه این وضعیت، فرهنگی است تهی از عمق، ازخودبیگانه و در نهایت قابل مدیریت توسط منطق تبلیغاتی و مصرفی بازار. در این میان، بار دیگر ضرورت بازگشت به سینمای اجتماعی و اندیشمندانه مطرح میشود. تجربه موفق فیلمهایی مانند «مغزهای کوچک زنگزده» و «خورشید» که توانستند با وجود عدم تبعیت از کلیشههای بازار، گیشه قابلقبولی کسب کنند، نشان میدهد همچنان امکان پیوند میان فرم هنری، دغدغه اجتماعی و رضایت مخاطب وجود دارد؛ به شرطی که سیاستگذاران فرهنگی، پخشکنندگان و سینماداران، به باز بودن میدان رقابت ژانری و تنوع تولید پایبند باشند. سینمای ایران بیش از هر چیز نیازمند بازسازی اعتماد میان خود و جامعه است. این اعتماد نه با خنداندن سطحی، بلکه با بازنمایی صادقانه، هنرمندانه و ریشهدار واقعیت حاصل میشود. تنها در چنین شرایطی است که سینما میتواند به کارکرد اصیل خود به عنوان آینه جامعه بازگردد؛ آیینهای که نه صرفاً واقعیت را نشان میدهد، بلکه توانایی تغییر آن را نیز در خود دارد. به این ترتیب، اگر قرار است سینمای ایران در دهه آینده، نهتنها به حیات اقتصادی خود ادامه دهد، بلکه در ساحت فرهنگی نیز جایگاه خود را حفظ کند، باید تعادلی نو میان سرگرمی و اندیشه، میان بازار و معنا و میان فرم و محتوا بیابد. این تعادل تنها زمانی ممکن است که ما از توهمات زودگذر سود و شهرت عبور کنیم و بار دیگر به این پرسش بنیادی بازگردیم: سینما برای چه کسی و برای چه چیزی ساخته میشود؟
سال ۲۰۲۳ درآمد جهانی گیشه سینما به حدود33.9 میلیارد دلار رسید که نسبت به سال قبل آن افزایش 30.5 درصدی داشت. با این حال، این رقم هنوز ۱۵ درصد کمتر از میانگین سالهای قبل از پاندمی کرونا است. در مقابل، نتفلیکس به تنهایی در همان سال درآمدی بالغ بر33.7 میلیارد دلار کسب کرد که نشاندهنده رشد 6.6 درصدی نسبت به سال قبل است. این آمار نشان میدهد درآمد نتفلیکس به تنهایی با کل درآمد گیشه جهانی برابری میکند و حتی در برخی گزارشها، درآمد نتفلیکس از گیشه جهانی پیشی گرفته است. در ایالاتمتحده، درآمد گیشه در سال ۲۰۲۳ حدود ۹ میلیارد دلار بود، در حالی که نتفلیکس در همان سال تنها در آمریکای شمالی ۱۴ میلیارد دلار درآمد کسب کرد. این تفاوت نشاندهنده تغییر الگوی مصرف مخاطبان از تماشای فیلم در سالنهای سینما به استفاده از پلتفرمهای استریمینگ است. در ایران وضعیت متفاوت است. سال ۲۰۲۳ درآمد گیشه سینمای ایران حدود ۴۸۰ میلیون دلار برآورد شد. در مقابل فیلیمو، یکی از پلتفرمهای استریمینگ ایرانی، در سال ۲۰۲۲ درآمدی معادل 730.5 میلیارد تومان (تقریباً ۲۷ میلیون دلار) داشته است. این آمار نشان میدهد برخلاف روند جهانی، در ایران گیشه سینما همچنان درآمد بیشتری نسبت به پلتفرمهای استریمینگ دارد. این تفاوت میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد، از جمله محدودیتهای زیرساختی، مسائل حقوقی و فرهنگی، و همچنین الگوهای مصرف متفاوت مخاطبان. در حالی که در کشورهای غربی پلتفرمهای استریمینگ به عنوان جایگزینی برای سینما مطرح شدهاند، در ایران هنوز سینما نقش پررنگتری در توزیع و مصرف آثار سینمایی دارد. با این حال، روند مهاجرت فیلمهای اجتماعی و جدی به پلتفرمهای استریمینگ در ایران نیز آغاز شده است. این روند میتواند به دلایل مختلف از جمله محدودیتهای اکران، سانسور و همچنین تمایل فیلمسازان به دستیابی به مخاطبان گستردهتر باشد. در نهایت، برای حفظ تنوع و پویایی سینمای ایران، لازم است سیاستگذاران فرهنگی و فعالان صنعت سینما به دنبال راهکارهایی برای حمایت از فیلمهای اجتماعی و جدی باشند، چه در قالب اکران در سالنهای سینما و چه از طریق پلتفرمهای استریمینگ. تنها از این طریق میتوان از انحصار ژانرهای خاص جلوگیری کرد و فضای فرهنگی متنوعتری را برای مخاطبان فراهم آورد.