22/اسفند/1403
|
10:18
۲۳:۰۸
۱۴۰۳/۱۲/۲۱
نگاهی به مجموعه‌ غزل «سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی» سروده نغمه مستشارنظامی

عاشقانه‌های ناتمام

کد خبر: ۴۰۳۲۸۷

وارش گیلانی: «سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی»، نام دفتر غزل‌های است از نغمه مستشارنظامی که انتشارات سوره مهر در 100صفحه چاپ و منتشر کرده است. این دفتر 44 شعر دارد که منهای چند رباعی با نام «آسمانه»، مابقی غزل است و شاعر آنها را به چند دسته تقسیم و نامگذاری کرده است: شاعرانه، بهارانه، همسرانه، بانوانه، قهوه‌خانه، دخترانه، مادرانه، عارفانه، کبوترانه، آسمانه، غریبانه و عاشقانه که در این میان، قهوه‌خانه با سایر «وانه‌ها» ناکوک و نامیزان است. دیگر اشعار در این تقسیم‌بندی کلمه، سکوت، خنده و دریایی‌ها نام دارند.
بعضی غزل‌های دفتر «سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی» نغمه مستشارنظامی نیز به شکل چهارپاره نوشته شده‌اند؛ غزل‌هایی که وزن‌های دوری آنها قابلیت چهارپاره شدن را به آنها داده است؛ از آن رو که مصراع‌های بلندشان در یک سطر جای نمی‌شدند. بعضی‌هاشان هم مصراع‌های بلندی ندارند و شاعر دوست داشته آنها را به شکل چهارپاره بنویسد. در واقع اینگونه شعرها را هم می‌توان غزل نامید و هم چهارپاره:
«بیدار خواهم شد از این خواب زمستانی
چشمم شعاع نور را حس می‌کند کم‌کم
خوابم؟ نه بیدارم... نه بیدارم... نه بیدارم...
گوشم صدای صور را حس می‌کند کم‌کم

دستم به گرمای تنت دلگرم خواهد شد
موهای خیسم را عبورت شانه خواهد کرد
امید دارم، شک ندارم، زنده خواهد شد
نامت دلم را باز هم دیوانه خواهد کرد...»
از شناسنامه‌ کتاب و جزئیاتش، نیز از موضوعات کلی و ابتدایی و نام غزل‌ها و نوع نوشتن شعرها و از این قبیل که بگذریم، از غزل‌های مستشارنظامی در این دفتر می‌توان دریافت زبان و نوع بیان و فضاسازی‌های شاعر تازه‌ و اغلب روایی است و کم‌وبیش در فضای امروزی سیر می‌کند اما مشکل اصلی در نبود قوت و قدرت در همین زبان و نوع بیان است که اغلب خالی فصاحت است و به لحاظ شیوایی کلام، کمتر در توازن و هماهنگی و یگانگی با نوع تصویر و تخیل و عاطفه‌ خود هستند؛ شعرها و غزل‌هایی که در کل در قاب امروزی خود نشانده شده‌اند؛ نمونه‌اش چند بیتی که در بالا آمده است یا ابیاتی که در زیر می‌آیند:
«عاشقی در مرام شاعر شهر ادبیات ساده‌ای دارد
دل بی‌کینه، قلب بی‌نفرت، خنده‌ بی‌افاده‌ای دارد
شاعر آینه است و گرد و غبار جوهرش را نمی‌دهد تغییر
همه عمر می‌رود برسد، گرچه پای پیاده‌ای دارد
گرچه از سنگ‌تان شکسته سرش، گرچه از حرف‌تان دلش زخمی‌ست
روح جوشنده‌ای به وسعت شعر، دل از دست داده‌ای دارد
نفرت و کینه و دروغ و ریا واژه‌هایی شکستنی هستند
سادگی واژه‌ای که می‌نوشد، شاعر این گونه باده‌ای دارد
کلماتی که مهربان هستند، درک دارند، خوب می‌فهمند
بی‌ریا و بدون آلایش، این چنین خانواده‌ای دارد
حس آرامشی که می‌خواهد با کلامش به قلب‌تان بدهد
او نگاهی به وسعت دریا، دل خورشیدزاده‌ای دارد
عشق و نفرت دو روی یک حس‌اند، پس چرا کم سروده از نفرت
چون که افسونگر غزل‌هایش بخشش بی‌اراده‌ای دارد.»
ضعف‌هایی که در اصطلاحات و تعابیر غزل بالاست، همچون «عاشقی در مرام شاعر شهر» یا «خنده‌ بی‌افاده» یا «این گونه باده داشتن شاعر» یا «دل خورشیدزاده» یا «بخشش بی‌اراده»، همه و همه نه غلط‌اند و نه نامفهوم، بلکه در عین تازگی، نه جالبند و نه جاافتاده. همچنین ضعفی که در مصراع اول از بیت ششم وجود دارد، یا در جمله‌ «پس چرا کم سروده از نفرت»، نیز نظم و نثر معمولی موزون شده در مصراع دوم و اول از بیت اول و بیت سوم و مصراع اول از بیت ششم، همه و همه آن اندک ‌زیبایی و توازن غزل «شاعرانه‌2» را مخدوش و مختل کرده و جانش را کم‌رمق می‌کند.
ورود به حوزه نظم در اشعار کلاسیک و نیمایی و ورود به حوزه‌ نثر در اشعار سپید ممنوع است؛ مگر زمانی که شاعر از این طریق، زمینه را برای شعریتِ شعر یا تخیل و غلیظ‌تر شدن فضای عاطفی آن فراهم کند. 
طبیعی است که وقتی شاعر از نثر و نظم فاصله می‌گیرد، تعابیر کهنه و مستعمل را دور می‌ریزد، از حرف‌ها و تعابیر و تشبیهات و استعاره‌های دیگران استفاده نمی‌کند و تاز‌گی و تجربه‌ شخصی را در خود می‌پروراند و آنها را به جمع و دیگران تعمیم می‌دهد، نیز به کمک دیگرکارکردهای شعری، می‌تواند نگاهش را عمق و گسترای بیشتر بخشد و به شعر و غزل امروز نزدیک‌تر شود.
نمی‌توان گفت دفتر شعر «سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی» خالی از شعریت است اما نظم در بسیاری از شعرها آن دیده می‌شود؛ در بعضی اشعار بیشتر و در بعضی کمتر:
«غزل تویی، نفس شعر من تویی مادر
تویی تو قافیه‌پرداز زندگانی من
به نام توست اگر عاشقانه می‌گویم
نگاه توست به شب‌های شعرخوانی من...»
در کنار ابیاتی که در بالا آمد، به ابیات بینابین و متوسط نیز بسیار برمی‌خوریم اما در این دفتر ابیاتی که سرشار از شعر باشند نیز کم نیستند:
«شاید دو تار موی تو پیش دو چشم تار
رقصیده بود بر بدن کوزه‌ی دوتار
دستی کشید پیر به سیم و به پرده‌ها
زخمی نشست بر دل صدپاره‌ انار...
شاید دو لب، دو غنچه‌ تب در سکوت محض
آرام باز و بسته شد و ساز شد دچار...
برگشته‌ام به اصل خودم، شب‌نشینی است
من شعر تازه دارم و تو می‌زنی دوتار»
با این همه، مهم این است که در یک شعر این شعریت جاری باشد؛ در تک‌تک مصراع‌ها و بیت‌ها.
و مهم‌تر از شعریت جاری در اشعار، تازه بودن ابیات و نو بودن تعابیر ـ در کنار شعریت ـ در فضای زندگی و روزگار امروزی است؛ شعری که شاعر را معاصر خود می‌کند؛ مثل غزل زیر از نغمه مستشارنظامی؛ البته منهای بیت پنجم و ششم؛ آنکه شبیه و مثل ابیات فکاهی است و در تضاد با نوع زبان و فضای غزل؛ در عین حالی که سستی و نازل بودن نوع بیان و زبانش نیز قابل مقایسه با شیوایی دیگر ابیات این غزل نیست؛ ابیاتی که در عین امروزی بودن و تعابیر نو و تازه‌اش، توانسته خود را بلیغ و بلند نشان دهد:
«یک زن همیشه در دل من رخت می‌شوید
با دامن گلدار و ابروهای قاجاری
پشت پیانو می‌نشیند، شعر می‌خواند
موسیقی از دستش به قلبم می‌شود جاری
شیمبورسکا، غاده‌السمان، اگنس نمزناجی
تفسیر غم در واژه‌های غیر تکراری
از یک طرف در فکر قورمه‌سبزی و آش است
از یک طرف فکر غزل در خواب و بیداری
گاهی نشسته روبه‌روی میز آرایش
در فکر تزریق بوتاکس و لایه‌برداری
رنگ برنزی می‌زند سرخ و سفیدش را
من نیست در این روزها ابروی قاجاری
اما، دوباره دختری ده ساله خواهد شد
وقتی تو می‌گویی که ساده دوستش داری»
هرچند در همین نوگرایی غزل بالا هم آثاری از نظم در 3-2 مصراعش دیده می‌شود؛ چنانکه در ابیات امروزی و شهری زیر از غزلی دیگر:
«در انتظار مشتری هی چای را دم کن
هی آب و جارو کن حیاط و باغ و ایوان را...»
اینها نیز از معضلات غزل و شعر امروز است. شاید بسیاری از شاعران فکر می‌کنند که صرف امروزی گفتن یعنی ارزش هنری و شعری داشتن و نوگرایی را رعایت کردن؟!
اما غزل زیر از غزل بالایی بهتر و زیباتر است و تقریبا اغلب ابیاتش امروزی و نو است و در عین حال از شیوایی و بلاغت و رسایی بهره  دارد:
«اگر تن تو درخت تناوری باشد
که آشیانه‌ امن کبوتری باشد
اگر که قطره‌یخون تو در رگی دیگر
شبیه ماهیِ سرخ شناوری باشد
و یا دو چشم تو چشم امید دخترکی
برای دیدن دنیای بهتری باشد...
تنی که خاک شود بهتر است یا جسمی
که شاخ و برگ درخت تناوری باش»
شاعر باید در انتخاب اشعارش دقت بسیار کند و خود را نیز از مشورت کردن با دوستان آگاه و صاحبنظران بی‌نیاز نداند که این کار تنها به سود اوست و در ارتقای شعر او نیز تاثیراتی شگرف دارد.
 اما با این همه، یک مشکل دیگر بیش از 99 درصد از اشعار نوگرا و امروزی (اعم از اشعار کلاسیک و نیمایی و سپید) را رنج می‌دهد و آن نوگرایی اشعار در عین ضعیف و سست بودن یا گنگ بودن آنهاست که در این میان، بار سستی و ضعف را بیشتر اشعار کلاسیک با خود دارند و گنگ بودن نیز بیشتر نسیب اشعار نو است.
سطحی گرفتن شعر و غزل نیز یکی دیگر از معضلات شعر امروز است، زیرا بسیاری از شاعران سهل و ممتنع شعر گفتن را با ساده و سطحی شعر گفتن اشتباه گرفته‌اند؛ چنان که نغمه مستشارنظامی در ابیات زیر:
«در اتاقم به فکر تو هستم
پشت رُل، توی آشپزخانه
تو که هستی که هر کجا باشی
پیش چشم منی در این خانه
با صدای تو ساعت تبدار
صبح از خواب می‌شود بیدار
با حضور تو نخستین مترو
می‌رسد در سکوت پایانه
قهوه‌ داغ را که هم بزنم
تو می‌آیی کنار شومینه
قبض این ماه پای دفتر شعر
بی‌خیال حقوق ماهانه
می‌رسی خسته، مهربات هستی
با من و خانه‌ای که منتظر است
می‌دوم سمت میز آرایش
عطر من کو؟ کجاست این شانه؟»
درست است که غزل روایی است و روایت لاجرم مایه‌هایی از نظم و حرف‌های معمولی را ممکن است در خود داشته باشد تا شاعر در پایان به حرف اصلی برسد اما نه دیگر اینقدر افراط در این کار؛ ضمن اینکه حرف آخر هم چندان حرفی نیست که بشاید و بپاید.

ارسال نظر
پربیننده