آنچه از نزدیک دیدند
امیرعباس نوری: جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، جهان غرب و نظام لیبرال - دموکراسی را روسیاه کرده است. آنچه نتانیاهو در غزه مرتکب شده؛ مجموعهای از جنایات بیسابقه است که بشر همانند آن را ندیده و حتی نشنیده است. صهیونیستها سالها با استناد به داستانسراییها و ادعاهایی که درباره جنایات هیتلر علیه یهودیان مطرح کرده بودند، توانستند برای جلب حس ترحم بخشی از مردم در غرب، سرپوشی بر ظلمها و جنایات خود علیه فلسطینیها بگذارند. در واقع این داستانسراییها باعث شد یک نوع مشروعیت اجتماعی برای صهیونیستها، هم در غصب سرزمین فلسطینیها و تشکیل یک رژیم و هم در جنایاتی که در حق فلسطینیها مرتکب شدهاند، به وجود آید.
اما آنچه نتانیاهو و کابینه ائتلافیاش، پس از ۷ اکتبر 2023 علیه فلسطینیهای غزه مرتکب شدند، باعث شد همه زحمات و کوشش صهیونیستها در نزدیک به ۸ دهه گذشته نقش بر آب شود. حالا رژیم صهیونیستی به نماد و مجسمه شر و شرارت و جنایت در دنیا تبدیل شده است. رژیم صهیونیستی هر آنچه را به ذهن بشر خطور میکرد و نمیکرد علیه مردم بیپناه غزه مرتکب شده است. از نسلکشی و کشتار دهها هزار زن و کودک گرفته تا بمباران بیمارستانها و مدارس و حتی کلیساها تا این آخری یعنی محاصره غذایی و گرسنگی دادن به مردم مظلوم غزه، تصویری از خوی وحشی و جنایتکارانه این قوم را در چشم مردم دنیا ساخت. حمایتهای نامحدود آمریکا و کشورهای غرب از این جنایات نیز باعث روسیاهی غرب و نظام لیبرال - دموکراسی شد و همه ارزشهای ادعایی این نظام در مدت نزدیک به ۲ سال در چشم مردم دنیا فروریخت و به مجموعهای از ادعاهای مشمئزکننده تبدیل شد. همه دنیا به وضوح دیدند وقتی پای منافع غرب در میان باشد، هر اقدامی لازم باشد انجام میدهند و هیچ خط قرمزی به رسمیت شناخته نمیشود.
نتانیاهو در ابتدای جنگ خطاب به جهان غرب، حرفهایی زد که از آن میتوان به ریشه حمایتهای غرب از جنایات او پی برد. نتانیاهو که به خاطر انجام جنایات متعدد توسط دادگاه بینالمللی لاهه به اتهام جنایت علیه بشریت تحت تعقیب است، در اظهاراتی ضد بشری و نژادپرستانه خطاب به کشورهای غربی گفت این جنگ، جنگ جهان متمدن و جهان وحشی است و اسرائیل خط مقدم غرب در مقابله با مسلمانان است. آنچه طی این ۲ سال گذشت؛ بخوبی طرف وحشی و بربر را معرفی کرد و مشخص شد آنکه غیر متمدن و وحشی و بربر است، رژیم صهیونیستی است اما اظهارات نژادپرستانه نتانیاهو نشان داد غرب چه نگرشی به جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم بیپناه غزه دارد. نخستوزیر صهیونیستها در واقع ماهیت شکلگیری این رژیم را به کشورهای غربی یادآوری و گوشزد کرد ضمانت تامین منافع غرب در منطقه غرب آسیا، حراست از رژیم است.
به هر حال در 22 ماه گذشته همه دنیا با چشم خود دیدند نظام آمریکایی و نرمافزار لیبرال - دموکراسی نهتنها ضامن جلوگیری از ارتکاب جنایات و وحشیگریهایی نظیر آنچه اسرائیل در این مدت مرتکب شد نیست، بلکه خود تکیهگاه و ضامن ارتکاب این جنایات است. بر همین اساس بسیاری از تحلیلگران معتقدند روند تحولات جهان به سمت تغییر نظام تکقطبی آمریکا، با جنایاتی که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در حق مردم مظلوم غزه، لبنان و حتی ایران انجام شد، تسریع شده است. به معنای دقیقتر، اگر تا قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ موضوع تغییر نظام تکقطبی آمریکایی، ضرورتی فوری نزد سیاستمداران، اندیشمندان و صاحبنظران مستقل بود، حالا این موضوع در تودههای جوامع نیز درک شده است و آنها نیز روی این ضرورت اتفاق نظر دارند. اکنون نهتنها اعتبار نظم آمریکایی و لیبرال - دموکراسی بیاعتبار شده، بلکه خود این نظم به یک تهدید خطرناک بالقوه برای همه مردم دنیا تبدیل شده است. اگر روزگاری عدهای تصور میکردند ساختار سیاسی پس از جنگ دوم جهانی و همینطور نظم تکقطبی آمریکایی پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، یک ایده و تصمیم عقلانی برای تحقق جهان عاری از جنایت و خشونت است و جهان وارد مرحلهای شد که دیگر شاهد فجایعی مانند جنگهای اول و دوم جهانی نباشد اما آنچه رژیم صهیونیستی در ۲ سال گذشته مرتکب شد و رفتار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در قبال این جنایات ضد بشری، باعث شد حالا دنیا شاهد فجایعی به مراتب بدتر از وقایع جنگهای اول و دوم جهانی باشد. آمریکا اکنون با اتکا به قدرت نظامی خود، هر آنچه میخواهد انجام میدهد. در کنار فجایع غزه، آنچه سحرگاه ۲۳ خرداد توسط رژیم صهیونیستی و سحرگاه اول تیرماه توسط آمریکا علیه ایران انجام شد، نقض آشکار و دهنکجی به همه قوانین و قواعدی بود که خود آمریکاییها برای تحکیم سیطره بر دنیا، پایهگذار، مروج و مدافع آن بودهاند. یعنی پایش که افتاد، آنها به همه این ساختار هژمونیک و سیطرهجویانه پشت پا زدند. البته موضوع تنها به اقدامات نظامی محدود نمیشود.
از یک سو تکنولوژی به ابزار قتل و جنایت تبدیل و از سوی دیگر، انباشت ثروت و قدرت در سیطره ناظم، باعث نگرانی و از تعادل خارج شدن مناسبات جاری و عادی حاکم بر دنیا شده است. این رفتار مختص ترامپ هم نیست. نخستینبار این اوباما بود که دلار را تبدیل به یک اهرم فشار در مناسبات آمریکا با سایر کشورها کرد و حالا ترامپ از ابزار تعرفهها برای تسلط بیشتر بر دنیا استفاده میکند.
به همین خاطر اکنون تقریبا همه صاحبنظران و حاکمان کشورهای مستقل به این نتیجه رسیدهاند برای خلاص شدن از این وضعیت، چارهای جز کنترل هژمون این نظم ندارند و راهکار آن چیزی جز توزیع قدرت نیست. در سالهای اخیر پیمانهای منطقهای و فرامنطقهای ایجاد شد. شرق به عنوان نیرو و ظرفیت محققکننده توزیع قدرت به رسمیت شناخته شد و حالا از آمریکای لاتین و آفریقا گرفته تا اروپا و غرب آسیا و خاور دور، کشورها عضو این پیمانها شدهاند. هراس ترامپ از این پیمانها، خاصه بریکس، به خاطر خاصیت آن است. ترامپ به دروغ مدعی است بریکس یک توطئه علیه دلار است. در حالی که واقعیت بریکس، تدبیر سازوکاری برای جلوگیری از سوءاستفاده آمریکا از دلار به عنوان یک ابزار فشار بر دیگران است.
* راهی که ایران نشان داد
در یک دهه اخیر همزمان با مطرح شدن مقوله تغییر نظام حاکم بر دنیا و کنترل و مهار هژمونیک آمریکا، اندیشمندان، نظریهپردازان و صاحبنظران مهم و معتبر دنیا تصریح کردند برای عبور از وضعیت فعلی و تحقق توزیع هژمونیک قدرت در جهان، شرق یک ظرفیت بالقوه و تا حدودی بالفعل است. در این بین این نظریهپردازان و صاحبنظران از مثلث ایران، روسیه و چین به عنوان پرچمداران تغییر نظم فعلی نام بردند. واقعیت هم همین است. ظرفیتهای سیاسی، دفاعی، اقتصادی و ژئوپلیتیک ۳ کشور به گونهای است که با همافزایی و هدفمند کردن این ظرفیتها، میتوان به هدف مهار هژمونیک آمریکا امیدوار بود. توسعه شانگهای و بریکس و یارگیری آنها از آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و حتی اروپا باعث جدیتر شدن موضوع تحقق نظام چندقطبی در جهان شد. در همین راستا، پیوستن کشورهایی مانند هند، آفریقای جنوبی و برزیل به بریکس باعث شد توجهات بیشتری به این ایده جلب شود. در واقع ظرفیتسازیهای مثلث ایران، روسیه و چین بود که زمینه را برای توسعه و تقویت این ایده فراهم کرد. از همین رو، در یک دهه گذشته، سیاست خارجی آمریکا بر تقابل بیشتر و حتی برخورد با اعضای این مثلث متمرکز شد. جنگ اوکراین، جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران و همینطور جنگ بالقوه تایوان و چین از جمله سیاستهای واشنگتن برای این بوده است که هر کدام از اضلاع این مثلث، به نوعی درگیر مسائل و بحرانها شوند.
با این حال، واشنگتن یک خطای محاسباتی بزرگ مرتکب شد؛ سیاستهای تقابلی و دشمنی آمریکا علیه ایران، روسیه و چین باعث نزدیکی هرچه بیشتر ۳ کشور به یکدیگر شد. اگرچه در قبال جنگ اوکراین، حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران و بحران تایوان، هر کدام از ۳ کشور ایران، روسیه و چین ملاحظاتی دارند اما واقعیتهای تقابل و تزاحم دشمنیهای آمریکا باعث شد این ۳ کشور، بسیار بیشتر از قبل به ضرورت اصل وابستگی متقابل پی ببرند. به عبارتی در حالی که واشنگتن بر این تصور بود هر کدام از این ۳ بحران میتواند منجر به تضعیف اراده و انگیزه هر کدام از این واحدها برای تعریف منافع مشترک هژمونیک علیه آمریکا شود، در عمل، واقعیتهای متفاوتی را نمودار کرد. روسیه، ایران و چین حالا بیشتر از قبل متوجه شدهاند هر کدام از این بحرانها، قطعات پازل استراتژیک آمریکا علیه هر ۳ کشور است.
در واقع این خود آمریکا بود که عامل نزدیکتر شدن این ۳ کشور به همدیگر شد. در این میان، نقش ایران برای برجستهتر شدن ضرورت ائتلاف و همافزایی ۳ کشور در مقابل آمریکا حائز اهمیت است.
۳۰ خرداد ۱۳۹۸ /۲۰ ژوئن ۲۰۱۹، سامانه پدافند هوایی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه، یک فروند پهپاد نورثروپ گرومن آر کیو ۴ گلوبال هاوک را پس از ورود به مرز هوایی ایران در تنگه هرمز منهدم کرد. این اتفاق مهمی از حیث اثرگذاری بر موازنه قدرت در منطقه بود. این رخداد هم میزان قدرت دفاعی ایران را نشان داد و هم اراده و جسارت ایران در تقابل با تجاوزات آمریکا را اما آنچه چشمها را بیشتر از قبل به ایران دوخت، حمله موشکی به پایگاه آمریکایی عینالاسد در عراق بود. همان زمان نشریه رسمی حزب حاکم بر چین، مقالهای مهم منتشر و تاکید کرد چین باید نسبت به استراتژی خود در قبال ایران تجدیدنظر کند، چرا که ایران با این اقدامات نشان داده است ظرفیت بزرگی برای مقابله با آمریکا دارد. پس از آن بود که مانورهای نظامی میان ایران و چین و بعضا روسیه در خلیجفارس و دریای عمان برگزار شد. در واقع نشریه حزب حاکم چین، به این نکته اشاره کرده بود که پکن و همینطور مسکو، بیشتر از قبل میتوانند روی ایران حساب کنند.
در آن مقطع مانعی که بر سر این راه وجود داشت، دولت مستقر در ایران بود. بسیاری معتقدند رفتار و سیاستهای دولت حسن روحانی در حوزه سیاست خارجی باعث شد ایجاد روابط و مناسبات استراتژیک میان ایران و چین، آنگونه که باید پیش میرفت، محقق نشود. با این حال اما پیشبینی میشود یک عامل در مشتاقتر شدن پکن برای تقویت مناسبات راهبردی یا حتی ایجاد یک روابط استراتژیک با ایران موثر بوده است. آنچه ایران در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، هم در مقابله با رژیم صهیونیستی و هم در مقابله با حمله آمریکا به تاسیسات هستهای خود نشان داد، در نوع خودش منحصربهفرد بود.
۲۹ تیرماه نشریه فارن افرز یادداشتی منتشر و توجهات را به یک نکته مهم درباره جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران معطوف کرد. فارن افرز در این یادداشت، نوشت: حملات موشکی ایران به شهرهای اسرائیل، نظریه بازدارندگی هستهای را که پس از جنگ دوم جهانی مطرح شده بود، مخدوش کرد. این نشریه آمریکایی افزود: ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هستهای، شهرهای اسرائیل به عنوان یک قدرت دارای سلاح هستهای را موشکباران کرد و پس از جنگ دوم جهانی، این اتفاق برای نخستینبار است رخ میدهد. فارن افرز بر همین اساس تصریح کرد: ایران نخستین کشور در دنیاست که انگارههای ۸۰ ساله درباره بازدارندگی هستهای را به چالش کشیده است. این گزارش فارن افرز یک واقعیت مهم را برجسته کرد. ایران نخستین کشوری در دنیاست که توانسته از طریق قدرت دفاعی بومی و ظرفیتهای بازدارندگی خود، نوعی موازنه قدرت را با دشمن هستهای خود ایجاد کند. واقعیتهای جنگ هم به وضوح نشان داد ایران در ایجاد این موازنه موفق بوده است. حملات موشکی ایران به شهرهای رژیم اشغالگر از جمله تلآویو و حیفا آنقدر برای این رژیم خسارتبار بود که با وضع قوانین سختگیرانه، رو به سانسور آنها آورده است. به عبارتی دنیا هنوز نمیداند در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ایران به عنوان یک کشور فاقد سلاح هستهای، بر سر رژیم صهیونیستی به عنوان یک قدرت دارای سلاح هستهای، چه آورده است. رژیم صهیونیستی حتی درباره تعداد کشتههای این جنگ نیز دروغ میگوید. آنها مدعی هستند نزدیک به ۶۰ نفر در این جنگ کشته دادهاند اما برخی برآوردها بر اساس تعداد زخمیهای رژیم صهیونیستی در این جنگ، میگوید حملات موشکی و پهپادی ایران به مناطق صهیونیستنشین در سرزمینهای اشغالی فلسطین، حداقل بین ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر را هلاک کرده است. به هر حال، طبق گزارش فارن افرز، ایران در این جنگ نظریه ۸۰ ساله بازدارندگی هستهای را مخدوش و فاقد اعتبار کرد. یکی دیگر از اقداماتی که ایران در جنگ اخیر انجام داد و این اقدام نیز در ۸۰ سال اخیر صرفا مختص ایران بوده است، حمله به پایگاه آمریکایی العدید در قطر بود. پس از جنگ دوم جهانی، برای نخستینبار یک کشور توانسته است به صورت رسمی، به پایگاههای نظامی آمریکا حمله کند. پس از جنگ دوم جهانی، تنها ۲ بار پایگاههای نظامی آمریکا به صورت رسمی هدف حملات موشکی یک کشور قرار گرفته است؛ اولی، سال ۱۳۹۸ پایگاه نظامی عینالاسد در عراق و دومی، سال ۱۴۰۴ پایگاه العدید در قطر. در هر ۲ مورد، این ایران بود که پایگاههای نظامی آمریکا را به صورت رسمی مورد هدف قرار داد؛ اقدامی که به اعتقاد کارشناسان، نقش مهمی در آتشبس داشت. اقدامات فوق، باعث جلب توجه دنیا به ایران شد. به تعبیر رهبر انقلاب، آنچه خیلیها از دور شنیده بودند، از نزدیک مشاهده کردند. قطعا مقامات پکن از جمله همین خیلیها هستند. چینیها در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه مشاهده کردند ایران میتواند یک همپیمان قدرتمند استراتژیک برای آنها باشد. یکی دیگر از واقعیتهایی که در جنگ اخیر درباره قدرت ایران مورد توجه قرار گرفته است و قطعا مقامات پکن نیز به آن توجه ویژه کردهاند، استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این جنگ بود. ایران در نوع و نحوه حمله رژیم صهیونیستی غافلگیر شد.
اگرچه مقامات سیاسی و نظامی ایران از بهمن ۱۴۰۳ تقریبا به یقین رسیده بودند حمله نظامی رژیم صهیونیستی قطعی است اما به واسطه مذاکرات هستهای جاری با دولت آمریکا، همچنین تاکیدات ترامپ (به صورت علنی) و ویتکاف (به صورت خصوصی) مبنی بر عدم وقوع حمله در زمانی که مذاکرات همچنان ادامه دارد، ایران تصور نمیکرد حمله رژیم صهیونیستی در خلال مذاکرات انجام شود.
از سوی دیگر، شاید بدبینترین کارشناسها هم پیشبینی نمیکردند حمله رژیم صهیونیستی به ایران در این مقیاس و با این مختصات انجام گیرد. قبل از ۲۳ خرداد، بر اساس مواضع و اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی و آمریکا، این برآورد شکل گرفته بود که رژیم صهیونیستی در صورت اقدام به حمله، تاسیسات هستهای ایران و شاید برخی مراکز نظامی را هدف قرار دهد اما آنچه رژیم صهیونیستی بامداد ۲۳ خرداد شروع کرد و تا ۱۲ روز ادامه داد، یک جنگ تمامعیار بود.
در جریان این جنگ و در همان دقایق اولیه، تعدادی از فرماندهان ارشد ایران به شهادت رسیدند و مناطق شهری و تعدادی از پایگاههایی نظامی و موشکی ایران مورد هدف قرار گرفتند. همه این حملات به خاطر غافلگیری ایران رخ داد. به اعتقاد کارشناسان، ترامپ با فریب دادن ایران، یک فرصت را برای نتانیاهو ایجاد کرد تا بتواند یک حمله، در چنین مقیاسی علیه ایران انجام دهد؛ فرصتی که میتوان گفت تنها یک بار نصیب نتانیاهو میشد. به همین خاطر، رژیم صهیونیستی یک جنگ تمامعیار را علیه ایران آغاز کرد. اهدافی که نتانیاهو تنها چند ساعت پس از شروع حمله برای این جنگ اعلام کرد نیز به وضوح نشان میداد رژیم صهیونیستی یک جنگ طولانی و گسترده را علیه ایران آغاز کرده است که یکی از اهداف اعلامشده آن، تغییر نظام جمهوری اسلامی بود. بنابراین نباید تصور کرد جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، صرفا یک طراحی محدود با هدف عقب راندن برنامه هستهای ایران بود. با این حال اما واکنش ایران به این غافلگیری قابل توجه بود. رهبر معظم انقلاب چند ساعت پس از آغاز جنگ، فرماندهان جدید را منصوب کردند و ایران توانست ۱۸ ساعت پس از آغاز جنگ، یک حمله بزرگ موشکی را علیه رژیم صهیونیستی انجام دهد. در طول ۱۲ روز جنگ نیز برای همه روشن شد ایران در ۲ جبهه حملات متقابل موشکی به رژیم صهیونیستی و تحرکات دیپلماتیک، یک رفتار و سیاست مدبرانه و عاقلانه را در پیش گرفته. با وجود تلاش گسترده رژیم صهیونیستی و پوششها و حمایتهای بیسابقه آمریکا برای محدود کردن شلیک موشکهای ایران اما ایران نهتنها تا پایان جنگ حملات موشکی خود را انجام داد، بلکه ۲ گزاره نیز در حملات موشکی ایران نمود یافت.
۱- تغییرات تاکتیکی در حملات موشکی و استفاده هدفمند از انواع موشکها: ایران به مرور و با استفاده از بخشی از موشکهای جدید و پیشرفته خود، توانست یک موازنه مطلوب به سود خود ایجاد کند. یکی از تاکتیکهای هوشمندانه ایران، استفاده از موشکهای پیشرفته نظیر خرمشهر در زمانی بود که هم توان سیستم پدافند موشکی رژیم صهیونیستی تحلیل رفته بود و هم این سیستم دچار اختلال شده بود.
۲- بانک اهداف دقیق: هرچه از جنگ گذشت، بانک اهداف در سرزمین اشغالی نیز متنوعتر شد. اصابت دقیق موشکهای ایرانی به اهداف تعیینشده در سرزمین اشغالی نشان داد ایران هم در حوزه آفندی و هم در حوزه اطلاعاتی، از توانایی ویژهای برای زمینگیر کردن رژیم صهیونیستی برخوردار است.
به هر حال جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نشان داد نهتنها از یک استحکام منحصربهفرد ساختاری برخوردار است، بلکه با صبر و حوصله و دقت در حال مدیریت این جنگ هم در حوزه نظامی و هم در حوزه دیپلماتیک است. ایران در مواجهه با این جنگ ناعادلانه نشان داد یک واحد قوی، هوشمند و منطقی است. با اینکه تک و تنها در مقابل رژیم صهیونیستی، آمریکا و ناتو قرار داشت اما هم توانست به سرعت کنترل اوضاع را به دست گیرد، هم دشمن را تنبیه کرد و هم در مواجهه با دشمن صهیونیست، یک سیاست منطقی و هوشمندانه و برخلاف طرف مقابل، یک رفتار منطبق بر قوانین و قواعد بینالمللی بروز داد.
با توجه به موجودی زرادخانه موشکی و ظرفیتهای جبهه مقاومت، همچنین امکاناتی که در حوزه تامین امنیتی جریان انرژی در خلیجفارس وجود دارد، برخی در داخل و خارج از کشور تصور میکردند ایران با خطای استراتژیکی که نتانیاهو مرتکب شد، این حمله را به مثابه یک فرصت تلقی کرده و یک جنگ تمامعیار منطقهای به راه خواهد انداخت اما آنچه ایران انجام داد، یک واکنش مقتدرانه، همراه با مسؤولیتپذیری در قبال امنیت همسایگان بود. ایران در مقابل حمله ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی و آمریکا، آرامش خود را حفظ کرد، متجاوز را تنبیه کرد و سر جای خود نشاند و مهمتر از همه، به همه، خاصه همسایگان خود فهماند آن که خطر جدی برای منطقه غرب آسیاست، رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو است.
از همین رو، استحکام مثالزدنی و تسلط ایران بر وضعیت جنگ، واقعیت قدرت ایران را بیشتر از قبل به همه نشان داد؛ بویژه به آنهایی که از دور شنیده بودند.
نتانیاهو را همه به جنایت و البته گندهگویی میشناسند. او در حالی از پیگیری هدف تغییر نظام در ایران میگوید که یکی از مهمترین پیامهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، استحکام و استواری جمهوری اسلامی است. به قول «پروفسور جان مرشایمر» نظریهپرداز معروف آمریکایی، حمله اسرائیل و آمریکا به ایران، اعتبار و تسلط جمهوری اسلامی را بیشتر از پیش کرد.
بیشک این واقعیات آنقدر بزرگ و ملموس است که چشمبادامیهای چینی نیز به وضوح آنها را مشاهده میکنند. چین بزرگترین خطر و دشمن آمریکاست. گذشت دورانی که چین تلاش میکرد خود را یک قدرت صرفا اقتصادی معرفی کند. آنها در شرایطی قرار گرفتهاند که گریزی از آن نیست. البته رفتار چین در قبال جنگ اوکراین نشان داد آنها بیشتر از قبل سیاستهای تقابلی با آمریکا را در دستور کار قرار دادهاند.
پس از درگیر کردن روسیه به تهدید اوکراین، حالا چینیها شاهد حمله نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران هستند. به عبارتی ۲ ضلع از ۳ ضلع مثلث پیشران تغییر نظم آمریکایی در دنیا، حالا درگیر جنگ شدهاند؛ جنگی که در واقع آمریکا پشت آن قرار دارد. از یک سو اوکراین را تبدیل به یک خطر بالقوه برای روسیه کردند تا در نهایت پوتین چارهای جز درگیری نظامی با آن نداشته باشد، از سوی دیگر به بهانه برنامه هستهای ایران، رژیم صهیونیستی را برای حمله به ایران و تداوم جنگ تجهیز میکنند. بدون تردید یکی از اهداف استراتژیک آمریکا در این جنگها، درگیر کردن ایران و روسیه و مختل کردم همافزایی آنها برای چالش هژمونیک علیه نظام تکقطبی دنیاست. از این منظر، میتوان گفت هر ۲ جنگ، جنگ چینیها نیز به حساب میآید. کما اینکه بر اساس پیشبینیها، هدف بعد چین است و پکن نیز دیر یا زود باید خود را آماده درگیری با تایوان کند. به همین خاطر میتوان گفت این جنگها باعث نزدیکتر شدن ۳ کشور شده است. چینیها رفتار ایران را در جنگ ۱۲ روزه زیر نظر داشتهاند. ایران توانست خود را در قامت یک قدرت نوظهور ثابت کند. بله! ایران در این جنگ خسارات سنگینی متحمل شد و این طبیعی است. ۲ قدرت هستهای با همراهی برخی کشورهای اروپایی و همینطور با استفاده از ظرفیتهای ناتو، به ایران حمله کردند؛ آن هم به صورت غافلگیرانه و ناجوانمردانه. یکی ایران را مشغول مذاکره کرد، در حالی که پشت صحنه در حال انجام آخرین هماهنگیها با طرف دوم برای حمله به ایران بود. طبیعی است در چنین جنگی، ایران خسارت میبیند اما آنچه باعث جلب توجه همه دنیا بویژه چینیها شد، توانایی منحصربهفرد ایران در تسلط بر اوضاع، مجازات شدید متجاوز، نشان دادن اراده برای پاسخ متقابل به ابرقدرت دنیا و در نهایت ناچار کردن آنها به اعلام آتشبس بود. به همین خاطر تاکید میشود این واقعیات حتما در محاسبات و تصمیمات چین در قبال تعریف مناسبات جدید با ایران موثر است.