الف.م. نیساری: انتشارات «گویا» در یک حرکت نو دست به انتشار کتابهایی زده که شامل اشعار شاعرانی است که در حوزه شعر نوجوان فعالند یا اینکه بخشی از اشعارشان را میتوان در ردیف اشعار نوجوان یا جوان قرار داد. نام کلی این کتابها «شعر شباب» نام دارد؛ یعنی شعرهای جوانی، شعرهایی برای نوجوانان و جوانان دبیرستانی و نیز حتی فراتر از آن، شعرهایی ساده و روان برای عموم مردم؛ از این رو، عنوان 14 + سال را داخل شناسنامه کتاب قید کرده است. این ناشر برای هر شاعر این حوزه کتابی مستقل در نظر گرفته و کتابهایی تقریبا بین 60 تا 120 صفحه.
این مجموعهشعرها معمولا حاوی اشعار کلاسیک، نیمایی و اشعار سپیدند که طبعا تعداد این قالبها در دفترهای متعدد متغیر و گاه نیز جای قالبی خالی است.
کار نشر گویا بیشک یک حرکت رو به جلو برای نزدیکترکردن و حتی به نوعی آشتی مردم یا مردم کتابخوان با شعر و شعر نو است و شاید هم حرکتی خواسته یا ناخواسته به دنبال حرکت و جریان «سادهنویسی در شعر» که در یکی دو دهه اخیر رواج پیدا کرده، از پس دشوارنویسیها و پیچیدهنویسیهایی که در شعر امروز، خاصه در شعر نو وجود داشته است.
یکی از مجموعهکتابهای «شعر شباب»، دفتر شعر «شب نرمنرم از پشت کوه آمد» اثر سیداحمد میرزاده است.
سیداحمد میرزاده متولد 1354 است، با 3-2 دهه سابقه شاعری. این مجموعه، به احتمال قوی انتخاب و گزیدهای است از اشعار مختلف شاعر که به زبان شعر نوجوان یا شعر ساده نزدیک بوده است؛ مجموعهای در 64 صفحه، حاوی شعرهایی در قالبهای چهارپاره (اغلب شعرها)، غزل و شعر نو نیمایی.
موضوع و مضمون دفتر شعر «شب نرمنرم از پشت کوه آمد»، بیشتر بر پایه واقعیت بنا شده است؛ بر اساس واقعیتهای ملموس و روزمره و امروزی. از اسم شعرها میتوان به مضامین و مفاهیم و موضوعاتی که شاعر آنها را ساخته و به آنها پرداخته پی برد؛ نامهایی چون «امشب که دارم میروم تهران»، «کتابخانه سرد»، «سوژه»، «دوشنبه» و «پیامک». تقریبا بر پیشانی نیمی از شعرهای این دفتر هم نامهایی خورده که در مجموعهشعرها معمول است؛ نامهای چون «مهتاب»، «رنگها»، «کلاغها» و... اگرچه شعر کودک و نوجوان و جوان، خاصیت و واقعیت وجودیاش گرایش بیشتری به مسائل روزمره و طبعا واقعیت دارد.
شعر نخست دفتر شعر «شب نرمنرم از پشت کوه آمد» با نام «مهتاب» در قالب یک چهارپاره پنجبندی است که 2 بند اولش با زبان ساده به استقبال عامه مردم شعرخوان میرود و 3 بند دومش به استقبال کودکان زیر 10 سال. یعنی نوع فضا و تصویرسازی که طبعا بیانگر مفاهیمی است، این القا و برداشت را دامن میزند. در 2 بند اول شاعر چنان عاشقانه از «شب» و «مهتاب» میگوید و از «دنیای خود که مرداب اندوه است» و نیز «از دور بودن معشوق که در دوردستهای آسمان مانند تکستارهای سوسو میزند» که جز تصور فضاهای شورانگیز عاشقانه و جوانانه تصور دیگری به ذهن نمیرسد. بعد در 3 بند دوم، کودکانه فضاسازی میکند، با کلمات «نوک» و «دارکوب» و «تقتق»، نیز تصویرسازیهای دارد، چون «نوکزدن دارکوب بر بلوط پیر» (صدای تقتقش را هم در سطر دوم درمیآورد که دقیقا عین عملکردهای شاعران شعر کودک است)، همچنین سوالهایی کودکانه چون «موسیقی شبهای جنگل چیست؟» و طبعا جوابهایی کودکانه چون «آوای باد و بانگ مرغ حق»، نیز تقریبا در نوع بیان سطرهای چون «رازی که مثل عشق ما زیباست» و «بر صورتت مهتاب تابیده».
جمع کردن این تضاد ناهنجار، قابل قبول کلامهای عادی در گفتارها و نوشتارهای عادی و معمولی هم نیست، چه به شعر:
«شب نرمنرم از پشت کوه آمد
تاریک شد! مهتاب من خوابی؟
دنیای من مرداب اندوه است
نیلوفر مرداب من خوابی؟
امشب تو خوابیدی و خوابیدند
گلهای یاس و مریم و شببو
در دوردست آسمان شب
یک تکستاره میزند سوسو
نوک میزند بر آن بلوط پیر
یک دارکوب آن دورها تقتق
موسیقی شبهای جنگل چیست؟
آوای باد و بانگ مرغ حق
پیچیده در گوش درختان باد
ماه از میان ابرها پیداست
در بیشه تاریک شب رازیست
رازی که مثل عشق ما زیباست
خوابیدهای چون برکهای آرام
بر صورتت مهتاب تابیده
میبینمت زیباتر از هرشب
شب، روشن است و ماه خوابیده...»
علاوه بر اینها، در بعضی مصراعهای این شعر و بعضی شعرهای دیگر کتاب با کلمات حشو و زاید روبهرو هستیم؛ کلماتی چون «آن» و «یک» در مصراعهای «یک تکستاره میزند سوسو» و «نوک میزند بر آن بلوط پیرم»، نیز «یک دارکوب آن دورها تقتق».
برخلاف چهارپاره نخست، غزل «مسافر» میرزاده نهتنها زبانی جوانانه دارد، بلکه مضمون و هشدارهای تصویری و نشانهدار و عینی ابیات این غزل نیز بیش از آنکه به کار عموم و عامه مردم بیاید، به کار جوانان میآید؛ شعری که با درآمدی ساده اما موثر به سمت مسافری میرود تا تمام شعر را رنگ سفر بدهد که در این رنگارنگی گذر زمان است و هشدار! هشدار به «جوانی» که عمرش به بیحاصلی و بوالهوسی نگذرد.
غیر از 2 بیت 8 و 9 (در مصراعهای دومشان جاافتاده نیستند)، همه ابیات غزل «مسافر» به شعر نشستهاند:
«شبیه باد که از سبزهزار میگذرد
شبیه آب که از جویبار میگذرد
مسافری که شب از راه کوه آمده است
شتاب میکند و بیقرار میگذرد
«دقیق؛ ساعت شش؟ سعی میکنم، حتما»
چه عمرها به قرار و مدار میگذرد...
نشست زیر درختی که رد شدی از آن
درخت گفت که دارد بهار میگذرد
نگاه کرد به ساعت مچی، کلافه و گیج
«چرا نیامد؟» و... وقت قرار میگذرد
بلیت باطلهای روی دست او جاماند
و از مقابل چشمش بهار میگذرد
جوانی من و تو چون بهار مثل قطار
جوانی من و تو لحظهوار میگذرد
چقدر از تو بخواهم که مهربان باشی
به من محل نده، این روزگار میگذرد
مسافری که شب از راه کوه آمده است
عمیق حادثه را بیگدار میگذرد
شبش همیشه به اندوه، روشن است و غمش
ستارهایست که دنبالهدار میگذرد»
البته بعضی شعرهای این دفتر دارای زبانی جوانانه است و به درد خواندن جوانان و عموم مردم میخورد اما مشکلش آنجاست که چندان دلچسب و گیرا نیست که سبب جذب مخاطبانش شود، زیرا ابیات و مصراعهایی دارد که انگار شاعر از روی بیانگیزگی و با تصمیم قبلی سروده است؛ شبیه سروده آدمهایی که شاعر نیستند اما چون وزن و قافیه را میشناسند، به شوخی و بداهه سطرهایی از این دست میگویند که میرزاده نیز در این دفتر گفته است!
«خبر این است: دلم تنگ شده
ساز من بیتو بدآهنگ شده
آسمان، بیتو چه خاکستری است
آسمان، بیتو چه بدرنگ شده...
دل من: ماهی سرخ شب عید
ماهیات طعمه خرچنگ شده
از چه از یاد فراموش شدم؟
نازنینم دلت از سنگ شده؟...»
همانگونه که پیشتر هم گفتم، این دفتر خالی از اشعار کودک و کودکانه نیست؛ در صورتی که دفترهایی از این دست به نیت جذب و برای جوانان دبیرستانی تدوین شده است؛ پس ابیاتی از این دست را نباید برمیتابید و در انتخاب اشعار دقت لازم و بیشتری باید میشد. من در عجبم که ابیات ذیل را مردم غیرحرفهای و غیرمتخصص هم براحتی درمییابند که اشعار کودکانه است، حال چطور خود شاعر یا ناظر بر چاپ سلسلهکتابهای «شعر شباب» از این امر ساده غافل بوده است؟!
«اگرچه حرف یک دوست
دل تو را شکسته
بخند و مثل گل باش
نه مثل غنچه، بسته
نگو که انتقامی
از او بگیرم ای کاش
گذشتهها گذشته
به فکر آشتی باش
چرا تو اخم کردی؟
چرا تو قهر کردی؟
صفای زندگی را
چرا تو زهر کردی؟...»
اغلب شعرهای انتخابی این دفتر نه در حوزه شعر نوجوان و جوان میگنجد و نه در حوزه شعر عموم و عامه مردم، بلکه اغلب شعرهای این دفتر مثل اشعار سایر مجموعهشعرها هستند؛ البته مجموعهشعرهایی که زبانی ساده دارند. از ابیات نخست اشعار کتاب هم میتوان براحتی به این امر پی برد:
«امشب دلم دوباره گرفته
غرقم میان خاطرههایم»
«آنقدرها هم سهل و آسان نیست
تقریر منظوری که من دارم»
«از برگها چکچک فرو میریزد امشب
باران که دارد شعر میانگیزد امشب»
2-3 شعر نیمایی این دفتر نیز دارای زبان شعرهای عادی و معمولیاند اما مضمونشان کودکانه و بچگانه است. یعنی نوعی دوگانگی غیرقابل جمع:
«پدر رفت
پدر یک شب که میبارید باران
به همراه پرستوها سفر کرد
...
به من ای کاش از اول گفته بودی
که یک خورشید باید منتظر ماند!»
در شعر نیمایی «سایه» نیز این زبان معمولی شعر و مضمون کودکانه وجود دارد، چرا که میگوید: «تبرزن از تبری که بر درخت میزند خوشحال است و میگوید درخت بیمیوه را باید انداخت و... بعد شاعر نصیحتش میکند (البته بچگانه) که یادت رفته در تابستان گرم زیر سایهاش بودی.» شاید اگر به جای 15 سطر مطول، شاعر این شعر را در 5 سطر همانگونه که به زیبایی تمام کرده، به ایجاز میرساند و تمام میکرد، در نتیجه شعر درخشانی از آب درمیآمد؛ آنگونه که گفته است:
«بهترینمیوه هر درختی
سایه خرم آن درخت است».
همچنین شاعر در شعر «انتظار»، «از آسمانی شدن پدر میگوید و سخن مادر که در جواب فرزند این است که منتظر باش که پدر ماه دیگر برنمیگردد؛ وقتی زمان بسیار میگذرد، فرزند به مادر میگوید ای کاش میگفتی: یک خورشید منتظر باشم». اول اینکه کدام مادر است که چنین جواب غیرمنطقی به فرزندش بدهد؟! اگر مثل فیلمهای مشهور به فیلمفارسی مادر میگفت «پدر رفته سفر و برمیگردد»، باز در اینگونه جوابهای تکراری و مستعمل منطقی وجود داشت.
با این همه، شعر «پیامک» یکی از بهترین شعرهای این مجموعه است که اتفاقا کاملا جوانانه است؛ چه به لحاظ استحکام و جاافتادگی و چه در شکل و زبان و چه در مضمون و محتوا که با کلمه پیامک امروزیتر هم میشود؛ شعری که در بستر رمانتیکی نرم و ساده و آرام جاری است:
«من به غربت، اسیر غصه و درد
تو به احساس من جوابی سرد
تو بهار و طراوت و باران
من درختی که بیتو برگش زرد
به تو آیا خبر نیاوردند
که غم دوریات چه با من کرد؟
کاش از تو پیامکی برسد
که بگوید: «عزیز من برگرد».