15/مهر/1404
|
03:10
چرا همه چیز از هفتم اکتبر شروع نشد

فلسطین 2025 قوی‌تر از فلسطین 2023

عباس سیاح‌طاهری: اگــر ۶ اکتبر در غزه بوده باشی ـ در آن جنگ خاموش روزمره، در میان برق ناپیوسته و صدای انفجارهای دوردست، در میان ترس نهفته در چشم کودکان و پیران ـ آنگاه شاید بتوانی بپذیری ۷ اکتبر نه یک حادثه بیرونی ناگهانی؛ که انفجار جمعی ناگفته‌ها، جمعی فروخفته‌ها بود. اگر در آن روزها نباشی، اگر آن زندگی را لمس نکرده باشی، هر توضیحی ـ هر تحلیلی ـ همچون پژواکی سطحی باقی می‌ماند. عاملی که اغلب در پس پرده می‌ماند، تصور فروپاشی جزئی است: وقتی محاصره و محدودیت، زندگی را به حیات تدریجی باخته تبدیل کرده است، وقتی امیدها ـ کوچک و بزرگ ـ به قربانیان خاموشی بدل شده‌اند، گزینه مرگ ناگهانی می‌تواند به چشم جمعی «آزادی آخرین» جلوه کند. یکی از مسؤولان حماس اینگونه تعبیر کرده است که مردم غزه میان مرگ تدریجی و مرگ یکباره، حاضر شدند یکباره و با عزت بمیرند. این گزینش، بی‌آنکه عاملی صرفاً نظامی یا آنی باشد، واجد زیست‌ عاطفی عمیقی است: واکنشی است به فقدان انتخاب، به تحمیل دائم مرگ در قطعات کوچک، به زخم‌هایی که هر روز تازه می‌شود.
اما این انتخاب، صرفاً یک حرکت فیزیکی نیست؛ حرکت نمادین قدرتمندی است در بستر سیاست رسانه‌ای. آنچه در توفان الاقصی شگفت‌آور است، نه‌تنها قدرت نظامی آن حمله، بلکه طراحی ارتباطی و روایت‌سازی صیقل‌یافته‌ای است که پشت آن قرار دارد. در نقد ارتباطات جنگ، می‌آموزیم میدان نبرد معادل گفتمان است؛ جنگ تصویر، جنگ معنا، جنگ روایت است؛ نه صرفا تبادل آتش. نظریه‌پردازان ارتباطات می‌گویند کنترل پیام، تعیین فرم و انتخاب زمان، در بسیاری موارد قدرت غلبه بر قدرت سخت است. در این مورد، حماس نه صرفاً یک عملیات نظامی انجام داد، بلکه یک «عمل ارتباطی راهبردی» طراحی کرد.
یکی از تکنیک‌های شاخص، استفاده از «مثلث قرمز» است؛ نمادی که به سرعت در فضای رسانه‌ای گسترش یافت: نمادی ساده اما پرمعنا که تصویر قربانی را در بستر شهادت، مقاومت و هشدار، یکجا جمع می‌کرد. این نماد به نشانه‌ بصری جمعی‌ای تبدیل شد که یادآور خون، ایستادگی و هشدار به جهان است. نمادهایی از این دست در نظریه نشانه‌شناسی ارتباطات اهمیت دارند. آنها نه صرفاً تصاویری زیبا یا شاعرانه‌اند؛ که قراردادهای معنا را فعال می‌کنند و حافظه بصری را در مخاطب جهانی مدیریت می‌کنند.
علاوه بر آن، حماس در این عملیات به اندازه‌ای بر «دوربین همراه رزمندگان» سرمایه گذاشت که هر تک‌گام‌شان تبدیل به محتوای رسانه‌ای شد. در بسیاری از ویدئوها، جنگجو دوربینی در دست دارد یا پوششی روی تجهیزاتش دارد که ضبط می‌کند؛ صحنه‌هایی که گاهی حتی در لحظه‌ وقوع منتشر می‌شود. این شیوه باعث می‌شود مرز میان واقعیت میدانی و روایت رسانه‌ای کمرنگ شود؛ تماشاگر احساس می‌کند در میان رزمندگان حضور دارد، نه در فاصله دور. همچنین این ضبط‌ها فرصتی برای بازنمایی انتخابی صحنه‌ها می‌دهد: هر قاب، هر برش، هر مونتاژ در دل خودش یک انتخاب است. آنها می‌توانند شکست‌ها را حذف کنند، بر شجاعت و پیشروی تاکید کنند و حتی شکست‌های ادعاشده را به پیروزی بصری بدل کنند.
بخشی از این طراحی ارتباطی، انتشار تصاویر با دقت بالاست. تصاویر دقیق از خطوط مقدم، از اسرای گرفته‌شده، از لحظات پس از درگیری، از آسیب‌های عاطفی، همه با کیفیتی که گاه شبیه مستندسازی حرفه‌ای است، منتشر می‌شود تا باورپذیری و تأثیرگذاری بیشتری یابد. این همان کاری است که در ادبیات ارتباطات، آن را «تولید قاب مؤثر» می‌نامند: قاب‌هایی که نه صرفاً گزارشگرند؛ که معنابخشند، تفسیرگرند و مخاطب را در موضع «قضاوت‌گر معنایی» قرار می‌دهند. در این روند، توزیع هوشمندانه در رسانه‌های جهانی (تلویزیون، شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های ویدئو) باعث می‌شود روایت حماس نه در خلأ تولید شود، بلکه در جریان رسانه‌ای جهانی رقابت کند.
نکته کلیدی این است که این عملکرد رسانه‌ای، نه یک ضمیمه بعدی که جزء جدانشدنی عملیات نظامی بوده است. در گزارش مفصل «کمپین تبلیغاتی حماس پس از ۷ اکتبر» آمده است: حماس و ابوعبیده مرتباً بیانیه‌ها و پیام‌هایی برای مخاطبان بین‌المللی صادر کرده‌اند تا از خصومت اخلاقی ارتش صهیونیستی بهره ببرند و افکار عمومی را به سوی حمایت از فلسطین سوق دهند. آنها آگاهند که میدان بین‌المللی، نه میدانی بی‌اثر، بلکه محل رقابت معناست. ابوعبیده، به عنوان سخنگوی شاخص شاخه نظامی حماس، همواره در رسانه ظاهر می‌شود اما نه به مثابه گزارشگر بی‌طرف، بلکه به مثابه آفریننده روایت جنگی و سخنگوی مقاومت. در تحلیل گفتمان او، از منظر «اقدام تهدید چهره‌ای» می‌بینیم که چگونه او رقبای خود را نامشروع می‌سازد، مقاومت را به عنوان کنشی مشروع و حتمی می‌نمایاند و مخاطب را در وضعیت انتخاب نمادین قرار می‌دهد.
بنا بر مطالعات تحلیل گفتمان بر ۲۶ سخنرانی ابوعبیده، می‌توان دید چگونه او در تنظیم فرم، در تکرار کلمات کلیدی «پیروزی»، «شهادت»، «انتقام» و «ظلم‌ستیزی»، تلاش کرده بر فضای گفتمانی مسلط شود و نوعی «غلبه روانی» در صحنه نبرد به‌ دست آورد.  او نه فقط سخنگو، نماد رسانه‌ای مقاومت است در تقاطع تیپیک و عملکرد، در مرز میان گفتمان و میدان جنگ.
در تحلیل ارتباطی عملیات توفان، می‌توان گفت حماس با این روش‌ها توانست چند هدف همزمان را دنبال کند: نخست - مخاطب داخلی را بسیج کند؛ نشان دهد مقاومت زنده است و هر انسانی می‌تواند بخشی از روایت باشد. دوم - مخاطب منطقه و عرب را به هم‌صدایی فراخواند؛ همان‌گونه که نماد مثلث قرمز و تصاویر قوی بصری مرزها را می‌شکند و پیام را بی‌واسطه به مخاطب عرب‌زبان منتقل می‌کند. سوم - افکار عمومی جهان ـ بویژه مخاطبان رسانه‌های غرب ـ را هدف گرفت؛ زیرا در دنیای رسانه، تصویری که در ساعت اول منتشر شود، اغلب جهت‌ روایت را تعیین می‌کند. در واقع، در «عرصه رسانه‌ای جنگ»، نخستین روایت‌کنندگانی که بر قاب رسانه‌ای مسلط شوند، می‌توانند گزاره‌های خود را برنده کنند. در نظریه مدیریت بحران ارتباطی نیز تأکید می‌شود کنشگرانی که بتوانند کنترل زمان رسانه را به دست بگیرند، شانس بیشتری برای تأثیر بر ادراک عمومی دارند. 
ابوعبیده در این میان نقشی حیاتی داشت. او پیام‌ها را صیقل داده، انتخاب نمادها را هدایت کرده، لحظه مناسب انتشار را تعیین کرده و حتی تصمیم گرفته کدام اسیر یا کدام صحنه، «رسانه‌ای» شود. برخی گزارش‌ها می‌گویند او بر عملیات نظامی نیز نظارت داشت تا اطمینان حاصل شود هر حرکت، یک بُعد رسانه‌ای قابل بهره‌برداری دارد تا آنجا که در اتاق‌های جنگ حماس، واحدی متشکل از فیلمبرداران میدانی و ویرایشگران، همزمان فعال بودند که مستقیماً در خطوط مقدم کار می‌کردند. پس، عملیات تنها پس از تأیید طرح رسانه‌ای به اجرا درمی‌آمد.
برد این ارتباط استراتژیک، بلندمدت است. آنها قصد دارند بازنمایی مقاومت فلسطینی را به ‌صورت پایدار در اذهان جهانی نگه دارند؛ نه صرفاً به شکل مقطعی. حتی با شهادت ابوعبیده در سال ۲۰۲۵، تأثیر کار او فراموش نخواهد شد، زیرا شبکه رسانه‌ای‌ای را بنا گذاشته بود که نه بر شخص که بر نماد مقاومت متکی بود.  بسیاری تحلیلگران گفته‌اند حذف او برای حماس آسیب جدی در پهنه رسانه‌ای به همراه دارد. 
اما این همه تصویرسازی رسانه‌ای نمی‌تواند دفاعی باشد از تمام پیامدهای انسانی و اخلاقی آن روز؛ نمی‌تواند جای سوال‌ها را بگیرد: چه کسی ناظر قصه‌گویی است؟ چه کسی روایت را انتخاب می‌کند؟ و آیا روایت مقاومت حق دارد بر روایت قربانی شدن مطلق غالب شود؟ این مساله همواره در نظریه ارتباطات مطرح است: حتی در شرایط جنگ، قدرت روایت باید پاسخگوی اخلاق بردار باشد. مخاطب جهانی نباید تنها با تصاویر مواجه شود، بلکه باید در معرض پرسش‌ها و تحریف‌ها باشد.
اگر ۶ اکتبر در غزه نبودید، نمی‌توانید تمام خطوط زیرین آن فاجعه را ببینید اما می‌توانید آن را از چشم میدان رسانه تحلیل کنید و دریابید ۷ اکتبر فقط یک روز نظامی نبود، نقطه عطفی در نبرد روایت‌ها بود. کلمات، تصاویر، نمادها و زمان‌بندی‌ها همگی اسلحه‌اند و در آن روز، حماس نشان داد نه فقط جنگنده زمینی است، بلکه جنگنده روایت هم هست؛ و کسی که روایت را در دست دارد، نیم‌نگاهی به پیروزی معنایی دارد.

ارسال نظر
پربیننده