علی کاکادزفولی: جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نقطه عطفی در نظم منطقهای، نیز در تجربه اجتماعی ایرانیان بود. این جنگ بهرغم کوتاهیاش، بار دیگر مسأله امنیت ملی، تابآوری اجتماعی و آینده روابط ایران با جهان را در صدر توجهات قرار داد. پس از این مقطع و تاکنون دستکم در بعد رسانهای و روانی، جامعه ایران در شرایطی به سر میبرد که نه به معنای جنگ تمامعیار است و نه صلح پایدار. این برزخ سیاسی - اجتماعی، به ظاهر شکلی از تعادل شکننده را نمایندگی میکند اما در عمق خود فرسایش روانی، ذهنی و اجتماعی میآفریند و البته باید هشیار بود چه عواملی به القای هرچه بیشتر این وضعیت و تداوم آن دامن میزنند. از منظر جامعهشناسی سیاسی، این وضعیت نوعی وضعیت نیمهبحرانی است؛ بحرانی که به جای فوران و حلوفصل، در تعلیق میماند و با مصرف آرام اما پیوسته سرمایههای اجتماعی و روانی، جامعه را به سمت ضعف تدریجی میبرد. این وضعیت، بیش از آنکه یک استراتژی هوشمندانه برای مدیریت تهدید باشد، به نوعی شرطیشدگی اجتماعی در برابر بحران شباهت دارد که در آن جامعه بتدریج به سطحی از بیثباتی عادت میکند و این عادت، خود به بزرگترین مانع تغییر تبدیل میشود. از این رو، تحلیل این وضعیت و پیامدهای آن برای تابآوری اجتماعی و سیاستگذاری راهبردی جمهوری اسلامی ضرورت دارد.
* زیستن در تعلیق دائم؛ وضعیتی خطرناکتر از خود جنگ
وضعیت «نه جنگ، نه صلح» یک بنبست سیاسی ساده نیست، بلکه برزخی اجتماعی است که جامعه را در حالتی از تعلیق دائمی فرومیبرد. این پدیده زمانی ظهور میکند که یک درگیری، نه با یک پیروزی قاطع و نه با یک توافق پایدار به پایان میرسد. جامعه در یک فضای خالی معلق میماند؛ فضایی که در آن قواعد زندگی عادی به دلیل بیثباتی، کارایی خود را از دست داده است و همزمان، قوانین اضطراری دوران جنگ نیز حاکمیت کامل ندارد. این بلاتکلیفی، توانایی برنامهریزی برای آینده و قدرت بسیج تمام منابع برای یک هدف مشخص را از جامعه سلب میکند و میتواند از خود جنگ نیز خطرناکتر باشد.
در صورت تداوم وضعیت تعلیق، این برزخ اجتماعی، خود را از طریق ۳ فرآیند در هم تنیده بازتولید میکند که منطق درونی آن را عمیقتر و پیچیدهتر میکند.
۱- فرسایش روانی و فلج شدن آینده: این وضعیت فراتر از یک سردرگمی سیاسی است. این حالت، بنیانهای روانی و احساس امنیت افراد را هدف قرار میدهد. شهروندان نهتنها نمیدانند باید منتظر چه رخدادهایی باشند- یا نباشند- بلکه هویت و آینده خود را نیز در هالهای از ابهام میبینند. عدم قطعیت عمیق، تصمیمگیری را در تمام سطوح فلج میکند. اقتصاد به جای تکیه بر تولید، به میدان گمانهزنی و انتظار تبدیل میشود و مردم در چرخهای بیپایان از امید به گشایشهای ناپایدار و ترس از فروپاشی ناگهانی، گرفتار میشوند. این فرسایش روانی، سرمایه اجتماعی را ذرهذره نابود میکند.
۲- نهادهای معلق و حاکمیت وضعیت عدم اطمینان: در این وضع، نهادها متوقف نمیشوند، بلکه از کارکرد اصلی خود تهی میشوند. منطق «شرایط اضطراری» به یک وضعیت دائم تبدیل میشود و بر تمام تصمیمگیریهای دولتی سایه میافکند. نهادها به جای حل مشکلات، خود به بخشی از ساختار ناکارآمدی تبدیل میشوند. سازمانهای مدنی نیز در این میان سرگردانند و نمیدانند باید مقوم کدام گفتمان باشند. این تعلیق، کارآمدی را به حداقل رسانده و جامعه را در برابر بحرانها شکنندهتر میکند.
