26/خرداد/1404
|
22:36
۲۱:۳۹
۱۴۰۴/۰۳/۱۶

به عبارت دیگران

آب و آیینه

گردآورنده، تقی دژاکام: گفت پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید. او پنداشت که از دیگری می‌رمد؛ نمی‌دانست که از خود می‌رمد.
همۀ اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر، چون در توست نمی‌رنجی؛ چون آن را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی.
جلال‌الدین محمد مولوی/ فیه ما فیه
صفحه ۳۰

***
خوش‌خیالی‌های گورباچف در مذاکره با آمریکا

[گورباچف] هنگامی که در نشست ژنو در سال ۱۹۸۵ با مواضع سرسختانه ریگان مواجه شد، تن به سازش داد و در نشست ریکیاویک در سال ۱۹۸۶ شروط آمریکا را پذیرفت. در آن نشست یک بار دیگر رئیس‌جمهوری آمریکا بر روی مواضع سرسختانه خود تأکید و رهبر شوروی هم بار دیگر عقب‌نشینی کرد. به این‎‌ ترتیب واشنگتن یاد گرفت که برای رسیدن به هدف مورد نظر باید اندکی سرسختی نشان دهد تا روس‌ها مجبور به تسلیم و سازش شوند.  
گورباچف با خوش‌خیالی به قول و قرارهای شفاهی آمریکایی‌ها بسنده کرد [و در مقابل] آمریکاییان در افغانستان درباره قطع کمک تسلیحاتی به [مجاهدان] افغان تعهدی را نپذیرفتند و در اثنای وحدت ۲ آلمان نیز از امضای قرارداد کتبی درباره انحلال پیمان ناتو پس از وحدت ۲ آلمان سرپیچی کردند. گورباچف با دگرگونی در نگرش سیاست خارجی کشورش، دست دوستی به ‌سوی غرب دراز کرد، اما آمریکایی‌ها هرگونه کمک واقعی را به تغییر بنیادین اتحاد شوروی منوط کردند. 
گروه نویسندگان/ اصلاحات در چین و شوروی
(تهران: انتشارات مؤسسه ابرار معاصر، پاییز ۱۳۸۰)  صفحات ۱۸۸، ۱۸۹ و ۱۹۲

***
یادآوری‌هایی به حاجیان

حاجیان آمدند با تعظیم/ شاکر از رحمت خدای رحیم
جَسته از محنت و بلای حجاز/ رَسته از دوزخ و عذاب الیم
آمده سوی مکه از عرفات/ زده لبیک عمره از تنعیم
یافته حج و کرده عمره تمام/ باز گشته به سوی خانه، سلیم
من شدم ساعتی به استقبال/ پای کردم برون ز حد گلیم
مر مرا در میان قافله بود/ دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را «بگو که چون رستی/ زین سفرکردنِ به رنج و به بیم
تا ز تو باز مانده‌ام جاوید/ فکرتم را ندامت است ندیم
شاد گشتم بدانکه کردی حج/ چون تو کس نیست اندر این اقلیم
باز گو تا چگونه داشته‌ای/ حُرمت آن بزرگوار حریم:
چون همی خواستی گرفت احرام/ چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بُدی/ هرچه مادون کردگار قدیم؟»
گفت «نی». گفتمش «زدی لبیک/ از سر علم و از سر تعظیم
می‌شنیدی ندای حق و جواب/ باز دادی چنانکه داد کلیم؟»
گفت «نی». گفتمش «چو در عرفات/ ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش/ به تو از معرفت رسید نسیم؟»
گفت «نی». گفتمش «چو می‌کشتی/ گوسفند از پی یسیر و یتیم
قرب خود دیدی اول و کردی/ قتل و قربان نفس شوم لئیم؟»
گفت «نی». گفتمش «چو می‌رفتی/ در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شر نفس خود بودی/ وز غم فرقت و عذاب جحیم؟»
گفت «نی». گفتمش «چو سنگ جمار/ همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یک‌سر/ همه عادات و فعل‌های ذمیم؟»
گفت «نی». گفتمش «چو گشتی تو/ مُطّلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین/ خویشی خویش را به حق تسلیم؟»
گفت «نی». گفتمش «به وقت طواف/ که دویدی به هروله چو ظلیم
از طواف همه ملائکتان/ یاد کردی به گرد عرش عظیم؟»
گفت «نی».گفتمش «چو کردی سعی/ از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود کونین/ شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟»
گفت «نی». گفتمش «چو گشتی باز/ مانده از هجر کعبه بر دل ریم
کردی آنجا به گور مر خود را/ همچنانی کنون که گشته رمیم؟»
گفت «از این باب هر چه گفتی تو/ من ندانسته‌ام صحیح و سقیم»
گفتم «ای دوست پس نکردی حج/ نشدی در مقام محو، مقیم
رفته‌ای مکه‎دیده، آمده باز/ محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی، پس از این/ اینچنین کن که کردمت تعلیم»
ناصرخسرو قبادیانی/ دیوان اشعار

ارسال نظر