مهرداد احمدی: تاریخ ایران، تاریخ مبارزه است. ما ملت ایستادهایم؛ نه از سرِ عادت، بلکه از سر هویت. این جمله اگرچه بارها گفته شده اما هر بار در موقعیتی تازه معنا مییابد. امروز، در هنگامهای که دشمنان این سرزمین در هیئتهای مختلف - از شبکههای رسانهای گرفته تا اتاقهای جنگ ترکیبی - میکوشند تا ایران را به زانو درآورند، یادآوری این حقیقت بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد که ما اهل تسلیم نیستیم. در حافظه تاریخی ما، زانو زدن نه نشانه شکست، بلکه نشانه انسان مغلوب قدرت است و ما، برخلاف بسیاری از ملتها، هیچگاه خود را در جایگاه آن مغلوب نپذیرفتهایم.
رونمایی از دیوارنگاره «زانو زدن والرین در برابر ایرانیان» تنها یادمانی هنری نیست، نوعی بیانیه تاریخی است؛ یادآوری تصویری از حقیقتی که در تار و پود تاریخ ما جاری است: اینکه روح ایرانی در برابر سلطه، هرگز به زانو ننشسته است. این نقش برجسته تنها واقعهای مربوط به دوران شاپور ساسانی نیست؛ روایتی است از استمرار یک منش. همانگونه که والرین امپراتور در سده سوم میلادی در برابر ایرانیان زانو زد، امپراتوریهای جدید نیز در بزنگاههای تاریخی، ناگزیر از اعتراف به این ایستادگی بودهاند. در عصر مقاومت در برابر رژیم بعث در دفاعمقدس، همه در نهایت فهمیدند که شکست دادن ایران آسان نیست، زیرا در این سرزمین، مقاومت یک «غریزه جمعی» است نه تاکتیکی مقطعی. اما پرسش اصلی این است: چرا ما مقاومت میکنیم؟ چرا تسلیم نمیشویم؟ پاسخ را باید در عمق هویت ایرانی جست؛ در روحی که از کورش تا روحالله خمینی امتداد یافته است. ایرانی بودن به معنای «ایستادن میان تاریخ» است. ملت ما، برخلاف ملتهای مصرفکننده تاریخ، خود «سازنده تاریخ» بوده است. از قیام سربداران تا نهضت مشروطه، از ملی شدن نفت تا انقلاب اسلامی و از ۸ سال دفاعمقدس تا جنگ تحمیلی 12 روزه، همیشه نیرویی درون این ملت وجود داشته که از دل ناامیدیها، امید ساخته و از شکستها، ایمان. همین روح است که سبب شده حتی در سختترین تحریمها و سنگینترین فشارها، این مردم هنوز سرشان را بالا بگیرند و بگویند: ما ایرانیم.
اگر در جایی شکست خوردهایم، اگر گاه به خاک افتادهایم، اگر لحظهای از مسیر تاریخ عقب ماندهایم، نه از آن رو بوده که روح ایرانی خسته شده، بلکه از آن رو بوده که دستگاه حاکم، بر مدار وادادگی و بیباوری چرخیده است. این ملت هرگاه رهبری مؤمن، باایمان و شورانگیز داشته، جهان را شگفتزده کرده است. از خرد مصدق در برابر استعمار نفتی تا ایمان خمینی کبیر در برابر همه قدرتهای زمین، هر بار که اراده سیاسی با روح تاریخی این ملت پیوند خورده، ایران به قلهای تازه رسیده است و هر گاه دستگاه حاکم از مردم و هویت جدا شده، در سراشیبی تسلیم افتاده است. اگر ایران امروز هنوز پابرجاست، نه به لطف دستگاهها و نهادها، بلکه به خاطرِ مردمی است که هرگز نخواستند در برابر دشمن زانو بزنند. آنان که در جنگ تحمیلی جوانی خود را بر خاک گذاشتند، فرزندان همان روحیاند که در نقش برجسته نقشرستم منعکس شده است. آن تصویر، نه یادگار یک پیروزی، که سندی است از استمرار یک معنا: تسلیمناپذیری.
امروز دشمن با شمشیر و تفنگ نمیآید؛ با واژهها میآید. با رسانه، با تبلیغات، با جنگ روانی، با فریب و تفرقه. اگر در گذشته میخواستند خاک ایران را بگیرند، امروز میخواهند روح ایران را تسخیر کنند. هدفشان دیگر تصرف جغرافیایی نیست؛ تجزیه معنوی است. میخواهند «ایرانی بودن» را بیمعنا کنند، میخواهند حس عزت و غرور را از نسل جوان بگیرند، میخواهند به او بقبولانند که این سرزمین دیگر شایسته ایستادن نیست. این دقیقاً همان لحظهای است که به یاد آوردن تصویر زانو زدن دشمن در برابر ایران اهمیت مییابد: تا جوان ایرانی بداند که او از تبار کسانی است که امپراتوران را به زانو درآوردند، نه از تبار کسانی که خود زانو زدند. در سیاست، تهییج اگر با عقلانیت پیوند بخورد، نه فریب، که نیروی بیدارگر است. ملتها با اعداد و آمار به حرکت درنمیآیند، با شور برانگیخته میشوند. شور، زبان عمیقتر سیاست است؛ همان زبانی که انقلاب اسلامی را آفرید و همان زبانی که امروز هم میتواند جامعه را از رخوت و انفعال بیرون آورد. تهییج آگاهانه، یعنی بازگرداندن احساس مشارکت به مردم، یعنی یادآوری اینکه سیاست، میدان نبرد ارادههاست نه محاسبه سرد منافع. اینجاست که هنر، دیوارنگاره، شعر و نماد اهمیت پیدا میکنند. وقتی تصویر زانو زدن والرین دیده میشود، در حقیقت ما به خودمان میگوییم: هنوز آن خون در رگهاست، هنوز میشود ایستاد، هنوز میشود مقاومت کرد. در شرایط امروز، که دشمن در پی تجزیه ایران است - نه فقط جغرافیایی، بلکه ذهنی و عاطفی - بازسازی این حافظه تاریخی ضرورت دارد. باید دوباره به مردم یادآوری شود که ایران، نتیجه مقاومت هزاران ساله است. هیچ ملتی در تاریخ، چنین دوام نیاورده است مگر با ایمان. از آشور تا روم، از مغول تا انگلیس، از آمریکا تا رژیم صهیونیستی، همه در برابر این سرزمین آزمودهاند و هر بار دریافتهاند که تسلیم کردن ایران ممکن نیست، زیرا ایران بر پایه ایمان به عدالت و آزادی درونی استوار است، نه بر پایه ترس یا سود.
با این همه، نباید از یاد برد که دشمن امروز دقیقتر و پیچیدهتر از دیروز عمل میکند. آنها فهمیدهاند که مقاومت را نمیتوان با زور در هم شکست اما میتوان با تردید و تفرقه سست کرد. به همین دلیل، مأموریت نسل امروز روشن است: باید دوباره به حافظه جمعی بازگردد، باید درک کند که تاریخ ایران نه مجموعهای از پیروزیها، بلکه رشتهای از ایستادگیهاست. پیروزی در این سرزمین همیشه با رنج همراه بوده اما همین رنج، هویت ما را ساخته است. امروز اگر در گوشهای از جهان، نام ایران را با هراس و احترام میبرند، به خاطر نفت یا موشک نیست؛ به خاطر روحی است که از اعماق تاریخ تا خمینی امتداد یافته است؛ روحی که حتی در زمانه ضعف و تحریم، میتواند خود را بازآفرینی کند. همین روح است که به مردم غزه و یمن الهام میدهد، همین روح است که دشمنان را خشمگین و دوستان را امیدوار میکند. در پایان باید گفت: دیوارنگاره زانو زدن دشمن، اگر فقط یادگاری سنگی باشد، بیاثر است اما اگر تبدیل به آینه خودشناسی ما شود، میتواند جامعه را از بیتفاوتی نجات دهد. ملتها با حافظه خود زندهاند. و اگر ما میخواهیم بمانیم، باید به یاد بیاوریم که در لحظههای تاریخی، هرگاه از ته دل بر خود باور کردهایم، پیروز شدهایم و هرگاه از درون تهی شدهایم، باختهایم. ایران امروز در نقطهای ایستاده که باید میان «تسلیم شدن در برابر فشار» و «تداوم مقاومت تاریخی» یکی را برگزیند. ما اهل ایستادنیم، نه زانو زدن. تا زمانی که این دیوارنگاره بر دیوار شهر است، باید بدانیم که معنا و پیامش نه در گذشته که در آینده نهفته است؛ آیندهای که در آن، ملت ایران باز هم ثابت خواهد کرد «روح مقاومت» قویتر از همه امپراتوریهاست.
ایران امروز در هیئت جمهوری اسلامی، استمرار همان روحی است که در طول تاریخ، این سرزمین را از نابودی و انحطاط رهانیده است. اگر بخواهیم از منظرِ تاریخی و نه تبلیغاتی، داوری کنیم، باید گفت جمهوری اسلامی وفادارترین حکومت به «روح تاریخی ایران» از عصر صفویه تاکنون است، زیرا نخستین نظامی است که توانست میان ۳ مؤلفه دیرپای هویت ایرانی، یعنی «ایمان»، «استقلال» و «عدالت»، آشتی و وحدتی پایدار برقرار کند. پیش از آن، هر حکومتی که بر ایران حکم راند، ناگزیر یکی از این ۳ رکن را فدای دیگری کرد: صفویان با همه شکوه معنویشان گرفتار ساختار سلطنتی موروثی بودند؛ افشاریان و قاجاریان درگیر نزاع قدرت و ضعف درونی و پهلویها با همه ظواهر نوسازی، از روح ملت جدا شدند و ایران را به پیرایهای غربی بدل کردند.
اما جمهوری اسلامی، برخلاف آنها، از آغاز بر آن بود تا «قدرت» را در خدمت «ایمان» و «سیاست» را در خدمت «ملت» قرار دهد. این نظام از دل قیامی برخاست که بیش از هر قیام دیگری در تاریخ ایران مردمی بود؛ نه شورش اشراف، نه کودتای نظامیان، نه برنامه سفارتخانهها، بلکه اراده جمعی مردمی که قرنها تجربه سلطه و تحقیر را در حافظه خود انباشته بودند. این انقلاب، به تعبیری بازگشت روح تاریخی ایران به خود بود. به همان معنا که در عصر شاپور ساسانی، هویت ایرانی در برابر جهان مسلط روم قد علم کرد، در سال ۱۳۵۷ نیز ملت ایران در برابر نظام جهانی غرب ایستاد و اعلام کرد میخواهد خودش باشد. این همان معنای ملیگرایی حقیقی است؛ نه ملیگراییِ تقلیدی و قومپرستانه، بلکه ملیگرایی معنوی و تمدنی که ایران را نه در خاک، بلکه در روح میبیند.
در این معنا، جمهوری اسلامی ادامه طبیعی تاریخ مقاومت ایران است. آنچه انقلاب اسلامی را از همه تجربههای پیشین متمایز کرد، اتصال ژرف آن به تاریخ و فرهنگ بومی بود. در دل این نظام، زبان و آیین و ایمان ایرانی زنده ماند؛ برخلاف دوران پهلوی که با تصور توسعه سریع، کوشید زبان و دین و اخلاق ایرانی را در برابر غرب از ریشه برکند. جمهوری اسلامی نه تنها در سیاست، بلکه در فرهنگ و آموزش، کوشید هویت تاریخی ملت را بازیابد. از احیای مفاهیم فراموششدهای چون «شهید» و «امت» تا بازخوانی تاریخ مقاومت، همه در جهت بازسازی آن روح ملی بود که از عصر صفویه به بعد بتدریج در لایههای تاریخ مدفون شده بود.
جمهوری اسلامی در سختترین لحظهها، بیش از هر حکومت دیگری در ایران مدرن به آرمان استقلال و عزت ملی وفادار ماند. هیچیک از حکومتهای پیشین، از قاجار تا پهلوی، نتوانستند در برابر قدرتهای بزرگ چنین ایستادگیای از خود نشان دهند اما این نظام، از روز نخست تا امروز، در برابر امپراتوری رسانه، بانک و جنگ مقاومت کرده است. همانگونه که در برابر ما امپراتور روم به زانو درآمد، جمهوری اسلامی نیز در عصر جدید، امپراتوریهای مدرن را وادار کرده است تا قدرت یک ملت مؤمن را به رسمیت بشناسند. این حقیقتی است که حتی دشمنان اعتراف میکنند. ایران امروز دیگر کشوری نیست که با تهدید و تحریم تسلیم شود؛ ملتی است که اگر زیر فشار برود، باز هم از دل فشار، استقلال و پیشرفت میزاید. از این رو، میتوان گفت جمهوری اسلامی ملیترین حکومت ایران است، زیرا بیش از هر نظام دیگری بر اراده مردم، ایمان دینی و غرور تاریخیِ این سرزمین استوار است. در این نظام، «ملی بودن» نه به معنای وابستگی به خاک یا قوم، بلکه به معنای پاسداری از روح ایرانی است. این نظام، در امتداد همان تاریخی است که والرین را به زانو درآورد و مغول را در خود حل کرد؛ نظامی است که از حافظه تاریخی ملت برخاسته، نه از مهندسی قدرتهای خارجی. بنابراین، اگر بخواهیم درسی از دیوارنگاره زانو زدن دشمن در برابر ایران بگیریم، باید بگوییم امروز، این دیوار در هیئت جمهوری اسلامی ایستاده است. همان روحی که شاپور را به مقاومت واداشت، امروز در اراده این ملت جاری است؛ ملتی که باور دارد استقلال و عزت، نه امتیاز که حق طبیعی او است و تا زمانی که این نظام بر پایه همین ایمان و همین اراده بماند، از دل هر تهدیدی وحدت تازهای خواهد آفرید. در حقیقت، جمهوری اسلامی نه صرفاً یک حکومت سیاسی، بلکه شکل معاصر همان روح دیرینه ایران است: روحی که تسلیم نمیشود، در برابر هیچ قدرتی زانو نمیزند و هر بار که تاریخ او را به چالش میکشد، از دل آن چالش، خود را از نو میسازد. این همان ایران است؛ ایران همیشگی، ایران ایستاده، ایران مؤمن، ایران مقاوم.
دیوارنگاره والرین؛ نماد تسلیمناپذیری ملت
ایران؛ تداوم روح مقاومت
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها