05/آذر/1404
|
01:17
نگاهی به ضرورت همگانی بودن هنر به بهانه روی صحنه رفتن نمایش‌هایی که نرخ بلیت‌شان سرسام‌آور است

صحنه طبقاتی

علیرضا ابوترابی: تورم و گرانی معضلی تک‌بعدی نیست که تنها روی بخش خاصی از زندگی مردم تاثیر بگذارد و شوربختانه تاثیر آن را در عرصه فرهنگ و هنر هم می‌توان شاهد بود. برای سنجش تاثیر تورم و گرانی بر عرصه فرهنگ و هنر از ۲ منظر می‌توان به ماجرا نگاه کرد. نخست آنکه مصرف محصولات فرهنگی در چنین شرایطی ممکن است کاهش پیدا کند، چراکه تامین نیازهای ضروری‌تر زیستی، مصارف فرهنگی و هنری را از اولویت افراد جامعه، بویژه لایه‌های ضعیف‌تر اقتصادی خارج می‌کند. این ابتدایی‌ترین چیزی است که به ذهن هر ناظری می‌رسد و البته نباید نسبت به آن بی‌توجه بود ولی منظر دومی که از آن می‌توان به ماجرا نگریست، عمیق‌تر و احتمالاً دیریاب‌تر است. تورم می‌تواند با از دسترس خارج کردن محصولات فرهنگی برای اقشار ضعیف‌تر اقتصادی، نقش راهبری فرهنگی اجتماع را در اختیار بخش کوچک‌تری از جامعه قرار دهد که از تمکن مالی بالاتری برخوردارند اما لزوماً به لحاظ فرهنگی فرهیخته‌تر نیستند. به طور مثال، در حال حاضر بخشی از جامعه می‌تواند با خرید حق اشتراک پلتفرم‌ها به سازندگان محصولات فرهنگی در این بخش جهت‌دهی محتوایی و سلیقه‌ای کند. باقی مردم هم اگر این محصولات را تماشا کنند، معمولا از نسخه‌های رایگان استفاده می‌کنند و ناچار هستند از آنچه سلیقه بخش خاصی از جامعه تعیین کرده پیروی کنند. این در حالی است که رسانه‌های فراگیر و مجانی مثل تلویزیون، می‌توانند از سلیقه، خواست و دغدغه بخش بزرگ‌تری از جامعه خط بگیرند. گران شدن محصولات فرهنگی در هر حوزه و شاخه هنری می‌تواند چنین آسیب‌هایی داشته باشد. مورد هولناک بعدی این است که این وضعیت نادرست حتی تبدیل به هنجار و  ارزش هم شود. مثلاً مصرف بعضی محصولات فرهنگی به قدری گران شود که عملاً آنها را تبدیل به کالایی لوکس کند و مصرف آنها جنبه تزیینی و تفاخری بیابد. کافی است تصور کنیم پایه‌ای‌ترین جنبه‌های هنری و فرهنگی دچار چنین وضعی شوند، آنگاه چه بر سر این حوزه خواهد آمد؟ نمی‌توان گفت در حال حاضر چنین وضعی به طور کامل در ایران به وجود آمده و جا افتاده اما این را هم نمی‌شود کتمان کرد که نشانه‌هایی از تلاش عده‌ای برای حرکت به این سمت و سو دیده می‌شود و باید نسبت به آن حساس بود و حتی‌الامکان مقابله کرد.
در یک دهه اخیر شاهد آن بوده‌ایم که قیمت کتاب و بلیت سینما و تئاتر و... با روند تصاعدی شدیدی همراه بوده است. هم‌اکنون نیز بلیت سینما در کلانشهرها ۱۰۰ هزار تومان یا بیشتر است. این قیمت در سانس‌های VIP حتی به ۲۰۰ ‌هزار تومان هم می‌رسد. وضعیت تئاترها نیز به گونه بهت‌آورتری به واسطه‌ گران شدن بلیت‌ها، این هنر پایه و مادر را دور از دسترس مردم عادی قرار داده است. برای مثال به‌تازگی تئاتر موزیکال «الیور توئیست» به کارگردانی حسین پارسایی که اقتباس مستقیمی از رمانی به همین نام اثر چارلز دیکنز است، روی صحنه رفت که نکته حائز اهمیت درباره آن قیمت‌های نجومی بلیت‌هایش در شرایطی است که عموم مردم و غالب کسانی که مخاطب حرفه‌ای و همیشگی تئاتر هستند، با برخی مشکلات اقتصادی و اولویت‌بندی‌های سختگیرانه مالی دست و پنجه نرم می‌کنند. بلیت این نمایش در جایگاه‌های معمولی از مبلغی حدود 400 هزار تومان شروع می‌شود و در جایگاه‌های ویژه به 2 میلیون تومان هم می‌رسید. در اپلیکیشن‌هایی چون دیوار که گویی نقش بازار سیاه را ایفا می‌کنند، می‌شد اوضاع وخیم‌تری را شاهد بود؛ طوری که بلیت این نمایش در قد و قواره‌های سرسام‌آوری نزدیک به 4 میلیون تومان به فروش می‌رسید.
اکنون در برابر این وضعیت نگران‌کننده فرهنگی، هنری و اقتصادی، چند سوال مهم پیش می‌آید: اول، چرا با وجود این قیمت‌های عجیب، عده‌ای از مخاطبان به تماشای این نمایش و نمایش‌هایی از این دست می‌نشینند؟ ثانیا، در حال حاضر دسترسی به محصولات فرهنگی و هنری توسط عمده مردم در حال طی کردن چه مسیری است و چه افرادی می‌توانند از فرهنگ و هنری که اکنون به یک کالای لوکس تبدیل شده استفاده کنند. 
در ادامه به ناگزیر از شرح و مرور بعضی بدیهیات که امروز در معرض تهدید واقع شده‌اند شروع کرده‌ایم تا توضیح دهیم که وضعیت همگانی بودن هنر، چیزی است که در تکامل هنر و پخته شدن آن و رسیدنش به نقطه فعلی موثر بوده است‌. به عبارتی با طبقاتی کردن هنر، اگرچه اسباب تفریحات لوکس عده‌ای از افراد فراهم می‌شود اما در عوض این یک نوع عقبگرد فرهنگی به حساب می‌آید. نکته بعدی که مورد بررسی قرار می‌گیرد، وضعیت باقی کشورهای دنیا در این زمینه است. این واضح به نظر می‌رسد که نگاه مقایسه‌ای بین ایران و باقی کشورها در این زمینه از چه جهاتی می‌تواند مفید باشد.
* چرا باید نگران شد؟
ابتدا خوب است به همین نمایش موزیکال الیور توئیست نگاهی داشته باشیم. نخستین چیزی که از این نمایش سوای بحث درخشان بودن عنوان و سابقه روی صحنه رفتنش به نظر می‌رسد بازیگران و عواملی هستند که هر کدام در حال حاضر نام‌هایی قابل توجه و معروف در سینما به شمار می‌روند. متاسفانه تئاتر در ایران وضعیت چندان جالبی ندارد؛ عموم نمایش‌هایی که از دامنه گرداب مشکلات اقتصادی توانسته‌اند دور بمانند، بیشتر به ۲ گروه تعلق دارند: گروه اول آثار طنز بسیار سخیفی هستند که کیفیت کمدی‌شان در حد «reel»های اینستاگرام است. این آثار به هیچ وجه سکاندار و ارائه‌دهنده محصول فرهنگی شایسته‌ای نیستند و نهایتا بتوان آنها را جزو آثار سرگرمی به شمار آورد. دسته دوم شامل آثاری است که فضایی جدی و دراماتیک دارند اما به دلایلی چون چهره و سرشناس بودن بازیگران این نمایش‌ها، قیمت بلیت‌های‌شان سر به فلک می‌کشد و هنر را وارد یک بازی عرضه و تقاضایی می‌کنند که طبیعتا در این گیر و دار دست مردم معمولی بی‌نصیب می‌ماند و تقاضا هم در بخش خاصی از جامعه منحصر خواهد بود.
همان‌طور که از تفاسیر و مقدمات به میان آمده معلوم است، تئاتر الیور توئیست جزو دسته دوم نمایش‌هایی است که امروزه در ایران با آنها روبه‌رو هستیم. این نمایش که تا به ‌حال در چند مقطع مختلف روی صحنه رفته، در آخرین اجرا با حضور بازیگرانی چون هوتن شکیبا، بانیپال شومون، بهنوش طباطبایی و... روی صحنه رفت. با قیمت بالای بلیت، طبیعتا مقدار ریال فروش نمایش هم بالا خواهد رفت؛ هر چند این را نمی‌توان مساوی با پرمخاطب شدن آن دانست.
نکته اما این است که معلوم نیست حتی پرمخاطب شدن این نمایش را هم بشود امتیازی برای هنر تئاتر ایران به شمار آورد، چرا که این اثر همچون نمایش‌های پرستاره دیگر، گویی بیشتر برای قشر مرفه جامعه است و مخاطبانش شامل اقشار دیگر جامعه نمی‌شود. به عبارتی، این فروش خوب به معنای اقبال عمومی نیست و تنها منحصر به گروهی خاص است. بعید است کسی این گزاره را لااقل در ظاهر امر رد کند که فرهنگ و هنر برای همه است و نمی‌توان آن را احتکار کرد و به انحصار خود درآورد. هنر اسباب کشتار نیست که نباید در اختیار همگان قرار گیرد و تنها بخشی از مردم توانایی استفاده از آن را داشته باشند. درست است که این گزاره‌ها در حال حاضر کاملاً بدیهی به نظر می‌رسند و هیچ‌کس جرات مخالفت علنی با آنها را ندارد اما کدام گزاره بدیهی را درباره هر موضوعی در طول تاریخ می‌توان سراغ گرفت که هیچ‌کس علیه آن رفتار نکرده باشد یا عده‌ای برای نیل به منافع خودشان، برخلاف آن رفتار نکرده باشند؟
* هنر برای کیست؟
اگر از زایش و پیدایش هنر که به حکاکی‌های انسان‌های اولیه روی سنگ‌ها و غارها برمی‌گردد گذر کنیم و به تاریخ سرزمین‌های متمدنی چون ایران، یونان و مصر نگاهی بیندازیم، متوجه می‌شویم فرهنگ و هنر در ابتدا در انحصار گروه اشراف، درباریان و افراد متمول بوده و کمتر پیش می‌آمد اقشار ضعیف جامعه بتوانند اصلا به مقوله‌ای تحت عنوان هنر و خلق آثاری با رویکردی زیبایی‌شناختانه فکر کنند؛ تقریبا شبیه به آنچه اکنون جامعه ما در این خط زمانی مشغول طی کردنش است. حال پس از گذشت چندین هزار سال، در دوران اخیر یعنی بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی ما شاهد آن هستیم که هنر دچار یک دگرگونی در منشأ حضورش می‌شود؛ یعنی به جای آنکه قشر برخوردار و بی‌معضل جامعه دست به تولید اثر در زمینه‌های مختلف فرهنگی و هنری بزنند، بیشتر افراد دردمند و آنهایی که اصطلاحا برای کف جامعه بودند وارد عمل شدند. برای مثال، ما در هنر و ادبیات شاهد ظهور افرادی چون فئودور داستایفسکی، ماکسیم گورکی، ونسان ونگوک و چارلی چاپلین هستیم که زندگی‌های مملو از درد و مستضعفانه‌ای داشتند.
* انحصارشکنی
اهمیت حضور پررنگ همه افراد حاضر در اجتماع در عرصه هنر از ۳ منظر قابل بررسی است؛ نخست آنکه ورود چنین افرادی زمینه بازگشایی راه هنردوستان متعلق به اقشار ضعیف جامعه را بیشتر باز کرد و هنرنمایی از انحصار بخش خاصی از اجتماع خارج شد (البته قابل دسترس شدن ابزار تولید اثر نیز بی‌تاثیر نبود). در وهله دوم عامی شدن هنرمندان روی مخاطب هدف هم تاثیرگذار بود و دیگر همه مردم می‌توانستند از لذات و ظرفیت‌های هنر بهره‌مند شوند و در آخر هنرمندانی هم که متعلق به اقشار پایین‌دست جامعه نبودند در چنین فضایی سعی در تولید آثاری داشتند که همه مردم از جمله ضعفا بتوانند از آنها درک داشته باشند و بعضا سوژه آثار این نوع از هنرمندان از دل معضلات اجتماعی شکل می‌گرفت.
بتدریج هنر به وسیله‌ای تبدیل شد که هنرمند می‌توانست با آن حرف‌هایی را که در قامت بیانیه‌های خشک و رسمی جا نمی‌گیرد بزند. این سخنان ظریف چون از طرف هنرمندانی‌ زده می‌شد که خود از خیابان‌های چرک و چروکیده آمده بودند، مخاطبانش هم از همان قشر بود، می‌توانست با لحنی جهانشمول مقصود خود را به همگان عرضه کند. حال جالب اینجاست که همین نمایش الیور توئیست که خود در نقد جامعه طبقاتی و نکوهش فقر است اکنون در سال 1404 در ایران با شمایلی به منصه ظهور می‌رسد که گویی مخاطبش بیشتر کسانی است که درک عمیقی از فقر ندارند و اصلا نمی‌دانند دیکنز می‌خواهد از چه حرف بزند.
* کالای لوکسی به نام هنر!
دهه اخیر کشش درآمدی تقاضای محصولات و خدمات فرهنگی (تفریح، کتاب، سینما، خدمات فرهنگی و...) برای خانوارهای ایرانی عموماً مثبت ولی کمتر از یک گزارش شده، به آن معنا که این کالاها، کالاهای نرمال ولی نسبتاً غیرکشسان هستند؛ افزایش درآمد خانوارها به ‌طور نسبی باعث افزایش هزینه‌کرد فرهنگی می‌شود اما درصد افزایش هزینه فرهنگی معمولاً کمتر از درصد افزایش درآمد است. منابع پژوهشی و گزارش‌های رسمی همچنین نشان می‌دهند سهم هزینه فرهنگی در سبد مخارج خانوار از حدود اواسط دهه 90 تا ابتدای دهه ۱۴۰۰ کاهش یافته که به دلیل تورم، افت قدرت خرید و شوک‌های اقتصادی (از جمله کرونا) است. با تامل به رابطه هماهنگ افزایش درآمد و افزایش تقاضا نسبت به محصولات فرهنگی، می‌توان دریافت هنر در وضعیت کنونی به یک کالای لوکس تبدیل شده و شما به عنوان یک شهروند ایرانی زمانی می‌توانید به شکلی آسوده‌خاطر از آن بهره‌مند شوید که غم کار و نان نداشته باشید. حال زمانی که ما با مساله‌ای به نام تورم روبه‌رو شویم داستان پیچیده و عمیق‌تر هم می‌شود و قطعا این معضل روی نوسان بهای محصولات فرهنگی نظیر سینما، تئاتر، کتاب و... تاثیرگذار و از سوی دیگر انگیزه مردم را هم مورد دگرگونی قرار می‌دهد. برای مثال قیمت بلیت سینما طی ۱۰ سال گذشته تقریبا با افزایش 16 برابری رو‌به‌رو شده که این موضوع بخوبی نشان می‌دهد وضعیت نابسامان اقتصادی در همه زمینه‌ها می‌تواند تاثیر بدی بگذارد. 
* در بقیه جهان چه خبر است؟
یورواستات دقیق‌ترین آمار مقایسه‌پذیر در سطح بین‌الملل را برای کشورهای اروپایی در ۲ دسته‌بندی اصلی منتشر می‌کند:
1- هزینه‌های فرهنگی (Cultural goods & Services): به طور محدودتری شامل اسباب فرهنگی یعنی کتاب، سینما، روزنامه و... می‌شود. 
2- تفریح و فرهنگ (Recreation & Cultural): گستردگی بیشتری دارد و شامل ورزش، تجهیزات تفریحی، خدمات تفریحی و... می‌شود. 
طبق آمار یورواستات، کشورهایی چون دانمارک، فرانسه، آلمان، ایسلند، فنلاند، اتریش و سوئد که وضعیت اقتصادی باثباتی دارند و نرخ تورم‌شان در چند سال اخیر زیر 2.5 درصد بوده آمار مصرفی‌شان نسبت به محصولات فرهنگی به طور میانگین 2.5 درصد است. کشورهای توسعه‌یافته قاره آمریکا مثل ایالات‌متحده آمریکا و کانادا با وجود آنکه به لحاظ اقتصادی همچون اروپا ثبات مناسبی دارند اما درصد هزینه‌های خانوارشان برای محصولات فرهنگی به طور متوسط 5.7 درصد است. این می‌تواند نشانگر آن باشد که ثبات اقتصادی و ایجاد یک شرایط آرام مالی برای مردمان یک سرزمین به تنهایی باعث جذب آنها به سمت مسائل و کالاهای فرهنگی و هنری نمی‌شود، بلکه وجود یک فضای هنری پویا و فعال خود از علل مهمی است که باعث گرایش و جذب مردم به سمت محصولات هنری می‌شود.

ارسال نظر
پربیننده