آراز مطلبزاده: برنامههای گفتوگومحور فرهنگی مانند «کتاب باز» و «اکنون» در سالهای اخیر به یکی از ارکان مهم رسانههای ایرانی تبدیل شدهاند و با بهرهگیری از اجرای گرم و صمیمی سروش صحت، توانستهاند مخاطبان بسیاری را به سوی خود جلب کنند. این برنامهها با تمرکز بر موضوعات ادبی، روانشناختی و تجربههای زیسته، تلاش دارند فضایی برای گفتوگوهای فرهنگی و انسانی فراهم آورند و پلی میان دنیای اندیشه و زندگی روزمره مردم بسازند. در یکی از تازهترین قسمتهای «اکنون»، حضور مجتبی شکوری، چهره آشنای پیشین «کتاب باز»، توجهات بسیاری را به خود معطوف کرد. او با شجاعتی کمنظیر، از تجربهای تلخ و شخصی در کودکی خود سخن گفت و با روایتی صادقانه، یکی از مسائل حساس اجتماعی را به میان آورد. این گفتوگو که به سرعت در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام بازتابی گسترده یافت، موجی از تحسین، همدلی و بحثهای اجتماعی را برانگیخت و به نمادی از جسارت در بیان تجربههای دشوار تبدیل شد اما آیا این برنامهها، فراتر از خلق لحظههای احساسی و جلب توجه مخاطب، بهراستی در پی تعمیق فرهنگ و اندیشهاند؟ یا آنکه در چارچوب «صنعت فرهنگ» گرفتار شده و به تولید محتوایی جذاب اما سطحی مشغولند؟ این نوشتار، با تأمل بر «کتاب باز» و «اکنون» با الهام از مفهوم صنعت فرهنگ، به بررسی نقش این برنامهها در شکلدهی به فرهنگ عمومی میپردازد و میکوشد نشان دهد آیا آنها به ژرفای مسائل فرهنگی میروند یا در سطح نمایشهای احساسی باقی میمانند؟
* رسانه و فـرهنگ؛ دریـچهای به سـوی اندیشه یا صحنهای برای سرگرمی؟
برنامههای گفتوگومحور مانند «کتاب باز» و «اکنون» فرصت بینظیری برای پیوند مخاطبان عام با دنیای فرهنگ، کتاب و اندیشه فراهم کردهاند. «کتاب باز»، که از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ از شبکه نسیم پخش میشد، با دعوت از چهرههایی چون مجتبی شکوری، اردشیر رستمی و احسان عبدیپور، مدعی هدفی والا بود: ترویج فرهنگ کتابخوانی در جامعهای که مطالعه در آن گاهی به حاشیه رانده شده است. این برنامه، با زبانی ساده، صمیمی و گاه طنزآمیز، کتابهای متنوعی از ادبیات داستانی گرفته تا آثار روانشناختی را معرفی میکرد و تلاش داشت خواندن را به بخشی از سبک زندگی مخاطبان تبدیل کند. «اکنون»، که از سال ۱۴۰۳ در پلتفرم فیلیمو پخش میشود، این مسیر را با تغییراتی ادامه داده و به جای تمرکز صرف بر کتاب، به روایتهای شخصی و تجربههای زیسته انسانها پرداخته است. این تغییر، شاید بازتابی از نیاز روزافزون مخاطبان به شنیدن داستانهایی ملموس و نزدیک به زندگی واقعی باشد؛ داستانهایی که بتوانند با احساسات و تجربههای شخصی آنها همصدا شوند. از منظر فرهنگسازی، این برنامهها دستاوردهای قابلتوجهی داشتهاند. آنها فضایی ایجاد کردهاند که در آن موضوعات مهمی مانند سلامت روان، تابآوری در برابر دشواریها و مسائل حساس اجتماعی به گفتوگو گذاشته میشود. برای مثال، گفتوگوی اخیر مجتبی شکوری در «اکنون» نشان داد چگونه یک روایت شخصی میتواند به آگاهی جمعی کمک کند و مخاطبان را به تأمل درباره موضوعات کمتر گفتهشده وادارد. این برنامهها، با دعوت از چهرههایی که با مخاطب ارتباطی صمیمی برقرار میکنند، توانستهاند فرهنگ گفتوگو را در جامعه تقویت کنند اما پرسش بنیادین این است: آیا این برنامهها به ریشههای مسائل فرهنگی و اجتماعی هم میپردازند؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به ساختار این برنامهها و چگونگی تولید محتوای آنها نگاهی دقیقتر انداخت.
* صنعت فـرهنگ؛ وقتـی رسانه «اندیشه» را هم به «کالا» بدل میکند
مفهوم «صنعت فرهنگ» که توسط تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، متفکران مکتب فرانکفورت مطرح شد، نگاهی انتقادی به رسانههای جمعی ارائه میدهد. در این دیدگاه، رسانهها به کارخانههایی تشبیه میشوند که محصولات فرهنگی را به کالاهایی استاندارد، قابل مصرف و جذاب برای تودهها تبدیل میکنند. در این فرآیند، فرهنگ از ابزاری برای تفکر انتقادی و تغییر اجتماعی به محصولی برای سرگرمی و مصرف انبوه فروکاسته میشود. برنامههایی از این دست هرچند در ظاهر اهدافی فرهنگی و نخبگانی را دنبال میکنند، در معرض خطر گرفتار شدن در چرخه صنعت فرهنگ قرار دارند. در «کتاب باز»، برای نمونه، معرفی کتابها اغلب به خلاصهای کوتاه، احساسی و عامهپسند محدود میشد. مجتبی شکوری با زبانی روان و گیرا، کتابهای روانشناختی را معرفی میکرد و با استفاده از داستانها و مثالهای ملموس، مخاطب را به سوی موضوعات کتاب سوق میداد اما این معرفیها بهندرت به نقد عمیق محتوا یا بررسی زمینههای اجتماعی و فرهنگی آثار میپرداختند. این روند که آدورنو آن را «استانداردسازی فرهنگی» مینامد، مخاطب را به مصرفکنندهای منفعل بدل میکند که به جای درگیر شدن با متن و ایدهها، به خلاصهای جذاب و سرگرمکننده بسنده میکند. «اکنون» این رویکرد را به شکلی دیگر ادامه داده است. این برنامه، با تمرکز بر روایتهای شخصی، تلاش میکند با احساسات مخاطب ارتباط برقرار کند. این رویکرد در چارچوب صنعت فرهنگ، به تولید محتوایی منجر میشود که به جای برانگیختن تفکر انتقادی، احساسات مخاطب را هدف قرار میدهد و او را در لحظهای زودگذر از همدلی نگه میدارد.
* روایت شکوری؛ شجاعت انسانی یا کالای رسانهای؟
گفتوگوی مجتبی شکوری در «اکنون» که با صداقتی کمنظیر از تجربهای تلخ در کودکی خود سخن گفت، یکی از تأثیرگذارترین لحظههای این برنامه بود. او از «جدایی از خود» و سالها تحمل رازی سنگین سخن گفت و با این روایت، قلب مخاطبان را تکان داد. این گفتوگو که در شبکههای اجتماعی با عنوان «شجاعانه» و «الهامبخش» ستایش شد، به سرعت در قالب کلیپهای کوتاه در اینستاگرام و دیگر پلتفرمها پخش شد و میلیونها بازدید بهدست آورد. مخاطبان، این روایت را گامی در راستای فرهنگسازی و شکستن سکوت درباره مسائل حساس دانستند و آن را نشانهای از شجاعت و صداقت در رسانه خواندند اما از منظر صنعت فرهنگ، این روایت در معرض خطر تبدیل شدن به محصولی تجاری قرار دارد. آدورنو هشدار میدهد در صنعت فرهنگ، حتی دردناکترین تجربهها میتوانند به کالاهایی برای جذب مخاطب بدل شوند. مخاطب، در حالی که با روایت همدلی میکند و اشک میریزد، کمتر به فکر تغییر ساختارها، مطالبه حمایتهای اجتماعی یا کنش جمعی میافتد.
* چالشهای رسانه فرهنگی؛ تعادل میان جذابیت و عمق
برنامههای فرهنگی در ایران با چالشهای متعددی روبهرو هستند، از جمله یافتن تعادل میان جذابیت برای مخاطب عام و تعمیق محتوای فرهنگی. «کتاب باز»، به دلیل پخش از شبکهای عمومی، ناچار بود زبانی ساده و فراگیر داشته باشد تا طیف گستردهای از مخاطبان را جذب کند. این برنامه، با استفاده از طنز، صمیمیت و داستانگویی، توانست کتابخوانی را به موضوعی جذاب تبدیل کند اما گاهی در این مسیر، از عمق بخشیدن به موضوعات بازماند. «اکنون»، که در پلتفرمی مانند فیلیمو پخش میشود، فضای بیشتری برای پرداختن به موضوعات مختلف دارد اما به نظر میرسد به نیازهای بازار و مخاطب امروزی وابستهتر شده است.
* گامی به سوی خلق بستری برای تفکر، تامل و تبادل اندیشه
برای آنکه برنامههایی مانند «اکنون» و «کتاب باز» از چرخه صنعت فرهنگ فاصله بگیرند و به فرهنگسازی عمیق و پایدار کمک کنند، میتوان پیشنهادهایی ارائه داد: نخست، این برنامهها میتوانند روایتهای شخصی را با تحلیلهای اجتماعی پیوند دهند؛ بدین صورت میتوان نوعی امکان تفکر جمعی خلق کرد و از قید و بند فردیت، سلبریتیسازی و... رها شد. دوم، تنوع در انتخاب مهمانان، از جمله دعوت از زنان، اقلیتها و افرادی با دیدگاههای متفاوت، میتواند به غنای گفتوگوها بیفزاید و تصویری جامعتر از جامعه ارائه دهد. سوم، برنامهها میتوانند مخاطبان را به تفکر انتقادی و کنش اجتماعی تشویق کنند، برای نمونه، طرح پرسشهایی درباره چگونگی پیشگیری از مسائل مشابه یا نقش جامعه در حمایت از افراد، میتواند مخاطب را به مشارکت فعال دعوت کند. در نهایت، کاهش وابستگی به جذابیتهای زودگذر و بازدیدهای وایرال، مانند کلیپهای کوتاه شبکههای اجتماعی، میتواند فضا را برای گفتوگوهای عمیقتر و معنادارتر باز کند.
* چگونه میتوان یک برنامه گفتوگومحور فرهنگی ساخت؟!
ساخت یک برنامه گفتوگومحور فرهنگی که بتواند به معنای واقعی کلمه به فرهنگسازی عمیق و پایدار کمک کند، نیازمند رویکردی چندوجهی است که از تلههای رسانههای امروزی، مانند کلیشهسازی، فردگرایی افراطی و وابستگی به جذابیتهای زودگذر شبکههای اجتماعی عبور کند. چنین برنامهای باید بستری برای خلق تفکر، تأمل و نگاه انتقادی فراهم آورد و با تکیه بر میراث غنی ادبی و هنری، گفتوگوهایی معنادار و تحولآفرین ایجاد کند. در ادامه، با تمرکز بر اصول کلیدی به چگونگی طراحی چنین برنامهای میپردازیم. نخستین گام، گذر از مرجعیت رسانههای اجتماعی است. امروز، بسیاری از برنامههای گفتوگومحور، از جمله «اکنون»، بهشدت تحت تأثیر نیاز به وایرال شدن در پلتفرمهایی مانند اینستاگرام قرار دارند. کلیپهای کوتاه و احساسی، هرچند مخاطب را جذب میکنند، اغلب به سطحینگری منجر میشوند و از عمق گفتوگو میکاهند. یک برنامه فرهنگی موفق باید از این چرخه خارج شود و به جای تولید محتوای کوتاه و زودگذر، بر گفتوگوهای بلندمدت و عمیق تمرکز کند. این امر میتواند از طریق طراحی بخشهایی با زمانبندی طولانیتر، مانند میزگردهای تحلیلی یا گفتوگوهای چندقسمتی محقق شود که مخاطب را به تأمل و پیگیری مداوم دعوت کنند. دوم، باید از قالبهای کلیشهای رسانهای فاصله گرفت. بسیاری از برنامههای گفتوگومحور به فرمولهای تکراری مانند دعوت از چهرههای سرشناس، روایتهای دراماتیک فردی یا بحثهای سطحی وابستهاند. یک برنامه فرهنگی باید قالبهایی نوآورانه خلق کند، مانند بازخوانی متون کلاسیک ادبی و هنری در بستر مسائل روز، یا تلفیق گفتوگو با نمایشهای بصری و هنری که مخاطب را به تجربهای چندحسی دعوت کنند. برای نمونه، بازخوانی «دیوان حافظ» در کنار تحلیلهای جامعهشناختی یا بررسی تابلوهای نقاشی کلاسیک در پیوند با چالشهای معاصر میتواند مخاطب را به تفکر عمیقتر وادارد. سوم، غلبه بر فردگرایی افراطی مبتنی بر سلبریتیسالاری است. یک برنامه فرهنگی باید از این فردگرایی عبور کند و به مسائل جمعی بپردازد. این امر میتواند با دعوت از متفکران مختلف از جمله زنان، پژوهشگران، مترجمها و فعالان اجتماعی، و طرح موضوعاتی مانند عدالت اجتماعی، آموزش عمومی یا محیطزیست محقق شود. برای مثال، گفتوگویی درباره نقش ادبیات در تقویت همبستگی اجتماعی، با ارجاع به آثاری مانند «بینوایان» ویکتور هوگو، میتواند مخاطب را به کنش جمعی تشویق کند. چهارم، برنامه باید بستری برای خلق تفکر و تأمل فراهم آورد. این امر نیازمند طراحی بخشهایی است که مخاطب را به پرسشگری و نقد دعوت کنند. همچنین استفاده از آثار تاریخی و کلاسیک، مانند نمایشنامههای شکسپیر یا اشعار مولانا، میتواند به تحلیل مسائل امروزی کمک کند. این آثار به دلیل عمق و چندلایگی، مخاطب را به تأمل درباره مفاهیمی مانند قدرت، عشق یا عدالت وا میدارند.
در نهایت، اتخاذ نگاه انتقادی، با تکیه بر آثار ادبی و هنری، قلب یک برنامه فرهنگی موفق است. این نگاه میتواند با بررسی انتقادی متون و آثار، مثلاً تحلیل «شاهنامه» فردوسی از منظر هویت ملی یا نقد «غربزدگی» جلال آلاحمد در بستر جهانی شدن محقق شود. چنین رویکردی نهتنها مخاطب را به تفکر انتقادی دعوت میکند، بلکه رسانه را به ابزاری برای تحول فرهنگی تبدیل میکند. در مجموع، یک برنامه گفتوگومحور فرهنگی باید با عبور از کلیشهها و وابستگی به شبکههای اجتماعی و با تکیه بر میراث ادبی و هنری، فضایی برای تأمل، نقد و کنش اجتماعی ایجاد کند تا به جای سرگرمی صرف، به آگاهی و فرهنگسازی منجر شود.
گفتوگوهای فرهنگی یا سانتیمانتالیسم بازاری
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها