|
نخود آش شلم شوربا
آقای آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد در پی بزرگداشت روز جهانی غذا پس از لمباندن حجم غیر قابل وصفی چلو استیک زعفرانی و در حالی که نزدیک بود دکمه پیراهنش به سمت چش و چال خبرنگاران شلیک شود، در مصاحبهای علنی خطاب به دبیر سازمان بینالمللی فائو FAO (سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد) گفت: با توجه به اینکه در برهه حساس کنونی هستیم و بخش مهمی از خاورمیانه درگیر جنگ است، از انتشار شعارهای دوپهلو مانند شعار سال گذشتهتان «غذا برای همه»یا «عدالت در دسترسی به غذا» پرهیز کرده و خود را تا حد ممکن نخود این آش شلم شوربا نکنید. اصلا بزرگان جامعهشناسی و روانشناسی میگویند در درگیریهای بزرگ با عقبنشینی سازمانهای بینالمللی، احتمالا آن طرف که مهاجم بوده به خودش بیاید و در گوشهای خزیده و به کارهای زشتش فکر کند. البته اگر تا قبل از اینکه به واسطه کار زشتش نابود نشود.
پیشنهاد ما این است که امسال ترجیحا شعاری انتخاب شود که ملایم، شفاف، غیرانتقادی و دارای کلمات انگیزشی و در یک کلام گوگولی باشد. از جمله این شعارهای پیشنهادی میتوان به جمله «به به غذا چه خوب است» یا «غذای سرخ کردنی آری یا خیر؟» یا «غذا بخور قوی بشی، قوی مث یه شیر بشی» اشاره کرد.
وی افزود: با اینکه نسبت به وضعیت فعلی جهان خیلی بیشتر از قبل ابراز نگرانی میکنم، در حدی که ابروهایم نسبت به قبل خمیدهتر شده است، اما چه کنیم که جنگ است و بچهبازی نیست و در واقع فضای جنگ ایجاب میکند که بعضی مناطق، بیشترین درصد تمرکزشان را روی دفاع همهجانبه بگذارند و حواس خود را به غذاخوردن پرت نکنند یا نهایتا بتوانند یک وعده غذایی کوچک در طول شبانهروز مصرف کنند. اصلا شاید بهتر باشد به جای تغذیه جسم بیشتر به تغذیه روح بپردازند؛ کتاب بخوانند، فیلم کمدی تماشا کنند و به حل کردن جدول بپردازند.
ارسال به دوستان
ادای ورزش
صبح تا شب مثل چی در خانه ورزش میکنم
میکشم گیسوی خود را شانه، ورزش میکنم
مرغ عشقی دارم و با شور بسیار و شعف
تا که میریزم برایش دانه ورزش میکنم
پا به پای استادم ایستادم در کلاس
همچنان یک عالم فرزانه ورزش میکنم
بر لب دریا، غروبی، دست در دستان یار
قبل و بعد صرف هر عصرانه ورزش میکنم
حین بحث خواستگاری یا طلاق و کفن و دفن
بنده حتی با زری پرچانه ورزش میکنم
یا که در آش جوام بلغور خوب و تازه را
ریختم وقتی دو تا پیمانه ورزش میکنم
همسری جان با صدایی آشنا فریاد زد
من ولی ریلکس، چون بیگانه ورزش میکنم
گفت خانم پس چه شد چای و غذای کوفتی
گفتمش کوری مگر دیوانه، ورزش میکنم
شست من مشغول لایک و قر فراوان در کمر
در اینستای خودم شاهانه ورزش میکنم
خستهام میچسبد الان چای با نانخامهای
از همین فردا قسم مردانه ورزش میکنم
ارسال به دوستان
دستاندازهای نفرینطلب
در یکی از سنگنوشتههای بابل باستان آمدهاست که «هر رئیسجمهوری را باید معاونی باشد که نام و هیکلش باهم زاویه 179درجه بسازند تا بدین ویژگی، کارهای نشدنی را به سرانجام رساند. هر رئیسجمهوری که چنین معاونی یافت، باید بهشکرانهاش یک تیرانوسوروس قربانی کند یا یک چیزی در همین مایهها؛ اگرنه تبدیل به جیرجیرک خواهد شد».
از آنجاییکه از آغاز دولت چهاردهم تا این لحظه، شاهد رخدادنِ نفرین جیرجیرک نبودهایم، پس روشن است که یا رئیسجمهور هنوز چنین معاونی نیافته است یا اینکه یافته و مراتب شکرگزاری را هم بهجا آورده است.
حالت اول که نیازی به بررسی ندارد، پس میرویم سراغ حالت دوم و به دو پرسش پاسخ میدهیم:
1. آن مَردِ کارهایِ نشدنیِ رئیسجمهور کیست؟
2. با توجه به انقراض نسل تیرانوسوروسها، «یک چیزی در همین مایهها» دقیقاً چه بوده که از نفرین جیرجیرک جلوگیری کرده است؟
برابرسنجی ویژگیهای موجود در سنگنوشته بابلی با همه مردان رئیسجمهور، گویای این است که آن مرد کارهای نشدنی که نام و هیکلش با یکدیگر زاویهای نزدیک به 180درجه میسازند، باید کسی با چنین کارنامهای باشد:
- دربرابر توفان تحریمها همچون سدی استوار قرار گرفته باشد تا 750 تحریم در نهایت فقط به 1500 تحریم برسد، نه بیشتر؛
- درحالیکه رفیقهای نابابی مانند روسیه و چین با تحریمهای مفیدی چون تحریمهای تسلیحاتی مخالفت میکنند، حکیمانه ادامه چنین تحریمهایی را بپذیرد؛
- کارهای عامالمنفعه؛ همچون اجرای پروتکل الحاقی را داوطلبانه انجام دهد، نه بهاجبار؛
- طوری جمله «هرررررر توافقی بهتر از توافقنکردن است» را ادا کند که تعداد «ر»های «هر»، برایش شمشیر سامورایی بسازد؛
- سازمان ملل برای حفاظت از جان او، برایش محدوده رفتوآمد تعریف کند؛
- از همه ظرفیتهای موجود؛ همچون استعفا، برای انجام وظیفهاش بهره بگیرد؛
- آنقدر حسادت کشورهای اروپایی را برانگیخته باشد که به هواپیمایش برای برگشت به کشور سوخت ندهند؛
- عاشقپیشه باشد و با یک تماس «جان و جهانش»، برایش مِس بسابد، آب حوض بکشد، کشتیهای کمکرسانی به مقصد یمن را متوقف کند و از این کارها؛
- حالیاش باشد که یک لحظه ناراحتی «جان و جهانش» به پذیرش سرمایهگذاری 50میلیارد یورویی چینیهای تنگنظر نمیارزد؛
- سوسول نباشد و «تعلیق» و «توقف» برایش تفاوتی نداشته باشد؛
- لاتیاش را در مذاکرهها پُر کند و درحالیکه بیش از 50 نفر کارشناس در حوزههای مختلف نشستهاند آنور میز، با یک تیم 7نفره بنشیند اینور میز؛
- حالیاش باشد «وزیری که خرج ندارد، ارج ندارد» و حتی برای تقریباً هیچ هم 700 سکه پاداش بگیرد.
روشن است تنها یکنفر اینهمه کار نشدنی را در کارنامهاش دارد: «امیر خیلیکبیر» یا همان «محمدجواد ظریف».
بنابراین درمییابیم که «یک چیزی در همین مایهها» که مانع نفرین جیرجیرک شده است، همان «لایحه اصلاح قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» است که شوربختانه دستهای روی میلپرده که مشتاق رخدادن نفرین جیرجیرک هستند، همچون دستانداز ساندویچی، دراز کشیدهاند وسط مسیر تصویب این لایحه!
ارسال به دوستان
قوز بالا قوز
من آنکل سام هستم. امروز که ۱۵ اکتبر میباشد، اسم اکتبر آمد باید بگویم پناه میبرم از شر اکتبر به پدر، پسر، روح القدس اصلا وضعی شده است در این سالهای اخیر در این ماه، عجب پدرمان زاییده است، یادم باشد به بچهها بسپارم این اکتبر را از تقویم حذف کنند.
اما بعد میخواهم خاطرات ایران ۲ را پست کنم.
ایران برای ما شد قوزبالاقوز. اینجا را مینگرم ایران، آنجا را مینگرم ایران، کجا ایران، چی ایران!
اوایل انقلاب که بود با بروبچ واشنگتندیسی و چند تا از کشورهای سیستر برادر نشستیم و فکر کردیم چطور ایران را کلهپا کنیم، خیلی نقشه کشیدیم و اجرا هم کردیم اما شدیم گرگ در کارتون میگ میگ.
پس مجبور شدیم یعنی مجبورا، تا با کمک کشور دوست و برادر حزب بعث به ایران حمله کنیم، اما چشمتان روز بعد نبیند با برادر صدام قرار بود یک هفتهای تهران را بگیریم و برگردیم به دوران خوش و خرم پهلوی که هشت سال طول کشید و آخر خودمان به غلطکردن افتادیم.
در این هشت سال ما هر کار کردیم که یک سیم خاردار هم به ایران نرسد اما امان از ایرانیها سیمخاردار که هیچ اواخر جنگ تحمیلی با موشک و پهپاد: مد این ایران» خواهر و مادر ما و کشور دوست و برادر حزب بعث را جلویمان آوردند.
وقتی جنگ تحمیلی را تحمیل کردیم، کیف میکردیم که ایران خودش را از این در به آن در میزند تا تا یک تانکی، کلاشینکفی، مینی چیزی بخرد اما به کشورهای دوست و برادر سپرده بودم که یک گلوله هم کف دستش نیندازند.
اما چشمتان روز بد نبیند خودشان یاد گرفته بودند و ساختند، مگه داریم؟ مگر میشود؟
اما مگر ول کن ماجرا بودند؛ هر جا ما کرم آسکاریس میریختیم و شغل شریف استعمارگریمان را انجام میدادیم همه کشورها کبک میشدند اما ایران فردینبازی درمیآورد و مانع کسب و کار ما میشد.
دوران جنگ تحمیلی ما یک مقدار زیاد انرژی خرج میکردیم یعنی به معنای واقعی دهانمان جر خورده بود که هیچ سلاحی به ایران نرسد، الان تمام اعضا و جوارحمان جر خورده تا سلاح به نیروهای مقاومت نرساند اما رسانید؛ همانا عقل جن باید در مقابلشان سر تعظیم فرود بیاورد.
سرتان را درد نیاورم تا جمهوری اسلامی، من و برادر عزیزتر از جانم رژیم اشغالگر قدس را در زبالهدان تاریخ نیندازد ول کن این ماجرا نیست.
تا دیدار دیگر گود بای.
ارسال به دوستان
روز نوشتهای یک شهروند عادی اسرائیلی
اوضاع خیطه!
سهشنبه
امروز سهشنبه یکم اکتبر است. فقط چند ساعت از آن واقعه شوم میگذرد. همه به سوی پناهگاه گریختهایم. به دنبال کسی هستم تا یک پتو برایم بگیرد و شلوارم را عوض کنم. چقدر پوشک اینجا ریخته است. موشک بالستیک زدهاند یا پوشک بالستیک؟! همه به این سو و آن سو میدوند و درباره گنبد آهنین سوال میکنند. چند افسر جوان گنبد پاره و پوره را روی دوش گذاشتهاند و به سوی پناهگاه میآیند. حال سوالی که ذهنم را درگیر کرده است این است: ما از گنبد محافظت میکنیم یا گنبد از ما؟ خدا شانس بدهد.
چهارشنبه
صبح شده است. پس از جیغ و داد بسیار از خواب پریدم. خوابهای آشفتهای میدیدم. نتانیاهو مشکی پوشیده بود و روی گنبد آهنین نشسته بود و فلوت میزد. چند مار کبری هم با قر و قمیش از زیر گنبد آمدند بیرون و چمباتمه زدند و برای من دست تکان دادند... وای خدای من... سریع از جایم بلند شدم و دست و رویم را با آب و صابون فراوان شستم تا خواب نتانیاهو از کلهام بپرد. منباب تنوع شلوار دیگری پوشیدم. بالاخره در این پناهگاه همسایهها و بعضی از اقوام هم حضور داشتند. اینجا هیچچیز برای خوردن پیدا نمیشود. اگر آن روز در فروشگاه کمی بیشتر هل میدادم و آرنجم را در ستون فقرات نفر جلویی فرو میکردم الان چیزی برای خوردن داشتم. روی یکی از موشکها ضربالمثلی با همین مفهوم نوشته شده بود: جیکجیک مستونت بود فکر موشک بارونت نبود؟! جیکجیک که احتمالا یک اسم رمز است. مستونت هم شاید چیزی باشد شبیه اینترنت برای اتصال به یک شبکه اطلاعاتی جاسوسی.
پنجشنبه
امروز صبح کمی دیرتر از خواب بیدار شدم و خواستم بیشتر زیر پتوی پلنگی خال خالیام بمانم. حس امنیت و آرامشی که زیر این پتو دارم حتی زیر گنبد آهنین هم ندارم. حس ضدگلولهبودن دارد، مخصوصا اگر دور تا دور پتویت را خوب کیپ کرده باشی و حتی شست پایت هم از پتو بیرون نماند. صدای عجیبی در گوشم پیچیده. صدا خیلی نزدیک است... نکند صدای پهپادهای ایرانی باشد؟ قلبم به تالاپ تولوپ افتاده است. صدا دارد نزدیک و نزدیکتر میشود! چرا ویز ویز میکند!! یاااا شمعون!!!! صدا خیلی نزدیک شد وییییز ویییییز! وییییز!! ویییییز! شتککککک مگس بود؟! آه لعنتی! یک مگس اسرائیلی زیر پتو آمده بود! گویا پروژه درزگیری پتو نیز شکست خورده است!
جمعه
ما همچنان در پناهگاه مثل خیار قلمی ردیف به ردیف نشستهایم. ظرفیت پناهگاه تکمیل است. دیگر امیدی به گنبد آهنین نیست. همه بیشتر به بالا نگاه میکنیم تا موشکهای احتمالی را با چشم رهگیری کنیم. آب مروارید و آرتروز گردن و زخم بستر گرفتیم آنقدر یکجا نشستیم و زل زدیم به سقف. آن وقت میگویند مردم ایران رفتند پشت سر رهبرشان آن هم زیر آسمان دارند نماز جمعه میخوانند. حتما جلیقه ضدگلوله پوشیدهاند و به کمرشان کلت بستهاند. شیطونبلاها خوب میتوانند با جلیقه ضدگلوله و تفنگ، رکوع و سجده بروند. فکر کنم اگر میدانستند ما هنوز در پناهگاه هستیم، بساط جوجه کباب و منقل و زغال هم برای ناهار میآوردند مصلی و صفاسیتی میکردند.
شنبه
چند طناب رخت مملو از شلوارهای خیس آویزان کردهاند. امروز شنبه است و در کتاب مقدس جلد دوم فصل پنجم آمده است که در روز شنبه شوفاژ روشن نکنید و برای خشککردن شلوارهای خیس از آفتاب کمک بگیرید. رطوبت هوا به قدری بالا رفته است که هر لحظه حس میکنم در شمال تلآویو هستم و دارم در قایق پارو میزنم. آفتاب از سوراخ کوچکی به داخل پناهگاه میآید. چند ساعتی است که صدای موشک نمیآید شاید بهتر باشد از این همه بو به بیرون پناه ببریم و نفسی تازه کنیم. تلآویو چقدر عوض شده است. تلآویو این همه تپه نداشت! تپهها بقایای آپارتمانهای اطراف هستند اگر زمان داشته باشم کمی غنائم جمع میکنم که اگر روزی زنده ماندم بتوانم از آنها استفاده کنم. دوباره صدای آژیر بلند شد. باید به پناهگاه برگردیم. معلوم نیست این بنیامین گوربهگور شده در کدام سوراخ پنهان شده که حتی بیفایدهبودن گنبد آهنین را هم گردن نمیگیرد. سربازان ما دارند تمام میشوند یا مرگ مغزی ملایم شدهاند و یا چند تکه از اعضای بدنشان را در نبرد جاگذاشتهاند شاید کمی استراحت کنند و قرص جوشان ویتامینسی و آب هویج بخورند دوباره اعضا و جوارحشان جوانه بزند و بتوانند بجنگند.
ارسال به دوستان
دستورالعمل غذایی ارتش صهیونیستی به مناسبت روز جهانی غذا
ای کارد بخوری...
بعد از حمله موشکی حزبالله لبنان به پادگان تیپ گولانی ارتش رژیم صهیونیستی و ترکیدن گولاخهای این رژیم در حین خوردن غذا، مسؤول تغذیه ارتش اسرائیل به مناسبت روز جهانی غذا دستورالعملهایی برای تغذیه سربازان رژیم صادر کرده تا حداقل بهخاطر حوادث مربوط به غذا نمیرند و فقط بهخاطر موشکها بمیرند. در ادامه بخشی از این دستورالعمل را میخوانید:
۱. سربازان از این به بعد به هیچعنوان دورِ هم و در سلف پادگان غذا نخورند. مسؤولین مربوطه جیره سرباز را یا لای نان بپیچند یا توی مشمع بریزند و بدهند دستش تا برود یک گوشهای مثل کچّهسگ یتیم بخورد. اینطوری استرس کشتهشدن دستهجمعی هنگام خوردن غذا کاهش مییابد و انرژی غذا بیشتر جذب میشود.
۲. تحت هیچ شرایطی غذاهای نفاخ مثل نخود و لوبیا به سربازان داده نشود، حتی اگر سرباز از گشنگی دمپاییاش را گاز بزند؛ زیرا صداهایی که بعد از خوردن این غذاها در آسایشگاه بلند میشود، سربازان را به اشتباه انداخته و فکر میکنند حمله شده است و در نتیجه از ترس مثل یابو از آسایشگاه فرار میکنند و زیر دست و پای هم بر اثر لهشدگی میمیرند. تازه خود سربازانی که صدا از آنها متصاعد شده در دَم میمیرند؛ تجربه اینطور نشان داده.
۳. با توجه به بحران پوشکی اسرائیل و کمبود شدید پوشک، تا جای ممکن از دادن مایعات به سربازان پرهیز شود. اینها در مواجهه با حمله دشمن اولین واکنششان خیسکردن شلوار است که در نهایت منجر به بیآبرویی ارتش میشود. پس یک سرباز تشنه بهتر از یک سرباز خیس آبروبر است.
۴. در پایان به تمام سربازان ابلاغ شود که بعد از این، هر غذایی که خواستند بخورند باید درازکشیده و رو به آسمان بخورند تا در صورت رؤیت موشک و پهپاد سریعاً واکنش نشان دهند؛ درست است که نمیتوانند از دست موشکها نجات پیدا کنند و قطعاً میترکند، اما باید باقیمانده غذا را نجات داده و به گوشه امنی پرتابش کنند تا لااقل غذا برای بقیه گشنهها باقی بماند.
ارسال به دوستان
هشت گرو نه اکتبر!
دارم از وضع خرابم گله چندان که مپرس
آنچنان خیس شده پاچه تنبان که مپرس
یکهو توفان شد و کرک و پرمان رفت به باد
ریخت جوری پرمان در کف میدان که مپرس
هفت اکتبر شد و درگرو نه هشتم!
سوزشی دیدهام از هجمه توفان که مپرس
بس که هی موشک و پهپاد به قلبم خورده
شدم آنگونه شبیه ژله لرزان که مپرس
بودهام گرچه مسلح - مثلا خیر سرم!-
آنچنان از نوک پا تا بن دندان که مپرس
لیک بدجور پرید از سر من برق و شدم
آنچنان مثل خلان بیسر و سامان که مپرس
غلطی کردم و در غزه چپیدم در گل
هستم آنقدر از این کرده پشیمان که مپرس
ارسال به دوستان
برگی از یک لغتنامه اسرائیلی
دفاع از خود: حمله همه جانبه؛ هجوم با تمام قوا، فشار حداکثری، بمباران همه مناطق یک کشور مستقل برای اثبات مالکیت آن.
تیپ گولانی: گول خوردگان. نظامیانی که فکر میکردند خیلی خفن هستند اما به آنی و کمتر از آنی با خاک یکسان شدند.
موشک: اندک وسیله دفاعی. جسم سختی که همراه با انفجار باید روی سر زنها و بچهها بیفتد، غیر از این، سوخته و از بازی خارج میشود.
مردم عادی: نظامیان ساکن در یک کشور غصبی را گویند. نشانه آنها نیز دارا بودن پوشک اضافی در همه مکانها و زمانهاست.
پاسخ حمله: نامردی. وقاحت. آنچه باید مدعیان حقوق بشر به آن توجه کنند. اسباب مظلومنمایی.
پوشک: لایه محافظتی ضخیم در برابر کلیه حملات دشمن. لازم برای حفظ آبرو در انظار عمومی.
گنبد آهنین: نازلترین سطح دفاعی. آبکش در ابعاد بزرگ.
ترور: دم دستیترین و در عین حال باحالترین شکل جنگیدن. آنچه در سال چندین بار تکرار شده و از کرده خود دلشاد است. کاری بدون توجه به عواقب آن.
شاباک: همان ساواک رژیمهای منسوخ همسایه. واحد حفظ تمامیت ارضی که نه، تمامیت خودخواهی اسرائیل. در اساسنامه این مرکز نوشته شده «لطفا انسان نباشید»
کشور: کوچکترین واحد سیاسی هر سرزمین؛ مرزها در مشخص کردن آن نقشی ندارند. هرجا آب و هوای خوبی داشته باشد واس ماست.
شرافت: Eror 404; word not found
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|