نشست «جامعهشناسی و ایران معاصر» با سخنرانی یوسف اباذری را میتوان آخرین حلقه از سلسله تلاشهایی دانست که بخشی از جریان روشنفکری انتقادی در ایران، برای تبیین وضعیت معاصر جامعه ایرانی به کار میبندد. این سخنرانی که با محوریت نسبت جامعهشناسی و شرایط اجتماعی امروز ایران ایراد شده، بر آن است نقش جامعهشناسی را همچون نیرویی مقاوم در برابر «نظم نئولیبرال» صورتبندی کند؛ نظمی که به زعم سخنران نشست، ساختاری همهجانبه یافته و عرصههای اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و حتی ذهنی شهروندان را در بر گرفته است.
اهمیت این سخنرانی از آن جهت قابل انکار نیست که در فضایی بیان شده که بسیاری از نهادهای دانشگاهی و پژوهشی به نوعی محافظهکاری، سکوت یا بیطرفی تکنوکراتیک خو کردهاند. در نتیجه، هر سخنرانی که ادعای شکستن این سکوت و بازگرداندن روح انتقادی به دانشگاه را داشته باشد، ارزش شنیدن دارد. از سوی دیگر، انتخاب موضوع «نظم نئولیبرال» موضوعی است که در فضای جهانی نیز کانون توجه بوده و در ایران نیز به دلیل تحولات اقتصادی چند دهه اخیر، حساسیت زیادی برانگیخته است.
با این حال، بررسی دقیقتر نشان میدهد با وجود اهمیت موضوع، این سخنرانی از ضعفهای جدی در سطح نظری، روششناختی و کارکردی رنج میبرد.
اما چرا این سخنرانی، به رغم ادعای احیای «روح انتقادی جامعهشناسی»، در عمل به تداوم همان مشکل مزمن بخشی از جامعهشناسی انتقادی در ایران منجر میشود که تولید نقد بدون چشمانداز، هشدار بدون تحلیل و اعتراض بدون امکان عمل است؟
۱- ضعفهای نظری و مفهومی سخنرانی
یکی از مهمترین انتقاداتی که میتوان به این سخنرانی وارد کرد، ابهام نظری و آشفتگی مفهومی آن است. سخنران تلاش دارد مجموعهای گسترده از پدیدههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را ذیل عنوان «نظم نئولیبرال» توضیح دهد اما بدون آنکه ابتدا روشن کند منظور او از نئولیبرالیسم چیست، ویژگیهای آن کدام است و چه تمایزی با مفاهیمی چون سرمایهداری، مدرنیته متأخر، عقلانیت حکمرانی، یا اقتصاد بازار دارد. نتیجه آن است که «نئولیبرالیسم» در نظر او به یک برچسب عمومی بدل میشود؛ برچسبی که تقریباً هر پدیده ناگوار معاصر به آن نسبت داده میشود، بدون آنکه رابطه علّی، تاریخی یا مفهومی مشخصی میان آنها نشان داده شود.
اباذری نئولیبرالیسم را به مثابه یک «سوپر مفهوم» به کار میگیرد؛ مفهومی چترگونه که از قیمت مسکن تا فردگرایی، از وضعیت دانشگاه تا روانشناسی بازارمحور و از سبک تربیت کودکان تا مصرفگرایی را یکجا توضیح میدهد. این نوع استفاده که در بسیاری از گفتمانهای انتقادی جهان نیز دیده میشود، نئولیبرالیسم را به نوعی «علتالعلل» تبدیل میکند اما در چارچوب یک تحلیل جامعهشناختی، چنین رویکردی نهتنها روشمند نیست، بلکه خطر تقلیل مفهومی را به همراه دارد، چرا که پیچیدگیهای هر حوزه نادیده گرفته شده و همه چیز یکسره به «نظم مسلط» فروکاسته میشود.
وقتی یک مفهوم تا این اندازه کش یاید، قدرت تبیینگری خود را از دست میدهد. مفهومی که همه چیز را توضیح میدهد، در نهایت هیچ چیز را توضیح نمیدهد. چنین تعمیمی، سخن را از دقت نظر تهی کرده و آن را از سطح یک تحلیل جامعهشناختی، به سطح یک بیانیه انتقادی نزدیک میکند.
از دیگر ضعفهای نظری سخنرانی اباذری، مخلوط کردن سطوح تحلیلی خرد، میانه و کلان است. او در یک بند از سیاستهای اقتصادی کلان و ساختار بودجه سخن میگوید، در بند بعد به سبک زندگی جوانان و سپس به تجربههای فردی دانشجویان اشاره میکند و همه را ذیل یک منطق واحد تفسیر میکند. جامعهشناسی دقیق، نیازمند تفکیک تحلیلی میان سطوح متفاوت واقعیت اجتماعی است. نمیتوان با یک روایت واحد، هم سیاست اقتصادی دولت، هم رفتار والدین در تربیت کودک و هم عواطف فردی جوانان را توضیح داد، بدون آنکه الگویی نظری برای اتصال این سطوح ارائه شود. نبود این الگو یکی از دلایل اصلی عدم انسجام سخن اباذری است.
در سخنرانی، مفاهیمی چون «نئولیبرالیسم»، «سرمایهداری»، «عقلانیت اقتصادی»، «مدرنیته» و «فردگرایی» به گونهای بههمپیوسته و هممعنا به کار میروند، در حالی که تمایز میان این مفاهیم برای تحلیل دقیق ضروری است. نئولیبرالیسم به عنوان پروژهای سیاسی-اقتصادی، نه با مدرنیته یکی است و نه با سرمایهداری کلاسیک. عدم تفکیک این مفاهیم موجب میشود شنونده نتواند تشخیص دهد دقیقاً کدام پدیده مورد نقد است. آیا مسأله سرمایهداری به عنوان نظام تولیدی است یا فردگرایی فرهنگی مدرن یا سیاستهای مقرراتزدایانه و خصوصیسازی؟ وقتی این مرزها محو شود، امکان گفتوگو و نقد علمی نیز از میان میرود.
یکی دیگر از جلوههای ضعف نظری سخنرانی، غلبه زبان اخلاقی و ارزشی بر زبان تحلیلی است. نئولیبرالیسم نه به عنوان یک مفهوم تحلیلی، بلکه به عنوان «امر بد»، «ویرانگر»، «غیرانسانی» و «فاسد» توصیف میشود. این نوع زبان، شنونده را از ابتدا در موقعیت عاطفی قرار میدهد، نه تحلیلی. جامعهشناسی انتقادی، اگر به جای تحلیل قدرت، بازتولیدکننده نوعی اخلاقگرایی گزنده شود، خطر آن را دارد که از سطح علوم اجتماعی به سطح خطابه و وعظ سیاسی سقوط کند. اباذری در بسیاری از بخشها به جای توضیح سازوکارهای نئولیبرالی، صرفاً ناراستی و بیرحمی آن را تقبیح میکند.
۲- ضعفهای روششناختی و فقدان شواهد
اگر ضعفهای نظری سخنرانی اباذری باعث نوعی آشفتگی مفهومی شده باشد، ضعفهای روششناختی آن، مخاطب را از هر تلاشی برای ارزیابی علمی ادعاها محروم میکند. یک سخنرانی دانشگاهی - حتی اگر با رویکرد انتقادی و سیاسی ایراد شود - ناگزیر باید نشان دهد استنتاجهای خود را بر اساس داده، شواهد یا حداقل منطقی قابل پیگیری بنا کرده است. در این سخنرانی، بسیاری از ادعاهای کلان نهتنها فاقد ارجاع به پژوهشهای معتبر یا دادههای تجربیاند، بلکه اغلب صورت نوعی گزارش روایی - خطابی به خود گرفتهاند. این امر، سخن را از سطح بحث علمی به سطح «خطابه انتقادی» نزدیک کرده است.
بخش مهمی از سخنرانی اباذری مبتنی بر ارجاع به تجربههای شخصی، حکایتهای موردی یا مشاهدههای روزمره است. اباذری مثالهایی میزند و سپس نتیجهگیریهای کلی درباره «جامعه نئولیبرال» ارائه میدهد. این روش از نظر علمی مشکلزاست، زیرا مشاهده موردی نمیتواند مبنای قانونمندسازی کلان قرار گیرد، مگر آنکه با دادههای سیستماتیک سنجیده شود.
نقل تجربه زیسته میتواند برای روشنسازی فضا مفید باشد اما جایگزین تحلیل علمی نمیشود. این شیوه، نوعی تعمیم بیپایه ایجاد میکند که در نهایت به کلیگویی میانجامد. همچنان که یک یا چند مشاهده محدود توان اثبات یک قانون اجتماعی را ندارد، چند مثال فردی نیز نمیتواند ساختار کلان «نظم نئولیبرال» را توضیح دهد.
اباذری گاه از زبان فلسفی سخن میگوید، گاه از جامعهشناسی انتقادی، گاه از آمار و گاه از تجربههای زیسته دانشجویان. این ترکیب، اگر بدون چارچوب نظری و روششناختی روشن انجام شود، شنونده را سردرگم میکند و موجب میشود سخنان در سطح «دیدگاه شخصی» باقی بماند. جامعهشناسی انتقادی زمانی اعتبار دارد که حساسیت انتقادی خود را با انضباط روششناختی ترکیب کند، نه اینکه آن را جایگزین نظم تحلیلی کند.
در سخنرانی اباذری، بارها از واژهها و تعابیری استفاده میشود که بار ایدئولوژیک دارد. استفاده از چنین زبان توصیفی در رویکرد انتقادی قابل فهم است اما زمانی که جایگزین تحلیل علمی شود، پیامدش مبهمسازی واقعیت است. این زبان، شنونده را به موضع احساسی و ارزشی سوق میدهد اما به او ابزاری برای فهم علّی پدیدهها نمیدهد.
در نتیجه، این سخنرانی بیشتر شبیه مانیفست انتقادی است تا تحلیل جامعهشناختی. خطر چنین وضعی آن است که مخاطب، به جای فهم سازوکارهای پیچیده اجتماعی، تنها با نوعی احساس خشم یا ناامیدی جلسه را ترک میکند.
۳- محدودیتهای گفتمانی و کارکرد اجتماعی سخنرانی
حتی اگر ضعفهای مفهومی و روششناختی را نادیده بگیریم، سخنرانی دانشگاهی را باید در مقام «کنش گفتمانی» نیز سنجید؛ اینکه چه نوع سوژهای تولید میکند، چه نوع رابطهای میان دانش و عمل اجتماعی برقرار میکند و چه تأثیری روی افق فکری مخاطبان میگذارد. در این سطح، مساله صرفاً درست یا غلط بودن گزارهها نیست، بلکه این است که این سخنرانی چه نوع افق ذهنی و چه نوع سیاستورزی معرفتی را بازتولید میکند؟
در این نگاه، سخنرانی اباذری نماینده گفتمانی است که در فضای روشنفکری و دانشگاهی ایران طی دهههای اخیر رواج یافته؛ یعنی گفتمان انتقادی بدون افق. این گفتمان، معمولاً با زبان رادیکال، واژگان فلسفی و تحلیلهای کلان ساختاری سخن میگوید اما از ارائه چشمانداز عملی یا تصور آلترناتیو ناتوان است. گویی وظیفه جامعهشناسی فقط نقد وضع موجود است، نه تحلیل آن برای گشودن امکانهای تازه.
یکی از پیامدهای این نوع سخنرانیها، بازتولید نقش اجتماعی خاصی از روشنفکر است؛ یعنی روشنفکری که وظیفهاش تنها افشاگری، هشدار و انتقاد است؛ آن هم اغلب با لحنی ناامیدانه. این نقش، اگرچه در دورههایی تاریخی اثرگذار بوده اما امروز به بنبست رسیده است. انتقاد مستمر بدون امکانسازی، مخاطب را ابتدا حساس، سپس خسته و در نهایت بیتفاوت میکند.
در این سخنرانی، اباذری پیوسته از «بحران»، «فروپاشی معنا»، «بیرحمی نظم»، «گسست اجتماعی» و... سخن میگوید، بیآنکه نشان دهد این تشخیصها چه چشماندازی برای عمل اجتماعی میگشاید. نتیجه آنکه مخاطب با نوعی بدبینی ساختاریافته جلسه را ترک میکند. او جهان را بحرانزده میبیند اما خود را فاقد توان تغییر میپندارد. این امر میتواند به فلج کنش جمعی منجر شود.
اگر جامعهشناسی میخواهد صرفاً تشخیص دهد، باید وارد حیطه فلسفه اجتماعی شود اما اگر میخواهد به حوزه عمومی وارد شود، باید افق امکانپذیر ارائه کند. سخنرانیهایی از این دست معمولاً نقد را پایان کار میپندارند، حال آنکه در اندیشه انتقادی نو، نقد مقدمه کنش است.
در سخنرانی مورد بحث، نهتنها راهکاری ارائه نمیشود، بلکه حتی چشماندازی از امکان تغییر نیز ترسیم نمیشود. مخاطب نمیفهمد در برابر این «نظم»، چه راهبردهای عقلانی، اخلاقی، آموزشی یا نهادی قابل تصور است. نتیجه آنکه گفتوگو در سطح انذار باقی میماند، نه امکانسازی.
این سخنرانیها بر دانشجویان معمولاً 2 اثر دارد: اول، نوعی آگاهی انتقادی خام ایجاد میکند که با احساس بیداری و تیزبینی همراه است؛ دوم، به سبب نبود ابزار تحلیلی و تجربه پژوهشی، آنان را در طرح گزارههای کلان، سریعالقضا و فاقد عمق روششناختی جسور میکند.
دانشجو پس از شنیدن چنین سخنرانیهایی، به لحاظ عاطفی در موضع «مخالف نظم» قرار میگیرد اما به لحاظ علمی ابزارهایی برای فهم روندهای پیچیده اقتصادی - اجتماعی در اختیار ندارد. نتیجه، نوعی شور انتقادی بدون سواد تحلیلی است؛ شوربخشی که سریعاً یا به یأس بدل میشود، یا به تکرار شعارها.
یکی از پرسشهای اساسی این است: هدف غایی جامعهشناسی انتقادی چیست؟ اگر هدف صرفاً افشاگری باشد، روزنامهنگاری انتقادی شاید کارآمدتر عمل کند. اگر هدف هشدار باشد، نظریهپردازی فلسفی به مراتب ژرفتر به آن میپردازد. جامعهشناسی انتقادی در صورتی متمایز میشود که نقد را به پروژه اجتماعی بدل کند؛ پروژهای برای کنش آگاهانه، اصلاح نهادی، دگرگونی سیاستی یا بازسازی هنجاری.
سخنرانی مورد بحث از این منظر فاقد پروژه است. مسأله مشخصی تعریف نمیشود، نقشه راهی برای اصلاح یا مقاومت ارائه نمیشود و هیچ حوزهای برای کنش جمعی معرفی نمیشود. به همین دلیل، سخنرانی اگرچه ذهن مخاطب را درگیر میکند اما او را به کنش هدایت نمیکند. این همان گفتمان انتقادی بیسرانجام است که در نهایت به نوعی اینرسی فکری و اجتماعی منتهی میشود.
* جمعبندی
آنچه این سخنرانی را مسألهدار میکند، نه نقد نئولیبرالیسم است - که البته ضروری است - بلکه شیوه پیشبرد این نقد است.
جامعهشناسی در ایران نیازمند عبور از «اخلاق نقد بیبدیل» است. این عبور نه به معنای کنارگذاشتن نقد، بلکه به معنای پیوند دادن نقد با امکان است؛ امکانی برای اندیشیدن، برای بازتعریف نهادها، برای تقویت عاملیت اجتماعی و برای تبدیل آگاهی به کنش.
سخنرانیهایی از این دست میتواند نقطه آغاز باشد اما تنها به شرطی که به بازاندیشی در خود نیز تن دهد. نقد نئولیبرالیسم، زمانی از سطح شعار فراتر میرود که بتواند نشان دهد کجا و چگونه امکان تغییر وجود دارد؛ چه در سطح فردی، چه نهادی و چه در سطح تخیل جمعی.
در نهایت، جامعهشناسی اگر قرار است «در برابر نظم نئولیبرال» بایستد، باید از نقدی آغاز کند که نه فقط افشا میکند، بلکه امکانسازی میکند و این همان چیزی است که در سخنرانی مورد بحث غایب است.
نقدی بر سخنرانی اخیر یوسف اباذری در نشست «جامعهشناسی و ایران معاصر»
گفتمان بیسرانجام
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها