عبدالله دارابی: بالاخره رئیس فدراسیون فوتبال نیز از مواضع برخی بازیکنان مغرور تیم ملی شاکی شد و با یادآوری اینکه شرایط و امکانات خوبی برای تیم ملی فراهم شده، بر حق «نقد مردم» و لزوم پاسخگو بودن در برابر آن- البته نه با زبان دراز و طلبکارانه - تاکید کرد.
این موضع رئیس فدراسیون فوتبال - البته در صورت التزام واقعی بدان - میتواند روزنهای راهگشا برای مقابله با پدیده مضر بازیکنسالاری در تیم ملی باشد؛ برخورد بدون تعارف با آنان که اکنون عملکرد چندان مطلوبی هم در تیم ملی ندارند ولی به حکم سن یا تعداد بازی بیشتر، خود را تافته جدابافته میدانند و نقش «بزرگتر» یا «صاحباختیار» برای خویش تعریف کردهاند، همانهایی که از فوتبال و عضویت در تیم ملی بهرههای فراوانی در زندگیشان کسب کردهاند ولی مدام خود را طلبکار میدانند و نهتنها هیچ نقدی را بر نمیتابند، بلکه برای توجیه آن، توپ را به زمین دیگران میاندازند! همانهایی که حاشیه امنیتی خودخواهانه برای خود ترسیم کردهاند و متاسفانه برخی اغماضهای بیجا نیز یاریگر آنان شده است! حال آنکه یکی از آنها در این دوره جایگاهی ثابت در تیم ملی به دست آورده و دیگری مدتهاست کارایی سابق را برای تیم ملی نداشته و حتی بهترین و درخشانترین نمایش این تیم ملی در روز عدم حضور وی بوده است!
مصیبت تیم ملی فوتبال اینجاست که فعلا نه خوب بازی میکند، نه در حال حاضر دورنمایی چندان امیدوارکننده از آن متبادر میشود ولی متاسفانه غرور بیجا، منیت و در یک کلام بازیکنسالاری در آن قابل کتمان نیست و چه بسا همین موضوع، تشدیدکننده آن ۲ ایراد قبلی هم باشد! امیر قلعهنویی نیز که روزگاری در تیمهایش برخوردهای قاطعی با چنین پدیدهای (بازیکنسالاری) از خود نشان میداد، اکنون نه چنان است که باید! اگر قرار است تیم ملی خوب بازی نکند، امید به نمایشی شایسته در جامجهانی هم در آن دیده نشود و از طرفی جولانگاهی برای بازیکنان زیادهخواه باشد که باید منتظر شرایطی چون جامجهانی ۲۰۰۶ و حتی بدتر از آن باشیم، بهتر نیست راه را بر حضور جوانترهای باانگیزه باز کنیم تا حداقل درگیر مساله مخرب بازیکنسالاری و باندبازی در جامجهانی نشویم؟ شاید از این رهگذر، نمایش تیم ملی نیز تغییر مثبتی پیدا کند. این شرایط تیم ملی یک مرد جسور، کاربلد و اهل تغییر شجاعانه مثل مرحوم پرویز دهداری را میطلبد تا با درک میزان قدرت تخریب چنین پدیدهای (بازیکن سالاری)، بدون توجه به نامها و عقبهها، قلمی قرمز بر نامشان بکشد و حتی از شهرستانها و لیگهای دسته پایینتر بازیکن دعوت کند و ستاره تحویل دهد. هرچند گفته شود مقتضیات این دوره با آن سالها بسیار متفاوت شده اما برخی پایهها و اصول که هنوز قوت و قدرت خویش را از دست ندادهاند. امثال همین طارمی، خلیلزاده، بیرانوند، کنعانیزادگان، میلاد محمدی، عزتاللهی، جهانبخش، قدوس، آزمون، قائدی، محبی و... در همین سالها چگونه و با وجود چه ستارههایی بازیکن ثابت تیم ملی شدند؟ سیدمجید حسینی چگونه در جوانی و در اثنای یک بازی مهم و تحت فشار تیم ملی در جام جهانی، مدافع ثابت تیم ملی شد؟ چه تفکری اینها را در سن جوانی به ترکیب ثابت تیم ملی راه داد و جانشین چه کسانی و با چه سابقههایی شدند؟ اینها که دیگر مربوط به همین سالهای اخیر و مقتضیات آن است نه دهههای پیشین. وقتی صحبت از بازیکنسالاری در تیم ملی و لزوم ریشهکنی آن به میان میآید، حیف است از ستاره ماندگار این عرصه زندهیاد پرویز دهداری یادی نکنیم، بویژه که سوم آذر سی و سومین سالگرد درگذشت وی نیز بود. از یاد نبریم ثمره انقلاب او در اواسط دهه ۶۰، تیم ملی را تا سال ۱۳۷۷ (جام جهانی فرانسه و قهرمانی بازیهای آسیایی بانکوک)، منتفع ساخت؛ نادر محمدخانی و جواد زرینچه (از ارکان تیم ملی در این ۲ تورنمنت) و احمدرضا عابدزاده در جام جهانی (وی به دلیل مصدومیت بازیهای آسیایی را از دست داد) محصول همان کار شجاعانه و جوانگرایی مرحوم دهداری بودند. این شرایط و روزهای تیم ملی یکی چون استاد دهداری را میخواهد؛ با دیدی باز و نگاهی عمیق به آینده و ارادهای مصمم در ساختن.
چه وقتی بهتر از اکنون که رئیس فدراسیون نیز خود منتقد این رفتارها از سوی برخی ملیپوشان همیشه مدعی شده است؟
به بهانه سالگرد درگذشت معلم اخلاق و اوضاع این روزهای فوتبال ملی
تیم ملی، پرویز دهداری میخواهد
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها