24/فروردين/1404
|
22:51
۲۲:۳۵
۱۴۰۴/۰۱/۱۸
درباره فیلم موسی کلیم‌الله(ع) و برای بهتر شدن آن در نسخه سریالی

تغییر لازم دارد

میلاد جلیل‌زاده: شور و شوقی که تماشای فیلم «موسی کلیم‌الله» در هنگامه برگزاری جشنواره فجر ایجاد کرده بود، خیلی از علاقه‌مندان قدیمی به سینمای حاتمی‌کیا را می‌ترساند. نخستین فیلمی که بلافاصله پس از باز شدن بلیت‌فروشی فجر تمام صندلی‌هایش فروخته شد موسی بود و خیلی‌ها می‌ترسیدند که حاتمی‌کیا نتوانسته باشد در حد و اندازه این حجم از توقعات به وجود آمده ظاهر شود. موسی بالاخره به نمایش درآمد و نقدهای مثبت و منفی به بخش‌هایی از آن یا کلیت کار وارد شد اما در کل، اثر قابل اعتنایی بود و معلوم شد که آن اضطراب‌ها بی‌مورد بودند. بعد وقتی فصل اکران عمومی در نوروز ۱۴۰۴ رسید، ترس‌های جدیدی پدید آمدند. بیم این می‌رفت که یک پروژه بزرگ تاریخی در رقابت با ۲ کمدی بفروش و پرستاره، به فروشی حداقلی برسد و قبل از اینکه نسخه سریالی‌اش روی آنتن برود، به تمام اعتبار آن چوب حراج خورده باشد. اتفاقا اکران نوروزی ۱۴۰۴ خیلی پررونق بود و نسبت به مدت مشابهش در سال قبل رشد ۷۴ درصدی را در تعداد مخاطبان نشان می‌داد و نکته جالب اینکه موسی در این فصل پررونق که مشارکت حداکثری مخاطبان سینمای ایران در انتخاب فیلم‌ها را به خود دید، رای بالایی از آنها گرفت و رتبه دوم جدول را به دست آورد. فیلم اول فهرست پرفروش‌های امسال، کمدی «دایناسور» است که بالای ۲۷ هزار سانس داشته و حدود ۸۶ میلیارد تومان فروخته و فیلم دوم موسی بود که کمتر از ۱۴ هزار سانس داشت و ۳۷ میلیارد فروخت. یعنی موسی به نسبت سانس‌هایی که داشت و سالن‌هایی که در اختیارش قرار گرفت، نسبتا خوب توانسته بود مخاطب را جذب کند و نه‌تنها در گیشه شکست نخورد، بلکه این ایده را در ذهن بسیاری از پخش‌کنندگان و سالن‌داران سینمای ایران جا انداخت که مردم به دیدن ایده‌های شکوهمندی مثل آثار تاریخی - مذهبی بسیار مشتاق‌ترند تا کمدی‌های کلیشه‌ای و تکراری که چند سال است از روی دست هم تقلید می‌کنند. همه می‌دانند که پروژه «موسی کلیم‌الله به وقت طلوع» بخش ابتدایی از سریالی به همین نام و با همین موضوع است که قرار شده در ۵ فصل از سیمای ملی پخش شود. قبل از این بارها پیش آمده بود که تلویزیون آثار مهم و بزرگ تاریخی‌ - مذهبی را پیش از پخش روی آنتن، به عنوان نسخه سینمایی اکران کند اما موسی فشرده‌ای از فصل اول این سریال نبود، بلکه یک قسمت پایلوت بود برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف آن تا خود سریال بتواند در شکل و شمایل بهتری ظاهر شود. پروژه موسی یک کار تکنیکی جدید بود که از نظر فنی افق جدیدی را در سینمای ایران می‌گشود. درباره این نکته، چه در ایام اکران فیلم در جشنواره فجر و چه پس از آن، هم عوامل فنی خود فیلم سخن گفتند و هم کارشناسان دیگر حرف زدند و «وطن امروز» هم در مطالب اختصاصی ویژه‌ جشنواره فجر به تفصیل جزئیات فنی چنین پروژه‌ای را شرح داده بود. نکته دیگر اما جایگاه چنین تهوری در ساختار تاریخی سینمای ایران است که در ادامه به آن بیشتر اشاره خواهد شد. مساله بعدی به این برمی‌گردد که اگر موسی یک کار پایلوت جهت سنجیدن نقاط ضعف و قوت این پروژه است، حالا که این اثر، هم در فجر پخش شد و منتقدان نظرات‌شان را درباره آن گفتند و هم در اکران عمومی بازخورد مردم را به دست آورد، چه جمع‌بندی کلی و جامعی نسبت به این کار می‌توان داشت و چه چیزهایی می‌توانند به آن اضافه یا از آن کم شوند. توجه کنیم که فصل اول این سریال می‌تواند از ابتدا ضبط شود و حتی بعضی بازیگران اصلی‌اش فرق کنند چون آنچه دیده شد یک نسخه پایلوت بوده نه فشرده‌ای از فصل اول سریال موسی. بنابراین هر نوع نقد و پیشنهادی ممکن است در این مرحله بتواند کارساز باشد. از همین رو در ادامه، ضمن اشاره به جایگاه تعیین‌کننده و تاریخی تکنیک به کار رفته در این اثر، به بعضی نکات مثبت و منفی آن و نیز به تغییرات احتمالی که ممکن است در کیفیت نهایی‌اش تاثیرگذار باشد اشاره‌هایی شده است.
* فیلم موسی یا مادر موسی؟
فیلم موسی کلیم‌الله یک قسمت آزمایشی یا سربرنامه تلویزیونی (Television pilot) است که به عنوان پایلوت هم شناخته می‌شود. سربرنامه یک قسمت مستقل از یک مجموعه تلویزیونی است که به صورت آزمایشی ساخته می‌شود تا احتمال موفقیت مجموعه مشخص شود و آن شبکه تلویزیونی شروع ساخت آن را قبول یا رد کند. مجله ورایتی یک بار تخمین ‌زده بود تنها حدود یک‌چهارم از قسمت‌های آزمایشی ساخته شده، به ساخت کامل سریال منتهی شده‌اند. این سربرنامه‌ها گاهی به عنوان یک فیلم تلویزیونی به بازار عرضه می‌شوند اما موسی کلیم‌الله در اندازه و قواره‌ای بود که توانست به عنوان فیلم سینمایی اکران عمومی شود و حتی قبل از آن در جشنواره فجر هم شرکت کرد و جوایزی را برنده شد.
ساختار سربرنامه‌ها معمولا به گونه‌ای است که اگر تغییرات اساسی بین آنها و چیزی که  چراغ سبز تولید (greenlighting) را گرفته ایجاد شد، بتوان آن را به عنوان قسمت اول سریال اجرا کرد اما در صورتی که تغییرات ایجاد شده به قدری اساسی باشد که بینندگان را دچار سردرگمی کند، قسمت‌هایی از کار دوباره بازنویسی یا فیلمبرداری می‌شود تا با بقیه سریال مطابقت داشته باشد. مثلا در بخش پایلوت یا سربرنامه سریال جزیره گیلیگن (Gilligan’s Island) 
۳ شخصیت سرگردان در جزیره نمایش داده شدند که در سریال اصلی قرار شد به کلی تغییر کنند یا حذف شوند. برای همین آن قسمت پایلوت به طور کلی حذف شد. گاهی هم پیش آمده که بازیگران سربرنامه برای حضور در سریال اصلی در دسترس نیستند. مثلا در سریال کاگنی و لیسی (Cagney & Lacey) بازیگر نقش کریس کاگنی با اینکه در نسخه پایلوت حضور داشت، نتوانست در سریال هم حاضر باشد و بخش‌های مربوط به او دوباره فیلمبرداری شدند و پایلوتی که این بازیگر در آن حضور داشت، به عنوان نسخه‌ای جداگانه عرضه شد.
ذکر این نکات از این جهت لازم بود تا مشخص شود تغییرات فصل اول سریال موسی نسبت به نسخه سینمایی آن تا چه حد می‌تواند باشد. بدون شک برگ برنده اصلی فیلم موسی نقش مادر موسی با بازی مریلا زارعی است. این شخصیت هم در فیلمنامه بهتر درآمده و هم در اجرا و بخش‌های مهمی از کار حتی اگر سایر بازیگران عوض شوند، بدون ضبط مجدد و با بازی مریلا زارعی می‌تواند سر جای خودش باقی بماند. حاتمی‌کیا نخستین کسی بود که در دهه ۶۰، در سینمای ایران از بازیگردان استفاده کرد. توجه به این نکته غیر از اشاره مکرر به ابتکارات اول‌باره این فیلمساز در سینمای ایران، این را هم نشان می‌دهد که او اگرچه شخصیت‌های جذاب و اصطلاحا بازی‌خوری می‌کند اما لزوما به همان اندازه که در قاب‌بندی و میزانسن و شناخت لنز و نور و رنگ و ریتم و تدوین و نشست و برخاست موسیقی ماهر است، در بازی گرفتن از هنرپیشه‌ها و رساندن‌شان به نقشی که در فیلمنامه خلق کرده ماهر نیست. «خروج» که قبل از موسی آخرین فیلم حاتمی‌کیاست، نشان می‌داد او فقط روی بازی گرفتن از شخصیت اصلی‌اش با بازی فرامرز قریبیان تمرکز داشت و از باقی هنرپیشه‌ها غافل شد تا جایی که خیلی‌های آنها در کلیشه‌های تلویزیونی و نمایش‌های رادیویی دهه‌های ۶۰ و ۷۰ خودشان غلتیدند. در موسی هم تمام تمرکز کارگردان روی بازی گرفتن از نقش مادر موسی بود و باقی هنرپیشه‌ها انگار رها شده بودند و چیزی مهارشان نمی‌کرد تا بیرون‌زده و غلوشده کار نکنند. به عنوان مثال بازی شکیب شجره در نقش رئیس ماموران فرعون حتی از کاراکترهای انیمیشنی هم غلوشده‌تر است. این بازیگران انگار در خلأ بودند و در موقعیتی که حتی دکور وجود نداشت تا حس صحنه را به آنها منتقل کند، شبیه کسانی شده‌اند که صدای خودشان را خوب نمی‌شنوند و برای همین زیادی فریاد می‌زنند. بازیگر نقش فرعون هم کمابیش چنین وضعیتی دارد. بهنام تشکر یکی از بهترین و خاص‌ترین صداها را در میان تمام هنرپیشه‌های سینما و تلویزیون ایران دارد اما گذشته از سابقه حضورش در نقش‌های طنز که باورپذیری او را به عنوان بزرگ‌ترین نماد طاغوت در تمام دوران‌ها یعنی فرعون دشوار می‌کند، در چهره و بازی بدن هم ویژگی‌هایی دارد که حتی اگر برای نخستین بار او را جلوی دوربین در نقش فرعون می‌دیدیم، چندان با این شخصیت جور درنمی‌آمد. او بازیگر خوبی است اما شاید جایش اینجا نباشد و بتواند نقش‌های دیگری را در همین مجموعه بازی کند. چشم‌های بهنام تشکر نه دریده است، نه طاغی و نه موذی. زبان بدن او بیشتر از اینکه شبیه مقتدر‌های جاه‌طلب و خبیث باشد، شبیه آدم‌های محترمی است که شاکی شده‌اند. او شبیه روشنفکری است که از بی‌ادبی یا خنگی بقیه به ستوه آمده و برای همین در نقش روانشناس سریال «ساختمان پزشکان» عالی ظاهر می‌شود و در نقش فرعون جا نمی‌افتد. به نظر می‌رسد برای نسخه سریالی موسی بتوان بسیاری از بخش‌ها را اساسا از ابتدا و با بازیگرانی جدید ضبط کرد و برای بازی گرفتن از هنرپیشه‌ها هم می‌شود از بازیگردانی استفاده کرد که ایده مناسبی برای ایجاد حس در فضایی بدون دکور و آکسسوار داشته باشد.
بعضی از خطوط فیلمنامه هم می‌تواند تغییراتی داشته باشد که کشش آن را برای تبدیل شدن به ۱۰ قسمت از یک سریال تلویزیونی بیشتر کند. اولا بازخوردهایی که فیلم موسی دریافت کرد نشان داد نقطه قوت داستان تا اینجای کار مادر موسی بود. پس قصه‌گو هم می‌تواند بپذیرد که قصه‌اش در این فصل درباره مادر موسی است و داستان را با او شروع کند نه دربار فرعون. آن همه زرق و برق و تمام عجایب و غرایب بارگاه فرعون را می‌شد کمی دیرتر رو کرد تا شوک و غافلگیری و هیجان ایجاد کند و ضمنا فرعونیان را به عنوان آنتاگونیست جا بیندازد، نه اشراف همدلی‌برانگیز. درنگ‌های فیلمنامه در بعضی فرازها بیهوده است و قصه را کشدار می‌کند و اگر به اینها توجه نشود، ۱۰ قسمتی شدن همین بخش محدود از داستان ممکن است آسیب‌زا باشد. در عوض قصه می‌توانست به جاهای دیگری بیشتر ورود بکند که نکرد؛ مثلا قوم بنی‌اسرائیل را بهتر می‌شد شناساند و عصر جادو و شعبده و مهندسی‌های اسرارآمیز که حضرت موسی در آن به دنیا آمد هم می‌توانستند بهتر جا بیفتند؛ چه اینکه به نظر می‌رسد این چیزها غیر از کارکردشان در فضاسازی مرتبط با هدف راوی، جذابیت ویژه‌ای برای مخاطبان امروز هم دارند.
* سال‌ها بعد درباره موسی چه می‌گویند؟
بخشی از لذت سینما کنجکاوی و شوق نسبت به دیدن فیلمی است که اخبار ساخت آن و ترکیب عواملش هیجان‌انگیزند و بخش دیگر خاطره‌بازی با فیلم‌هایی است که در دوره‌ای خاص تماشای‌شان جو پرهیجانی ایجاد کرده بود. یک بخشی از لذت رو به گذشته دارد و بخشی دیگر رو به آینده است. ابراهیم حاتمی‌کیا بدون تردید یکی از جدی‌ترین خالقان بخشی از مهم‌ترین و پرهیجان‌ترین خاطرات سینمایی چند نسل از مخاطبان ایرانی است و از چند سال پیش به این سو هر بار که فیلمی می‌سازد، از قبل کنجکاوی‌ها را درباره‌اش برانگیخته می‌کند.
این وضعیتی است که برای هر هنرمندی ممکن است ایجاد نشود و اکثر افراد در صورتی که حداقلی از موفقیت را کسب کنند، یا یک بار می‌درخشند و یک عمر به عنوان خاطره‌سازی نیکو در ذهن‌ها می‌مانند و یا به عنوان افراد تازه‌نفس، خبرساز و هیجان‌انگیز می‌شوند. در بخشی از زندگی هنرمندان شاخص این اتفاق ممکن است رخ بدهد که همزمان خاطره‌انگیز و کنجکاوی‌برانگیز باشند. مثلا کیمیایی و مهرجویی تا مدت‌ها این‌گونه بودند اما عموما عمر توأم شدن این ۲ خصیصه در کسانی که به آن می‌رسند چندان زیاد نیست. ابراهیم حاتمی‌کیا لااقل ربع قرن است که به این ساحت، یعنی توأمان شدن ۲ خصیصه خاطره‌انگیز بودن و کنجکاوی‌برانگیز بودن رسیده و آن را نگه داشته است و از این جهت هر کار جدیدی که می‌سازد، لاجرم به کارنامه‌اش سنجاق می‌شود و با باقی آثارش مقایسه می‌شود و از آن سو هر اثر امروزش باعث ایجاد حدس‌هایی درباره افق‌های آینده‌ او در کار حرفه‌ای‌اش خواهد شد. 
پروژه موسی کلیم‌الله هم لاجرم چنین وضعی پیدا می‌کند و با توجه به نام کارگردانش در گذشته و افق‌های آینده کاری او بررسی می‌شود. حاتمی‌کیا قبلا ۲ بار طبع خودش را در سریال‌سازی آزموده بود که هیچ‌کدام به اندازه کارهای سینمایی‌اش موفق نشدند و حتی خودش یک بار گفت من متخصص پروازهای یک‌ساعته هستم. یعنی من می‌توانم قصه‌ای یکی‌دو ساعته را به صورت تصویری روایت کنم و سریال‌سازی کاری نیست که در آن بهترین باشم. از سوی دیگر حاتمی‌کیا چند بار سراغ تجربه‌های غریب و بعید رفت که با شناخت کلی مخاطبان از سینمایش تفاوت داشت. او «دعوت» را ساخت یا سریال «حلقه سبز» را که هیچ ربطی به حاتمی‌کیای شناخته‌شده با آن درونمایه‌های اجتماعی و سیاسی پرحرارت نداشتند. چنین حاتمی‌کیایی وقتی قرار شد پشت دوربین برود تا سریالی تاریخی - مذهبی بسازد همه را درباره نتیجه کارش به تردید و نگرانی انداخت. این پروژه، هم سریال بود نه یک پرواز یکی‌دو ساعته و هم فضای آن به فضای آثار مألوف و همیشگی حاتمی‌کیا ربطی نداشت. تکنیک جدیدی که در این فیلم برای ساخت دکور و آکسسوار به کار رفت هم بسیار جدید بود و اساسا در ایران برای نخستین بار به کار رفت؛ تکنیکی که در آن به جز اشیایی که بازیگران لمس می‌کردند یا لباسی که بر تن‌شان بود، همه چیز صحنه به طور مجازی و ۳۶۰ درجه ساخته می‌شد. صحنه‌ای از این کار را تصور کنید که در آن بر سر جماعتی پرشمار تگرگی شدید می‌بارد و آنها به این سو و آن سو می‌جهند. حالا این نکته را در نظر بگیرید که به واقع تگرگی در کار نبوده و بازیگران و هنروران باید تگرگ را تصور می‌کردند و در مقابلش واکنش پانتومیم نشان می‌دادند تا خود این دانه‌های سفید بعدا روی میز جلوه‌های ویژه به تصاویر اضافه شود. یک چنین وضعیتی همه را ترسانده بود و بیم داشتند که حاتمی‌کیا نتواند از پس کار بربیاید و هیبت او که یکی از بت‌های بزرگ در معبد خدایگان سینمای ایران است بشکند. این نکته تکنیکی اما اتفاقا حاتمی‌کیایی‌ترین بخش کار بود. او کسی است که در «موج مرده» برای نخستین بار در ایران از دوربین دیجیتال برای ساخت یک فیلم سینمایی استفاده کرد و در «چ» برای نخستین بار در سینمای ایران چنین جرأتی به خرج داد که صحنه‌ای مهم و تعیین‌کننده از فیلمش یعنی سقوط هلیکوپتر را به تکنسین‌های جلوه‌های ویژه ایرانی بسپارد. چنین ماجراجویی‌هایی اتفاقا خیلی با شخصیت این فیلمساز عجین بودند و همچنان هستند و اگر دقت کنیم، سوای اینکه کیفیت تصاویر در «موج مرده» یا میزان واقع‌نمایی صحنه سقوط هلیکوپتر در «چ» تا چه اندازه بود، هر دوی این کارها و کارهای مبتکرانه دیگری که حاتمی‌کیا برای نخستین بار در ایران انجام داد، همگی بعدها توانستند چیزی به سینمای ایران اضافه کنند.
بعد از موج مرده جوانی به اسم حمید نعمت‌الله نخستین فیلمش که هنوز هم شاهکار به‌حساب می‌آید، یعنی «بوتیک» را با دوربین دیجیتال ساخت و عباس کیارستمی هم استفاده از چنین دوربین‌هایی را ادامه داد و امروز تقریبا تمام آثار سینمای ایران با همین دوربین‌ها ساخته می‌شود. دانش استفاده از دوربین دیجیتال یک‌شبه به دست نمی‌آید و از نورپردازی و لنز و انواع فیلترها گرفته تا مسائل فنی و زیبایی‌شناختی دیگر، همگی بر اثر استمرار در استفاده از چنین ابزاری در سینمای یک کشور جا می‌افتند. برای همین است که سینمای ما مدیون نخستین کسی خواهد بود که ۲۵ سال پیش این راه را باز کرد و باعث شد دانش‌آموزی در این زمینه شروع شود؛ آن هم در حالی که تا ۱۵ سال پیش هنوز خیلی از فیلم‌ها به صورت نگاتیو ضبط می‌شد و اگر این سینما را به حال خودش می‌سپردی، ممکن بود خیلی دیر ورود به این وادی را شروع کند. درباره استفاده از جلوه‌های ویژه هم سینمای ما مدیون فیلم «چ» و اعتمادی است که حاتمی‌کیا به متخصصان داخلی کرد وگرنه قبل از آن در پروژه‌های بزرگ دیگر مثل «ملک سلیمان» و امثال آن تمام این کارها را به خارجی‌ها می‌سپردند و نتیجه هم غالبا رضایت‌بخش نبود و اگر «چ» این راه را برای داخلی‌ها باز نمی‌کرد، ما هنوز جایگزینی جز همان گزینه‌های خارجی نداشتیم. پروژه موسی استفاده از تکنیکی را در ایران آغاز کرد که قبل از این به جز ایالات متحده در هیچ کشور دیگری مورد استفاده کامل قرار نگرفته است و سال‌ها بعد کسان دیگری خواهند نوشت که سینمای ما امروز مدیون راهی است که سال‌ها پیش ابراهیم حاتمی‌کیا با پروژه موسی باز کرد و کم‌کم به پختگی و کمال رسید.

ارسال نظر