۳- جنگ روایتها و فروپاشی فهم مشترک: ذهنیت تعلیق، جامعه را به میدان جنگ روایتهای داخلی تبدیل میکند که هرگونه امکان دستیابی به درک مشترک از واقعیت را از بین میبرد. گفتمانهای سیاسی بین ۲ قطب «پیروزی/ شکست» یا «مقاومت/ سازش» سرگردان میمانند. هر توافق دیپلماتیک از سوی رقیب سیاسی، خیانت و هر اقدام نظامی، ماجراجویی بیحاصل نام میگیرد. این شکافهای عمیق و البته جعلی در روایتها، جامعه را از درون چندپاره کرده و هرگونه اجماع برای یافتن راه خروج را ناممکن میکند. در واقع، همین جنگ روایتهاست که با تغذیه ترسها و توجیه وضعیت بلاتکلیف، این برزخ اجتماعی را روزبهروز عمیقتر میکند.
* تأثیر سیگنالهای متناقض بر خستگی ذهنها
یکی از عمیقترین پیامدهای وضعیت تعلیق، نه در عرصه سیاست، بلکه در روان و ذهن جامعه رخ میدهد. این وضعیت، نوعی محاصره نامرئی روانی ایجاد میکند که میتوان آن را به اضطراب مزمن جمعی تشبیه کرد. این اضطراب از تهدیدی دائم اما نامشخص نشأت میگیرد که سیستم عصبی جامعه را پیوسته در حالت آمادهباش نگه میدارد. برخلاف بسیج کوتاهمدت در جنگهای کلاسیک که با هیجان و امید به پیروزی همراه است، این آمادهباش طولانیمدت به فرسودگی عمیق شناختی و عاطفی منجر میشود. جامعه به جای اتحاد در برابر دشمن مشترک، دچار گسستهای درونی میشود، زیرا هر فرد و گروهی راهکار متفاوتی را برای خلاصی از این برزخ تصور میکند.
مواجهه بیوقفه با سیگنالهای متناقض (مذاکره و تهدید، گشایش و بنبست) ذهن جامعه را دچار خستگی تصمیمگیری میکند و توانایی تحلیل انتقادی را بشدت کاهش میدهد. در این مهآلودگی شناختی، بخشی از جامعه بتدریج توانایی تفکیک اطلاعات معتبر از شایعه را از دست میدهد و برای فرار از پیچیدگی، به سادهسازیهای افراطی، تئوریهای توطئه و روایتهای پوپولیستی پناه میبرد. این پدیده، فضای عمومی را برای تصمیمگیریهای هیجانی و غیرعقلانی مستعد کرده و جامعه را در برابر دستکاریهای اطلاعاتی آسیبپذیر میکند. ذیل وضعیت تعلیق، آینده به طور مداوم مبهم باقی میماند و وعدهها یکی پس از دیگری بیفرجام میشود؛ در نتیجه اعتماد به مثابه پشتوانه اجتماعی حیاتی، دچار فرسایش میشود. این فرآیند به صورت یک آبشار عمل میکند؛ ابتدا بیاعتمادی به نخبگان سیاسی و ساختار شکل میگیرد، سپس به نهادهای میانجی مانند رسانهها، کارشناسان و متخصصان سرایت میکند و در آخر هم به روابط بینفردی نفوذ کرده و در راستای اتمیزه کردن جامعه عمل میکند. اما شاید ویرانگرترین آسیب این وضعیت، تأثیر آن بر نسل جوان باشد. جوانانی که در سایه بحرانهای پیاپی به بلوغ میرسند و هیچ چشمانداز روشنی از آینده خود متصور نیستند، دچار نوعی بدبینی ساختاری میشوند. این سرخوردگی عمیق، آنها را به سمت ۲ گزینه سوق میدهد؛ مهاجرت به عنوان راهی برای نجات فردی، یا انزوا و بیتفاوتی به عنوان نوعی مقاومت منفی. این نسل که باید موتور محرک توسعه و تحول باشد، به یک سرمایه انسانی در حال خروج یا یک جمعیت منفعل تبدیل میشود. وضعیت تعلیق، جامعه را به جای سوق دادن به بازسازی یا مقاومت فعال، در یک وضعیت پوسیدگی خاموش فرومیبرد. در این حالت، ساختارهای اجتماعی از درون تهی میشود و جامعه انرژی حیاتی خود را نه در یک تقابل آشکار، بلکه در یک فرسایش تدریجی و بیصدا از دست میدهد.
* هدف، از بین بردن تابآوری اجتماعی است
جامعه ایران در تاریخ معاصر خود بارها نشان داده از چه ظرفیت بالایی برای ایستادگی در برابر تکانههای سخت برخوردار است. از جنگ گرفته تا تحریمهای فلجکننده، مردم این سرزمین راه بقا و بازگشت به تعادل را آموختهاند اما این سرمایه، چشمهای بیپایان نیست. تابآوری مانند یک عضله است؛ اگر بیوقفه و بدون فرصت بازسازی به کار گرفته شود، تحلیل میرود و فرسوده میشود. اینجاست که وضعیت تعلیق همچون سمی آرام عمل میکند که مانع ترمیم این عضله اجتماعی میشود. در چنان برزخی، نهادهای جامعه در یک کلافگی دائم دست و پا میزنند؛ نه آن شور و بسیج دوران جنگ را تجربه میکنند که همه را برای هدفی مشترک متحد کند و نه آن آرامش و ثبات دوران صلح را مییابند که بتوانند خود را بازسازی کنند.
تیغ این فرسایش بیش از همه بر شاهرگ جامعه یعنی خانواده فرود میآید. وقتی آینده مهآلود است و فشارهای روانی امان نمیدهد، چارچوب خانواده که باید پناهگاه باشد، خود به میدانی برای تنش تبدیل میشود و کارکرد حمایتی و عاطفیاش رنگ میبازد. در سطح کلانتر، دستگاههای اداری نیز در این سردرگمی، مأموریت خود و اولویتها را گم میکنند. نتیجه این روند، چیزی جز پوسیدگی تدریجی بافت اجتماعی و شکنندهتر شدن پایههای جامعه در برابر هر بحران تازه نیست. از تلاشهای دشمن خارجی در تداوم وضعیت تعلیق نمیتوان چشم پوشید اما درایت حکم میکند ریشههای این تعلیق فرساینده را در داخل نیز جستوجو کنیم؛ بخشی از این وضعیت، محصول محاسبات نیروهایی در داخل است که منافع کوتاهمدت جناحی را بر مصالح بلندمدت ملی ترجیح میدهند. منطق سیاسی این جریانات بر «تداوم بحران» استوار است، نه «حل بحران»، چرا که القای وجود یک تهدید دائم، بهترین سپر برای پوشاندن ناکارآمدیها در حوزه اقتصاد و معیشت و بهترین ابزار برای به حاشیه راندن رقبای سیاسی است. در این میان، برخی رسانهها و نخبگان نیز به جای دمیدن روح آرامش و روشنگری در کالبد جامعه، با بازتولید عامدانه ابهام و پمپاژ اخبار متناقض، به این آشفتگی دامن میزنند و جامعه را در حالت انفعال و سردرگمی نگه میدارند. خطرناکتر آنکه، جناحهایی در ۲ سوی افراط، راه را بر هرگونه تصمیمگیری قاطع بستهاند؛ هر تلاشی برای توافقی عزتمندانه را وادادگی و هر تصمیم قاطعی برای یکسره کردن کار را ماجراجویی میخوانند و با این منطق، سعی دارند کشور را در یک بنبست راهبردی متوقف کنند. هر نیرویی که دانسته یا ندانسته به این وضعیت کمک میکند، عملاً در حال فرسایش پایههای قدرت ملی است.
بیتردید، ایران همچنان در صف اول مقابله با تهدیدها ایستاده است. جنگ اخیر فرصتی تاریخی بود تا جایگاه و اقتدار جمهوری اسلامی در منطقه برای همگان بازتعریف شود. اگر از این نقطه عطف، کشور را به سمت یک چشمانداز روشن و شفاف هدایت کنیم، میتوانیم از این بحران، سکویی برای جهش و انسجام ملی بسازیم اما اگر این حالت تعلیق در ذهن نخبگان و فضای رسانهای ما ریشه بدواند، همین فرصت به بزرگترین تهدید برای ثبات اجتماعی بدل خواهد شد. ادامه وضع تعلیق، پیروزی در هیچ میدانی نیست، بلکه پذیرش یک شکست تدریجی در حساسترین جبهه، یعنی جبهه انسجام ملی و باور مردم است.
یادداشت
خطر فرسایش اجتماعی در وضعیت تعلیق
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها